منصور امان
مردُم در خیابان مانده اند
برای حُکومتی که پایه های بقا و ثباتش بر سرکوب، خُشونت و بیرحمی بنا شده، بسیار مایوس کننده است که مردُم در شهرهای خوزستان بی اعتنا به اقتدار نظامی و امنیتی آن، به چالش اش گرفته اند. از آن هم روحیه شکن تر، خیزش موج همبستگی با این اعتراضات در سراسر کشور و در میان نزدیک به همه طیفهای اجتماعی است که با صدای بُلند و سینه سپر کرده، مرز بی گُسل خود با آن را ترسیم می کنند.
نظام” با چشمان حیرت زده شاهد آن است که به تدریج کُنترُل اوضاع را از دست می دهد و سلاحهای جادویی مرگ و وحشت آفرین اش با هر بار استفاده، تاثیر کمتری بر توده به جان آمده می گذارد. هدف استراتژی سرکوب با تمام قُدرت، که حاکمان کشور آن را در آبان ۹۸ به کار بستند، تمام کردن کار جنبشهای اعتراضی یکبار برای همیشه بود. اعمال خُشونت بی پیشینه ای که جان دستکم هزار و پانصد مُعترض را گرفت، وظیفه داشت چنان شوکی به جامعه وارد کند که حداقل برای سالها قُدرت تحرُک را از آن بگیرد.
کارگران هفت تپه، کارگران پیمانی بخش نفت و مردُم سیستان و بلوچستان و خوزستان اما به حاکمیت نشان دادند که هم دینامیزم زنده اعتراض و نارضایتی موجود در جامعه را دستکم گرفته و هم در تخمین رُشد و سطح حرکتها و جُنبشهای ناشی از آن دُچار خطای مُحاسبه است. نزدیک ترین نتیجه ای که از این مُعادله برمی آید، بُن بست در استراتژی حیاتی “النصر بالرعب” است. به این معنا که فراز دادن سطح سرکوب به جنگ خیابانی با غیرنظامیان و کُشتار مردُم بی دفاع نتوانسته جامعه را به خانه براند و سربراه کند. بدتر از آن، خُشونت وحشیانه حاکمیت تاثیر باژگونه ای داشته و جامعه را عُصیان زده تر، جسور تر و بی مهاباتر کرده است. “نظام” نه قادر شده “رعب” را در قلب و ذهن توده جابیندازد و نه به “نصر” دست پیدا کرده.
دستگاه حاکم اینک در جنگ تن به تن با جامعه به نُقطه ای رسیده که راه پس و پیش ندارد. از یکسو به دلیل ماهیت سیاسی یافتن مُطالبات بخشهای گوناگون مردُم، مُدیریت صنفی و فریبکاری مقطعی دیگر آتش نشان نیست و عقب تر از واقعیت صحنه حرکت می کند و از طرف دیگر، ارتقای سطح سرکوب را با توجُه به واکُنشی که برمی انگیزد به صلاح خود نمی بیند. افزایش صداهایی از داخل حاکمیت که نسبت به چنین رویارویی و عمیق تر کردن بُحران هُشدار می دهند، نشانه ای از این ارزیابی است. بدیهی است که از این به بعد به پُرسش در باره چند و چون راهکارهای قهری حاکمیت، چگونگی توازُن قُوا بین آن و جامعه پاسُخ می دهد. یعنی، به همان میزانی که اعتراضها گُسترده تر، صُفوف آن فشُرده تر و در کُنش هماهنگ تر گردد، امکانات دستگاه سرکوب را چه به لحاظ سیاسی و چه از نظر عملیاتی محدودتر خواهد کرد.
روند تکامُل جُنبشهای اعتراضی از دی ماه ۹۶ تا تیر ماه ۴۰۰ سُخن از آن دارد که کفه جامعه گام به گام سنگین تر می شود و “نظام” که در کمین سُستی و فرسایش یافتن آن نشسته، چشم انتظار باقی خواهد ماند. شاهد مُستند، تریبونی مُبارزاتی است که برای اعلام همبستگی با اعتراضات دلیرانه خوزستان بر پا شد و بر آن مردم تبریز و کرج، تهران و بُجنورد، مشهد و سقز، اصفهان و دیوان غرب و جُز آن ایستادند؛ میدانی که وُکلا، سینماگران، نویسندگان، فرهیختگان، روزنامه نگاران، سندیکاها و هُنرمندان آشکارا و بی هراس بدان پا گذاشتند و در کنار خیزش و رویاروی سرکوبگرانش قرار گرفتند. این همبستگی بی سابقه، تاثیر عینی و نیز روانشناختی کارزار تحریم یکپارچه نمایش انتخابات ریاست جمهوری است که خصلت سراسری و همگانی آن را با یک حرکت مُتحدانه دیگر نهادینه کرد. به بیان دقیق تر، پیوند مُبارزاتی بین بخشهای گوناگون جامعه مُعترض در یک فرآیند بی توقُف چهار ساله شکل گرفته و در هر مقطع برجسته از نبرد، بالنده تر شده است.
تاریخ چهار سال مُبارزه بار ستمگران حاکم از دی ۹۶ تاکنون، مُستند می کند که مردُم مُعترض در سنگر خیابان مانده اند، “نظام” را پُشت سر گذاشته اند و مُتحد می شوند. دوران جدیدی از رویاروییهای وسیع در پیش است که دستگاه فاسد ج.ا را با نوع دیگری از اعتراضها روبرو خواهد کرد.