امسال حامد سلیمانزاده، منتقد سینما، پژوهشگر، فیلمساز و استاد دانشگاه، همرا ه با دو تن دیگر از آلمان و هلند برای داوری بخش فوروم برلیناله برگزیده شده است. او به دویچه وله میگوید که روند انتخاب داوران توسط فیپرشی با مشورت و اعلان انجمنهای ملی منتقدان کشورهای مختلف و دبیران جشنوارهها صورت می پذیرد و تصمیم درباره داوری افرادی که مستقل همچون او به عضویت این نهاد برگزیده شده اند به عهده هیئت مدیره فیپرشی است.
او تا به حال عضو هیئت داوران جشنوارههای بینالمللی متعددی از جمله کن، گوتنبرگ، شلینگل (Internationales Filmfestival Schlingel) و ریور ایتالیا (River Film Festival) بوده و چندین کتاب و مقاله به فارسی و انگلیسی نوشته است. از مهمترین آثار حامد سلیمانزاده می توان به کتاب “پادسینما در ایران و سینمای سهراب شهید ثالث” اشاره کرد که امسال توسط دانشگاه تهران منتشر شده است.
حامد سلیمانزاده اکنون به عنوان پژوهشگر در زمینه مطالعات فیلم و فلسفه با دانشگاه هنرهای برلین (UDK) همکاری میکند. از او که عضو خانه سینما و انجمن فیلم کوتاه ایران (ISFA) است، درباره نقد در سینمای ایران میپرسیم و این که نقد فیلم چه ویژگی دارد؟
آقای سلیمانزاده شما در کنار الکساندر توزوارت از هلند و بتینا هیرش از آلمان به عنوان داوران فیپرشی، فیلم های بخش فوروم را داوری میکنید. درباره این بخش و داوری در آن بگویید؟
بخش فوروم (Forum) که من و همکاران آلمانی و هلندیام قضاوت آثارش را بر عهده داریم، بخشی است که با هدف درک چیستی و ماهیت اساسی خود سینما و گریز از تعریفها و دستهبندی کلیشهای و مرسوم مانند داستانی، مستند، انیمیشن و … ایجاد شده است. به عنوان مثال در برنامه این بخش میتوانید از فیلمهای تجربی تا فیلمهایی را پیدا کنید که ساختارشان از الگوهای پرفورمنس مدرن و معاصر و یا اینستالیشن آرت پیروی میکند. این بخش، تجربیترین بخش برلیناله است.
داوری بخش فوروم، به گمان من، کار بسیار سخت و پیچیدهای است، چرا که آثار موجود در آن از فرمهای آشنا پیروی نمیکنند و عموما خطوط روایی غیر متعارف و اگزوتیک دارند. بنابراین انتخاب بهترین اثر از میان آنها، نیاز به بحث و گفتگوهای سینمایی و حتی بینارشتهای بسیاری دارد.
شما تجربه داوری جشنوارههای زیادی را دارید، یک داور چگونه انتخاب می شود؟
این تا حدود زیادی به شناخت فرد از سینما، نوآوری فکری، سبک نوشتاری و همچنین سابقه قبلی و رصد مسیر حرفهای او بر میگردد. از سویی داورانی که از میان سینماگران به عنوان فیلمساز، بازیگر، تهیه کننده، فیلمبردار یا غیره انتخاب میشوند، عموما قبلاز آن در جشنوارههای جهانی به موفقیت رسیدهاند و این یک ملاک برای انتخاب آنهاست.
در تجربههایی که من تاکنون یا به عنوان داور فیپرشی یا یک سینماگر آزاد داشتهام به این رسیدم که یک داور باید قضاوت روشن و صریح داشته باشد و همچون فیلمساز، سبک خود و زیبایی شناسی مورد باور و اعتنایش را دنبال کند. انتخاب داور هم مثل فیلمهایی که در بخش مسابقه حاضرند و همچنین نامهای سینماگران آشنا، در تعیین تراز بینالمللی جشنوارهها تعیین کننده است.
ویژگی نقد فیلم چیست و مثلا با نقد یک کتاب یا نقاشی چه تفاوتی دارد؟
سوال خوبی است که جوابش شاید یک دوره دانشگاهی بخواهد! طبعا نقد فیلم متاثر از عناصر سبکی و ساختاری خود فیلم است و همین جا مرز خود را از نقد در حوزههای دیگر، از ادبی گرفته تا تجسمی، جدا میسازد، ضمن اینکه من قویا بر این باورم که یک منتقد خوب باید آشنایی قابل قبولی از هنرهای مجاور سینما مانند موسیقی، نقاشی، معماری، تئاتر، ادبیات و … داشته باشد، چرا که به عنوان مثال وقتی او با فیلمی نامتعارف روبرو میشود، نمیتواند از یک دامنه واژگانی ثابت که مثلا فیلم های کلاسیک محض با روایتهای خطی آشنا را نقد میکرده، استفاده کند.
وقتی فیلمی از فرم و محتوایی نامتعارف و غریب به معنای مثبتش تبعیت میکند، آنگاه باید نوشته منتقد نیز با آن چیزی که دربارهاش مینویسد، هماهنگی داشته باشد. کار من در فرآیند نقد این است که فیلم را موجودی زنده فرض میکنم. با آن گفتوگو میکنم. خودم را برتر از فیلمی که تماشا میکنم نمیدانم و همزمان اجازه نمیدهم فیلم هم خودش را برتر از من ببیند. یک تعامل در یک تعادل. آن وقت میشود با فیلم ساعتها زمان گذراند و کشفش کرد. وقتی میگویم فیلم، منظورم اثری است که بتوانی وارد گفتوگو با آن بشوی. بدانی فیلم شخصیتی دارد که اگرچه ساده مینماید، ولی کشفش زمان میخواهد. گاهی فاصله گرفتن از فیلم، میتواند شما را به شناخت خیلی بیشتری از آن برساند. برای همین من زیاد نمینویسم. سعی میکنم کم و درباره آثاری بنویسم که دوستشان دارم.
وقتی فیلمی موفق میشود یا به اصطلاح ” سر و صدا” میکند، همه دربارهاش حرف میزنند، هرکس به به خودش اجازه میدهد فیلم را “نقد” کند. میخواهم بدانم فرایند بررسی و داوری فیلم از نظر یک منتقد چیست؟
همه میتوانند درباره هر چیزی که میبینند یا میشنوند یا میخوانند نظر بدهند حتی نظر با صدای بلند. شبکههای اجتماعی هم بسیار به گسترش این کنش روشنفکرانه کمک کردهاند اما جایی این کنش، بالقوه به شکل روشنفکری میماند و در اجرا بدل به عاملی علیه تمام فعالیتهای روشنگرانه و آگاهی بخش میشود. متاسفانه ما نمیتوانیم با کسانی که خود را منتقد میدانند و درباره همه چیز اظهار نظر میکنند و تریبونهای رسمی هم دارند، مقابله کنیم. در این مورد میتوانیم به تاریخ امیدوار باشیم. در تاریخ آگاهیها مانده است نه هیجانها. این نکتهای است که مرا در مواجهه با اینها تسکین می دهد.
کار منتقد در مواجهه با فیلم، حال به عنوان داور یا نویسنده فلان مجله یا نشریه یا وبسایت، نه تشریح، نه توضیح و نه تفسیر است. منتقد باید تاویل کند. تاویل با اصل و اصالت اثر کار دارد نه با ظاهر و نما. در این فرآیند، منتقد چیزی را کشف میکند، آن را از طریق نوشتهاش با دیگری به اشتراک میگذارد و همین یک مسیر گفتگوی بیپایان میسازد که یک سر آن همیشه منتقد است. حال اگر منتقد داور جشنوارهای باشد، ابتدا با داوران دیگر بحث میکند و در نهایت یکی باید دیگری را قانع کند. به قول والتر بنیامین، قانع کردن یعنی تصاحب کردن یک فرد بدون اینکه لقاحی صورت پذیرد! اصل اقناع، در فرآیند نقد مهم است که البته نباید شعاری، ایدئولوژیک و وابسته به قدرت باشد.
شما در نقد از چه کسانی متاثر بودید و اصلا می توان یا باید از کسی متاثر بود؟
اول قسمت دوم را پاسخ میدهم. به نظرم در پشت گامهای هر فرد متاخر و احتمالا موفقی، گام های فرد مقدم و مبتکری دیده میشود. من همواره از کسانی که در همان گامهای اول میگویند ما از هیچکس پیروی نکردهایم، میترسم. این یا دروغ است، یا تفاخر یا متاسفانه توهم.
تاریخ هنر پر است از تقلیدهایی که در طول زمان ماهیت تولید گرفتهاند و در نهایت بدل به آفرینش شدهاند. من در نقد پیرو کسانی هستم که نقد را به ذات یک اثر هنری میدانند. یعنی برای آفرینش آن شاید به اندازه همان اثر هنری که درباره اش سخن میگویند، وقت میگذارند. البته من بیشتر پیرو کسانی بودهام که منتقد مستقیم فیلم نبودهاند اما جستارهایی راجع به سینما هم داشتهاند.
افراد زیادی بودهاند که بر اندیشه من تاثیر گذاشتهاند اما مهمترین آنها، سوزان سانتاگ (نظریه پرداز و منتقد آمریکایی)، والتر بنیامین (فیلسوف، منتقد و نویسنده آلمانی) و غلامحسین فرنود (منتقد و استاد دانشگاه) بودهاند. از نظریهپردازان سینمایی هم میتوانم به ژان لوک نانسی، متیو ابوت، ژان فرانسوا لیوتار و ژیل دلوز اشاره کنم.
از کدام منتقدین تاثیر گرفتید و چرا؟
بگذارید از والتر بنیامین شروع کنم. او در کتاب بینظیرش که به فارسی با عنوان “خیابان یک طرفه” که توسط حمید فرازنده و نشر مرکز منتشر شده، بخشی دارد با عنوان “مواظب پلهها باشید!” او اعتقاد دارد کار روی نثر خوب سه مرحله دارد: موسیقیایی (تصنیف نثر)، معماری (بنای نثر) و نساجی (بافتن نثر). نقد همین است. نقدهای بنیامین همگی شامل این ساختار سه مرحلهای و هنریاند. او با اتکا به این سه پله و با پیوستگی فرم و محتوای نوشتارش، معنا میآفریند. معنایی از اثر که ما به عنوان خواننده از آن غافل ماندهایم. او درباره آثاری مینوشت که به قول خودش “تجربه شوک” برایش به ارمغان میآوردند. سکوت در برابر اعجاز اثر و کم کم زبان گشودن و تلاش برای درک آن لحظهای که با اثر روبرو شده است.
سوزان سانتاگ نیز با جستار “علیه تفسیر” برای اکثر روشنفکران ایرانی شناخته شده است. او “اِروس” را جایگزین مواجهه علمی با هنر می کند. “اِروس” که یادآور خدای شوق یونانی هاست، کششی میسازد میان اثر و بیننده. جایی که مثلا خود اثر به شما میگوید کجا بهایست و من را از چه زاویه ای ببین تا بهتر بشناسیام. در برخورد اِروسی با اثر هنری، نمیتوان آنقدر حفاری کرد و به انتهای اثر رسید که لذتش تمام شود؛ کاری که علم با نتیجهگرا بودنش میکند. سانتاگ به ما یاد میدهد اثر را بیش از حد حفاری نکنیم که ممکن است روی سرمان خراب شود. بگذارید خود اثر بگوید تا کجا باید به او نزدیک شویم و دربارهاش بگوییم.
و غلامحسین فرنود. او استاد تمثیلشناسی من در تبریز بود. زمانی که دوره لیسانس کارگردانی تئاتر میگذراندم. او نقد را در قالب درس تمثیلشناسی به ما آموزش داد. از آدورنو میگفت، از بنیامین، از سارتر، کامو، هدایت، شاملو … بعد باید کتابی انتخاب میکردیم و بخشهای مختلف آن را با آثار دیگری که خوانده بودیم، ارتباط میدادیم. در نهایت نقدی حاصل میشد متاثر از شناخت تمثیلی و نشانهای. حقیقتش او به من یاد داد چگونه با اثر هنری گفتگو کنم.
شما عضو خانه سینمای ایران هستید. نقد در سینمای ایران چه جایگاهی دارد؟
هیچ جایگاهی ندارد! وقتی رسانههای رسمی و تلویزیون، مروج و مبلغ فعالیتی مخرب و غیر روشنگرانه و متحجرانه به نام نقد جعلی می شوند، آنگاه نقد اصیل چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟! وقتی فرد یا افرادی باور دارند هر کس روبروی آنها بنشیند، روبروی مفهوم تام و تمام نقد نشسته، چه گفتگوی آگاهی بخشی می تواند صورت پذیرد؟
غیر از نقدها و نوشتههای چند فرد مستقل که آنها هم اتفاقا ریشههای تئاتری و ادبی دارند، من تعریف این واژه را در کشور خودم گم کردهام. به صراحت، نام فحاشی، توهین، تخریب و… را “نقد” میگذارند! به فلان فیمساز موثر تاریخ سینما میگویند دلقک، مردک، مترسک و … آخر این ترمینولوژی از کدام شیوه نقد و کدام منتقد آمده؟
من این را باور ندارم و هیچ گاه هم باور نمیکنم. یادم میآید وقتی نقد تروفو راجع به فیلم نیکلاس ری را در کایه دو سینما میخواندم، فهمیدم نقد او در مقام ستایش از اثری که دوست داشته، چقدر جزئیات دارد و چقدر عاری از حب و بغض است. اما در ایران قضیه فرق دارد. قلمهایی که عموما عاری از خلاقیت و باروری است، سلاحی میشود برای حمله به آثار یا خالقان آثاری ماندگار و قابل توجه بدون هیچ دلیل یا مسیر قانع کنندهای!
پس باید قید نقد حرفهای فیلم در ایران را زد؟ یا هستند کسانی که نظر یا نقدشان در مورد فیلم قابل اعتناست و میشود از آنها به عنوان یک منتقد خوب یاد کرد؟
من میتوانم به چند نام اشاره کنم که بعضا منتقد هم نبودهاند اما سخنان آنها درباره آثار دیگران حتی در دیگر رشتههای هنری برای من جذاب بوده و حکم نقد داشته است. فروغ فرخزاد، ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی، سهراب شهید ثالث، عباس کیارستمی، محمدرضا اصلانی، خسرو سینایی و پرویز کیمیاوی نامهایی هستند که در مقام فیلمساز و شاعر شناخته شدهاند اما به نظرم چیزی که منجر به آفرینش آثار ماندگار آنها شده، نگاهی منتقدانه و البته آمیخته به شاعرانگی به دیگر آثار دورانشان بوده است. دوست دارم به شاملو هم اشاره کنم، البته که او سینماگر نبود و کمی تجربه در نوشتن دیالوگ های فیلم فارسی داشت. اما وقتی در مقام یک شاعر از شاعران دیگر سخن میگوید، مفهوم نقد برایم عریض تر می شود و همین مرا بس است.