کرونا در ایران؛ دو سال جان کَندن در دو قدمی مرگ!

کارگران آرامستان‌ها همانند کادر درمان از روزهای اولیه کرونا در خط مقدم مشغول به کار بودند و دورکاری را تجربه نکردند و حتی یک روز تعطیلی نداشتند. این بزرگواران سال‌های سال است که به غیر از بیماری کووید ۱۹ سایر بیماری‌ها (تب کریمه کنگو ..‌) و اجساد متفاوتی را تجربه می‌کنند که حتی تجسم و درک این رنج‌ها و دلهره‌ها، برای مسئولین امر و مقامات شهری دشوار است.

به گزارش ایلنا، نزدیک به دو سال از رنج‌های کروناییِ مردم می‌گذرد؛ در این دو سالِ مملو از درد و مرگ، همه شهروندان بدون استثنا، روزها و شب‌های پردلهره‌ای را تجربه کردند اما برای برخی، این رنج‌ها به مراتب دشوارتر بود، جانکاه دقیقاً مثلِ خودِ جان کندن!از آن زنِ دستفروشی که با وجود ازدحام مترو و خطرِ در کمین نشسته‌ی مرگ، مجبور بود برای تامین قوت لایموت فرزندان، دو ماسک سه لایه رویهم بپوشد و پا به واگن‌های پُردلهره بگذارد تا آن کارگر ساختمانی که در اوج پیک‌های پیاپی، حتی اگر خیلی‌ها تعطیل بودند و در خانه نشستند، بازهم مجبور بود آجر روی آجر بگذارد که اگر نمی‌گذاشت، شب، دست خالی و شام، گرسنگی نصیبش بود.

همه‌ی آن‌ها که در صف مقدم جنگیدند!
اما در خط مقدم همه‌ی این رنج‌ها و دلهره‌های جانکاه، گروه‌هایی قرار گرفتند که به طور مستقیم با ویروس کرونا و مبتلایان به آن، سرو کار داشتند؛ پزشکان و پرستاران، هزینه‌های بسیار دادند و صدها نفر از کادر درمان کشور، جان خود را بر سر تیمارداری از بیماران کرونایی گذاشتند؛ بهیاران، رانندگان آمبولانس‌ها، نیروهای خدماتی و پرسنل اداری بیمارستان‌ها و در نهایت، در آخرین حلقه از این زنجیره‌ی پرخطر و دلهره‌آور: کارگران زحمتکشِ آرامستان‌ها.
لیست بالا، سیاهه‌ی همه‌ی آن‌هایی است که در دوران کرونا، کارشان، فداکاری مضاعف بود و هزینه‌های بسیار متقبل شدند؛ اما از سرِ لیست هرچه به سمت پایین‌تر حرکت می‌کنیم، میزان توجه مسئولان و التفات به این هزینه‌ها و دشواری‌های کار کمتر می‌شود؛ تا جایی‌که یک غسال زن در یکی از آرامستان‌های کرج می‌گوید: «هیچکس ما را ندید؛ چه روزها که اشهدمان را خواندیم و پا به غسالخانه گذاشتیم؛ چه شب‌ها که وقتی به خانه آمدیم و خواستیم سر بر بالین بگذاریم، دیدیم خواب به چشم‌هایمان نمی‌آید؛ چقدر نگرانی برای فرزندان و خانواده‌هایمان داشتیم و چه عذاب‌ها که کشیدیم؛ اما هنوز ساده‌ترین خواسته‌های ما بی‌جواب مانده است؛ هیچکس اینهمه فداکاری را ندید؛ دریغ که هیچ زمان دیده نمی‌شویم….»

ارتباط گرفتن و صحبت کردن با غسالان و کارگران کفن و دفن دشوار است، صحبت‌ها همگی بوی غم‌های انباشته می‌دهد، بوی دردهای مانده و دلمه بسته بر لوح غمگینِ سینه‌ها. یک خانم دیگر که در غسالخانه‌ای در تهران کار می‌کند، در رابطه با سختی‌های این شغل و گلایه‌های بسیار از مسئولان می‌گوید: «همیشه شغل ما دشوار بوده است؛ هیچکس تحمل این را ندارد که حتی یک ساعت در محل کار ما بنشیند و فقط نظاره‌گر باشد؛ فوتی می‌آورند که تمام تنش کرم گذاشته؛ آن یکی با هپاتیت و بیماری واگیردار تمام کرده؛ یکی دیگر، روزهای متولی در خانه مانده و بو گرفته؛ ما سال‌ها با این رنج‌ها دست و پنجه نرم کردیم و دیده نشدیم؛ وقتی کرونا آمد، همه چیز هزار برابر بدتر شد اما بازهم ما را ندیدند؛ حتی حاضر نشدند ما را در صورت فوت بر اثر کرونا، شهید خدمت بنامند؛ حتی حاضر نشدند نام ما کنار نام پرستاران بیاید….»

مطالبات غسالان:
نه تبدیل وضعیت نه شهید خدمت!
در میانه مرداد ۹۹، خبر آمد که محمد خمیس‌آبادی که به عنوان غسال در مجموعه آرامستان بهشت سکینه(س) کرج خدمت می‌کرد، به دلیل ابتلا به بیماری کووید ۱۹ جان خود را از دست داد؛ همسر او نیز که در بخش زنان کار می‌کرده با کرونای سختی درگیر و روزها در بیمارستان بستری شد.خمیس‌آبادی، تنها غسال کشور نیست که جان خود را در بحران کرونا از دست داده است؛ شاید حدود ده نفر از این ‌نیروهای زحمتکش، مرگ‌شان به رسانه‌ها درز کرده است؛ با این حال، هیچکدام از مطالبات شغلی این گروه، برآورده نشد؛ هیچ تلاشی برای بهبود وضعیت زندگی یا اشتغال این نیروهای جان برکف به عمل نیامد.