در ایران هیچ نهاد یا قانونی نیست که کودکان کار را به صورت جدی و کامل تحت حمایت خود قرار داده و از ادامه کار آنها جلوگیری کند. به علاوه آنکه برای عموم جامعه مفهوم کودک کار در کودکانی خلاصه میشود که خیابانها عرصه کار و فعالیتشان هستند. حال آنکه بخش بزرگی از کودکان به صورت مخفیانه و زیرزمینی یا به صورت واضح در مراکز کاری مختلف به کار گمارده میشوند. بسیاری از این کودکان کارگران غیررسمی هستند که در هیچ آماری هم نامی از آنها آورده نمیشود آنها معمولا با دستمزدهای کم و ساعات کاری زیاد کنار میآیند یا اگر در کنار خانواده خود مشغول به کار باشند هیچ دستمزدی برایشان در نظر گرفته نمیشود.
این کودکان از دنیای کودکی خود خیلی زود خداحافظی کرده و برای امرار معاش وارد دنیای بزرگسالان میشوند دنیایی که با هیچ یک از ویژگیها و نیازهای روحی و جسمی و آموزشی آنها تناسب ندارد. ابوالفضل هم یکی از همین کودکان بود که در کورههای آجرپزی جان باخت.
داستان زندگی و مرگ ابوالفضل در کوره آجرپزی
چند روز پیش بود که ابوالفضل پا به کوره آجرپزی گذاشت تا در کنار پدرش انبار زنی کند. هیچکس فکر نمیکرد پایان زندگی کوتاه او در قیف ترسناک کوره رقم بخورد. پدر ابوالفضل به صورت پیمانکاری در کوره آجرپزی کار میکند و ابوالفضل نیز برای ارتقا درآمد خانواده با پدرش همکاری میکرده است. برای این کودک، درس خواندن در کلاس دوم دبستان تمام میشود و او تبدیل به یکی از بازوهای نانآوری برای خانواده پرجمعیتش میشود. او فرزند ششم از میان هفت فرزند پدر است. پدری که تا کنون ۳ بار ازدواج کرده و ابوالفضل هم حاصل دومین ازدواج او بود. این کودک سالها بود که در کنار نامادری زندگی میکرد و گاهی هم به گفته کارگران کوره به دلیل اختلافاتی که با پدر داشت شبها را در کوره صبح میکرد.
خانواده ابوالفضل مانند بسیاری دیگر از کارگران کورههای آجرپزی نیشابور از شهرهای دیگر استان به دنبال یافتن کار مهاجرت کردهاند. پدرش اهل گناباد است و خانهشان در کنار همین کورههایی قرار دارد که عقربه عمر ابوالفضل را وقتی به عدد ۱۲ رسید متوقف کردند. بدن نحیف و بیجان این کودک چند روز پیش در حالی مشاهده میشود که روی نوار نقاله کورهپز خانه افتاده است.