خوشتیپ بود و جذاب؛ تا جایی که هم مدل موی «فردینی» مُد و هم «فردینبازی» شد سمبل مرام و معرفت. محمدعلی فردین پیش از ورود به سینما و درخشش روی پرده نقرهای، کشتیگیری حرفهای بود و حتی مدال نقره جهانی را بر گردن آویخت. همدوره نسل طلایی کشتی ایران بود؛ دمخور با غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی. عاشق کشتی بود، اما کمکم راهش را به سوی سینما کج کرد.
امامعلی حبیبی، نخستین مدال طلای ایران در تاریخ مسابقات المپیک را کسب کرده و سه بار هم قهرمان جهان شده؛ همنشین و همصحبت فردین بوده؛ چه در اردوهای تیم ملی کشتی و چه بیرون از تشک. با حبیبی، کشتیگیر پُرافتخار ایران به گفتگو نشستیم. او در ۹۰ سالگی، هنوز خاطرات خوش گذشته را در یاد دارد؛ روزی که فردین از او خواست وقتی برنج و روغن به دست مردم نیازمند میرساند، همراهش باشد. بخشی از گفتوگوی نوستالژیک با امامعلی حبیبی، درباره محمدعلی فردین را در ادامه میخوانید:
فردین به معنای واقعی کلمه «پهلوان» بود. او هم در سینما درخشید و هم خیلی خوب کشتی گرفت. فردین در مسابقات قهرمانی کشتی جهان سال ۱۹۵۴ که در توکیو ژاپن برگزار شد، مدال نقره گرفت و در مجموع کشتیگیر قابلی بود، اما جلوتر و مهمتر از ورزشکاری و بازیگری، شرافت داشت. من از نزدیک با فردین در ارتباط بودم و روزهای بسیاری را با او گذراندم. هیچ انسانی را به خوبی و شریفی او ندیدم. همانطور که گفتم این مرد روحیه پهلوانی داشت و به داد مردم نیازمند میرسید. با وجود اینکه در اوج شهرت و ثروت قرار داشت، نمیتوانست ببیند در همان مملکت و شهری که او زندگی میکند، مردمی سر گرسنه بر زمین میگذارند.
البته چنین اخلاقی نداشت که کارهای خوب و کمک به دیگران را فریاد بزند، اما یک روز به من زنگ زد و گفت: «داش حبیبی، چه روزی میتونی یه سر پیش من بیای؟» یادش بهخیر، همیشه مرا «داش حبیبی» صدا میزد. گفتم: «هر وقت اراده کنی، خدمت میرسم». به خاطر دارم دو، سه هفته بیشتر به عید نمانده بود. آن زمان فردین، یک اتومبیل شورلت داشت. وقتی رفتم تا او را ببینم، دیدم در حال چیدن کیسههای برنج و قوطیهای حلبی روغن در صندوق عقب شورلت است. پرسیدم: «میخواهی این برنجها و روغنها را چه کار کنی؟» گفت: «دم عید است. خیلی از مردم نیاز دارند. نباید اجازه دهیم جلوی زن و بچه شرمنده شوند».
به خوبی یادم هست که اول به جوادیه رفتیم. یکی، یکی درِ خانهها را میزد و بعد یک کیسه برنج و یک حلب روغن دم در میگذاشت و راهی خانه بعدی میشد. نمیدانم ورزشکاران و بازیگران امروز چه روحیهای دارند و چه کارهایی برای کمک به مردم انجام میدهند، اما فکر نمیکنم تا سالها، دیگر انسانی مانند فردین به دنیا بیاید. ما از ستارهای حرف میزنیم که مشهورترین و محبوبترین آدم زمان خودش بود. مردم وقتی اسم و عکس فردین را روی سردر سینما میدیدند، جلوی گیشههای بلیتفروشی صف میکشیدند، اما چنین آدمی هیچ وقت مغرور نشد و روی قله شهرت هم یادش نرفت از کجا آمده و چگونه به این جایگاه رسیده است.
فردین هم مثل من بچه پایینشهر بود، ولی با وجود اینکه با درخشش در ورزش و سینما، وضع و اوضاعش حسابی فرق کرده بود، اما نهتنها ریشه و اصالتش را انکار نمیکرد، بلکه همیشه میگفت: «من نماینده مردم هستم». باز هم میگویم فردین، پهلوانی واقعی بود و تا جایی که میتوانست دست مردم را میگرفت و به همین دلیل هم مردم، عاشقانه دوستش داشتند.علاقه مردم به او به حدی بود که عبارت «فردینبازی» وارد ادبیات عامه جامعه شد.واقعاً اگر میخواهند برای پهلوانی، مرام و معرفت مثالی بیاورند، بهترین گزینه همان فردین است. مردم دقیقاً به خاطر روحیه و منش پهلوانی که از او در فیلمها میدیدند، این اصطلاح را باب کردند که به نظرم واقعاً هم درست است.
فردین واقعاً انسان متواضع و فروتنی بود و از دیدن موفقیت دیگران خوشحال میشد. وقتی برای اولین بار به مسابقات انتخابی تیم ملی دعوت شدم، فردین در باشگاه «سرباز» با من تمرین کرد. وقتی تمرین تمام شد یکدفعه دیدم دستی به پشتم زد و گفت «نه تنها من، بلکه هیچ کشتیگیری در ایران حریف تو نمیشود». بعد از مدتی استاد [حبیبالله]بلور سراغ فردین را گرفت. وقتی او را پیدا کرد، پرسید: «چرا دیگر به تمرین نمیآیی؟» فردین هم با اشاره به من گفت: «تا وقتی این دیوانه کشتی در تمرینات هست، دیگر به باشگاه نمیآیم».
در ادامه وارد سینما شد و موفقیتهای خیرهکنندهای به دست آورد.بعد از گذشت ۵۰، ۶۰ سال هنوز بازیگری نتوانسته جای فردین را بگیرد. او هم چهره جذابی داشت و هم بازیگر خوبی بود. فکر کنید این همه سال از فیلمهای فردین میگذرد، اما هنوز هم مردم از آنها یاد میکنند. وقتی نام «سلطان قلبها» را میشنوند، اول از همه چهره فردین به ذهنشان میآید. فردین، یک استثنا در این مملکت بود. وقتی در فیلمی، آهنگی از «ایرج» روی تصویر فردین پخش میشد، به سرعت در بین مردم جا باز میکرد و از فردا هر جا میرفتید، آهنگهای فیلمهای فردین را میشنیدید.