حبیب القانیان، سازنده‌ی ساختمان‌های پلاسکو و آلومینیوم، اولین نمادهای توسعه

پرویز نیکنام

صبح روز سیام دی ماه ۱۳۹۵ برج پلاسکو در چهارراه استانبول تهران آتش گرفت و در سه ساعت و نیم کل ساختمان فروریخت. برجی که ساختنش کمتر از سه سال زمان برده بود، در کمتر از سه ساعت و نیم به تلی از خاک بدل شد. شانزده آتشنشان که مشغول خاموشکردن آتش بودند در این حادثه جان باختند.

از آن زمان تا امروز که پنج سال گذشته و برج جدیدی بهجایش ساخته شده، یک اسم، مدام تکرار شده است: حبیب القانیان.

حبیب القانیان در سال ۱۳۳۹ احداث این بنا را شروع کرد و آن را پلاسکو نامید چون خودش اولین و بزرگترین تولیدکنندهی انواع پلاستیک و ملامین در ایران بود. این بنا برای مدتی بلندترین ساختمان تهران بود و در پایتخت دومیلیونی از هر گوشهای دیده می‌شد؛ ساختمانی هفده طبقه‌ای با اسکلت فلزی که ۵۶۰ واحد تجاری داشت و زیربنایش ۲۹ هزار متر مربع بود.

ارتفاع ساختمان پلاسکو زبانزد همه بود. عمران صلاحی، طنزپرداز معاصر، در خاطره‌ای از پرویز شاپور، کاریکلماتور‌نویس، می‌نویسد:

«یک بار شاپور پرسید: میدانی سوزن تهگرد را چطور می‌سازند؟

گفتم: نه.

بهطنز گفت: سوزن‌های معمولی را از بالای ساختمان پلاسکو می‌اندازند روی زمین، ته‌شان گرد می‌شود.»

پلاسکو نماد یک ساختمان مدرن تجاری در اوایل دهه‌ی چهل خورشیدی بود و خبر از دورانی تازه ‌می‌داد. وقتی این ساختمان فعالیتش را شروع کرد، اقتصاد ایران بعد از یک دوره‌ی رکود طولانی، وارد مرحله‌ی تازهای شده بود و گروهی از تکنوکرات‌های تحصیلکرده در بانک مرکزی، سازمان برنامه و وزارت اقتصاد سکان هدایت اقتصاد کشور را در دست گرفته بودند.

القانیان بهلطف شمّ اقتصادی و تجاری‌اش دریافته بود که فضای اقتصاد کشور بهسوی رونق ‌می‌رود و به همین علت دو سال بعد در سال ۱۳۴۳ دومین ساختمان بزرگ تجاری‌اش (آلومینیوم) را در خیابان جمهوری (شاه) ساخت که دوازده طبقه داشت.

این ساختمان‌ها با فروشگاه‌هایی مدرن و رستوران‌های پُرزَرقوبرق حاکی از آغاز دوران تازهای در اقتصاد ایران بود. پیشازاین، تجارت در بازار تهران خلاصه ‌می‌شد و نبض اقتصاد در بازار ‌می‌زد اما ساختمان‌های القانیان به سیطره‌ی طولانی بازار تهران خاتمه داد و ساختمان پلاسکو با مغازه‌های شیک، در تضاد با دالان‌های تاریک بازار، نمادی از حرکت بهسوی دوران جدید شد.

وقتی پلاسکو راه افتاد برخی از تهیهکنندگان فیلم و بعضی از شرکت‌ها دفاترشان را به آنجا منتقل کردند. اما کمکم فروشندگان پوشاک کل ساختمان را در اختیار گرفتند و در سالهای آخر عمر پلاسکو نشانی از عظمت گذشته در آن نبود و از مجسمه‌ی تبلیغی «کانادا درای» که پیش از انقلاب روی دیوار پلاسکو نصب شده بود، جز تکه‌های فلزیِ بدریخت، چیزی باقی نمانده بود.

حالا بهجای ساختمان قدیمی، بنای تازه‌ی بیست طبقهای شبیه به لانه‌ی زنبور ساخته شده است. اما همچنان در سردَر آن، نام پلاسکو دیده می‌شود که یادآور مردی است که شصت سال قبل با سودایی دیگر، کلنگ این ساختمان را بر زمین زد.

 

زندگی حاج حبیب

حبیب القانیان، معروف به حاج حبیب، در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در محله‌ی یهودینشین عودلاجان در تهران متولد شد. پدرش، بابایی خیاط بود و مادرش، خانم جان از خانواده‌ی القانیان.

دوران مدرسه را در مدرسه‌ی فرانسوی «آلیانس» گذراند که به یهودیان اختصاص داشت و در آن بیشتر بر یادگیری علوم تأکید ‌می‌شد تا مسائل مذهبی. بعدها در دوران رضاشاه این مدارس ملی شد و نامش به «اتحاد» تغییر کرد.

حاج حبیب دبیرستان را ناتمام گذاشت و مدتی در هتل «گیلان نو» در خیابان لاله‌زار، که متعلق به داییاش حاج عزیز القانیان بود، کار کرد. مدتی هم در مغازه‌ی «انصاف» کار کرد که به یکی دیگر از خویشاوندانش تعلق داشت.

در سال ۱۳۱۶ وقتی ۲۵ ساله بود، با برادرانش نجات‌الله، عطاءالله، صیون، داود، جان و نصرالله، تجارتخانهای در سرای حاج اسماعیل بازار تأسیس کرد. در این تجارتخانه برادران القانیان ساعت، پارچه، رادیو، ماشین خیاطی و چینیآلات از اروپا و آمریکا وارد ‌می‌کردند و در بازار تهران ‌می‌فروختند.

کسبوکارشان رونق داشت تا آنکه حاج حبیب به پیشنهاد صیون، که در سفر به آمریکا با صنعت پلاستیک آشنا شده بود، تصمیم گرفت تولید پلاستیک را در ایران شروع کند. این آغاز فعالیت‌های تولیدی و صنعتی‌اش در ایران بود. او در سال ۱۳۳۷ شرکت پلاستیکسازی پلاسکوکار را در جاده‌ی قدیم تهران تأسیس کرد، همان منطقه‌ای که اکثر صنعتگران تاجرپیشه در دهه‌های سی و چهل، کارخانه‌هایشان را در آن بنا کردند.

بازار گسترده‌ی مصرف و پیشروبودن القانیان سبب شد تا این واحد صنعتی به پیشرفتهترین واحد تولیدی قطعات پلاستیک در خاورمیانه تبدیل شود. بعد از آن فعالیتش را گسترش داد و شرکت پارس آمریکا و کارخانجات لوازم خانگی جنرال استیل را تأسیس کرد که در آن انواع لوازم خانگی نظیر یخچال و ماشین لباسشویی تولید ‌می‌شد. او همزمان در صنایع آلومینیوم و پروفیل نیز در و پنجره‌ی آلومینیومی تولید ‌می‌کرد. کمی بعد، کارخانجات پلاستیک شمال و لوله‌ی شمال را راهاندازی کرد. حبیب و برادرانش اولین صنعتگران ایرانی بودند که کارخانهای برای تولید وسایل پلاستیکی ساختند و بازار این محصولات را تا زمان انقلاب در اختیار داشتند. بهگفته‌ی ‌هارون یشایایی، یکی از اعضای انجمن کلیمیان ایران، حدود دوازده هزار نفر در کارخانه‌ها و فروشگاه‌های القانیان کار ‌می‌کردند.

گفته ‌می‌شود که القانیان ساختمان پلاسکو را در دهه‌ی پنجاه به هژبر یزدانی واگذار کرده بود اما یکی از همکیشان یهودی نزدیک به وی ‌می‌گوید که او واحدهایش را بهصورت جداگانه فروخته بود ولی ساختمان آلومینیوم را تا پایان عمر در اختیار داشت. طبقات بالایی این ساختمان مقر دفاتر اداری شرکت‌هایش بود و بقیه‌ی طبقات را نیز اجاره داده بود.

القانیان علاوه بر برج‌سازی در تهران، در سال ۱۳۴۸ با شراکت برادرانش در اسرائیل یک ساختمان تجاری ۲۳ طبقه به نام شیمشون ساخت که در محاکمه‌اش در اردیبهشت ۱۳۵۸ بهعنوان یکی از اتهاماتش مطرح شد.

با گسترش فعالیت‌های صنعتی و تجاری حبیب القانیان، او توانست رهبران کلیمی را مجاب کند تا اجازه دهند که کلیمیان صاحب کارت بازرگانی در فعالیت‌های صنفی مشارکت کنند. او خودش در این زمینه نخستین گام را برداشت و در سال ۱۳۳۹ بهعنوان اولین یهودی وارد اتاق بازرگانی شد. او مورد وثوق همه‌ی گروه‌های حاضر در اتاق بازرگانی بود و هفت دوره عضو اتاق بود. در اوایل دههی پنجاه، همراه با پانزده نفر از اعضای اتاق بازرگانی به چین رفت تا زمینهی گسترش فعالیت‌های تجاری بین دو کشور را فراهم کند.

 

فعالیت‌های اجتماعی و خیریه

حاج حبیب علاوه بر کمک به نیازمندان و حمایت از احداث مدرسه و درمانگاه و حتی مسجد، یکی از حامیان اصلی بیمارستان دکتر سپیر بود. این بیمارستان هفتاد سال قبل با نام «درمانگاه کانون خیرخواه» از سوی گروهی از یهودیان محله‌ی عودلاجان راهاندازی شد و بعدها نامش به «بیمارستان کوروش کبیر» تغییر یافت. در سال ۱۳۵۶ وقتی بیمارستان با مشکلات مالی مواجه بود او هشتصد هزار تومان در اختیار متولیان آن گذاشت تا مشکلات بیمارستان و کمبودهای آن را رفع کنند. این بیمارستان بعد از انقلاب به اسم یکی از اولین پزشکانش یعنی دکتر روحالله سپیر تغییر نام داد؛ دکتر سپیر بهعلت ابتلا به تیفوس در نخستین سال‌های پس از تأسیس بیمارستان درگذشت.

او موفق شد که کلیه‌ی املاک یهودیان در تهران و شهرستان‌ها را که بی‌صاحب بود به نام انجمن کلیمیان تهران ثبت کند. علاوه بر این، او با تأسیس صندوق ملی و کمیته‌ی فرهنگی انجمن کلیمیان و تصویب قانون تعدیل سهم‌الارث زنان و دختران یهودی میراث ماندگاری بر جای گذاشت. 

هارون یشایایی ‌می‌گوید: «بیمارستان سپیر، یک وضعی مثل امروز پیدا کرده بود چون قبل از سال ۱۳۵۶ یک مؤسسه‌ی آمریکایی آن را اداره ‌می‌کرد و در آن سال این مؤسسه از ایران رفت. دکتر کامران بروخیم و من از سوی مجمع عمومی برای حل مشکل انتخاب شدیم. دیدیم هیچی نیست. من و دکتر بروخیم رفتیم پیش حاج القانیان در همین ساختمان آلومینیوم و گفتیم بیمارستان مشکل پیدا کرده است. گفت: همینطور الکی حرف نزنید، بروید و ببینید که چهکار ‌می‌خواهید بکنید و چقدر پول ‌می‌خواهید. ما رفتیم بررسی کردیم و فهرستی تهیه کردیم و نزد القانیان بردیم. القانیان گفت: چقدر لازم است؟ دکتر بروخیم گفت: هشتصد هزار تومان. گفت: حرام نمی‌کنید؟ گفتیم: صورتحساب ‌می‌آوریم. گفت: من الان هشتصد هزار تومان به شما ‌می‌دهم. بروید و مریضخانه را راه بیندازید به یک شرط که به هیچکس نگویید که این پول را ‌‌دادم چون همه بر سر من ‌می‌ریزند. بعد ما بیمارستان را راه انداختیم.»

این بیمارستان چند دهه یکی از مهمترین مراکز درمانی مناطق جنوبی و فقیر شهر تهران بود و چند بار تا مرز تعطیلی پیش رفت اما در نهایت با کمک انجمن یهودیان توانست فعالیتش را از سر بگیرد.

 

ستاره‌ی اقبال داود بر شانه‌ی حبیب

در پی بروز اختلافاتی در اوایل دهه‌ی ۱۳۴۰، مراد اریه که چهار دوره نماینده‌ی یهودیان در مجلس شورای ملی بود، جایش را به جمشید کشفی داد و از سمت ریاست انجمن کلیمیان نیز کنارهگیری کرد. مراد اریه علاوه بر نمایندگی مجلس از جمله صنعتگران یهودی بود که کارخانجات کاشی‌سازی ایرانا، ملامینسازی تهران و پتوی پرنیان را تأسیس کرده بود و اموالش بعد از انقلاب مصادره شد.

بهگفته‌ی ‌هارون یشایایی، «یک رقابتی شد بین مراد اریه و القانیان در ریاست انجمن کلیمیان. آن موقع مراد اریه نماینده‌ی یهودیان در مجلس شورای ملی بود. بر سر ریاست انجمن بگومگو شد چون مهم بود. گفتند رأی بگیریم و حاج القانیان رأی آورد. آقای اریه قهر کرد و برای همیشه رفت و تا زمان فوت هیچ ارتباطی با انجمن نداشت.»

در اولین نشست انجمن یهودیان، القانیان بهعنوان رئیس هیئت مدیره انتخاب شد و تا زمان مرگش بهمدت هجده سال رئیس انجمن کلیمیان بود. یهودیان ایران دوره‌ی ریاست القانیان را دوره‌ای طلایی ‌می‌خوانند. او موفق شد که کلیهی املاک یهودیان در تهران و شهرستانها را که بیصاحب بود به نام انجمن کلیمیان تهران ثبت کند. علاوه بر این، او با تأسیس صندوق ملی و کمیتهی فرهنگی انجمن کلیمیان و تصویب قانون تعدیل سهمالارث زنان و دختران یهودی میراث ماندگاری بر جای گذاشت. بسیاری از یهودیان ‌می‌گویند که اگر القانیان نبود، دفتر انجمن یهودیان در خیابان شیخ‌هادی هم وجود نداشت.

حاج حبیب برای بسیاری از یهودیان همانند پدر بود. مشکلاتشان را حل ‌می‌کرد و ضمن آنکه یکی از مؤسسان انجمن خیریه و فرهنگی «اتحاد» بود، با همکاری خانواده و دوستانش به بچه‌های نیازمند مدارس «اتحاد» کمک ‌می‌کرد. او بخشی از زمین‌های برادران القانیان را در شرکت سهامی صنعتی کرج به انجمن اهدا کرد.

هارون یشایایی درباره‌ی فعالیت‌های خانواده‌ی القانیان ‌می‌گوید: «تا پیش از انقلاب، مدرسه‌ی اتحاد تهران (آلیانس) را فرانسوی‌ها اداره ‌می‌کردند. بعد از انقلاب فرانسوی‌ها که رفتند داود القانیان، برادر حاج حبیب، یک انجمنی درست کرد به نام انجمن مدارس اتحاد ایران. این انجمن همچنان در تهران و چند شهر دیگر به نام “انجمن خیریه‌ی مدارس اتحاد” فعال است.»

حاج حبیب در دوران ریاست انجمن یهودیان، خانه‌ی قوامالسطنه را به نام انجمن کلیمیان خرید. این ساختمان بعدها در اختیار سفارت اسرائیل قرار گرفت و اکنون سفارت فلسطین در آن دایر است. وقتی بنیاد مستضعفان تلاش کرد تا این ساختمان را مصادره کند، اعضای انجمن یهودیان با ارائه‌ی سندی به دادگاه، نشان دادند که آنها پیش از در اختیار قراردادن ساختمان به سفارت اسرائیل، از وزارت خارجه‌ی وقت اجازه گرفتهاند و به این ترتیب مانع از موفقیت بنیاد مستضعفان شدند اما بهنوشته‌ی ‌هارون یشایایی در کتاب گزارش یک دوران، «بهموجب حکمی استفاده از آن در اختیار یکی از نهادهای جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و تلاش‌های انجمن کلیمیان تهران برای بازپسگیری آن تاکنون به نتیجه نرسیده است.»

 

دستگیری به اتهام گرانفروشی

همهچیز در اوایل دهه‌ی پنجاه به‌خوبی پیش ‌می‌رفت؛ حاج حبیب هم در تجارت و صنعت موفق بود و هم در اداره‌ی انجمن کلیمیان اما در تابستان سال ۱۳۵۴ اتفاقی رخ داد که اوضاع را عوض کرد.

بر اساس مندرجات کتاب تحولات اجتماعی یهودیان ایران در قرن بیستم، دفتر اشرف پهلوی از انجمن کلیمیان دعوت کرد. در این دیدار حاج حبیب القانیان، رئیس انجمن کلیمیان، یوسف کهن نماینده‌ی کلیمیان در مجلس شورای ملی، حاخام یِدیدیا شوفِط، لطفالله حی، عمران شائولی و دکتر حشمتالله کرمانشاهچی حضور داشتند.

عبدالرضا انصاری، رئیس دفتر اشرف، در این دیدار گفت: «والاحضرت اشرف برنامه‌های اجتماعی و خیریه‌ی بسیار مهمی طرح نمودهاند و مایل هستند جامعه‌ی یهودی ایران در اجرای این طرح‌ها نقش شایستهای داشته باشد. مجموعاً رقمی به میزان ششصد الی هفتصد میلیون تومان مورد مطالبه‌ی دفتر والاحضرت اشرف قرار داشت.»

این رقم برای انجمن کلیمیان خیلی زیاد بود و برای همین پاسخی به دفتر اشرف داده نشد. دو هفته بعد از این تاریخ، صبح روز یکشنبه پنجم مرداد ۱۳۵۴ روزنامه‌ها از دستگیری حبیب القانیان خبر دادند و روزنامه‌ی اطلاعات در تیتر اولش نوشت: «القانیان توقیف شد.»

در آن روزها بعد از تزریق حجم عظیمی از دلارهای نفتی به بازار، آتش تورم شعله‌ور شد و قیمت‌ها روبهافزایش بود. شاه هم دستور داده بود که جلوی گرانفروشی را بگیرند. صفحات روزنامه‌ها پر بود از دستگیری و محاکمه‌ی گران‌فروشان.

بهنوشته‌ی روزنامه‌ی اطلاعات، اتهام «میلیاردر معروف و صاحب پلاسکو» گرانفروشی بود و سه روز بعد مشخص شد که او بهمدت سه ماه به سنندج تبعید شده است. اعضای انجمن و وکلای القانیان بعد از دو ماه و نیم تلاش سرانجام توانستند حکم برائت را از دادگاه بگیرند و او با یک هواپیمای ایران ایر به فرودگاه مهرآباد بازگشت اما در فرودگاه دوباره به اتهام گرانفروشی دو عدد نمکدان پلاستیکی به زندان افتاد. در این دوره هم تقریباً دو ماه و نیم در زندان بود. همان‌طور که خودش در دادگاه انقلاب گفت: «پس از طی دوران محکومیت، هویدا مرا احضار کرد و به من گفت زندانیشدنت سوءتفاهم بود؛ راجع به این موضوع با کسی صحبت نکن.»

بعدازاین اتفاق، حاج حبیب دوباره فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی‌اش را از سر گرفت و یک سال بعد همسرش ماه سلطان، معروف به نیکخواه، در گذشت و او بسیار اندوهگین شد و برای تحمل غم ناشی از مرگ همسرش به اسرائیل و آمریکا رفت. مدتی در آنجا بود و چند هفته پیش از پیروزی انقلاب ایران، به‌رغم مخالفت و نگرانی بعضی از دوستان و اعضای خانواده به ایران بازگشت.

 

پایان کار؛ اعدام و مصادره‌ی اموال

سه روز بعد از پیروزی انقلاب در بیست و هفتم بهمن، گروهی به دفتر حاج حبیب در ساختمان آلومینیوم هجوم بردند و او را دستگیر و روانه‌ی زندان قصر کردند. سه ماه در زندان بود و به هیچکس اجازه ندادند که با او ملاقات کند. وکیل نداشت و سرانجام در هجدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ دادگاه انقلاب در زندان قصر به ریاست آیتالله صادق خلخالی تشکیل جلسه داد. گفته ‌می‌شود که دادگاهش کمتر از بیست دقیقه طول کشید و او بدون وکیل از خودش دفاع کرد.

القانیان یک ساعت بعد از صدور حکم بی‌آنکه فرصت فرجام‌خواهی داشته باشد، در شب نوزدهم اردیبهشت تیرباران شد. جنازه‌اش به وساطت خاخام یدیا شوفط در اختیار خانواده‌اش قرار گرفت و در سکوت در قبرستان کلیمیان به خاک سپرده شد.

چهار روز بعد از این دادگاه، خلخالی در پاسخ خبرنگاران که ‌می‌پرسیدند چرا متهمان اجازه ندارند که وکیل داشته باشند، گفت: «اساساً در اسلام و الگوهای آن که ما آنها را در دادگاههایمان مدنظر قرار ‌می‌دهیم برای این موضوع، حقی در نظر گرفته نشده و فقط به کسانی اجازه داده ‌می‌شود وکیل داشته باشند که لال باشند و قدرت تکلم نداشته باشند. وقتی که کسی عملی مرتکب شده و به‌راحتی ‌می‌تواند اقرار کند که چنین عملی را انجام داده و این کار را بدون آنکه فشار و شکنجهای در بین باشد ‌می‌تواند بیان کند؛ بنابراین دلیلی ندارد که وکیل مدافع بگیرد.»

روزنامه‌ی کیهاندر روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸ در گزارشی که از جلسه‌ی مطبوعاتی خلخالی چاپ کرد، بهنقل از او نوشت: «در قرآن هرگز دراینباره مسئلهای عنوان نشده و چون الگوی ما اسلامی است و مجرم و یا متهم قادر است به‌راحتی حقایق و اعمالی را که مرتکب شده بیان کند به همین دلیل وکیل کار مثبتی انجام نمی‌دهد و بهطورکلی کار وکیل دفعالوقت و تلفکردن وقت دادگاه است.»

بنا بر گزارش روزنامه‌ی اطلاعات، «حبیب القانیان که معروف بود ‌می‌تواند ایران را با ثروتش بخرد» در دادگاه متهم شد به «دوستی دشمنان خدا و دشمنی دوستان خدا، جاسوسی بهنفع دولت غاصب صهیونیستی اسرائیل، جمع‌آوری کمک و اعانه بهنفع اسرائیل و ارتش آن کشور برای بمبارانکردن فلسطین و ملت مسلمان عرب، بهرهگیری از خلق و صرف درآمد در راه ضداسلام و خلق، فساد در زمین، محاربه با خدا و رسول خدا و تمام مردم محروم ما، سد راه خدا و سد راه تکامل ارزش‌های انسانی و اسلامی، معاونت در کشتار بیرحمانه‌ی هرروزه‌ی برادران مبارز فلسطینی.»

روزنامه‌ی اطلاعات در روز نوزدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ نوشت که حبیب القانیان تمامی اتهامات وارده از سوی دادگاه انقلاب را رد و در دفاع از خود در مورد جاسوسی برای دولت اسرائیل و موافقت با کشتار مردم فلسطین گفت: «احتراماً اینجانب حبیب القانیان، افتخار می‌کنم که ایرانی هستم، در ایران به دنیا آمدهام و در اینجا از بین ‌می‌روم. من دیناری به دولت اسرائیل یا صهیونیسم ندادهام. هرگاه دادگاه ثابت کند که اینجانب حبیب القانیان سرمایهای برای صهیونیسم داده باشم، حاضرم به اشد مجازات محکوم شوم.»

او در ادامه‌ی دفاعیاتش گفت: «من افتخار می‌کنم دارای سهمی از کارخانجات پلاسکو، ملامین، پلاستیک شمال، لوله‌ی شمال و همچنین کارخانه‌ی پارس آمریکا، سازنده‌ی یخچال‌های جنرال استیل و پروفیل آلومینیوم ‌می‌باشم. باکمال قدرت و قوت اعلام ‌می‌کنم در ایران از گدای گدا تا اعیان اعیان خانهای پیدا نخواهید کرد که کالایی که بهدسترنج من تهیه شده، پیدا نشود.»

آقای القانیان تأکید کرد که نهتنها به صهیونسیم کمک نکرده بلکه با اسرائیل هم مخالف است. او گفت: «اگر یک متر از زمین‌های خریداریشده‌ی من در اسرائیل پیدا کردید، همین الان دست‌های مرا قطع کنید و شب هم مرا تیرباران کنید.»

دادگاه در حالی برگزار شد که فعالان یهودی در تهران به هر دری ‌می‌زدند تا او را آزاد کنند. آنها با آیتالله طالقانی تماس گرفتند و نامهای از او برای خلاصی القانیان از بند ‌‌گرفتند. بعد هم ‌هانی الحسن، نماینده‌ی سازمان آزادیبخش فلسطین در تهران را واسطه کردند و با آیتالله منتظری، محمد بهشتی، محمدرضا مهدوی کنی و محمد محمدی گیلانی تماس گرفتند اما همه‌ی تلاش‌ها بیثمر ‌‌ماند.

القانیان یک ساعت بعد از صدور حکم بی‌آنکه فرصت فرجامخواهی داشته باشد، در شب نوزدهم اردیبهشت تیرباران شد. جنازه‌اش به وساطت خاخام یدیا شوفط در اختیار خانواده‌اش قرار گرفت و در سکوت در قبرستان کلیمیان به خاک سپرده شد.

در وصیتنامه‌ای که از او بهجامانده از ورثه خواسته به حساب‌هایش رسیدگی کرده و بدهکاری‌هایش را پرداخت کنند، حقوق عقب‌افتاده‌ی کارمندانش را بپردازند و یک سال برایش دعا کنند.

بعد از اعدام القانیان، دادستان انقلاب به بنیاد مستضعفان فرمان داد که «بهموجب این حکم، کلیه‌ی اموال و املاک و شرکت‌های حبیب‌الله القانیان و فامیل دست اول او را طبق رأی دادگاه مصادره کرده و اموال، املاک و سهام شرکت‌های داماد و عروس و نوه‌ها و برادران و خواهران و فرزندان و نوه‌های آنها را سرپرستی کامل کرده و کلیه‌ی اداره‌ی امور و دریافت کلیه‌ی اجاره‌های ساختمانی متعلق به آنها تحتنظر بنیاد انجام گیرد و صورت کلیه‌ی اموال منقول و غیر‌منقول آنها را تهیه و به دادستانی کل انقلاب ارسال فرمایید.»

چند روز بعد از اعدام القانیان شش نفر از انجمن یهودیان در بیست و چهارم اردیبهشت به دیدار آیتالله خمینی در قم رفتند.

به گزارش روزنامه‌ی اطلاعات، آیتالله خمینی گفت که «حساب جامعه‌ی یهود غیر از حساب جامعه‌ی صهیونیست است و ما با آنها مخالف هستیم و… بنای اسلام بر این است که هیچ قشری را در مضیقه نگذارد… گفته ‌می‌شد که اگر مسلمانان پیروز شوند با یهودی‌ها چه ‌می‌کنند. شما دیدید غلبه پیدا کردند و به یهودیان کاری نداشتند، به زرتشتی‌ها کاری نداشتند، به سایر اقشار هم کاری نداشتند.»

 

اولین قطعنامه‌ی حقوق بشری علیه انقلابیون

بعد از انتشار خبر اعدام القانیان، مجلس سنای آمریکا در محکومیت اعدام وی قطعنامهای تصویب کرد. آمریکا جلوی اعزام سفیر جدیدش والتر کاتلر به تهران را گرفت و شش ماه پیش از آنکه سفارت آمریکا اشغال شود، روابط دو کشور به تیرگی گرایید.

بهنوشته‌ی روزنامه‌ی اطلاعات، آیتالله خمینی در واکنش به قطعنامه‌ی حقوق بشری سنای آمریکا در سخنرانی خود در جمع گروهی از بازرگانان تهران و قم در روز ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ گفت: «آنها که بازی حقوق بشر را درمی‌آورند، ‌می‌خواهند توطئه کنند و حقوق بشر اینها به نفع کشورهای بزرگ سرمایهداری و به ضرر کشورهای کوچک است و اعدام خائنان را بزرگ ‌می‌کنند. آنها اعدام القانیان را که سالها به کشور و ملت خیانت کرده است، مخالف حقوق بشر ‌می‌دانند.»

آیتالله خمینی در دیدار دیگری در روز ۲۹ اردیبهشت درباره‌ی قطعنامه‌ی حقوق بشری سنای آمریکا گفت: «مجالس آمریکا هم ما را محکوم ‌می‌‌کنند. برای اینکه آن داغی که به دل آمریکا وارد شده است بهواسطه‌ی این نهضت به دل هیچکس وارد نشده است… گفته بودند چنانچه اگر این اعدام‌ها ادامه پیدا کند، در روابط ایران با آمریکا یکقدری خطر می‌افتد. الهی که خطر بیفتد. ما روابط با آمریکا را می‌خواهیم چه بکنیم؟ روابط ما با آمریکا، روابط یک مظلوم با ظالم است. روابط یک غارتشده با یک غارتگر است. ما می‌خواهیم چه کنیم؟ ‌آنها میل دارند که با ما رابطه داشته باشند. آنها احتیاج دارند که با ما رابطه داشته باشند. ما چه احتیاجی به آمریکا داریم.»

بعد از اعدام القانیان و به‌رغم سخنان آیتالله خمینی در جمع اعضای جامعه‌ی یهودیان، نگرانی یهودیان ایران بیشازپیش افزایش یافت و اکثر آنها به آمریکا و اسرائیل رفتند. بنا بر آماری که هارون یشایایی در کتاب گزارش یک دوران ارائه داده «در سرشماری سال ۱۳۵۵ یعنی دو سال قبل از انقلاب اسلامی، جمعیت یهودی ایران حدود ۶۵۰۰۰ نفر و سی سال بعد یعنی در سال ۱۳۸۵ رقم ۱۶۵۰۰ اعلام شده است.»

هارون یشایایی در این کتاب تأکید می‌کند که «به داده‌های آماری یهودیان در سرشماری به دلایل مختلف نمی‌توان اطمینان کرد چون بسیاری از آنها در اعلام هویت یهودی خودداری ‌می‌کردند.» با این استدلال، او جمعیت یهودیان در سال ۱۳۸۵ را حدود ۲۵ هزار نفر برآورد ‌می‌کند.

بااینهمه، برخی کارشناسان می‌گویند که جمعیت یهودیان ایران در پانزده سال گذشته نهتنها افزایش پیدا نکرده بلکه روزبهروز کمتر شده است.

چهار دهه بعد از اعدام القانیان، ساختمان‌های پلاسکو و آلومینیوم در شهر دودزده و پرازدحام تهران همچنان یادآور مردی است که بعضی از اولین نمادهای توسعه در ایران را بنا نهاد.


منابع:

گزارش یک دوران: سی سال زندگی یهودیان ایرانی/ ‌هارون یشایایی/ نشر ماهریس/۱۴۰۰

پادیاوند (پژوهشنامه یهود ایران)/ به کوشش امنون نتصر/ جلد دوم/ بنیاد جامعه‌ی دانشوران/ لس انجلس/ انتشارات مزدا/ ۱۹۹۷

تحولات اجتماعی یهودیان ایران در قرن بیستم/ دکتر حشمتالله کرمانشاهچی/ شرکت کتاب/ چاپ نخست تابستان ۱۳۸۶

روزنامه‌های اطلاعات، کیهان و آیندگان