چابهار: ١٥ هزار روز از آن روز گذشت
١٥ هزار روز پیش زادگاه من “چابهار” نه شهر پروژه ها بود و نه شهر افسانه ها و نه لقب پر طمطراق “تنها بندر اقیانوسی کشور” را به یدک می کشید. شهر کوچکی بود با آدم های بزرگ. بر عکس این روزها که شهر بزرگی است مملو از آدم های کوچک. همه نوع آدم های کوچک؛ از قاچاقچیان مواد مخدر روستاهای کوچک گرفته تا کلان دزدها از کلان شهرهای دور و نزدیک. به جز مشتی خاطرات ریز و درشت و تظاهراتی که بر علیه حکومت نوپای جمهوری اسلامی در شهر براه می انداختیم، شهر ما نه شهر مرمر و عاج بود و نه شهر درد و رنج، آنگونه که امروز است برای آن آدم های بزرگ قدیمی که تگرگ مرگ حکومت دزدسالار جمهوری اسلامی، آنها را به کپرهای پلاسیده حاشیه شهر رانده است، و دزدان و دروغگویان حرفه ای همانند قصابان ساتور به دست بر گذرگاه ها و کاخ های بندرگاها مستقر.
دیگر از خاطرات دوران كودكی و نوجوانی و تظاهرات ضدحکومتی خبری نیست. همه چیز تغییر كرده است، حتی درختان کُنر، چنار،چیچگ، و جم و بیدام و کَرَگ با یادواره های ایام نوجوانی همانند ١٥ هزار روز ماضی مدفون شده اند. ماهیگیران حاشیه نشین شده اند و ماهیگیری تماما به “کشور برادر” چین بصورت تمام عیار و آزگار واگذار شده است. و از قَبَل آن آقازاده های مرکز نشین و مشتی حقیر ریزه خوار لاوهگر آشمال بلوچ نیز در نظام دزدپرور ستمگر امرار معاش می کنند؛ و در این رقابت کریه دنائت و دزدی با دغلکاری و نیرنگ بازی شریک دزد شده اند اما با مکاری و حیله گری خود را رفیق قافله معرفی می کنند و شعارها و ادعاهای گنده تر از خودشان به خورد عوام الناس می دهند.
آری همانگونه که از تصاویر هویداست ١٥ هزار روز از آن واپسین روزهای خرداد ١٣٥٨ گذشت. آن روز که با قوطی رنگ فشاری بازمانده از نوشتن شعارهای نیمه شب های قبل از انقلاب، بر روی پارچه سفید نوشتم “دیکتاتوری محکوم است چه با نام شاهنشاهی چه با نام اسلامی” و مردم بزرگ آن روز ء چابهار را به تظاهرات و سخنرانی دعوت کردم، که خوشبختانه مردم نیز لبیک گفتند و همراه شدند. اما دریغا که ١٥ هزار روز بعد از آن روز، نه تنها دزدان شهر را دزدیدند؛ بلکه تصاویر و شعارها را هم تصاحب کرده اند؛ و اینک این ما هستیم که محکوم شده ایم، و نه “دیکتاتوری”.
شوربختانه بدتر از گسترش استبداد فقر و بیکاری و اعتیاد و عدم اعتماد، جمهوری اسلامی موفق شده است با ترویج عصبیت ایلی مفرط و نفرتپراکنی سیاسی ویرانگر، اخلاق و انسانیت و معرفت در بین اکثریت مردم را چه در داخل کشور و چه در خارج از آن از بین ببرد. برای ترمیم این “اشتباه تاریخی” و ضایعات “جبران ناپذبر” ناشی از آن یک فرایند حداقل نیم قرن راستا سازی، اصلاح بی وقفه و فرهنگ سازی لازم است. اگرچه در واپسین فرجام این پروسه ناشایند هیچگونه ضمانت و تضمینی برای تحقق عملی آن وجود ندارد. چون خسارات معرفتی و آسیب های اخلافی بسیار عمیق و ژرف هستند.
و کلام آخر اینکه، حسرتا ١٥ هزار روز تجربه تلخ و سیمای شهر ورم کرده، مفسده و آماسیده من که دریچه ایست الگومانند به دورنمای در هم شکسته کشور بتاراج رفته حافظ و خیام که در آن درازآستینان دزدصفت و آدم کش، انسان را به جرم دو جرعه به دار می آویزند.