این ماجرا به خاطرهای از یک فیلمساز به نام مجید مجیدی که این امامزاده را با دستان خودش ساخته، مربوط است.
مجید مجیدی خاطره خودش را چنین بازگو کرده است: «برای تهیه قسمتی از یکی از فیلمهایم به روستایی در شمال کشور رفتیم. به خاطر اینکه نخواهیم مسافتی را تا امامزادههای اطراف طی کنیم و بچهها اذیت نشوند، یک اتاقک کوچک شبیه امامزاده بنا کردیم و چند بازیگر نقشهای خود را در آن قسمت ایفا کردند. بعد از پایان فیلمبرداری چون یک بنای معمولی بود آن را جهت لانهگزینی پرندگان سالم رها کردیم و رفتیم.»
وی در ادامه میگوید: «حدود دو سال بعد خبردار شدم امامزاده ساختگیمان تبدیل به زیارتگاه مهمی شده است. اول باور نکردم؛ اما جهت حصول اطمینان به آن روستا سفر کردم؛ دیدم واقعیت دارد. برای روشنگری با اهالی صحبت کردم و گفتم این اتاقک را ما به خاطر تهیه فیلم، شبیه امامزاده درست کردهایم؛ اما دیدم مردم، خصوصاً پیران و بزرگان محل، به شدت ناراحت شدند و حرف مرا توهین تلقی کردند و به گونهای افراطی و احساساتی آن اتاقک را یک امامزاده شفا دهنده میدانند.»
این فیلمساز میافزاید: «دیدم اگر بیشتر پافشاری کنم احتمال دارد صدمه ببینم. مصلحت دیدم که با اداره اوقاف آن منطقه صحبت کنم تا از آن طریق مردم را از این جهل برهانم.»
در ایران آمار ارائه شده از سوی سازمان اوقاف به ۱۰ برابر شدن شمار امام زادهها و اماکن متبرکه پس از انقلاب سال ۵۷ در مقایسه با پیش از آن اشاره دارند.
این واقعیت، نشان دهنده استفاده ابزاری حاکمیت و روحانیون از صنعت امامزادهسازی و سود نهفته در این صنعت است؛ صنعتی که توسعه فقر فرهنگی در میان مردم، به ویژه در میان اقشار تهیدست جامعه ایران را به دنبال داشته است.