منصور امان
“مُعامله قرن”، لُقمه ای که در گلوی “نظام” گیر می کند
این که چه طرحی برای حل بُحران اسراییل – فلسطین روی میز قرار گرفته باشد، برای حاکمان ایران مساله ای فرعی به حساب می آید. آنها همانگونه مُخالف شدید طرح صُلح اُسلو در سال ۱۹۹۳ بودند که با طرح واشنگتن در سال ۲۰۲۰ که نُقطه مُقابل آن به شُمار می رود. علاقه آنها به گونه انحصاری مُتوجه تازه ماندن و ادامه خونریزی زخم بُحران یاد شده است؛ اشتیاقی فرو ننشستنی که علت رویکرد ناهمگون و پاندولی رژیم مُلاها به ابتکارها و طرحهای چیرگی بر این چالش را نیز توضیح می دهد.
هیچ فاکتور بین المللی مُفید تر و موثر تر از تنش دیرینه اسراییل – فلسطین به رژیم ولایت فقیه برای صُدور بُنیادگرایی، ایجاد گروه ها و دستجات جنگ سالار و مُداخله گری یاری نرسانده است. حاکمان ج.ا رنج و خون و آوارگی مردُم فلسطین را به سکوی پرش نُفوذ مُخرب خود در منطقه تبدیل کرده اند و همزمان در بُحران فاجعه بار آن، تضمین بقای شان را جُسته اند. رژیم ولایت فقیه همزمان، بر پُشت ضعیف و رنجور فلسطین یک رقابت ویرانگر را با طرفهای منطقه ای خود حمل می کند و از آن دستاویزی برای باجگیری سیاسی و بی ثبات سازی همسایگان ایران ساخته است.
از این رو شگفت آور نیست که بخش عمده ای از سیاست خارجی رژیم ولایت فقیه نزدیک به چهار دهه است که بر تلاش سیاسی – امنیتی برای شُعله ور نگه داشتن درگیری و ناآرامی در این نُقطه حساس از خاورمیانه تمرکُز یافته است. در این راستا، مُخالفت کُنونی حاکمان ایران با طرح رییس جمهور آمریکا که آن را “مُعامله قرن” می خواند، غیرمُنتظره نیست و ربطی به مضمون و درونمایه ابتکار وی ندارد. آنها هر تحوُلی در رابطه با بُحران مزبور، مُثبت یا منفی، را زمینی برای بازی قُدرت خویش می انگارند و گرد آن نان مسموم خود را به تنور می چسبانند.
همانگونه که پیداست، پرداخت به موضوع فلسطین به طور مُشخص، پوشش رژیم مُلاها برای پیشبُرد یک سیاست کُلی در منطقه خاورمیانه است؛ سیاستی که در کمرنگ کردن مساله فلسطین و به حاشیه راندن آن در جهان عرب نقشی کلیدی ایفا کرده است. رویکرد منطقه ای ج.ا نه تنها بستری برای نادیده گرفتن حُقوق مردُم فلسطین فراهم آورده، بلکه – همانطور که طرح آقای ترامپ نشان می دهد – آنها را در برابر تلاشهایی که برای حل بُحران به هزینه شان صورت می گیرد، آسیب پذیرتر کرده است.
این واقعیت آشکار امروز نیز همچون دیروز مانع گرفتن ژست دلسوزی برای مردُم فلسطین از جانب طراحان و عاملان به زیر کشیدن آنها نمی شود. برعکس، حاکمان ج.ا اینک بیش از هر زمان دیگری به مانور فریبکارانه در این میدان نیاز دارند. طرح کاخ سفید به گونه بهنگامی و در یکی از پُرتلاطُم ترین دورانهای سیاست منطقه ای مُلاها وارد مُعادلات خاورمیانه شده است. انقلاب عراق از یکطرف و خیزش مردُم لُبنان از طرف دیگر، خطهای پُررنگ و دُرُشتی بر نقشه خلافت شیعی آقای خامنه ای و همدستانش کشیده است و “اُم القُرا” در بهترین مسیر برای از دست دادن منافع کلان خود در جُغرافیای نُفوذ اش قرار دارد.
اگرچه “مُعامله” یکجانبه واشنگتُن با فلسطینیها فضای مُناسبی برای تحرُک بُنیادگرایی اسلامی، نیروهای مُخرب و دستجات نیابتی ایجاد می کند، با این همه بهره برداری از آن برای رژیم ریاکار ولایت فقیه که بین سندان و چکُش فشار از داخل و خارج روزگار سختی را می گذارند، بسیار دُشوار و مشروط به بازتاب بین المللی طرح کاخ سفید از یکسو و میزان پیشرفت یا توقُف آن از نظر اجرایی از سوی دیگر است.
آنچه که اما تعیین کننده است، مرزبندی قاطع مردُم ایران در باره ماجراجوییهای خارجی ج.ا است. جامعه در هر فُرصتی که به دست آورده، مُخالفتش را با صرف منابع کشور در راه تحقُق نقشه های حاکمیت در “غزه و لُبنان” فریاد زده است، اکثریت مردُم ایران دیگر نه امکان و نه توان پرداخت هزینه سیاست خارجی رژیم ولایت فقیه و زیست انگل وار آن در کالبُد بُحرانهای منطقه ای و بین المللی را دارند. خیزشهای آنان از جُمله رو به پایان دُشمنی با جهان خارج و دُشمن تراشی، همزیستی با همسایگان و به انتها رسیدن آشوب و بُحرانی دارد که گرداگرد کشور را در برگرفته و جامعه را در تاثیرات ویرانگر خود غرق کرده است.