روزنامه اعتماد در گزارشی به بررسی حکم احتمالی والدین بابک خرمدین، کارگردان سینما در پی قتل فرزنشان پرداخته است. در این گزارش آمده:در صورت صدور حكم معاونت در قتل، از مجازات پدر، به عنوان عامل قتل هم بيشتر خواهد بود.
فخرالدين جعفرزاده، رييس سابق دادسراي جنايي تهران و وكيل پايه يك دادگستري توضيح داده است: در اين پرونده چون اولياي دم خودشان در قتل نقش دارند، سمت اولياي دم بودنشان ضايع ميشود و كنار ميرود. مقتول فرزند و همسر ندارد پس اولياي دم درجه يك ندارد.
پدر قاتل مشمول قانون 612 قصاص نميشود و 3 تا 10 سال حبس دارد، مادر اگر معاون باشد مشمول ماده 127 قانون مجازات اسلامي ميشود و بيش از 15 سال حبس خواهد داشت.
اين بحثها و نقدهاي تند به نحوه نگاه قانون مجازات به عامليت پدر در قتل فرزند درست يك روز پس از آن مطرح ميشود كه معصومه ابتكار، معاون امور زنان و خانواده رييسجمهور از تصويب لايحه اصلاح ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامي مربوط به تشديد مجازات پدر در صورت قتل فرزند در كميسيون لوايح دولت خبر داده بود.
رومینا اشرفی؛ تهدید و فشار پدر قاتل به مادر داغ دیده
سه شنبه، 6 آبان ماه 1399 = 27-10 2020
مادر رومینا اشرفی، دختر نوجوان تالشی که بهدست پدرش به قتل رسیده بود، به رأی صادرشده برای متهم اعتراض کرد و خواستار مجازات شدیدتری شد. مادر رومینا از سوی شوهرش تحت فشار قرار گرفته بود که اعلام گذشت کند، اما او تا به حال رضایت نداده است.
مادر رومینا، پیش از این گفته بود اگر پدر رومینا آزاد شود، امنیت ندارد و دیگر نمیتواند راحت زندگی کند. این در حالی است که بهگفته مادر رومینا، خانواده شوهر او برای گرفتن فرزند دیگرش قصد دارند اقدام قضائی بکنند.
وکیل خانم دشتی هم قبلا گفته بود که به رای صادره اعتراض خواهد کرد زیرا این مرد واقعا خطرناک است.
به گزارش رکنا، دکتر ابراهیم نیکدلمقدم، وکیل مادر رومینا گفته بود رأی صادرشده ازسوی دادگاه میتوانست شدیدتر باشد و پدر رومینا با توجه به قتل وحشتناکی که انجام داده است، باید به مجازات تکمیلی تبعید نیز محکوم میشد.
بر اساس قانون مجازات اسلامی پدری که فرزندش را بکشد قصاص نمیشود و در صورت محکومیت در دادگاه به پرداخت دیه و حبس محکوم میشود.
روزنامه شهروند در مطلبی در مورد قتل دلخراش رومینا که با ضربات داس پدرش به قتل رسید نوشت: پدر رومینا قبل از قتل دخترش در مورد مجازات خود تحقیق کرده بود.
این منبع نوشت: پدر داس به دست به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس (قانون) نداشت. یک ماه قبل وقتی به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمیشود.
واکنش تند آمریکا علیه رژیم ملاها
مایک پمپئو وزیر خارجه ایالات متحده درباره قتلهای ناموسی در ایران گفت: من میخواهم به سه قتل ناموسی بیرحمانه که در ایران روی داد اشاره کنم. رومینا اشرفی ۱۴ ساله، فاطمه فرحی ۱۹ ساله، و ریحانه عامری ۲۲ ساله که خویشاوندانشان سر دو نفرشان را بریدند و نفر سوم را با میله آهنی آن قدر کتک زدند که جان سپرد. رهبران فاسد ایران برای مدت ۴۰ سال آدمکشی را تایید کردند، کرامت انسانی زنان را زیر پا گذاشتند،و به درخواستها برای عدالت بیاعتنایی کردند. آنها چه زمانی این حملات شرمآور نسبت به کرامت انسانی را به پایان خواهند رساند؟ .
دردمندانه میگویم؛ بشنوید صدای این آژیر خطر را!
احمد زیدآبادی در كانال تلگرامی خود نوشت: اینکه سران قوای مجریه و قضائیه به حوادث تکاندهنده و دردناکی مانند مرگ آسیۀ پناهی و رومینا اشرفی ورود رسمی و علنی میکنند، خود نشانۀ تحولی است که عمدتاً به عمومی شدن رسانه و قدرت آن مربوط میشود.
تا همین چند سال پیش وقایعی از این دست اغلب کتمان میشد و رسانههای کاغذی هم محدودیتهای خاص خود را برای خبررسانی در این زمینهها داشتند و اگر از دایرۀ محدودیتها نیز بعضاً پا فراتر میگذاشتند و به موضوعاتی از این قبیل میپرداختند، ممکن بود به اتهام تشویش اذهان، نشر اکاذیب، ایجاد یأس و سرخوردگی عمومی و حتی تبلیغ علیه نظام کارشان به محاکمه کشیده شود!
در این میان اما صِرف ورود سران قوا به وقایع دلخراش اجتماعی و اعلامِ نظری یا دادنِ دستوری از سوی آنان مشکلی را حل نمیکند. واکنش به اینگونه وقایع نیاز به علتیابی دقیق و مسئولیتپذیری صریح و علنی دارد که معمولاً در گفتار سران قوا مفقود است چرا که معمولاً این حوادث را به عواملی خارج از حیطۀ مسئولیت خود نسبت میدهند و در عین حال تلاش مؤثری هم برای کشف زمینههای عینی و ذهنی بروز این حوادث دردناک صورت نمیگیرد.
در موردی مانند مرگ آسیۀ پناهی واقعیت این است که فقر و بیکاری و گرانی سبب گسترش آلونکنشینی در حومۀ شهرهای کوچک و بزرگ بخصوص شهرهای با مشکلات انبوه مانند کرمانشاه شده است. مشکلات و نابسامانیهای ناشی از شکلگیری محلات زاغهنشین طبعاً بر کسی پوشیده نیست، اما حمله و هجوم و تخریب و در یک کلام برخورد مکانیکی با این پدیده نه فقط مشکلی از میان برنمیدارد، بلکه سبب فوت مادر رنجدیده و محروم و بیپناه و مستأصلی مانند آسیۀ پناهی میشود. برخورد مناسب با پدیدۀ زاغهنشینی نیازمند وجود برنامۀ توسعۀ شهری متوازنی است که افزون بر آنکه نیاز به مدیریت و دانش و پول و سرمایه دارد، توجه عمیق به وجوه فرهنگی و اجتماعی این پدیده را هم میطلبد!
اما کو برنامۀ توسعۀ متوازن؟ کو سرمایۀ لازم؟ کو مدیر و مجری پخته و با تجربهای که توان فهم یک معضل اجتماعی و اقتصادی را به صورت همه جانبه داشته باشد؟ پس باری به هر جهت، تصمیمی مکانیکی گرفته میشود، مادری ستمدیده جان خود را از دست میدهد و چند کارمند شهرداری هم دستگیر و راهی زندان می شند و خانوادههایشان به فلاکت میافتند! در مورد قتل فجیع رومینا اشرفی موضوع بسیار پیچیدهتر است. دراین چهل ساله رشد تکنولوژی بخصوص در حوزۀ ارتباطات، فرهنگ جهانی را دستخوش تغییرو تلاطم کرده و فرهنگ جامعۀ ایرانی نیز به تبع آن به کلی دگرگون شده و افزون بر آن، واکنش به جنبههای اجباری مدلی از زندگی، سطح دگرگونی را به پیچیدگی و معضل رسانده است!
متولیان فرهنگی کشور ما به جای آنکه به این واقعیت اعتراف کنند و در صدد راه چارهای برآیند، به دلایل گوناگون پای دیگران را وسط میکشند و معضلات فرهنگی کشور را به حساب توطئههای خارجی و عوامل داخلی آنها مینویسند و از این طریق بر دامنۀ شکاف بین نسلی و بروز مصائبی چون قتل دختری نوجوان میافزایند! در حقیقت، مسئلۀ “فرهنگ” و “جوانان” در اغلب کشورهای دنیا و از جمله همان کشورهایی که به توطئهچینی برای تخریب فرهنگ کشور ما متهم میشوند، به شبهبحران تبدیل شده است و دولتها برای حل یا کنترل آن واقعاً به زحمت افتادهاند!
به واقع معضلی که پدر بیچارۀ رومینا با آن روبرو شده است، بسیاری از پدر و مادرهای دیگر هم با آن روبرویند و اگر چه قساوت و سنگدلی او را برای سربریدن فرزند خود تقبیح میکنند، اما در کشاکش آشتیناپذیر بین ذهنیتات سنتی خود با ذهنیت بی در و پیکر فرزندان، کمترین آسایش و حلاوتی را در زندگی خود تجربه نمیکنند. چقدر عجیب است که نهادهای مسئول در ایران که وظیفهشان طرح این نوع مشکلات و جستجو و کشف و ارائۀ راهحلی عقلانی و انسانی برای آنهاست، گویی هیچ درکی از ماجرا ندارند و با محبوس کردن خود در دنیایی خیالی و مربوط به گذشته، عملاً باری از روی دوش جامعه که برنمیدارند، به کشاکشها و تضادهای ذهنی بین نسلی یکسره دامن میزنند و خانوادهها را به تلاطم میاندازند!
در واقع همین رویکرد، به نوعی جامعه گریزی و حتی جامعهستیزی هم در بین برخی افراد جامعه منجر شده است. برای نمونه آتشسوزیهای پی در پی این روزها همهاش اتفاقی به نظر نمیآید و گفته میشود مواردی از تعمد هم در کار بوده است. فردی که به هر دلیلی اقدام به آتشافروزی کند، روند جامعهپذیری را طی نکرده و به موجودی جامعهستیز تبدیل شده است. افزایش چنین افرادی میتواند هزینۀ بسیار سنگینی بر دوش کشور بگذارد. به هر حال، حوادث منفرد اما به واقع به هم مربوطی مانند مرگ آسیه و رومینا و آتشسوزیها، نمونههایی است که آژیر خطر را به صدا در آورده است، دردمندانه میگویم؛ بشنوید صدای این آژیر خطر را!