نماینده چابهار در مجلس شورای اسلامی گفت: استان سیستان و بلوچستان در حوزه آب فاصله معناداری با محروم ترین نقاط کشور دارد و فریاد تشنگی مردم این منطقه سال ها است به بلندای خود و آسمان رسیده است.
سعیدی در ادامه به صحبت های اخیر استاندار سیستان و بلوچستان مبنی بر عدم استفاده روستاییان از آب هوتگها {گودال هایی که از آب باران پر شده و انسان و دام به طور مشترک از ان استفاده می کنند} واکنش نشان داد و گفت: متاسفانه در بسیاری از روستاهای دشتیاری و روستاهای دیگر، مردم هنوز هم از آب هوتگها استفاده می کنند.
او در پاسخ به پرسش خبرنگار ایلنا درباره حواشی صحبتهای این نماینده در جلسه کمیسیون عمران مبنی بر «خودکشی یک زن پس از تن فروشی او برای تامین آب آشامیدنی فرزندانش»، گفت:«این اتفاق حدود 4 سال پیش افتاد و یک مورد نادر است، اما همین یک مورد نادر هم کفایت میکند. افرادی چون من باید از فرط شرم بمیریم. هیچکس نمی تواند ساحت زن بلوچ را خدشه دار کند. نجابت زن بلوچ در ادوار تاریخی برای همگان مشخص بوده و زبانزد عام و خاص است اما این مورد کاملا استثنایی می تواند تلنگری برای تمام مسئولان باشد
محرومانی که معنای آرزو را نمیدانند
نه آب، نه برق، نه معلم؛ اینجا فقط محبت یافت میشود
باشگاه خبرنگاران وابسته به صداوسیما: برخی شهرها و روستاهای استان سیستان و بلوچستان با واژگان رفاه، توسعه، اینترنت پرسرعت و حتی آرزو و رویا بیگانهاند. این چند خط نه یک جمله ادبی، بلکه حقیقت پاسخهایی است در گفتوگو با کودک ۶ ساله استان سیستان و بلوچستان، بعد از این پرسش که بزرگترین آرزوی شما چیست؟
مشکلات طبیعی نظیر گرمای شدید هوا و فقدان پوشش گیاهی و آب شیرین از یک سو و مشکلات زیرساختی مانند نبود برق، مدرسه، آب لوله کشی، اینترنت پر سرعت، راههای آسفالت و شنی و نبود بهداشت هم از سوی دیگر مردم این منطقه را احاطه کرده است. همه امیدشان برای نوشیدن آب، همان چاههای آب موجود است که متأسفانه در زمان افزایش گرمای هوا، شوری آب هم بیشتر میشود.
یکی از مردم بومی و کپرنشین روستای قادر آباد که مردی ۶۰ ساله است، میگوید از ابتدای تولدم در این روستا بودهام و همواره به کار کشاورزی و دامداری مشغول بودهام و گندم و جو کشت میکنم.بر کسی پوشیده نیست که کشاورزی و کشت گندم و جو در صحراهای سیستان، چقدر دشوار و کم محصول و کم سود است، اما وقتی از این مرد میپرسیم، آیا از وضعیت زندگی خود راضی هستید، طلبکار هیچ نهاد و سازمانی نیست و با چهرهای که رنگ قناعت گرفته، پاسخ میدهد: درآمدمان خوب است و از زندگی خود راضی هستیم.
از مردی دیگر که در کپر زندگی میکند، پرسیدم که چرا برای درآمد بیشتر به شهر نمیروی که پاسخ داد: سواد ندارم و نمیتوانم در شهر کار کنم.اما دختر بچهای که به امید داشتن آیندهای متفاوت در حال درس خواندن است، میگوید: برای رفتن به مدرسه ۱ ساعت در راه هستیم.به مدرسه آنها رفتیم و دیدیم، میزها بیرون مدرسه قرار دارند و احتمالا گرمای شدید هوا، مانع حضور آنها در داخل کلاس است.
از پسرانی که همراه دختران در یک کلاس درس میخواندند، پرسیدیم که دوست دارید، در آینده چه شغلی انتخاب کنید که پاسخها همه یکسان بود جز یک نفر.ظاهرا مبنای شناخت آنها از شغل همانی بوده که در طول زندگی خود دیدهاند و فرصتی برای دیدن مشاغلی که در سایر شهرها وجود دارد، پیدا نکرده اند.به غیر از یک نفر که میخواست پلیس شود، تا به گفته خودش با قاچاقچیان مواد مخدر مبارزه کند و حافط امنیت زادگاه و کشورش باشد، بقیه میگفتند، میخواهیم معلم بشویم.معلمی، کشاورزی و دامداری همگی از مشاغل ارزشمند و ضروری زندگی بشر هستند، اما کمبود امکانات چشم اندازی برای موفقیت در کشاورزی و دامداری برای آنها ترسیم نکرده و جز معلمی هم شغل دیگری را در ذهن خود متصور نیستند.همین بچهها به ما گفتند که برخی دوستانشان به خاطر مشکلات مالی درس را رها کردهاند و به گروههای قاچاق گازوئیل پیوستهاند.
کسانی که نمیخواهند، با کشاورزی و دامداری گذران زندگی کنند و سرمایهای هم برای راه اندازی کسب و کار ندارند، در این منطقه روزنهای جز قاچاق گازوئیل پیدا نمیکنند.وقتی که در میان بیابانهای سیستان چشم چرخاندیم، خودروهای شاسی بلندی را نشان ما دادند که با سرعتی حدود ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت به سوی مرز پاکستان حرکت میکردند و علت این سرعت بالا را هم در امان ماندن از برخورد نیروهای دولتی ایران و پاکستان با آنها عنوان کردند.به گفته مردم بومی، قاچاقچیان ابتدا محمولههای قاچاق گازوئیل را از زاهدان به خاش و سپس از خاش به سراوان و بعد هم به پاکستان میبرند و در هر مرحله، هر کدام از واسطهها سود خود را به دست میآورند.
مردم محلی میگویند، در هفته چند نفر از جوانانشان در حین قاچاق سوخت، یا بر اثر چپ شدن خودرو و یا در اثر تیراندازی ماموران جان خود را از دست میدهند و تأسف انگیزتر اینکه همه این جان به کف دست گرفتنها برای انتقال چند روزه گازوئیل به آن سوی مرزها برای افراد انتقال دهنده تنها ۳۰۰ هزار تومان آورده دارد، به عبارتی این دستمزد آنها است و مالک محموله در هر انتقال ۱۰ میلیون تومان کسب میکند که باید هزینه راننده و خدمه را هم بپردازد و بعد از این پرداختها برای او ۵ میلیون تومان میماند.
در کنار مردمی که جان خود را به کف دست میگیرند، مردمی دیگر برای اینکه سایه سرپرستی آنها از سر زن و بچه شان کم نشود، ترجیح میدهند که جانب احتیاط را نگه دارند. درآمدشان اندک، سختی شان بسیار و غذایشان هم شیر و نان است. این را دختر بچهای میگوید که در وسط بیابان و کمی دورتر از کپر محل زندگی شان در حال شستن ظروف منزلشان است، حتی از خرما هم خبری نیست.
به ندرت در میان کپرها خانههای آجری و سیمانی دیده میشوند که بیشتر تنها یک اتاق کوچک هستند. آب آشامیدنی هم که از چاه به دست میآورند شور است و برای بالا کشیدن آن خبری از پمپ آب و حتی قرقره هم نیست، باید یک پیت حلبی را به پایین اندازند و سپس طناب را بالا بکشند و در نهایت دلخوش به آب شوری باشند که بالا آمده است، اما این پایان کار نیست و آب به دست آمده را در یک دبه خالی میکنند و تا پر شدن دبه این کار را ادامه میدهند و بعد هم آنها را به سختی به منزل میبرند.
افزایش کشته شدگان تشنه لب در ماه محرم در بلوچستان
عبدالستار دوشوکی: در طی روزهای اخیر, از جمله امروز دوشنبه ٣ شهریور مصادف با ٤ مُحرّم تعدادی از کودکان بلوچ که از بی آبی ناچار بودند برای برداشت آب آشامیدنی به گودالچه های غیربهداشتی آب ( بنام هوتگ) بروند, شوربختانه به داخل گودالچه ها افتاده و جان داده اند. اسفا که این یکی داستان پر آب چشم در کنار بقیه قصه های پرغصه بلوچستان حکایتی است ممتد و قدیمی.
اما اندوه جگرسوز این جان دادن ها همزمانی آن با ماه محرم است که مسئولین و هموطنان شیعه و مرکز نشین در این ایام عزای عاشورایی برای حسین و یارانش ضجه و ناله می کنند که عبیدالله بن زیاد آب را بر آنها بست و تشنه لب به شهادت رساند. این روزها همزمان با کشته شدن این کودکان به دلیل بی آبی, مداحان در سراسر کشور با مویه و زاری سوزناک شیون سر می دهند: “ای تشنه لب عشق زینب, ای بی کفن “. یکی از فعالان رسانه ای بلوچ می نویسد چه تصادم تاریخی تلخی؟ زیرا در اول ماه محرم زینب غلامیپور، دختر تشنه لب ۸ ساله اهل روستای جکیگور راسک در داخل گودالچه افتاد و جان داد. امروز صبح نیز دو کودک در روستای شیخان کرگ شهرستان دشتیاری جان دادند.
بسیاری از کودکان مثل امیرحمزه ۷ ساله در روستای «هوت گت» شهرستان دشتیاری قربانی گاندو یا همان تمساح می شوند. همزمان با این مرگ های دردناک کودکان بلوچ, مراسم معرفی فرماندار شهرستان جدید التاسیس دشتیاری با حضور استاندار غیربومی برگزار شد. مراسمی که در آن یک بسیجی اهل محمودآباد مازنداران بنام عادل عفتی فرماندار یکی از محرومترین مناطق کشور شد, فرمانداری که نه زبان مردم آنجا را درک می کند و نه درد آنان را. حسرتا که اولین ماموریت فرماندار جدید برگزاری پرهزینه و پرشور شهدای تشنه لب کربلا یعنی عاشورای حسینی است که مردم سُنی مذهب و بلوچ روستاهای دشتیاری از آن حادثه ١٣٥٠ سال پیش در بیابانی برهوت در عراق ء فعلی کاملا بیخبر هستند. همانگونه که حاکمان زمان در سال ١٣٩٩ از تشنه لبی و پرپر شدن کودکان بلوچ در گودالچه های غیربهداشتی که ناچارا مورد استفاده حیوان و انسان است؛ کاملا بیخبر و بی اعتناء هستند.
لابد می پرسید شاید آب نیست؟ نخیر در جنوب استان و در منطقه دشتیاری حداقل سه سد بزرگ وجود دارد که لبریز هستند, اما مسئولین آب را احتکار کرده اند و آب در پشت سدها تبخیر می شود. وانگهی جمهوری اسلامی در چابهار در حال هزینه کردن هزاران میلیارد تومان برای شیرین کردن آب و انتقال آن به استانهای خراسان جنوبی و خراسان رضوی است. در حالیکه مردم بومی در لب دریا تشنه لب هستند. لابد می پرسید شاید بودجه نیست؟ نخیر بودجه برای انتقال آب و یا برای طرح توسعه سواحل مکران و تغییر بافت جمعیتی و پروژه های نظامی و غیره فراوان است. همین امروز دوشنبه استاندار در جلسه دیگری در چابهار با حضور مسئولین (قاعدتا غیر بومی) شرکت کرد که در آن ۱۰۰۰ میلیارد تومان برای احداث فرودگاه جدید چابهار تصویب شد تا آقازاده ها و مسئولین از پایتخت و کلانشهرهای کشور براحتی به چابهار سفر کنند و پروژه های عظیم خود را در منطقه آزاد چابهار مدیریت کنند. اگر باور نمی کنید, سریال جدید و جاری “آقازاده ها” را ببینید که منعکس کننده ماهیت واقعی این نظام است؛ که اسم “پروژه در چابهار” توسط “آقازاده ها” بارها ذکر می شود. وانگهی با وجود داشتن یک فرودگاه عملی و کاردادی ٤٦ ساله در غرب چابهار (کنارک), آیا ساخت یک فرودگاه مختص منطقه آزاد چابهار در شمال شهر نسبت به محرومیت زدایی و تامین آب آشامیدنی مردم بومی ارجحیت و اولویت دارد؟ اگر بودجه نیست, چطور برای فرودگاه ثانوی منطقه آزاد چابهار بودجه است؟ چطور برای انتقال آب به خراسان بودجه است؟
در مقاله اخیر مریم طالشی در روزنامه ایران تحت عنوان “آب به بهای جان” ـ داستان غمانگیز غرق شدن کودکان سیستان و بلوچستان کی تمام میشود؟ تاکید شده است که ما مشکل منابع آب نداریم و مشکل از زیرساخت و نبود مدیریت صحیح است. آب میآید پشت سد ذخیره میشود و در نهایت به زمینداران بزرگ داده میشود که هندوانه میکارند و به عراق و ترکیه صادر میکنند در حالیکه مردم آب خوردن ندارند. نکته دیگر این است که در مورد پروژه بزرگ انتقال آب دریای مکران از چابهار به خراسان رضوی، متأسفانه در اجرای این پروژه حق بزرگی از مردم محلی ضایع شده. پیمانکار پروژه طبق قانون باید برای جامعه محلی و مردم منطقه قبل از انتقال آب، شبکه آبرسانی ایجاد کند تا آنها از این پروژه منتفع شوند اما تا حالا که چنین اتفاقی نیفتاده است. هر بار میگوییم کاش بار آخر باشد، کاش دیگر کودکی قربانی نشود اما باز همان اتفاق به همان شکل میافتد. تا درد آب هست، بیم جان کودکان سیستان و بلوچستان هم هست؛ کودکانی که جان شان را بر سر آب میدهند.
شوربختانه لیست کودکان قربانی بلوچ برای قطره ای آب, طولانی و طولانی تر می شود و درجه قساوت و بیرحمی و بی اعتنایی مسئولین بیشتر و بیشتر. پسرک کوچکی بنام علی اکبر بشکار و دخترک کوچکی بنام یسنا دیگر قربانیان چند روز پیش بی دردی و بی مسئولیتی “مسئولین” بودند. این درد تاریخی برای خود نگارنده نیز تاسفبار و دردآور است. زیرا بخاطر دارم در دوران پهلوی در اواخر سال ١٣٥٦ زمانی که دانشجو بودم, از یکی از ساکنان منطقه دشتیاری که دکه ای در بازار قدیمی چابهار داشت درخواست کردم مقداری از آب هوتگ (گودالچه) در بطری ریخته و به شهر چابهار بیاورد. سپس به همراه او به ملاقات فرماندار چابهار رفتیم و از فرماندار درخواست کردم اگر می تواند کمی از آن آب (نسبتا زرد رنگ و غیربهداشتی) را بنوشد و گفتم که در آنصورت ما مطالبه و حرفی نخواهیم داشت. اما فرماندار نتواست بنوشد. ولی قول داد که به موضوع رسیدگی شود. در آن زمان رژیم پهلوی مشغول هزینه بین ٥ تا ١٠ میلیارد دلار به پول آن زمان برای احداث یکی از بزرگترین پایگاه های نظامی خاورمیانه در غرب چابهار (یعنی کنارک) بود. اما اراده ای برای خرید چند تانکر آب جهت تامین آب آشامیدنی مردم وجود نداشت, و اکنون هم ندارد. علیرغم گذر قریب به نیم قرن وضع بدتر شده است. و این داستان پر آب چشم همچنان جاری است.
************************************
تصویری تلخ از زنان محروم در سیستان و بلوچستان
این تصویر زنان سیستان وبلوچستان است که در گرمای نزدیک ۵۰ درجه در حال حمل کپسول گاز هستند.