ویدئوهای جنجالی اما تاسف آور “کلاب هاوسی” فراوانی در مورد برخوردهای توهین آمیز و تند شخصیت های اپوزیسیون به یکدیگر وجود دارد که نشان می دهد کلاب هاوس در اعماق فضای مجازی به سیاه چاله ای (Blackhole) با گرانش مخرب اما جذاب و نیرومند تبدیل گشته است که در حال بلعیدن و نابودی اپوزیسیون در درون وب تاریک (Dark Web) خویش است. یکی از ویژگی های “سیاهچاله” پیدایش “افق رویداد” است که از منظر استدلال تمثیلی مثال مناسبی برای به دام افتادن اپوزیسیون به درون این “سیاهچاله” بغایت و مکتوم و متراکم می باشد که مولفه مکان و زمان ٤۳ سال گذشته را کژ و منحرف می کند, تا بدانجا که حتی نور روشنگری فاقد سرعت گریز لازم برای خروج از آن است. در این وب تاریک ء کلاب هاوس عده ای زیرک برای شخصیت های اپوزیسیون اتاق (در حقیقت دام) فراهم می کنند تا به جای اتحاد، در “سیرک های تماشایی” دست به تطاول و نابودی متقابل بپردازند. بقول ضرب المثل انگلیسی “به متوهم یک تکه ریسمان بده, ظاهرا برای نجات از چاه به مثابه وسیله ارتباط و اتصال, اما در عوض خود را با آن حلق آویز می کند”.
سقوط پرشتاب به اندرون این سیاهچاله تاسف بار است آنهم در روزهایی که امثال بکتاش آبتین ها توسط همکاران “اکبر خوشکوشک” کشته میشوند, عده ای ذوق زده, از دیپلمات اسبق رژیم جمهوری اسلامی گرفته تا دیگران, حضور این شکنجه گر و قاتل بدنام در کلاب هاوس و همنشینی با وی را رویدادی میمون و مبارک معرفی می کنند؛ و برخی از او حتی مجددا دعوت به گفتگو دو طرفه می کنند و بلطائف الحیل و با فریبندگی اشتیاق هم صحبتی با یک قاتل را اینگونه توجیه می کنند که هدف به چالش کشیدن قاتل است و لاغیر! درست مثل آنهایی که با تردستی مردم را به تماشای اعدام و دار زدن و شلاق و سنگسار در ملاء عام دعوت می کنند تا به زعم خویش به “عوام الناس” نشان دهند جمهوری اسلامی چقدر بی رحم است. اما در حقیقت, به دور از اصول و پرنسیب با مطرح کردن ضمنی خودشان به جنایتکار کمک می کنند تا صدایش بیشتر شنیده شود. متاسفانه این نوع متوهمین کژپندار ء دوره گرد و فرصت طلب ء “همه فن حریف و فریب” و دمدمی مزاج که تلاش می کنند مثل شیربرنج به هر مزاجی بسازند در “فضای مزاجی” فراوان هستند
اخیرا به یکی از این افراد ایمیل زدم و از ایشان درخواست بازنگری در این شیوه نگرش و ذوق زدگی همنشینی با یک قاتل, نمودم. چونکه بقول سعدی که در باب دوم گلستان و به نقل از لقمان حکیم می گوید: دریغ از کلمه “آشکار نمودن” و حکمت با امثال خوشکوشک ها گفتن. زیرا آهنی را که موریانه بخورد / نتوان برد از او به صیقل زنگ. با سیه دل چه سود گفتن وعظ / که نرود میخ آهنین در سنگ. و اینکه بنده نظرم را در این مورد در مقاله ای در سایت گویا منتشر کرده ام که در عرض کمتر از ٤٨ ساعت بیش از هزار نفر به آن رای مثبت دادند و کمتر از بیست نفر رای منفی. و توضیح دادم اگر چه این آرای مثبت و منفی علمی نیستند, اما می تواند بارومتر یا نمایشگر کلی افکار عمومی در مورد همنشینی و همصحبتی اپوزیسیون با یک عنصر جنایتکار و سابقه دار تبهکار باشد. و ضمنا توضیح دادم آن مقاله اگرچه حاشیه پیدا کرد اما بقول ضرب المثل قدیمی “حرفو که بندازی زمین صاحبش برمیداره”. لذا پاسکاری های بعدی چیزی نبود جز حاشیه سازی تخس، مُفتِن و دوبهم زن.
یکی از این هموطنان نوشته بود که “حضور خوشکوشک نه تریبون دادن به او بلکه بازپرسی و استنطاق بود”. به او گفتم اتفاقا با آقای ایرج مصداقی گپ تلفنی داشتم, که بعنوان یک قربانی و زندانی این “عنصر پلید” را از کمیته نازی آباد (در پشت باشگاه تاج در جنوب تهران) از اوایل انقلاب می شناسد و حدود دو دهه پیش در کتاب خویش پلشتی ها, خونریزی ها, و قساوت و شقاوت وی را به رشته تحریر درآورده بود. از آقای مصداقی پرسیدم شما چرا با حمید نوری ننشستید و به اصطلاح گفتمان نکردید, مثل برخی از اپوزیسیون که با “اکبر خوشکوشک” در کلاب هاوس با نوعی درهم آمیختگی و امتزاج, محاوره و مجادله کردند. ایرج مصداقی به درستی جواب داد: ما با این جانیان و قاتلان بسیار بی رحم (بنا به تجربه شخصی خود وی) و توبه نکرده و مصّر حرفی نداریم و اگر بازپرسی و استنطاقی در کار باشد باید در دادگاه صالح جنایی صورت بگیرد. اما دریغ که بقول گوته هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد.
در کشورهای دموکراتیک غربی رسم نیست که با شکنجه گران و جانیان و کسانی که دستشان به خون بیگناهان آلوده است و به یُمن خونریزی و خدمت به دستگاه شکنجه و اعدام, اکنون تاجر بیلیونر شده اند, به بهانه افشاگری و روشنگری و غیره, به گفتگو بنشینند. همین چند ماه پیش در اکتبر سال ۲٠٢١) مامور نگهبان حکومت نازی آلمان بنام “جوزف اس” که صد ساله بود را دستگیر و به پای میز محاکمه کشاندند. یک سال قبل تر از آن نیز مامور ٩۳ ساله دیگری بنام “برونو دیی” را دستگیر و زندانی کردند. در نتیجه حتی ٨٠ سال بعد از تاریخ ارتکاب جرم, افراد صد ساله را هم دستگیر و محاکمه می کنند, و نه اینکه با قبح زدایی و دادن اکسیژن تبلیغاتی و “حضور در پلتفرم مشترک” جنایت را عادی سازی و جنایتکار را با غسل تعمید تحت لوای بظاهر گفتمان و افشاگری تطهیر کنند. و از پشت ویترین کلاب هاوس نماد جنایت و شکنجه و تبهکاری را “برندسازی” بکنند.
سهیم بودن یا به اشتراک گذاشتن عملی یک پلتفرم با یک جنایتکار تحت هر بهانه ای غیر قابل قبول است. زیرا علاوه بر نادرستی زیست اخلاقی و حقوق بشری این عمل, بقول ملکالشعرا بهار “مرا با همنشینی مفتخر کرد / کمال همنشین در من اثر کرد” نیز حاوی پیام بسیار بدی برای مردم عادی از طرف اپوزیسیون و فرهیختگان جامعه می باشد که از منظر روانکاوی اجتماعی ـ سیاسی جنایت و هم نشینی با جنایتکاران را در ضمیر ناخودآگاه عوام عادی سازی می کند. از این رو علاوه بر پرهیز از جدال درونی، نباید اجازه بدهیم این “عادی سازی” صورت بگیرد.