ظریف در کاانال اینستاگرامش متنی را منتشر کرده و در آن به دلیل جریحهدار شدن احساسات خانواده قاسم سلیمانی از آنها عذرخواهی کرده است.
در پی درز مصاحبه جنجالی ظریف در رسانهها که با واکنش گستردهای روبرو شد، وزیر خارجه جمهوری اسلامی در پیامی که در اینستاگرام منتشر کرد، نوشت “اگر میدانستم جملهای از آن عرایض انتشار عمومی پیدا میکند، حتما همچون گذشته آن را بر زبان نمیآوردم”. او در عین حال از خانواده قاسم سلیمانی عذرخواهی کرد.
ظریف در پیام خود ابراز تاسف کرد که “احساسات پاک عاشقان شهید والامقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و خانواده آن شهید و بخصوص شیر دخترش زینب خانم -که برایم همچون فرزندان خودم عزیز است—جریحهدار شده است”.
خودکرده را تدبیر نیست!
واکنش عصبی روحانی به انتشار نوار صوتی اظهارات ظریف با واکنشهای زیاد مواجه شده که در زیر دو یادداشت از صادق زیباکلام و احمد زید آبادی را میخوانید:
آقای رئیس جمهور؛ اگر حرفهایِ ظریف حقیقت داشته باشد، فایده ۲۴میلیون رای بشما چه بود؟
صادق زیباکلام
ایکاش جناب آقای رئیس جمهور بزرگوار، که به حقوقدان بودنشان مباهات میفرمایند، بجایِ عصبانیت و بکار بردنِ الفاظِ ناشایست، باین پرسش ساده پاسخ میدادید که آیا حرفهایِ وزیر خارجهشان حقیقت داشت یا خیر؟
جناب روحانی بزرگوار
موضوع اصلی این نیست که چه کسی، آن فایل را لو داده. بلکه پاسخ به این پرسش بنیادی است که سیاستها و تصمیمات سرنوشتساز کشور، آیا حسب قانون اساسی نمیبایستی توسط قوه مجریه که برگزیده مردم و پاسخگو به مجلس است صورت بگیرند؟ درحالیکه حسب ادعای وزیر خارجهتان، تصمیمات در جای دیگری که نه منتخب مردم است و نه پاسخگو، اتخاذ می شوند.
جناب رئیس جمهور حقوقدان
موضوع این نیست که چه کسی فایل را در اختیارِ ایران اینترنشنال قرار داده. اگر صرفا ثلث حرفهای ظریف واقعیت داشته باشد، در آنصورت این سئوال مطرح میشود که پس قوه مجریه، شرکت در انتخابات و فایده آن بیست و چهار میلیون رای به جنابعالی چه بود؟ آیا غیر از این است که اگر مردم در انتخابات شرکت نمیکردند یا فرد دیگری انتخاب شده بود، آن سیاستها همچنان طابق النعل بالنعل اجرا می شدند؟
مجلس تمام گشت و به آخررسیدعمر
ماهمچنان در اول وصف تو مانده ایم
اگر راست میگویید این را “علاج” کنید!
احمدزیدآبادی
شبکههای تلویزیونی فارسی زبان خارج از کشور برای جمهوری اسلامی دردسر بزرگی شدهاند. این موضوع در ادبیات به شدت خشمگینانۀ حسن روحانی نسبت به انتشار فایل مصاحبۀ ظریف در تلویزیون ایران اینترنشنال به وضوح نمایان شد.
واقعیت این است که شبکۀ ایران اینترنشنال، سیاستها و عملکرد کلیت نظام جمهوری اسلامی را هدف بمباران خبری و تحلیلی شبانه روزی قرار میدهد، سبکِ کاری که مخالفان، منتقدان و طرفدارانی در بین نیروهای مختلف اجتماعی دارد.
در اینجا بحث بر سر پرسشهایی از قبیل اینکه وظیفۀ رسانه دقیقاً چیست؟ رسانۀ حرفهای چه مشخصات و ویژگیهایی دارد؟ منبع تأمین مالی رسانه چه تأثیری بر جهتگیری خبری آن میگذارد؟ بیطرفی در امر اطلاعرسانی تا چه اندازه امکانپذیر و ادعای آن تا چه میزان محلِ اعتناست؟ و…. مشکلی را حل نمکند چرا که رسانه از جنس امور تفهمی است و فقط به میزان محدودی آن هم عمدتاً در بارۀ معیارهای صحت و اعتبار “خبر” میتوان ضوابط و قواعدی اجماعی برای تولیدات آن تعریف کرد.
در واقع مسئلۀ اصلی این است که چرا چنین وضعیتی پیش آمده است؟ به نظرم مسئولان جمهوری اسلامی به جای ابراز خشم باید این مسئله را از زاویۀ دیگری بنگرند. در حقیقت بیشتر افرادی که در خارج از کشور در رسانههایی مانند ایران اینترنشنال مشغول به کار شدهاند، فعالان رسانهای یا روزنامهنگارانی هستند که روزگاری در همین کشور در مطبوعات و رسانههای داخلی مشغول به کار بودهاند اما هر کدام به دلایلی مانند بیکاری ناشی از توقیف نشریه، تعقیب قضایی به علت عقاید یا اظهارات خود، دریافت حکم زندان به دلیل گرایش سیاسی یا سبک زندگی و یا کلاً احساس تنگنا و فشار از فضایی که هر نوع کار معمول و معنادار را از آنها سلب کرده است، عملاً از کشور خود آواره شدهاند.
از طرفی، راه تردد و رفت و آمد آنها به کشور بسته شده است به طوری که امکان تجدید خاطره و دیدار با خانواده و دوستان و زادگاه خود را ندارند و حتی در مراسم سوگواری نزدیکترین عزیزان خود هم فرصت حضور پیدا نمیکنند. علاوه بر این، نام همگی نیز ظاهراً در لیست سیاهِ ممنوعالمعاملگی گنجانده شده است تا همۀ پیوندهای آنها با وطن گسسته و ریشههای هویتیشان خشکیده شود!
با چنین وضعیتی چطور میتوان انتظار خونسردی و بیطرفی از جانب بسیاری از آنها را داشت؟ افرادی با احساسِ غربت و آوارگی و دورافتادگی و تبعید و تبعیض و فشار به فرض هم که بکوشند نسبت به مسّبب شرایطشان، بیطرف باشند اما مگر ناخودآگاهشان چنین اجازهای به آنها میدهد؟
همین وضعیت بر شمار بسیاری از مهاجران و تبعیدیان از فعالان سیاسی گرفته تا چهرههای هنری نیز حکمفرماست. بسیاری از خوانندگان و هنرپیشهگان از ابتدای انقلاب، مجبور به مهاجرت شدهاند. بیش از نیمی از عمر معمّرترین آنها در غربت سپری شده و شماری از آنها با حسرتِ دیدار وطن سر بر بالین خاک نهادهاند.
کسی که به هر دلیلی از دیدارِ عزیزترین محبوب خود محروم شود چطور ممکن است بر مسببان محرومیتش خشم نگیرد و خواهان نزول هر بلایی بر آنها نشود؟
بنابراین، آقای روحانی که با این میزان از خشم و نفرت در بارۀ برخی از آنها سخن میگوید شایسته است لحظهای نیز به دلایل خشم و نفرتِ متقابل آنان بیاندیشد.
بسیاری از ایرانیان خارج از کشور، چهار سال پیش به این امید که راه رفت و آمدشان به کشور گشوده شود در مقابل مراکز رأیگیری در سفارتخانههای ایران صف بستند و به حسن روحانی رأی دادند، اما او در این مسیر کدام گام را برداشته است؟ چه غم و اندوهی در این عالم سنگینتر از این است که هنرمندی چون بهروز وثوقی و صدها تن چون او، در پیرانهسری، آرزوی تن سپردن به خاک ایران را دردل داشته باشند اما هیچ روزنی از امید برای برای برآورده شدن این آرزو در انتهای تونل زندگی آنان دیده نشود!
وقتی کشور را میراث منحصرِ خود میدانید و دیگران را نادیده میگیرید و محروم میکنید و یا از وطن میرانید، آن دیگران هم به چالش تبدیل میشوند! اگر راست میگویید این را “علاج” کنید!