یک سال پیش از ملیشدن صنعت نفت ایران، محمود خلیلی به خوزستان سفر کرد و دید که شرکت نفت گازهای مخازن را میسوزاند و به همین دلیل، عزمش را جزم کرد تا صنعت استفاده از گاز را در داخل ایران راه بیندازد. در آن زمان، مردم برای پختوپز از هیزم و نفت استفاده میکردند.
محمود خلیلی در بیستسالگی بعد از پایان دبیرستان در سال ۱۳۰۴ در مدارس دارالمتعلمین و علمیه استخدام شده بود اما دورهی معلمیاش دو سال بیشتر دوام نیاورد. او بعد از آن، مغازهای در خیابان چراغگاز اجاره کرد و به تعمیر برق و موتور ماشینآلات صنعتی و خودروها پرداخت. او در حالی از باتری کامیون برای روشنایی خانهاش استفاده میکرد که ۹۰درصد منازل تهران برق نداشتند.
او به درخواست ارتش، یک آسیاب برقی برای آردکردن گندم ساخت و مسئولیت روشنایی شهربانی (نظمیه) را بر عهده گرفت و تأسیسات تازهای برای روشنایی زندان قصر ایجاد کرد. مدتی در کارخانهی برقِ امینالضرب کار کرد و بعد، سرپرست امور روشنایی شمیران شد و کارخانهی برقِ دولتی «اشکودا» را با همکاری چکسلواکی برای تأمین برق تهران تأسیس کرد. بعدها به ریاست ادارهی برق تهران رسید.
در سال ۱۳۲۵ سفری به آمریکا کرد و با طرز کار پمپ آب آشنا شد. در همان سفر اطلاعاتی نیز دربارهی استفاده از گاز در آشپزخانهها به دست آورد. بعد از آن، وقتی به سفر خوزستان رفت، بیشتر در این فکر بود که چطور میتواند شرکت نفت را راضی کند که گازی را که سوزانده میشود، در اختیارش بگذارند.
بعد از ملیشدن صنعت نفت در دورهی محمد مصدق، او برای عملیکردن این ایده، پسر ۲۴سالهاش، محسن، را که تازه از دانشگاه تهران در رشتهی الکترومکانیک فارغالتحصیل شده بود، همراه خود کرد.
محسن خلیلی در کتاب تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع ایران میگوید:
پدرم گفت: محسن، دلت میخواهد با من کار کنی؟ ما نُه خواهر و برادر بودیم و پدر در فعالیتهای صنعتی کار میکند و بهدلایلی شرایط زندگی دشوار شده بود… گفتم: میخواهم با شما و برای صنعت کشور و تحصیل و تربیت خواهر و برادرانم کار کنم. پدر گفت: اینجا چیزی وجود ندارد که یاد بگیریم، بهتر است به آمریکا و اروپا برویم و آنجا مطالعه کنیم. من نیز پذیرفتم.
محسن، فرزند سوم محمود خلیلی، در تیرماه سال ۱۳۰۸ در خانوادهخدر تهران به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در مدرسهی ۱۵ بهمن گذراند و تا سیکل اول متوسطه را در مدرسهی شاهپور تجریش درس خواند و بعد، دورهی دبیرستان را دبیرستانهای ایرانشهر و البرز گذراند. او در سال ۱۳۲۸ وارد دانشکدهی فنی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۳۲ در رشتهی الکترومکانیک فارغالتحصیل شد.
در دوران تحصیل در دانشگاه تهران، حزب توده بسیار فعال بود و بسیاری از جوانان جذب شعارهای آرمانگرایانهاش شده بودند اما محسن خلیلی به عضویت انجمن اسلامی درآمد.
دوران دانشجویی او مصادف با ملیشدن صنعت نفت بود. او بهدلیل فعالیتهای اجتماعی، برخی امتحاناتش را به شهریور موکول کرده بود و در روز کودتا علیه مصدق، بههمراه دوستانش در محل خوابگاه دانشجویان در امیرآباد بود که صدای انفجار و شلوغی را شنید و بهسمت خانهی مصدق حرکت کرد. وقتی به خانهی مصدق رسید، دید عدهای مشغول غارت آنجا هستند. «پیاده از امیرآباد، پرسانپرسان به درِ خانهی مرحوم مصدق رسیدم. تا اینکه در خیابان کاخِ آن زمان و فلسطینِ امروز، دیدم جمعیتی آن را اشغال کرده بودند و افراد بیاصول تمام اموال منزل مرحوم مصدق را به تاراج بردند. این صحنه اشک از چشمان من جاری ساخت.»
او میگوید که گریهکنان و پای پیاده از خیابان کاخ بهسمت خانهشان که در خیابان دربند بود، راه افتاد و سه ساعتی در راه بود و در طول مسیر، «از خودم پرسیدم محسن، آیا کسانی که منزل مصدق را غارت میکردند آمریکایی بودند؟ پاسخ منفی بود. تمام آنان هموطنان نابخرد خودمان بودند که با عنایت شعبان جعفری این اعمال نابخردانه را انجام میدادند».
محسن خلیلی میگوید از دیدن این وضعیت «درسی بزرگ آموختم؛ اینکه مردم گرسنه و دچار فقرِ فرهنگی و غیرمتشکل و پراکنده قابلاتکا نیستند و نمیتوان با آنان جریانی پایدار برای توسعه و پیشرفت کشور شکل داد و کشور را ساخت. لذا بر این اساس، “صنعتیکردن” کشور و “کارآفرینی” که زیربنای آن، آموزش و توسعهی فرهنگی است را مکتب و مرام خود قرار دادم».
این اتفاق همزمان بود با پیشنهاد پدرش برای همراهی با وی. البته آن زمان تحصیلکردگان دانشگاهی کم بودند و اکثر افراد، یا برای ادامهی تحصیلات به خارج میرفتند یا در ادارات و نهادهای دولتی که بهشدت متقاضیِ جذب فارغالتحصیلان دانشگاهی بودند، مشغول به کار میشدند. اما او با پدرش همراه شد و پدر و پسر در سفری به آلمان، فرانسه و آمریکا به مطالعهی وضعیت گاز پرداختند.
محسن همراه پدرش ابتدا به فرانسه و سپس به آلمان سفر کردند. چند سال از جنگ جهانی دوم گذشته بود و وضعیت این دو کشور بهسامان نبود ولی پدر و پسر به چند شرکت رفتند و بخشی از فرایند کار در زمینهی استفاده از گاز را یاد گرفتند. ولی هنوز دربارهی «نحوهی گرفتن گاز مایع از پالایشگاه و در تانک ریختن و سیلندرکردن و حملونقلِ» آن چیزی نمیدانستند. بنابراین، به آمریکا رفتند. برادرش، سعید، در آمریکا مشغول به تحصیل بود. شش ماه در آنجا وضعیت را بررسی کردند و نیازهای خود را نیز سفارش دادند و برگشتند.
“صنعتیکردن” کشور و “کارآفرینی” که زیربنای آن، آموزش و توسعهی فرهنگی است را مکتب و مرام خود قرار دادم
پس از بازگشت در ۱۹ مرداد ۱۳۳۲ شرکت بوتان تأسیس شد و محمود خلیلی در مهر ۱۳۳۲ اولین محمولهی گاز مایع را بهصورت آزمایشی از شرکت ملی نفت ایران تحویل گرفت. بهنوشتهی کتاب سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران، «اینگونه بود که اولین شرکت بخش خصوصی، گاز مایع را به سبد زندگی ایرانیان وارد کرد و زندگی مردم ــ خصوصاً زنان ــ از رفاه و فراغت بیشتری برخوردار شد».
مهندس مهدی بازرگان در کتاب شصت سال خدمت و مقاومت مینویسد:
یادم میآید که خلیلی چقدر با مسئولین شرکت ملی نفت در زمان کنسرسیوم، کلنجار رفت تا گردنشان بگذارد گازهایی را که هدر میرود، تصفیه کرده و بوتان و پرپان، آن را در تانکرهای تحتفشار به ایشان بفروشند تا در ایران توزیع شود. سپس برای اینکه مصرف گاز آشپزخانهها بهصورت صنعت ملی درآید، بهموازات ساختن انبار و تهیهی وسایل و کامیونهای توزیع گاز، اقدام به ایجاد کارخانهی کپسولسازی و تولید اجاق فر و غیره نمود؛ اجاقها و فرهایی که غالب آشپزخانههای تهران و شهرستان را تسخیر کرد و عامل ایجاد پنجشش شرکت یا مؤسسهی تولید و توزیع گاز هم شده است.
ثمرات بوتان
محسن خلیلی میگوید:
شرکت بوتان را بهعنوان اولین شرکت مبدعِ استفاده از گاز مایع و صنعت مرتبط ایجاد [کردیم] و گسترش دادیم؛ نهالی که اکنون به درختی تناور تبدیل شده است. ایجاد هزاران فرصت شغلی و شاید از همه مهمتر، حفظ محیطزیست و جلوگیری از قطع درختان و نابودی جنگلها از ثمرات آن بوده است؛ دستاورد مهم دیگر، رهانیدن «زنان» ایرانی بهعنوان یکی از محورها و پایههای توسعه و پیشرفت کشور از «سیاهکاری مطبخ» بود تا با سهولت پختوپز بهواسطهی استفاده از گاز بتوانند بخشی از وقت و عمر گرانبهای خود را بهجای هدردادن در آشپزخانههای پردود، صرف آموختن و آموزشدادن کنند. بدین معنا، شرکت بوتان هیچگاه برای خانوادهی خلیلی یک واحد اقتصادیِ صرف نبود بلکه یک آرمان اجتماعی بود.
با وجود تلاشهایی که پدر و پسر برای انتقال گاز و توزیع آن میکردند، مشکل پیش روی شرکت بوتان این بود که مردم از گاز میترسیدند و به همین خاطر، تمایلی به استفاده از وسایل گازسوز نداشتند.
محسن خلیلی در تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع میگوید:
اولین مشتری ما خدامراد، زرتشتی بود. ما اجاق گازسوز را در خانههای مردم و اقوام و آشنایان میگذاشتیم. خودم میبردم و نصب میکردم. بیشتر افراد اجاق را در آشپزخانه نمیگذاشتند، در اتاق پذیرایی میگذاشتند. میگفتیم بهدستور شما میآییم و اگر نخواستید، میبریم اما زنها دیگر اجازه نمیدادند آن را ببریم.
مشکل بعدی این بود که افزایش مصرف گاز، نیاز به سیلندر بیشتری داشت و تعداد محدودی سیلندر از خارج وارد میشد. تا آن زمان صدهزار سیلندر وارد شده بود. به همین دلیل، بوتان تصمیم گرفت کارخانهی تولید سیلندرِ گاز تأسیس کند. تجهیزات ساخت سیلندر از آمریکا و فرانسه وارد و کار تولید سیلندر شروع شد. بهگفتهی محسن خلیلی، «شرکت بوتان صنعتی در یک سال حدود یکونیم میلیون سیلندر ساخت».
در این زمان نقش محسن خلیلی پررنگ شده بود و در نتیجه، وقتی پیشنهاد داد که وسایل گازسوز تولید کنند، پدر از این ایده استقبال کرد؛ چون میدانست حمل، ذخیرهسازی و توزیع گاز مایع بدون توسعه و استفاده از وسایل گازسوز نتیجهی چندانی نخواهد داشت. اولین اجاقگاز در سال ۱۳۳۵، اولین بخاری گازی در سال ۱۳۳۸، اولین آبگرمکنِ ایستادهی گازی در سال ۱۳۴۳ و اولین سیلندر گاز مایع در سال ۱۳۴۵ تولید شد.
بعد از شروع توزیع گاز برای مصرف خانگی، برنامهی گازسوزکردن خودروها برای اولین بار در سال ۱۳۴۶ شروع شد.
مهندس خلیلی میگوید:
اولین اتوبوس گازی را ما درست کردیم. من یک موتور رولزرویس با جعبهدندهی اتوماتیک از کمپانی رولزرویس انگلیس خریدم و به ایران آوردم. آقای محمود خیامی اتوبوس میساخت… از او یک اتوبوس گرفتم و گفتم میخواهم این کار را انجام دهم. موتور رولزرویس گازی بود. این را روی اتوبوس گذاشتم و اتوبوس در خط چهارراه مخبرالدوله-تجریش کار میکرد. بعد، به دفتر آقای خیامی رفتم و از او خواستم با ما همکاری کند. با مرسدس بنز نیز صحبت کردم و آنها حاضر شدند که ماشینهای دیزلی خودشان را به گاز مایع تبدیل کنند، آن را روی اتوبوس بگذاریم و تهران را از آلودگی نجات دهیم. این اتفاق سال ۱۳۴۶ یعنی دو سال قبل از ایجاد شرکت ملی گاز رخ داد.
اولین اجاقگاز در سال ۱۳۳۵، اولین بخاری گازی در سال ۱۳۳۸، اولین آبگرمکنِ ایستادهی گازی در سال ۱۳۴۳ و اولین سیلندر گاز مایع در سال ۱۳۴۵ تولید شد.
این اقدامات در حالی از سوی بخش خصوصی انجام میشد که همهی کارها در دست وزارت نفت بود و هنوز بخش گاز مستقل نشده بود. سرانجام در سال ۱۳۴۸ «شرکت ملی گاز ایران» تشکیل شد. هدف از تشکیل شرکت ملی گاز هم این بود که برای گازهای همراه نفت که در مناطق نفتخیز سوزانده میشد، فکری بکنند.
مهندس خلیلی با وجود مخالفت برخی از همکارانش در شرکتهای دیگر، برای همهی بخشها استاندارد تهیه کرد و آنها را به تصویب ادارهی استاندارد رساند.
کمکم بقیهی اعضای خانواده نیز به گروه بوتان پیوستند اما محسن خلیلی در رأس همه قرار داشت. همزمان با گسترش استفاده از گاز مایع در منازل، محسن خلیلی فکر تازهای به سرش زد: «حس کردم مردم مسافرت و گردش را دوست دارند و معمولاً وقتی به شمال میروند، شاخهها را میشکنند، میسوزانند و جنگلها آتش میگیرد. خیلی فکر کردم و با توجه به نیاز مردم و اتفاقات دنیا، تصمیم به طراحی اجاقی گرفتم که مردم اسم آن را اجاق پیکنیکی گذاشتند.» در حالی که اسمیکه شرکت بوتان روی این اجاقهای کوچک گذاشته بود، اجاق سفری بود. محسن خلیلی میگوید ما بیشتر از دهمیلیون دستگاه از این اجاقهای پیکنیکی ساختیم.
در اوایل دههی ۱۳۵۰ در حالی که صنعت گاز مایع توسعه پیدا میکرد و شرکتهای رقیب نیز وارد بازار شده بودند، محمود خلیلی در سال ۱۳۵۳ در ۶۹سالگی بهدلیل بیماری دیابت درگذشت. در آن زمان، شرکت بوتان حدود ۱۵۰۰ کارگر و کارمند داشت. از این زمان به بعد، همهی مسئولیتهای شرکت بوتان بر دوش محسن خلیلی افتاد؛ اگرچه بقیهی اعضای خانواده نیز وی را همراهی میکردند.
مصادرهی اموال صاحبان صنایع
در زمان انقلاب، اعتصابات کارگری همهگیر شده بود. مهندس خلیلی میگوید: «اوایل انقلاب من دوازده خانهی شرکا را فروختم و حقوق دادم. اعتصاب و گرفتاری بود و هزار مسئله داشتیم اما درآمد نداشتیم. با این حال در صنعت ماندیم.»
اما این تازه شروع ماجرا بود و با مصادرهی اموالِ ۵۱ سرمایهدار در قالب قانون حفاظت از توسعهی صنایع، مشکلات شرکت بوتان نیز عمیقتر شد. مهندس خلیلی میگوید: «مرا ۲۴۵ بار برای بازپرسی [به] دادگاه احضار کردند و بسیار عذابم دادند.»
مهندس خلیلی میگوید: «گرفتاریهای بسیاری که برای من پیش میآمد توسط جوانهای انقلابی که در شرکت ملی گاز ایران بودند، ایجاد شد. نوع انقلابیون در ایران از نظر دید اقتصادی چپزده بودند و نسبت به بخش خصوصی و ثروت بدبینی وجود داشت.»
اما مشکلْ فقط دولتیها نبودند؛ کارگران مدام اعتصاب میکردند. مهندس خلیلی در تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع ایران، روزی از روزهای اوایل انقلاب در زمان بنیصدر را به یاد میآورد که: «کارگران بوتان به انبار بزرگ ما در تهران آمده بودند. تصمیم گرفته بودند پول گاز را ندهند. گاز میفروختند، پول آن را نمی دادند.» او میگوید با وجود مخالفت برادرانش که میگفتند آنها تو را میکشند، به تأسیسات شرکت بوتان در سهراه آذری رفت و با کارگران حرف زد:
حدود ششصد، هفتصد کارگر بودند؛ یکی ژ۳ داشت، دیگری مسلسل، یکی شلوار کردی به پا کرده بود و دیگری اورکت پوشیده بود. غوغای عجیبی بود. صحبتهایم تمام شد و در آخر گفتم: عزیزان، صحبتهای من را شنیدید. حالا اگر مایلید که نباشم، کلید اینجا را به آقای بنیصدر میدهم و میروم.
کارگران بوتان در نهایت، نظرات مهندس خلیلی را قبول کردند اما خودش میگوید که «کارگران بوتان صنعتی، برادران من را بسیار اذیت کردند».
انقلاب که پیروز شد، سهام دو شرکت رقیب بوتان، یعنی ایرانگاز و پرسیگاز، مصادره شد. به همین دلیل، برخی دنبال مصادرهی اموال شرکت بوتان بودند. «در دههی ۱۳۶۰، آیتالله موسوی اردبیلی، رئیس قوهی قضائیه، حکمی صادر کرد که بر اساس آن، ۲۰درصد از سهام شرکت بوتان بهعنوان خمس مصادره شود.»
۲۰درصد از سهام بوتان بهنفع ستاد اجرایی فرمان امام مصادره شد. شرکای خانوادگی نیز اموال شخصی خود را فروختند. البته مهندس خلیلی میگوید که ما بعد از سهچهار سال دوباره آن را خریدیم.
پروندهی بوتان از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ در دادگاههای مختلف در جریان بود و از سوی ستاد اجرایی فرمان امام، مرتب پیگیری میشد و مدیران شرکت بوتان برای ادای توضیحات متعدد از قبیل وابستگی به دربار، عدم پرداخت وجوهات شرعیه، فرار از پرداخت مالیات ــ بهدلیل زیاندهبودن ــ سهام غایبین (فرزندان سهامداران که عمدتاً برای تحصیل به خارج رفته بودند) صدها بار به دادگاه احضار شدند و سرانجام بعد از بیشتر از ۲۵۴ جلسهی دادگاه در ۲۴ شهر، حکم منع پیگیرد و تبرئهی بوتان صادر شد.
بنیانگذار تشکلگرایی
وی هفت دهه فعالیت صنعتی در کارنامهی خود دارد و بارها نهادها و تشکلهای صنعتی از وی بهعنوان «پدر صنعت ایران» و «پدر تشکلگرایی» تقدیر کردهاند.
محسن خلیلی بخش عمدهای از فعالیتهای خود را به توسعه و تقویت انجمنها و نهادهای صنفی و صنعتی اختصاص داده است. پیش از انقلاب، در خرداد سال ۱۳۴۷ سندیکای شرکتهای توزیعکنندگان گاز را با همکاری سه شرکت دیگر تشکیل داد که اکنون بهعنوان انجمن صنفی کارفرمایانِ توزیعکنندهی گاز مایع ایران فعالیت میکند.
خلیلی میگوید:
بهدنبال اشاعهی فرهنگ صنعتی بودم و ابزار مناسبِ این کار را یارگیری از صنعتگران کشور میدانستم. بر این باور بودهام که با استفاده از خرد جمعی در حل مشکلات اقتصادی و صنعتی کشور میتوان به نتیجه رسید. از آنجا که راه صنعتیشدن هموار نبود، در طول فعالیتهای صنعتیام تشکلگرایی و استفاده از خرد جمعی و تعامل با دولت را برگزیدم.
کمی بعدتر، مهندس خلیلی در سال ۱۳۵۲ به عضویت سندیکای لوازمخانگی درآمد و عضو هیئتمدیرهی آن شد که اکنون با عنوان «انجمن صنایع لوازمخانگی ایران» فعالیت میکند.
در روزهای پرالتهاب بعد از انقلاب، در حالی که بحث مصادرهی شرکتهای بزرگِ صنعتی داغ بود، محسن خلیلی بههمراه گروهی پانزدهنفره از صاحبان صنایع، «انجمن مدیران صنایع» را در اسفند ۱۳۵۹ بنیان نهادند تا با حفظ سرمایههای ملیِ بخش خصوصی، از آسیبهای ملیشدن کم کنند و واحدهای تولیدی صنعتی را به تلاش برای حفظ و بقا امیدوار سازند.
این گروه ابتدا پانزده نفر بودند که در خانهی افراد جلسات خود را برگزار میکردند اما بعد، تعدادشان به هفت نفر رسید. بهگفتهی مهندس خلیلی:
شرایط بهقدری دشوار بود که بسیاری از صنعتگران قادر به ادامهی این راه نبودند. بعضی، جلای وطن کردند و رفتند، برخی اموالشان مصادره شد و برخی دیگر هم امکان حضور، از آنها گرفته شد و دلزده شدند. کسی که صنعت ندارد، حقی هم برای حضور خودش در انجمن صنایع قائل نیست.
انجمن مدیران صنایع از اولین تشکلهای صنعتی بعد از انقلاب است که توانست با همکاری کارشناسان اقتصادی و صنعتی، وضعیت صنعت کشور را بررسی و بهعنوان بازوی مشورتیِ دولت عمل کند. این تشکل صنعتی اکنون با بیش از ۲۵۰۰ عضو به فعالیت خود ادامه میدهد.
دکتر شهیندخت خوارزمی، استاد روانشناسی و ارتباطات، دربارهی نقش مهندس خلیلی در تأسیس انجمن مدیران میگوید:
ایشان انجمن مدیران صنایع را با هدف حفظ و توسعهی بخش خصوصی و توسعهی فکری و معنوی مدیران، زمانی تأسیس کرد که صنایع بخش خصوصی در تهاجم بیپروای موج خصومت با سرمایهداری و سرمایهدارِ ازنفسافتاده بودند. با تأسیس این انجمن، شالودهی فرهنگ تشکل کارفرمایی حرفهای در بخش صنعت پیریزی شد که کار دشواری بود.
روابط بخش خصوصی با دولت انقلابی اصلاً خوب نبود و صنعتگران با مشکلات بسیاری، در بخشهای کارگری از یک طرف و در بخشهای دولتی با قانون حفاظت و ملیکردن صنایع از طرف دیگر، مواجه بودند.
خلیلی بعد از تشکیل انجمن مدیران صنایع، گروهی از کارشناسانی را که در سازمان برنامه کار میکردند و بعد از انقلاب از کار اخراج شده بودند، به کار گرفت تا برنامههایی دربارهی توسعهی اقتصادی و صنعتی تهیه کنند. او نتایج تحقیقات گروه کارشناسان را از طریق انجمن در اختیار دولت و نهادهای دیگر میگذاشت. خلیلی میگوید: «من افتخار دارم که یکی از اسبهای ارابهی صنعت کشور باشم.»
بهگفتهی وی، در این سالها ۲۵درصد از وقتش را صرف کسبوکار شخصی در صنعت کرده و ۷۵درصد بقیه را در تشکلگرایی و اشاعهی فرهنگ صنعتی برای ایجاد یک حرکت عمومی در صنعت صرف کرده است. او میگوید:
بر این باور هستم که با استفاده از خرد جمعی در حل مشکلات اقتصادی و صنعتی کشور میتوان به نتیجه رسید. من در طول فعالیت صنعتیام، تشکلگرایی و استفاده از خرد جمعی و تعامل با دولت را برگزیدم و دریافتم که خرد جمعی میتواند تفاهم، همدلی و همکاری بخش خصوصی با دولت را تقویت کند.
دکتر مسعود نیلی، استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف، میگوید:
مهندس خلیلی یکی از افرادی است که الگو محسوب میشود در تجلیِ بخش خصوصیِ اصیل و تجلیِ فردی که دنبال نوگرایی است و دنبال ایدههای جدید است. هرچه سنش بالاتر رفته، بهروزتر شده است تا اینکه گذشتهنگر و گذشتهگرا باشد. به فکر سازماندهی و ایجاد تشکل کارآفرینی و بخش خصوصی بوده و هستند.
در حالی که در اتاق بازرگانی ایران فعال بود، در مهرماه سال ۱۳۸۰ کنفدراسیون صنعت ایران را راهاندازی کرد تا تشکلها و انجمنهای صنعتی، زیر یک چتر گرد هم آیند و با مشارکت هم بتوانند در تصمیمسازیهای کلان کشور حضور داشته باشند.
هیئتامنای مؤسسهی محک
محسن خلیلی علاوه بر تلاش برای تقویت و توسعهی تشکلهای صنعتی، در فعالیتهای اجتماعی نیز مشارکت دارد. او از بنیانگذاران و عضو هیئتامنای مؤسسهی خیریهی حمایت از کودکان مبتلا به سرطان با نام «محک» است که از سال ۱۳۷۰ فعالیتش را آغاز کرده است.
محسن خلیلی در سال ۱۳۸۹ به بیماری سرطان مبتلا شد و مدتی درگیر این بیماری بود اما پس از بهبود، دوباره فعالیتش را از سر گرفت. وی هفت دهه فعالیت صنعتی در کارنامهی خود دارد و بارها نهادها و تشکلهای صنعتی از وی بهعنوان «پدر صنعت ایران» و «پدر تشکلگرایی» تقدیر کردهاند.
مهندس محسن خلیلی در ۹۲سالگی همچنان فعال است، با تشکلهای صنعتی سروکله میزند و سعی دارد نهادی تازه برای حمایت از توسعهی صنعتی در ایران بر پا کند.
محسنخان ــ نامی که کارکنان و کارگران بوتان صدایش میکنند ــ تنها بازماندهی نسلی طلایی از کارآفرینان و صاحبان صنایع است که دنیای ایرانیان را تغییر دادند.
منابع:
- مهدی جمالی (۱۳۹۱) زندگینامه و خدمات علمی، فرهنگی و اقتصادی مهندس محسن خلیلی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- فریدون شیرینکام و ایمان فرجامنیا (۱۳۹۳) سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران. تهران: فرهنگ صبا.
- سید غلامحسین حسنتاش و میکائیل عظیمی. «گفتوگو با محسن خلیلی»، تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع ایران. بههمت مهندس سید اسدالله امامجمعه.
- رضا یادگاری و مهشید سناییفرد (۱۳۸۹) کارآفرینی بهشیوهی محمود خلیلی. مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف. تهران: کارآفرین برتر.