منصور امان
برای حاکمان ایران پایان نشست کشورهای همسایه افعانستان در تهران، آغاز ارزیابی خسارتهای آن است. آنها که در پهنه بین المللی در انزوا قرار گرفته اند، به این نشست به عُنوان یک فُرصت برای نقش آفرینی در این پهنه و نمایش جایگاه فرضی خود می نگریستند، اما اینک چنین می نماید که نشست مزبور نتیجه باژگونه ای به جا گذاشته باشد.
حتی پیش از آنکه گردهمایی تهران برگزار شود، نشانه های روشنی از ناکامی “نظام” در دستیابی به اهداف دوگانه خود آشکار شده بود؛ طالبان، طرف اصلی گُفتُگوها و جریانی که تصمیمهای نشست بدون آن ضمانت اجرایی ندارد، دست رد به سینه ج.ا زد و حاضر به شرکت نشد. این در حالی بود که کمی پیشتر آقای خامنه ای در یک سُخنرانی پیشنهاد “وحدت اسلامی و تعامُل در ارتباط با کشورهای غیراسلامی” را طرح و با دلبری از “مسوولان مُحترم افغانستان” انفجار مساجد شیعیان را “کار داعش و داعش ساخته آمریکا” خوانده بود.
پس از این شُروع لنگان، آشکار شد که وزیران خارجه روسیه و چین نیز در نشست تهران شرکت نخواهند کرد و این دو کشور به گُسیل سفیران خود بسنده می کنند. لغو شتابزده سُخنرانی افتتاحیه آقای رئیسی، قاتل ۶۷ و رییس جمهور مُلاها، گویای آن است که روسیه و چین حتی لازم ندیده بودند میزبان خود را به موقع از حُضور نیافتن پایوران ارشد خویش در نشست آگاه سازند. با وجود این تحقیر، برای ج.ا هضم غیبت دو شریک مُهم اش در پهنه بین المللی بسا ثقیل تر از غیبت طالبان است. وابستگی رژیم ولایت فقیه به دو کشور یاد شده برای مُدیریت سیاست خارجی خود، در عمل امکان نقش آفرینی و خودنمایی را از آن از طریق نشست مزبور سلب کرد. قطعنامه ضعیف و تکراری گردهمایی که در حقیقت دربرگیرنده جمع بندی و نتایج آن است، سیاه بر سفید این واقعیت را مکتوب کرده است.
با این همه اگرچه نشست تهران نتیجه ای در بر نداشت و در باره مُهمترین مسائل مربوط به افغانستان به پُرسشی پاسُخ نداد، اما دو نُکته را روشن کرد:
نخُست، سرمایه گذاری مالی و تسلیحاتی رژیم ولایت فقیه روی طالبان و مُحاسبات خوش بینانه آن درباره افزایش نُفوذ خود در افعانستان پس از قُدرت گیری این همریش بُنیادگرا، بی ثمر مانده است. ج.ا نه تنها سودی از خُروج آمریکا از این کشور نبرده، بلکه با یک تهدید امنیتی به گُستره هزار کیلومتر مرز مُشترک روبرو گردیده. آنچه که طالبان را به سطح تهدید برای امنیت “نظام” فراز می دهد، تواناییهای این گُروه به خودی خود نیست، بلکه هراس واقعی حاکمان ایران از بخش بُزُرگی از جمعیت سُنی داخل مرز است که آنها را تحت تبعیض شدید دینی و اقتصادی قرار داده و با خواسته ها و اعتراضهای شان به بی رحمانه ترین و خشن ترین شکل روبرو می شود. سیاست غیرانسانی حاکمیت شرایطی انفجاری را پدید آورده که به بهانه زیادی برای شُعله ور شدن نیاز ندارد.
سپس، دستگاه حاکم روی این نشست به عُنوان صحنه ای برای مُعرفی خود به عُنوان بازیگر منطقه ای حساب دست و دل بازانه ای گشوده بود. در حالیکه ادعای “قُدرت منطقه ای” تاکنون برای “نظام” جُز جنگهای باتلاق شده، خسارات کلان و طرد و انزوای بین المللی ثمری نداشته، دستگاه حاکم بُحران افغانستان را یک فُرصت گرانبها به منظور ایجاد فاکت برای ادعای خود و به کُرسی نشاندن آن پنداشته بود. اما آرایش سیاسی شکل گرفته گرد این نشست بار دیگر و به گونه زنده و مُستند نشان داد که توهُمات آقای خامنه ای و همدستانش تا چه اندازه بیگانه از موقعیت عینی ج.ا و واقعیت پیرامون آن است و چگونه آنها برای این پندار کج و بیهوده کشور را به توپ بازی قُدرتهای جهانی بدل و مردُم را به فلاکت کشانده اند.