‌‌ایروانی، بنیان‌گذار کفش ملی ‌‌ایران

پرویز نیکنام

مدتها به این فکر بود که مردم به چه چیزی بیشتر نیاز دارند و چه چیزی را ‌می‌توانند نادیده بگیرند. پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه شروع به مطالعه کرد «درباره‌ی ‌‌اینکه چه کالاهایی زیادتر وارد کشورمان ‌می‌شود. آن موقع کفش یکی از ارقام بزرگ واردات ما بود و تصمیم گرفتیم کارخانه به منظور تولید کفش تأسیس کنیم. برای انجام این فکر بنده به آمریکا رفتم و نقشه‌های کار را تهیه کرده و به ‌‌ایران آوردم و به ‌‌این ترتیب کارخانه‌ی کفش ملی به وجود آمد.»

معتقد بود که «همه‌ی مردم به نان و کفش نیاز دارند، آنها ‌می‌توانند برخی اوقات نان نخورند، اما نمی‌توانند بدون کفش بمانند.»

هرچند محمدرحیم متقی ایروانی در دانشگاه حقوق خوانده بود و پروانه‌ی وکالت داشت اما هیچگاه وکالت نکرد. زندگی‌اش با تجارت شروع شده بود. از روزی که چشم باز کرد همه‌ی خانواده‌اش به تجارت مشغول بودند. او بیست و یکم بهمن 1299 در محله‌ی مشیر شیراز در خانواده‌‌ای تاجرپیشه به دنیا آمد. پدرش تجارت‌خانه‌‌ای در شیراز داشت و چای، قماش و تریاک وارد ‌می‌کرد و آنها را در حجره‌اش ‌می‌فروخت. محمدرحیم از همان کودکی در حجره‌ی پدرش کار ‌می‌کرد. هر روز حجره را جارو ‌می‌کرد و بسته‌‌های پستی را تحویل اداره‌ی پست ‌می‌داد. او بزرگترین فرزند خانواده بود اما در شش سالگی مادرش را در هنگام تولد چهارمین فرزندش از دست داد. پدرش که تا آن موقع سه بار زن گرفته بود، بعد از مرگ نزهتالزمان پارسا، مادر محمدرحیم، دیگر زن نگرفت و در نتیجه سرپرستی محمدرحیم را عمویش عبدالرحمن بر عهده گرفت که با خاله‌ی محمدرحیم ازدواج کرده بود و فرزندی نداشت.

دبستان را در مدرسه‌ی باقریه تمام کرد و زمانی که 12 ساله بود برای یادگیری زبان انگلیسی به کالج استوارت در اصفهان رفت.‌‌ این کالج را هیئت مرسلین کلیسایی انگلستان اداره میکرد و تنها کالج عمو‌می ‌انگلیسی در سراسر ‌‌ایران به شمار ‌می‌آمد. استوارت مموریال کالج در سال 1275 شمسی (1894 میلادی)، یک دهه قبل از انقلاب مشروطیت، توسط اسقف ادوارد گریک استوارت که از نیوزیلند به ‌‌ایران آمده بود، کارش را شروع کرده بود. این کالج 300 دانشآموز داشت. شصت نفر از آنها در بخش شبانهروزی زندگی ‌می‌کردند. اکثر دانشآموزان از خانواده‌های ثروتمند و تاجرپیشه‌‌ای بودند که والدینشان آنها را از شهرستان‌های مختلف ‌‌ایران به این کالج فرستاده بودند تا به شیوه‌ی انگلیسی آموزش ببینند. تحصیل در ‌‌این مدرسه تأثیری جدی بر محمدرحیم گذاشت که بعدها آثارش در مدیریت کفش ملی دیده ‌شد.

از دوستان و همشاگردیان آن سالهای محمدرحیم در کالج اصفهان ‌می‌توان از چهره‌هایی مانند مسعود برزین، منوچهر رزمجو، حسن شهباز، سید نصرالله فاطمی (برادر سید حسین فاطمی، ‌وزیر خارجه‌ی کابینه‌ی دکتر مصدق)، عبدالحسین سپنتا، غلامرضا نیک‌پی (شهردار آینده‌ی تهران)، منوچهر مستشاری و عطا سلمانپور (معاون وزارت اقتصاد و قائم مقام بانک مرکزی) نام برد.

بعد از کالج اصفهان دوباره به شیراز بازگشت و در دبیرستان شاپور که رضاشاه برای تعلیمات آموزشی راه انداخته بود، به تحصیل پرداخت و در سال 1320 درست در زمانی که متفقین ایران را اشغال کردند، دیپلم ادبی گرفت. سال بعد در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران در رشته‌ی قضائی پذیرفته شد و در سال 1324 از آن دانشکده فارغالتحصیل شد.‌‌

سرِ پرسودایی داشت، در دانشگاه به همراه دوستش عباس اردوبادی نشریه‌ی «آیین دانشجویان» را منتشر ‌می‌کرد و از چهرههای شاخص آن زمان مثل محمد مصدق و جلال آل احمد مطلب چاپ میکرد. همزمان پمپ بنزین نزدیک دانشگاه در خیابان وصال را اجاره کرده بود و خرجش را از آنجا تأمین ‌می‌کرد. یک کتاب راهنمای ازدواج را از عربی به فارسی ترجمه کرد و کتاب گفتگوی انگلیسی به فارسی را در همین دوره برای استفاده‌ی خارجی‌‌ها، از جمله سربازان متفقین، نوشت.

همین که درسش در دانشگاه تمام شد به آبادان رفت و حدود شش ماه در استخدام دادگستری بود و بعد از دریافت پروانه‌ی وکالت به تهران بازگشت و مدتی در بانک شاهی که در آن سالها به «بانک شاهنشاهی ‌‌ایران» تغییر نام داده بود، کار کرد. خودش ‌می‌گفت: «این کارها و تغییر پی در پی آنها را به منظور کسب تجربه و سابقه در کار تجارت انجام داده است.»

یک سال پس از پایان دانشگاه در شهریور 1325 به نیویورک رفت و از طریق عباس ارودبادی، رفیق دوران دانشگاهش، برای تحصیل در دوره‌ی دکترا در دانشگاه مریلند ثبتنام کرد اما خیلی زود منصرف شد و به ‌‌ایران بازگشت.

اوایل تابستان سال 1327 با زینت منتخب، فرزند حاج فرج منتخب رئیس اتاق تجارت شیراز، ازدواج کرد. در سال 1328 با کمک تعدادی از تجار یک دستگاه تولید برق خرید و کارخانه‌ی برق فسا را تأسیس کرد. همزمان پاساژ استاندارد را با 25 مغازه و یک سینما به نام مترو در خیابان زند شیراز ساخت، همان سینمایی که بعدها دوستش شاهرخ گلستان مدتی آن را اجاره و مدیریت کرد.

دو سال بعد از ازدواج، فعالیت‌های اقتصادی‌اش را به تهران منتقل کرد و اولین تجارتخانه‌ی خود را در سرای محمدی در سبزهمیدان تهران در خیابان خیام بنا نهاد و نام آن را شرکت سها‌می ‌باتا گذاشت. در ‌‌این تجارتخانه کتیرا، مواد روغنی، مغز گردو، آنقوزه و پنبه صادر و در مقابل کفش، چتر، گونی و گالش از چکسلواکی وارد ‌می‌کرد. در همان دوران، زمینی در چهارراه گلوبندک خرید و پاساژ دیگری به نام «استاندارد» بنا کرد.

همزمان به توماس باتا، که نمایندگی فروش کالاهایش در‌‌ ایران را بر عهده داشت، پیشنهاد داد تا در‌‌ ایران کارخانه‌ی تولید کفش تأسیس کند اما باتا به سبب ملیشدن کارخانه‌هایش در اروپای شرقی ‌‌این پیشنهاد را قبول نکرد.

مصرف گالش در ‌‌ایران، به‌ویژه در مناطق روستایی، بسیار زیاد بود. به همین علت ایروانی به چکسلواکی رفت و با دو کارشناس و یک دستگاه اتوکلاف (برای گرم کردن لاستیک و درست کردن گالش) به ایران بازگشت و در سرای محمدی در خیابان خیام تولید گالش را شروع کرد.

در دورهای که اخذ نمایندگی از شرکت‌‌های خارجی مد روز بود و تعدادشان روز به روز افزایش می‌یافت، او به فکر تأسیس کارخانه‌ی تولید کفش بود. در سال 1334 زمینی 700 متری در مهرآباد تهران خرید و تجهیزاتش را به آنجا منتقل کرد و پاساژ استاندارد را اجاره داد. یک شریک آمریکایی در کفش ولکو گرفت تا با امتیاز این شرکت آمریکایی تولیدات خود را در ایران بفروشد. این کارخانه‌ی تازهتأسیس روزی 150 جفت کفش تولید ‌می‌کرد.

ابتدا این شرکت را «شرکت سها‌می کفش» نامید اما اداره‌ی ثبت شرکت‌‌ها با این بهانه که نا‌می‌ عام است با آن مخالفت کرد و ایروانی نام «ملی» را پیشنهاد داد که یادآور ملی کردن نفت بود. این نام هم با مخالفت اداره‌ی ثبت شرکت‌‌ها مواجه شد اما ایروانی این بار کوتاه نیامد. دنبال لوگویی برای شرکتش ‌می‌گشت، اول نشان خروس، بعد فیل و شیر را امتحان کرد اما سرانجام فیل را به عنوان نشان کفش ملی انتخاب کرد.

تا این زمان، کفش‌‌ها لاستیکی و پلاستیکی بود و هنوز تولید کفش چر‌می در ایران شروع نشده بود. در آن زمان، «کفش سه ستاره» و «کفش مهشید» رقیب ایروانی بودند. اما بعدها برادران عمید حضور در «کفش بلا» و مصطفی حسینزاده در «کفش وین» به جمع رقبا پیوستند که از تجارت کفش وارد تولید کفش شده بودند. این رقبا در مقابل ایروانی که روز به روز تولیدش را متنوعتر و از روش‌‌های تازهای برای فروش استفاده ‌می‌کرد، توان چندانی نداشتند.

بخشی از کفش‌‌های تولیدی را نیز به چند کشور اروپایی مثل بلژیک، آلمان و کشورهای اسکاندیناوی صادر ‌می‌کرد.

ایروانی برخلاف دیگر معاصران خود که کارهایشان را به صورت خانوادگی پیش ‌می‌بردند، خودش یکتنه صبح قبل از کارگران به کارخانه میرفت و شب بعد از همه دفترش را ترک ‌می‌کرد. این مرد سختکوش در دهه‌ی چهل خورشیدی که به دهه‌ی طلایی اقتصاد ایران معروف است، به‌سرعت کارش را توسعه داد. در بهمن 1340 «کفش پویا» را برای تولید کفش ورزشی، در مرداد 1342 «کفش فارس» را برای تولید کفش چر‌‌می و در بهمن 1347 «کفش صنعتی» را برای تولید کفش ‌‌ایمنی و «کفش سرپایی ملی» را برای تولید دمپایی راه‌اندازی کرد.

بخشی از کفش‌‌های تولیدیِ ورزشی، چرمی، دمپایی، کفش بچهگانه، کفش ایمنی و پوتین نظا‌می را با مشارکت شرکت‌‌های بینالمللی مثل اوتافوکوی ژاپن، گوستاو هوفمن، دسما، گابور آلمانی، گودبلت آمریکا و یونیوکمیکال سوئیسی تولید ‌می‌کرد. در شرکت ماشینسازی تجهیزات کفش هم با فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها شریک بود.

با توسعه‌ی فعالیت‌های تولید کفش، ‌‌ایروانی در اسماعیلآباد، کیلومتر 18 جاده‌ی مخصوص، زمینی به مساحت 400 هزار متر مربع خرید و کارهای ساختمانی را در سال 1349 تمام کرد و همه‌ی بخش‌های تولیدی را به‌‌ این مجتمع جدید منتقل کرد.

او در ‌‌این مجتمع 400 خانه‌ی سازمانی برای کارگران طراحی کرد تا بتواند «با احداث خانه‌های سازمانی در کنار کارخانه‌ زمان رفتوآمد کارگران و هزینه‌های نقل و انتقال آنها را ــ که بر هزینه‌ی تولید مؤثر بود ــ کاهش دهد.

اولین کارخانه‌ی‌‌ این مجتمع صنعتی، کارخانه‌ی «کفش استاندارد» و دو‌می‌ «کفش تاف» (صنعتی) بود. هر کارخانه دفتر اداری، رستوران، مهدکودک و نانوایی مستقل داشت و غذای کارگرها، از صبحانه تا ناهار و شام، در آنجا تهیه ‌می‌شد.

ایروانی حافظه‌ی عجیبی داشت و نام بسیاری از کارمندان و مدیران کفش ملی را به یاد داشت و همزمان با تاریخ تولدشان، برای آنها گل و کارت تبریک ‌می‌فرستاد. هر پنجشنبه با کارکنان و سرپرستان آنها ناهار ‌می‌خورد و به حرف‌‌هایشان گوش ‌می‌داد. معتقد بود که محیط‌‌های کاری مشکلاتی دارند که از دید مدیران پرمشغله پنهان ‌می‌ماند اما کارکنان این مشکلات را بهتر ‌می‌بینند.

در نیمه‌ی دهه‌ی 1350 سازمان گروه صنعتی ملی در پنج گروه عمده یعنی گروه مواد اولیه، گروه ماشین‌آلات، گروه چکمه و دمپایی و گروه بازاریابی شکل گرفته بود.

این پنج گروه در قالب سرمایهگذاری ملی، سرمایهگذاری آذرین و سرمایهگذاری الوند فعالیت می‌کردند. البته سرمایهگذاری الوند در زمینه‌‌هایی نظیر سرمایهگذاری در بانکها، بهویژه در بانک ایران و عرب، بانک ایران و خاورمیانه، بیمه‌ی ایران و آمریکا فعالیت داشت. دیگر مأموریت این گروه این بود که در حوزه‌ی ساختمانسازی و تأسیس شرکت‌‌های سها‌می‌ مشترک با خارجی‌‌ها برای انتقال فناوری فعالیت کند.

ایروانی از سال 1335 تا 1357 در تأسیس 53 شرکت صنعتی تجاری و بیش از 25 شرکت صنعتی در زمینهی تولید انواع کفش با شرکای داخلی و خارجی مشارکت داشت. اولین شرکت «باتا» بود که در تیر 1330 فعالیتش را شروع کرد و آخرین آن «چرم خسروی نو» بود که در سال 1356 برای دباغی و چرمسازی به ثبت رسید. از برخی کفش‌های تولیدی کفش ملی مثل کفش کیکرز چنان استقبالی شد که سال‌‌ها بعد از انقلاب به صورت سهمیه‌‌ای فروخته ‌می‌شد.

در دوران اوج فعالیت ایروانی وقتی بازار داخلی در حال اشباع شدن بود، به فکر صادرات کفش به دیگر کشورها افتاد، به اروپای شرقی و شوروی پوتین صادر ‌می‌کرد و با راهاندازی دفتری در لندن، هم کفش صادر ‌می‌کرد و هم از طریق این دفتر بازار جهانی کفش و تحولات آن را زیر نظر داشت تا از رقبای جهانی خود عقب نیفتد. بخشی از کفش‌‌های تولیدی را نیز به چند کشور اروپایی مثل بلژیک، آلمان و کشورهای اسکاندیناوی صادر ‌می‌کرد.

 

کانون مشاوره اقتصادی

ایروانی در تیر 1343 در خیابان پارس در مهرآباد جنوبی فعالیتی اجتماعی را شروع کرد که تا آن زمان در ‌‌ایران سابقه نداشت. او شرکت «کانون مشاوره‌ی اقتصادی» را تأسیس کرد که به «خانه‌ی بزرگ» معروف شد. او در زمانی این کانون را بنیاد نهاد که هنوز بحث مسئولیت اجتماعی سرمایه‌داران در جهان شروع نشده بود. مسئولیت ‌‌این کانون، بزرگ کردن 20 کودک دوماهه تا دو ساله با نام ‌‌ایروانی‌پور بود، با ‌‌این هدف که‌‌ در ‌‌آینده از مدیران بنگاه صنعتی او شوند. او این کودکان را از پرورشگاهی در شیراز به تهران آورد و برای آنها امکانات گوناگونی را فراهم کرد. ایروانی با وقوع انقلاب، بچه‌های کانون مشاوره را که 15 تا 18 ساله بودند با خود به خارج از کشور برد.

او در سالهای بعد از انقلاب همواره تنها توشه و سرمایه‌ی خود را کانون مشاوره و همان بچه‌ها ‌می‌دانست و ‌می‌گفت: «سرمایه‌ی من ‌‌اینها هستند.»

 

فروشگاههای کفش ملی

ایروانی توجه ویژهای به بازار و مشتری داشت و معتقد بود که وقتی مشتری وارد فروشگاهی ‌می‌شود نباید دست خالی آنجا را ترک کند. او از همان ابتدا به فکر عرضه‌ی محصولات در فروشگاه‌‌های اختصاصی خود بود. اولین فروشگاه کفش ملی در سال 1337 در پاساژ استاندارد تأسیس شد. بعد از آن به سرعت ده فروشگاه در سرچشمه، میدان شهناز، میدان ثریا (گرگان)، امیریه، سلسبیل، حشمیته، جوادیه، میدان خراسان و نازیآباد افتتاح شد. بعد از آن فروشگاه‌های کفش ملی در دیگر استان‌ها و شهرها نیز راهاندازی شد. او همه‌ی فروشگاه‌ها را به محض انتخاب، ‌می‌خرید تا دستش بازتر باشد. کفش ملی در زمان انقلاب 378 فروشگاه و 251 نمایندگی در سراسر ایران داشت، و فیل کفش ملی هنوز هم یادآور خاطرات بسیاری از ‌‌ایرانیان در گوشه و کنار این کشور است.

در زمان انقلاب در گروه کفش ملی ده هزار نفر کار ‌می‌کردند اما در دهم تیر 1358شورای انقلاب قانون حفاظت توسعهی صنایع را تصویب کرد که بر اساس آن اموال 51 نفر، از جمله محمدتقی رحیم ایروانی، مصادره شد.

بعد از انقلاب، هر سال در پایان اسفند برای کارگران و کارکنان کفش ملی نامه‌ی تبریک سال نو ‌می‌نوشت و به آنها سفارش ‌می‌کرد که با دلسوزی کار کنند و در حفظ گروه صنعتی ملی کوشا باشند چون مال خودشان است. علاوه بر این، پس از ورود هر مدیر جدیدی به مجموعه‌ی کفش ملی به او تلفن ‌‌می‌کرد، تبریک ‌می‌گفت و او را به حفظ مؤسسه تشویق می‌کرد چون معتقد بود که چند هزار نفر از طریق آن زندگی ‌می‌کنند.

بعد از انقلاب او بیکار ننشست. ابتدا در بوستون در آمریکا کارخانه‌ی چرم و کفشسازی تأسیس کرد، سپس کارخانه‌ی کفش استاندارد را در قاهره بنا نهاد. طرحی هم برای تأسیس کارخانه‌ی کفشسازی در افغانستان تهیه کرده بود و برای تأمین مالی آن با نهادهای مختلف مکاتبه و مذاکره کرد اما موفق به اجرای آن نشد.

 

تلاش‌‌های بی نتیجه

ایروانی همزمان با تولید کفش در خارج از ایران سعی می‌کرد تا اموالش را پس بگیرد. بارها به مقامات بلندپایه‌ی ایران نامه نوشت و تقاضا کرد که اموالش را به او برگردانند اما تلاش‌هایش بینتیجه ماند.

در سال 1371 به ‌‌ایران بازگشت و با برخی از مقامات، از جمله محمد حسین عادلی رئیس کل وقت بانک مرکزی، ملاقات کرد. در آن زمان، به‌رغم استقبال کارکنان و کارگران گروه صنعتی ملی، گروهی همچنان با ورود کارآفرینان دوره‌ی پهلوی مخالف بودند و احتمال مطرح شدن اتهامات جدیدی به غیر از اتهامات گذشته وجود داشت. به همین علت بهسرعت به انگلستان بازگشت اما همچنان امیدوار بود.

در سال 1384 در روزهای شروع به کار محمود احمدینژاد نامه‌‌ای به معاون اجرایی او، علی سعیدلو، نوشت و از وی خواست که گروه صنعتی ملی را به او برگرداند: «در مقابل، او نه تنها حاضر است بهعنوان معاون گروه کار کند بلکه قول ‌می‌دهد تا در عرض سه سال ده هزار نفر را به استخدام درآورد.» پاسخی به ‌‌این درخواست داده نشد و او هفت ماه بعد در دوازدهم بهمن 1384 در لندن درگذشت.

کفش ملی در چهار دهه‌ی گذشته به‌تدریج قدرتش را از دست داده، تولید کفش در کارخانه‌هایش متوقف شده و فروشگاه‌هایش تولیدات دیگر کارخانه‌ها را ‌می‌فروشند و پارک صنعتی کفش ملی در اسماعیل آباد به انبار شرکت‌های خودروسازی تبدیل شده است. در وبسایت کفش ملی چند عکس از ایروانی وجود دارد اما هیچ نا‌می از او به چشم نمی‌خورد.


منابع:

موقعیت تجار و صاحبان صنایع در‌‌ایران عصر پهلوی، علی اصغر سعیدی و فریدون شیرینکام، گام نو، 1388

سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ‌‌ایران، فریدون شیرینکام،‌‌ ایمان فرجامنیا، نشر فرهنگ صبا، 1393