شکنجه های وحشیانه منجر به قتل یک جوان ۱۹ ساله شد



خبرگزاری هرانا – امروز چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه، محمد دوجی زندانی ۱۹ ساله در زندان امیرآباد گرگان در پی شکنجه جسمی توسط افسر نگهبانان، جان خود را از دست داد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از توهرا، امروز چهارشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۳۹۹، یک زندانی در زندان امیرآباد گرگان در پی شکنجه جسمی توسط افسر نگهبانان جان خود را از دست داد.

در این گزارش، هویت این زندانی “محمد دوجی” ۱۹ ساله اهل روستای اودک دوجی از توابع شهرستان آق‌قلا با اتهامات مربوط به نزاع عنوان شده است.

در این گزارش به نقل از یکی از زندانیان این زندان آمده است: “در زندان درگیری صورت گرفت و افسر نگهبانان برای تنبیه محمد لباس هایش را درآوردند و به صورت عریان دست و پایش را پابند و دست بند زدند و از سقف زندان در سرما آویزانش کردند و کتک زدند تا از هوش برود، آب سرد می‌ریختند تا تنبیه شود و اینها همگی مقابل چشمان ما زندانیان برای درس عبرت صورت می‌گرفت که متاسفانه بامداد امروز دیگر نتوانست شکنجه ها را تحمل کند”.

این زندانی در ادامه می‌گوید که “جو زندان از بامداد امروز بسیار امنیتی است و مسئولان برای زندانیان محدودیت هایی اعمال کردند، از این رو تاکنون برای هیچ یک از زندانیانی که حکم آزادی آنان ابلاغ شده حق خروج از زندان داده نشده است”.

جوان لُر را برای اعتراف اجباری زیر شکنجه کشتند

گزارش روز یکشنبه: یک جوان لرستانی زیر شکنجه های وحشیانه ماموران اطلاعات سپاه پاسداران که می خواستند او را وادار به اعتراف اجباری کنند، به قتل رسیده است.

برپایه گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، یک زندانی ۲۷ ساله اهل هرسین و ساکن نورآباد لرستان با هویت فرهاد وثوقی در زندان مرکزی خرم‌آباد زیر شکنجه به قتل رسید.

برادر فرهاد وثوقی ضمن تایید این خبر به خبرنگار هه‌نگاو اعلام کرد که جسد برادرش را در پزشک قانونی خرم‌آباد مشاهده نموده که مورد شکنجه غیرانسانی قرار گرفته است.

فرهاد وثوقی ۲۷ ساله، متاهل و پدر یک پسر سه ماهه است. وی اصالتاً اهل هرسین و ساکن روستای تنگ پری شهرستان نورآباد بوده است.

به گفته یک منبع مطلع، فرهاد وثوقی حدوداً سه هفته پیش به اتهام شرکت در قتل یک شهروند دیگر اهل نورآباد با هویت حسین جوزی بازداشت و از روز دوم بازداشت تا زمانی که به قتل رسیده در سلول انفرادی زندان مرکزی خرم‌آباد محبوس بوده است.

این منبع در ادامه اظهار داشت که حسین جوزی یکی از فعالین و سازمان دهندگان اعتراضات آبان‌ماه سال گذشته در نورآباد بوده و چندی پیش توسط نیروهای اطلاعات سپاه ربوده شده و سپس به قتل رسیده است و برای رد گم کردن دو عضو یک خانواده را به اتهام قتل وی بازداشت کرده‌اند.

گفتنیست که یک برادر دیگر او با هویت مصطفی وثوقی نیز حدوداً سه ماه پیش به اتهام قتل این فعال نورآبادی بازداشت و هم‌اینک در زندان مرکزی خرم‌آباد محبوس است.

خانواده وثوقی امروزجمعه ۲۳ آبان جسد فرزندشان را از پزشک قانونی خرم‌آباد تحویل گرفته‌اند.

منابع هه‌نگاو اعلام کرده‌اند که شامگاه چهارشنبه پس از درز خبر قتل فرهاد وثوقی در زندان مرکزی خرم‌آباد شورش شده و نیروهای امنیتی وارد زندان شده و اقدام به ضرب و شتم زندانیان کرده‌اند.

***********************************

جنایت، جزیی جدایی ناپذیر از ماندگاری جمهوری اسلامی

مادران پارک لاله ایران: جمهوری جنایت اسلامی ایران، باز هم کشت تا به ما بگوید که «جنایت» جزیی جدایی ناپذیر از «ماندگاری» حکومت خدایگان بر روی زمین است!

سحرگاه شنبه ۲۲ شهریور، نوید افکاری سنگری، جوان ۲۷ ساله کشتی گیر، آزادی خواه و شجاع که در اعتراض های سال ۱۳۹۷ در شیراز شرکت کرده بود را در زندان عادل آباد شیراز (آن زندان مخوف که شکنجه های وحشیانه ی آن زبان زد زندانیان سیاسی در دهه ی شصت است)، به دار کشیدند تا به ما بگویند که در «جنایت»، به روش خدایگان شان «جمهوری» دارند و با هم و در برابر مردم، به ویژه مردم زحمتکش و فرودست جامعه، دست‌های شان برای جنایت و ظلم هم چنان در دستان هم است تا ماندگاری شان را بر سر مردم جان به لب رسیده ی ایران حفظ کنند. وحید و حبیب افکاری سنگری، دو برادر نوید نیز با احکام سنگین هم چنان در این زندان در بازداشت و زیر شکنجه هستند. وحید افکاری؛ ۳۵ ساله به ۵۴ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق و حبیب افکاری؛ ۲۹ ساله به ۲۷ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده‌اند. متهم چهارم این پرونده نیز فردی به نام سعید دشتکی؛ ۲۲ ساله است که به ۱۷ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق متهم شده و به شدت نگران سلامتی آن‌ها هستیم.

ما مردم ایران نیز پیام حکومت را سال هاست گرفته‌ایم و می‌دانیم که آن‌ها برای نابودی آزادی و عدالت و در استقرار تبعیض و نابرابری با هم متحدند و طناب های دارشان را پا بر جا نگاه داشته‌اند تا نفس هر آن کس که برای آزادی و عدالت و برابری ایستاده است را بگیرند.

سرکوب، شکنجه و جنایت های این حکومت از همان آغاز تا به امروز ادامه داشته است و هزاران نفر را پای چوبه های دار حلق آویز کردند یا با گلوله های سربی شان آن‌ها را تیرباران کردند و آن چوبه های دار و صدای شلیک گلوله ها و تک تیرها هم چنان شبانه‌روز جلوی چشمان ما نمایان است و در گوش‌های ما زنگ می‌زند تا بیدار بمانیم و یادمان باشد که با ما چه کردند و می کنند.

آن‌ها از آغاز موجودیت شان، پرچم جنایت و تبعیض و ستم را بلند کردند تا به ما بفهمانند که برای زنده ماندن و نفس کشیدن زیر پرچم آن‌ها راهی جز این نیست که در برابر جنایت های شان سر تعظیم فرود آوریم و سکوت کنیم، ولی بسیاری از انسان‌های آزادی خواه و شجاع تن به این سکوت ندادند و در برابر شان ایستادند. خانواده‌های آن‌ها نیز دادخواهانه این راه را تا به اکنون ادامه داده‌اند تا به این بی‌عدالتی‌ها پایان دهند. کاش این شناخت و ایستادگی ها، زودتر از این‌ها همگانی می‌شد و این همه سال اجازه ی ماندگاری به این جنایت کاران را نمی دادیم و نوید و هزاران جان عاشق دیگر زنده می ماندند.

بهیه نامجو و نوید افکاری، فریاد دادخواهی شما را نه تنها مردم ایران، که مردم جهان هم شنیدند و همراه تان ایستادیم و صدای فریادتان را بلند کردیم، ولی دردا و دریغا که این جمهوری جنایت و پلیدی، راهی جز جنایت و ستم نمی شناسد. نوید به درستی گفت: «آن‌ها برای طناب دارشان دنبال گردن می گردند». یعنی تا این‌ ستم کاران هستند، این چوبه های دار پابرجاست.

بهیه نامجو،‌ مادر داغدار و ایستاده ی نوید افکاری، ما با تمام وجودمان می‌دانیم که زخمی که بر جان و تنت نشاندند، زخم عمیقی است که تا ماندگاری این جنایت کاران بر مسند قدرت، درمان نخواهد شد. هم چنان ایستاده و دادخواه بمان و بدان که در همین روزها و ماه ها، هزاران جان شیفته که در دهه ی شصت زندانی این جنایت کاران بودند را با وجود داشتن احکام ناعادلانه زندان، پشت درهای بسته و بدون اطلاع زندانیان سیاسی و خانواده‌های شان و بدون آخرین دیدار، کشتند و هزاران مادر و خانواده را داغدار کردند و این زخم هم چنان تازه است. خانواده‌های آن‌ها پس از گذشت ۳۲ سال از آن قتل عام، هنوز نمی‌دانند که چرا و چگونه عزیزان شان را کشتند و پیکر آن‌ها را در کدام گوشه از خاک خاوران و خاوران ها در تهران و شهرستان‌ها به خاک داده‌اند و استخوان‌های آن جان های عاشق کجاست. تمامی جناح های در قدرت نیز تا به اکنون و با وقاحت تمام حقیقت این جنایت ها را انکار یا تحریف کرده‌اند و می‌کنند، چون از خشم مردم و برقراری عدالت می ترسند.

خانواده های داغدار نامجو و افکاری و تمامی خانواده‌های داغدار و دادخواه ایران، از صمیم قلب به شما تسلیت می‌گوییم و همدردتان هستیم. بدانید که زخم شما زخم ما، خشم شما خشم ما و دادخواهی شما دادخواهی ماست و همراه تان ایستاده‌ایم تا دادمان را از «جمهوری جنایت اسلامی ایران» بگیریم و دنیایی عاری از قتل و جنایت و بی‌عدالتی و نابرابری بسازیم.

ما مادران پارک لاله ایران، زنانی دادخواه هستیم که از یازده سال پیش از تیرماه سال ۱۳۸۸، پس از سرکوب، بازداشت، شکنجه و کشتار مردم معترض در خیابان و در زندان ها، به عنوان صدایی از جنبش دادخواهی مردم ایران، همراه تمامی زخم خوردگان و دادخواهان ایستاده‌ایم.

ما قتل نوید و هزاران جان عاشق دیگر و این چرخه ی آزادی کشی، سرکوب، قساوت،‌بازداشت، شکنجه، شلاق، اعترافات اجباری، تبعیض، بی‌عدالتی و اعدام را به دشت محکوم می‌کنیم و خواهان: ۱) لغو مجازات شکنجه و اعدام از جمله؛ اعدام، ترور، کشتار خیابانی، شکنجه، سنگسار و قصاص، ۲) آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی، ۳) محاکمه و مجازات آمران و عاملان تمامی جنایات‌های صورت گرفته توسط مسئولان جمهوری اسلامی ایران از ابتدا تا به امروز در دادگاه هایی علنی و عادلانه هستیم. ما هم چنین اعتقاد عمیق داریم که این خواسته ها با اتحاد و همبستگی و مبارزات پیگیر ما دادخواهان به دست خواهد آمد و تردیدی نیست که برای رسیدن به این خواسته ها باید برای؛ ۴) آزادی بیان و اندیشه، ۵) حق داشتن تجمع و اعتصاب و تشکل و احزاب مستقل، ۶) رفع هرگونه تبعیض و ۷) جدایی دین ازحکومت نیز تلاش کنیم، زیرا علت اصلی این بی عدالتی ها را در ساختار حکومت و قوانین آزادی ستیز و تبعیض آمیز حکومت جنایت کار اسلامی ایران می دانیم.

صدای بهیه نامجو، نوید، وحید و حبیب افکاری و دیگر زندانیان سیاسی و خانواده‌های شان باشیم و فریاد اعتراض مان را علیه این حکومت جور و جنایت بلند کنیم!

یاد نوید و هزاران جان عاشق که در برابر این حکومت جور و جنایت ایستادند، زنده و ماندگار باد!