سکس، دوربین، قدرت؛ نگاهی به چند فیلم در برلیناله‌ی ۲۰۲۲

سپهر عاطفی

برلیناله‌ی هفتاد و دوم در فضایی به‌شدت متأثر از شیوع بیماری کرونا برگزار شد. آزمایش‌های روزانه، کاهش تعداد فیلم‌ها و استفاده از نصف ظرفیت سینماها، جشنواره‌ی امسال را به تجربه‌ای خاص برای مخاطبان و رسانه‌ها بدل کرد. حضور پررنگ فیلم‌سازان زن و سهم چشمگیر آن‌ها در جوایز اهداشده از دیگر ویژگی‌های جشنواره‌ی امسال بود. در ادامه به معرفی چند فیلم در بخش‌های مختلف برلیناله پرداخته‌ام.

 

 

جمعه می‌بینمت، رابینسون
See you Friday, Robinson

میترا فراهانی، کارگردان فیلم تحسینشده‌ی «فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد» با مستند دیگری به برلیناله بازگشته است. «جمعه می‌بینمت، رابینسون» با ایده‌ی روبه‌رو کردن دو شخصیت بحثانگیز و تأثیرگذار تاریخ سینمای ایران و فرانسه شروع می‌شود: ابراهیم گلستان و ژان لوک گدار.

هر چند بر خلاف آرزوی فراهانی، دیداری حضوری رخ نمی‌دهد اما به پیشنهاد گدار هر جمعه و طی ۲۹ هفته گدار و گلستان پیام‌هایی به یکدیگر می‌فرستند. صراحت گلستان و بازیگوشی گدار فیلم را به پیش می‌برد. هر دو هنرمند گاهی شعری زمزمه می‌کنند. گلستان از سعدی می‌خواند. از انسانیت می‌گوید که «مهم‌ترین چیز در جهان است» و از امیدواری‌اش به انسان. گدار ظاهراً ناامیدتر است، هر چند درک پیام‌های پیچیده‌ی او نه برای گلستان و نه برای مخاطب ساده نیست. پس از یکی دو پیام اول، گلستان که از معماهای گدار خسته شده می‌گوید از پیام‌های او سردرنمی‌آورد. «شاید چیز فوق‌العاده‌ای می‌گه که من نمی‌فهمم. اشکالی نداره.»

گدار در یکی از آخرین پیام‌ها و در پاسخ به این پرسش گلستان که «آیا هنوز به سینما اعتقاد داری؟» ضمن ادای احترام به گلستان می‌گوید که این سؤالی است که پلیس‌ها می‌پرسند. «بچه‌ها نمی‌پرسند چرا. آن‌ها امتحان می‌کنند…» و با این پاسخ از رفتار خود رمزگشایی می‌کند. او هنوز مثل یک کودک بازیگوش و تجربه‌گراست.

هر دو هنرمند سالمندند و گذر هر دو، در طول هشت ماه فیلم‌برداری به بیمارستان می‌افتد. بنابراین، مرگ هم به یکی از مضامین فیلم بدل می‌شود. گلستان از پاسخ گدار در بیمارستان درمی‌یابد که ترسیده و به‌صراحت می‌گوید که خودش از مرگ نمی‌هراسد و مرگ هنرمندی بزرگ مثل گدار که زندگی را به‌تمامی زیسته نباید غم و حسرت در پیداشته باشد.

صمیمیت میترا فراهانی و ابراهیم گلستان نقطه‌ی قوت فیلم است و باعث می‌شود تماشاگر همراه او به دنیای خصوصی گلستان، قصری مه گرفته در جنوب لندن، نزدیک شود. همین امر جذابیت فیلم را برای مخاطب ایرانی دو چندان می‌کند. «جمعه می‌بینمت، رابینسون» در شب اهدای جوایز برلیناله، موفق به کسب جایزه‌ی ویژه‌ی هیئت داوران در بخش «مواجهه» شد.

 

شستشوی مغزی: سکس، دوربین، قدرت
Brainwashed: Sex-Camera-Power

نینا منکس در تازه‌ترین فیلم خود با نگاهی انتقادی به کل تاریخ سینما آن را از منظر «نگاه خیره‌ی مردانه» تحلیل می‌کند. اصطلاح «نگاه خیره‌ی مردانه» برای اولین ‌بار توسط لورا مالووی، نظریه‌پرداز سینما، در مقاله‌ی «لذت بصری و سینمای روایی» به کار برده شد. نگاهی که با شی‌انگاری زنان، آن‌ها را نه در مقام فاعل بلکه در موقعیتی فرودست و منفعل ترسیم می‌کند. این مستند که بر اساس خطابه‌ی نینا منکس ــ «سکس و قدرت: زبان بصری سرکوب» ــ ساخته شده با ۱۷۵ مثال‌ از فیلم‌های متنوع قدیمی و جدید تاریخ سینما نشان می‌دهد که اکثر «شاهکارهای سینمایی» چطور با انتخاب‌هایی ظاهراً غیر آگاهانه برای لذت مردان دگرجنس‌گرا ساخته شده‌اند. در این میان گاهی حتی زنان فیلم‌ساز نیز استثنا نبوده‌اند. برای مثال، در فیلم «گمشده در ترجمه» اثر سوفیا کاپولا، در صحنه‌ی معرفی بازیگر اصلی مرد (بیل موری) او را در تاکسی و در حالی که از میان شلوغی‌ توکیو می‌گذرد می‌بینیم. در مقابل، صحنه‌ی معرفی بازیگر زن (اسکارلت جوهانسون)، او را در حالتی منفعل، آرمیده روی تخت و در حالی که دوربین روی پایین‌تنه‌ی او ثابت مانده به تصویر می‌کشد.

این فیلم همچنین نشان می‌دهد که چگونه تکنیک‌هایی مانند نورپردازی و حرکت دوربین بر حضور زنان در سینما تأثیر می‌گذارد و چیدمان صحنه، در واقع روابط قدرت را افشا می‌کند. برای مثال، تکنیک حرکت آهسته در صحنه‌هایی که زنان را به تصویر می‌‌کشند، آن‌ها را در حالتی اروتیک نمایش می‌دهد و دوربین بر اندام‌های جنسی زنانه تمرکز می‌کند. در مقابل، حرکت آهسته همواره مردان را در صحنه‌های اکشن مانند رزم، جنگ یا منفجر کردن چیزی نشان می‌دهد. «گاو خشمگین»، اثر مارتین اسکورسیزی، یکی از نمونه‌هایی است که برای توضیح این قسمت به آن استناد می‌شود.

«شستشوی مغزی»، زبان بصریِ سینما را به دستگاه پروپاگاندای مردسالاری تشبیه می‌کند و با اشاره به جنبش #من_هم؛ آن را همراه با تبعیض علیه سینماگران و سوءاستفاده‌های جنسی، سه ضلع مثلثی می‌داند که نمی‌توانند بدون هم وجود داشته باشند. قبل از نمایش فیلم، مسئول بخش «پانوراما» در برلیناله گفت: «این فیلم نمی‌خواهد شما را از فیلم‌هایی که دوست دارید متنفر کند.» با این حال، قول نمی‌دهم که پس از تماشای این فیلم احساستان نسبت به آن‌ها تغییر نکند.

 

به جین زنگ بزن
Call Jane

۱۹۶۸، ایالت متحده‌ی آمریکا. جوی، یک زن خانه‌دار از طبقه‌ی متوسط، مادر یک دختر نوجوان و همسر یک وکیل جنایی است. او ناخواسته باردار شده و این بارداری با تشخیص دکتر، سلامتی‌اش را به طور جدی تهدید می‌کند. اما سقط جنین در آمریکا غیرقانونی است و انجمن پزشکی بیمارستان که اعضایش همه مرد هستند، با درخواست سقط جنین قانونی او مخالفت می‌کنند. همسر جوی با سقط جنین غیرقانونی مخالف است، بنابراین او مجبور می‌شود قدم در راهی بگذارد که معمولاً برای زنی مثل او جزئی از گزینه‌ها نیست.

فیلیس نگی، نویسنده‌ی درام تحسینشده‌ی «کارول»، حالا با این فیلم که از واقعیت الهام گرفته، داستان نوعی مبارزه‌ی مدنی تا پیروزی را به تصویر می‌کشد. قصه‌ی همکاریِ زنانی با پیشینه‌های متفاوت که برای رفع مشکلی ناشی از مردسالاری و سنت، همبسته می‌شوند. در صحنه‌ی آغازین فیلم، جوی که به همراه همسرش در یک مهمانیِ کاری در هتل هیلتون شرکت کرده، با تردید و حیرت به شعارها، اعتراضات و سرکوب تجمع ضد جنگ ویتنام توسط پلیس می‌نگرد. پلیس معترضان را به درِ شیشه‌ای هتل می‌کوبد. ضربه‌ای که به جوی نشان می‌دهد، زندگی بیرون از حباب خوشبختیِ آن‌ها تا چه اندازه خشن است. «به جین زنگ بزن» فیلمی درباره‌ی اهمیت همبستگی است و نشان می‌دهد که هرچند اوضاع برای اقلیت تحت سرکوب ناگوار است، اما زن سفید پوست ثروتمند هم در امان نیست. آیا چاره‌ای جز همبستگی وجود دارد؟

 

جاعل

The Forger

برلین، ۱۹۴۲. شهر تقریباً از یهودی‌ها خالی شده است. اگر یهودی‌ای در شهر مانده، نیروی کار جوانی است که نازی‌ها به آن نیاز دارند و باید با یک ستاره‌ی زردرنگ که به جامه‌‌اش می‌دوزد خود را از بقیه متمایز کند. سیوما شون‌هوز یکی از این جوانان یهودی است. علاقه‌ی او به طراحی و استعدادش در جعل اسناد به او و همکیشانش کمک می‌کند تا از خطر اعزام به اردوگاه کار اجباری بگریزند. سیوما انگار درکی از خطر ندارد و البته فقط اسناد را جعل نمی‌کند. او برای حفظ خود، شخصیت و رفتار نازی‌ها را هم جعل، یا به قول خودش همگون‌سازی استتاری می‌کند. «بعضی حیوون‌ها از خصوصیات دشمنشون تقلید می‌کنند.» او با شناسه‌ی جعلی سوار اتوبوس می‌شود و با لباس نظامی افسران نازی به رستوران و مهمانی می‌رود.

این اولین فیلم سینمایی بلند مگی پرن است. او که این فیلم را از زندگینامه‌ی خودنوشت سیوما شون‌هوز اقتباس کرده، می‌گوید: «وقتی کتاب سیوما به دستم رسید و شروع به خواندن کردم، نمی‌توانستم آن را زمین بگذارم…وقتی فهمیدم امکان ساخت این فیلم وجود دارد با او تماس گرفتم. او به من گفت که در اکثر فیلم‌های سینمایی تولیدشده درباره‌ی آن دوره مردم به‌ندرت “هایل هیتلر” می‌گویند. شاید چون زیادی ترسناک است. اما در آن زمان هر وقت به فروشگاه وارد می‌شدیم سلام نازی می‌دادیم. در غیراین‌صورت، به‌شدت به ما مشکوک می‌شدند.»

«جاعل» به فیلم‌های عادی درباره‌ی جنگ جهانی دوم شبیه نیست. شاید چون به جای اردوگاه کار اجباری و مرگ یهودیان، قصه‌ی زندگی روزمره‌ی آن‌هایی را روایت می‌کند که هنوز در شهر مانده‌اند. قصه‌ی دراماتیکی که با طنز و لبخند بازیگرش به‌هم‌آمیخته و آن را به اثری دیدنی تبدیل کرده است.

 

گانگوبای کاتیوادی
Gangubai Kathiawadi

هند، دهه‌ی پنجاه میلادی. گانگای جوان به تحریک دوست‌پسرش و با وعده‌ی بازیگر شدن به بمبئی می‌رود. اما درمی‌یابد که دوستش او را به یک روسپی‌خانه فروخته‌ و رفته است. قوانین سنتی خانواده، بدنامی کارگران جنسی و خشونتی که انتظارش را می‌کشد، او و دیگران را از بازگشت به شهر و خانواده‌شان بازمی‌دارد. گانگا که چاره‌ای جز پذیرش شرایط تازه ندارد با روحیه‌ای مثالزدنی در پی تغییر شرایط خود و دیگر کارگران جنسی برمی‌آید و به اولین زنی تبدیل می‌شود که از حقوق کارگران جنسی و فرزندانشان دفاع می‌کند. شخصیت جذاب، شجاعت، سخنوری و سیاستمداری‌اش، نام او را چنان بر سرِ زبان می‌اندازد که با نخست‌ وزیر وقت هند، جواهر لعل نهرو، دیدار می‌کند. او از نخست‌وزیر می‌خواهد که روسپیگری را در هند قانونی کند تا او و همصنفی‌هایش بیش از این قربانی خشونت و سوءاستفاده نشوند. «ما قربانی هستیم اما با ما مثل مجرمان رفتار می‌کنند.»

داستان گانگا که از شخصیتی واقعی الهام گرفته، اقتباسی از رمان ملکه‌های مافیای بمبئی نوشته‌ی حسین زایدی است. بازی فوق‌العاده‌ی آلیا بهات در کنار داستان جذاب و فیلم‌برداری چشم‌نواز، تماشای این فیلم ۱۵۰ دقیقه‌ای را لذتبخش می‌کند.

گانگوبای که اولین اکران جهانی‌اش را در برلین تجربه می‌کند، به دلیل موضوعش به فیلمی بحث‌انگیز در هند تبدیل شده است.

کارگردان نامدار فیلم، سانجای لیلا بانسالی، در کنفرانس خبری گفت: «وقتی آلیا بهات اولین‌بار خط داستانی فیلم را شنید کیفش را برداشت و بدون هیچ حرفی از دفترم بیرون رفت. اما روز بعد برگشت…فکر می‌کنم که این فیلم می‌تواند برای نسل جدید زنان هند الهامبخش باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند به شما بگوید که نباید سؤال بپرسید و حق طبیعی خود را بطلبید.»

گانگوبای کاتیوادی با رقص‌های هماهنگ چندنفره و صحنه‌های اکشن و عاشقانه‌ی خاص سینمای هند، از آن نوع فیلم‌هایی نیست که نمایش آنها در برلیناله سابقها‌ی طولانی داشته باشد اما موضوعش آن را باب طبع مسئولان این جشنواره کرده است.