کودکان هم در راه‌های خطرناک کولبری می کنند


سن کولبری در ایران به ۱۳ سال رسیده است

در ادامه مسیر سخت کولبران در ایران این بار گزارش‌ها حاکی است که کودکان هم همزمان با تحصیل در راه‌های خطرناک کولبری می کنند.

روزنامه دولتی ایران در گزارشی که روز دوشنبه ۲۸ بهمن ماه منتشر شده است، با چند کودک کولبر که زیر ۱۷سال هستند گفت‌وگو کرده و فواد حسنی ساوان، فعال مدنی در کردستان هم به این روزنامه گفت که «متاسفانه تعداد کودکانی که به کولبری روی می آورند، زیاد است و معمولا از همان سن ۱۳ سالگی شروع به کار می کنند.»

به گزارش صدای آمریکا، پیش از این نیز بارها خبرهایی از کولبری کودکان منتشر شده بود. از جمله در ۲۷ آذرماه گزارش شد که یک کولبر ۱۷ ساله در منطقه سروآباد کردستان به علت سرما جان خود را از دست داد. جسد فرهاد خسروی، کولبر نوجوان هم که در مناطق کوهستانی سروآباد کردستان ناپدید شده بود، پیدا شد. همچنین گزارش‌هایی از کولبری زنان نیز بارها در رسانه ها منتشر شده بود.

در سال‌های گذشته ده‌ها کولبر که به خاطر مشکلات اقتصادی مجبور به کولبری می‌شوند، جان خود را از دست داده‌اند. علاوه بر خطراتی مانند پرت شدن از کوه و یخ زدگی، شلیک به کولبران در سال‌های گذشته جان ده‌ها تن را گرفته و ده‌ها تن دیگر را نیز مجروح کرده است.

دولت آمریکا بارها فساد مالی نهادینه در میان اعضای طبقه حاکم بر ایران، غارت دارایی‌های خدادادی این کشور توسط سران رژیم جمهوری اسلامی، و ماجراجویی‌های برون‌مرزی نظام حاکم بر ایران را محکوم کرده و آنها را از جمله عوامل اصلی مشکلات اقتصادی و مالی اقشار گوناگون مردم ایران دانسته است.​

برای دست ها و صورت یخ زده فرهاد

فیلم زیر: فریادهای مرگ بر دیکتاتور در مراسم تشییع پیکر کولبر ۱۴ ساله (فرهاد خسروی) در مریوان…در جریان تشییع پیکر فرهاد خسروی در روز جمعه جوانان مریوان تکه‌های نان را به‌ صورت سمبلیک در دست داشتند تا نشان بدهند فرهاد ۱۴ساله و برادرش، در حاکمیت جمهوری اسلامی، برای به‌دست آوردن، لقمه‌ای نان، اینچنین مظلومانه جان سپردند.

حسین علیپور
مگر میشود دید، اما ندید و مگر می‌شود شنید، اما نشنید نان هایی که بهایشان جان است و جانهایی که به قیمت ِ بدست آوردن نان فنا می‌شوند را. نمی‌شود ندید زنده هایی که زندگی نکردند اما مردند تا بمانند، نمی‌شود دو برادر 17و 14 ساله یعنی” آزاد و فرهاد” را ندید که درس ِ انسانیت می‌دهند آنگاه که برای کمک به پدر و مادر ِ معلول شان برف و سرمای سوزان ِ کوههای سخت را به مبارزه طلبیدند. نمی‌شود ندید مشتان ِ گره کرده ی فرهاد را که به جای کوههای بیستون، کوههای غرب را می‌شکافد تا به شیرین ش برسد. نمی‌شود نشنید داستان فرهاد نوجوان را که در جستجوی نان، در سرما یخ زد و جان داد. نمی‌شود نشنید داستان دو برادر ِ کرد ِ کولبر را که دویدند اما “آنان و نان” به هم نرسیدند.
اینک ما مقصریم!
آنگاه که درد را دیدیم و دَم بر نیاوردیم، آنگاه که غم را شنیدیم و سر در گریبان فرونیاوردیم، آنگاه که گرگ ِ فقر را رها کردیم و مصلحت را در سیاست دیدیم و حقیقت را قربانی کردیم. اینک ما مقصریم، در سانسور ِ مرگ فرهادها و در لحظه های سخت ِ یخ زدنش، در رنجی که بُرد و در نانی که به بهای جان داد.
اما فرهاد!
قسم به نوجوانی ات، قسم به مهر ِ برادری ات، قسم به جنس ِ دوست داشتن ات، قسم به دستان کوچک ِ گره کرده ات، قسم به صورت ِ یخ زده ات، که روزی آفتاب ِ انسانیت بیشتر از امروز طلوع خواهد کرد اما چه حیف که نیستی تا ببینی…!