در جهان کهن علم را با خرد، شعر را با خیال و تاریخ را با حافظه در رابطه میدانستند. رویدادها میبایست از طریق حافظه به دیگران منتقل میشد و بعدها در همین رابطه مکتوب. شاید به همین علت بوده است خویشاوندی تاریخ با داستان.
تاریخ رخدادیست در رابطه با قوم، قبیله و یا ملتی. داستان نیز روایت همین رخداد است در فرد و تأثیر آن بر او. هر دو در گذشته اتفاق افتادهاند. هر دو بر تجربه استوارند. در همین رابطه شاید بتوان گفت، داستان در واقع تاریخ شخصی انسانهاست و با فردیت آنها سر و کار دارد. داستان زندگی کسی است و یا کسانی که با هم در رابطه بودهاند. این خود علتیست که خاطرات را از یک سو به داستان نزدیک میکند و از دیگر سو با تاریخ در پیوند قرار میدهد.
خاطرات حافظهایست که نقل میشود و تجربهای را روایت میکند. هر خاطرهای از زمان و مکانی میگوید. ارزش آن اما در بیان کشمکشهایی نهفته است که به نظر راوی مهم بودهاند. این کشمکشها میتواند فردی باشد؛ رابطه فرد راوی با جامعه و یا کسانی از جامعه. میتواند ناظر باشد؛ ناظر درگیریهای جاری بر جامعه؛ جنگ و نبرد قدرت.
با پیدایش عکس و عکاسی، فصلی نو نیز در روایتهای تاریخی آغاز شد. هر عکس نشان از حادثهای دارد و میتواند روایتی تصویری از یک رویداد باشد. تاریخ به روایت تصویر را عمری دراز نیست، ولی عکسهایی در همین تاریخ کوتاه یافت میشوند که هر یک خود کتابیست نانوشته.
پیدایش عکس تحولی نیز در روزنامهنگاری و گزارشگری به همراه داشت. “عکاس خبرنگار” و “خبرنگار عکاس” در کنار عکسهای خبری خود به رشتهای در روزنامهنگاری تبدیل شد؛ رشتهای که سوی دیگر آن با هنر عکاسی در رابطه قرار داشت.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
هنر عکاسی از جمله هنرهاییست که زبان خویش دارد؛ زبانی قابل فهم برای همگان که محتاج ترجمه نیست. به قول منوچهر دقتی: «عکس سندی غیرقابل انکار است که تاریخ را به ثبت میرساند و ماندنی میشود. و از آنجا که زبانی بینالمللی است، برای همه انسانها قابل درک و فهم میباشد.»
خاطرات منوچهر دقتی در واقع تاریخ و یا بخشی از تاریخ است در جهان سراسر آشوب معاصر. برای او مهم این نیست که به کجای جهان سفر میکند. این اما مهم است که تاریخ را در یک لحظه و در یک “آن” ثبت کند.
این یک آن میتواند روزهای انقلاب در ایران باشد، زندانیان سیاسی در اوین باشد، جوخههای مرگ صادق خلخالی در کردستان باشد و یا جبهههای جنگ ایران و عراق. این یک آن میتواند “غزه” باشد که یاسر عرفات پس از ۲۷ سال تبعید بر خاک آن گام میگذارد و یا سودان غرق در جنگ؛ میتواند جنگ سارایوو باشد و یا فقر و گرسنگی در آفریقا؛ میتواند جنگ خلیج فارس باشد در عراق و کویت و حضور نظامی آمریکا در آنجا؛ میتواند افغانستانی باشد که از سلطه طالبان رها گشته و میکوشد بر خرابههای بهجا مانده، زندگی نوینی را بنیان گذارد.
منوچهر دقتی به اعتبار خاطرات خویش، پنداری آماده بوده است تا در هر گوشه از جهان که به آشوب گرفتار آمده، حضور یابد. او عامدانه انگار دوست دارد گزارشگر جهانی باشد که نگاه به نیستی دارد. در این راه بارها تا پای مرگ پیش رفته، مجروح شده و بازداشت گشته، اما دگربار استوارتر از پیش گام در این راه گذاشته است.
نخستینبار مرگ را در روزهای انقلاب تجربه میکند: «صدای گلولهها را اطراف سرش میشنید. هیچکدام به او اصابت نکرد. گلولهها به دیوار پشت سرش فررفته و گردوغبار برخاسته از آن، روی صورتش نشسته بود… سرش را بلند کرد. به اطراف نگاه کرد؛ نه، من هنوز شهید نشدهام. تیرشان به خطا رفت…». پس از آن بارها در دیگر مناطق جهان مجروح میشود، در بیمارستان بستری میشود و مدتی از ادامه کار بازمیماند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
تاریخ نه روایت رخدادها، بلکه تفسیر آنهاست و همینجاست که نگاه و نگرش راوی در آن نقش میآفریند و به آن اعتبار میبخشد. در خوانش هر تاریخی، پذیرفتن نسبی بودن واقعیت آن امریست لازم. تاریخ میتواند به روایت دولتها و قدرتها نیز بازسازی شود تا به ابزاری برای حفظ قدرت تبدیل شود. نمونه روشن آن را میتوان در تاریخسازیهای حکومت شوروی، نازیسم هیتلری و یا حکومتهای خودکامهای چون جمهوری اسلامی بازیافت.
قدرت میکوشد از تاریخ و حافظه تاریخی یک هویت ملی بسازد و در این راه، سرزمین و زبان و مذهب و حتی ایدئولوژی را به یک احساس “تعلق جمعی” تبدیل میکند و از آن یک “حافظه تاریخی” جدید بسازد که محتاج بدان است.
منوچهر دقتی در عکسهای خویش همیشه کوشیده است روایتی را در برابر روایت رسمی قرار دهد. در خاطرات خویش از همین دگرسان بودن میگوید. روایتهای او از هجوم رژیم نوبنیاد جمهوری اسلامی به کردستان، از جبهههای جنگ، از حادثه طبس و موج اعدامها، همه در برابر تاریخ رسمی جمهوری اسلامی است، و در این راستا نو و خواندنی.
طبیعیست با انتشار عکسهای او بر نخستین صفحههای نشریات معتبر جهان و دریافت جوایزی جهانی، امکان حضور او نیز در ایران مشکل گردد. دقتی از دوستی میشنود که قصد بازداشت و کشتن او را دارند. از فرصت استفاده میکند و از کشور میگریزد.
منوچهر دقتی در گریز از ایران و اقامت در فرانسه، با تجربهای گران و اعتباری که داشت، کار خویش را اینبار در دیگر نقاط ناامن جهان ادامه میدهد. برای تأسیس خبرگزاری فرانسه در آمریکای مرکزی عازم کاستاریکا میشود. با چریکهای غیردولتی السالوادر تماس میگیرد. به میان آنان میرود و از آنان گزارش تهیه میکند. در نیکاراگوئه با ساندنیستها و شورشیان کنترا رابطه برقرار میکند. از مبارزه علیه حکومتها و قاچاق مواد مخدر مینویسد. از همان “کنترا”های مزدوری که سیا پشتیبان آنان بود و برای دلار میجنگیدند: «دلاری که از معاملات سری تسلیحاتی بین آمریکا و ایران و دیگر کشورها به دست میآمد». او در همین ایام شاهد پایان درگیریهای منطقه نیز هست. از روزی یاد میکند که قرارداد صلح در کاستاریکا بین رئیس جمهور و چریکها امضا شد.
در جنگ خلیج فارس، آنگاه که از دامنه جنگ کاسته میشود، روزی در کویت بر حسب اتفاق، اکبر هاشمی رفسنجانی مشتاق ملاقات با اوست. منوچهر کنجکاو میپذیرد. هاشمی رفسنجانی با وعدههایی فراوان، از او میخواهد تا از تسلیحات مدرن آمریکا برایشان عکس بگیرد. پاسخ منوچهر دقتی اما معلوم است: «چطور به خودتان جرأت میدهید که از من بخواهید تا برایتان جاسوسی بکنم؟»
در جنگ سارایوو او شاهد به آتش سوختن کتابخانه ملی بوسنی است که هدف حملات توپخانه صربها شده است: «دو میلیون جلد کتاب شامل دستنوشتههای نادر مربوط به قرون وسطی و اسناد باارزش تاریخی، در آتش از بین رفتند.» و به همراه مردم نابود شدند.
در فرآیند صلح خاورمیانه در پی پیمان اسلو، سرانجام اسحاق رابین و یاسر عرفات پیمان صلح را امضا میکنند. روز بعد یاسر عرفات پس از ۲۷ سال تبعید گام به غزه میگذارد. عکسهای منوچهر دقتی از این مراسم به عنوان اسنادی معتبر در جهان خواهند ماند. او از موقعیت استفاده کرده، از زندگی مردم مناطق “خودگردان” نیز گزارش تهیه میکند. او از ترور اسحاق رابین نیز مینویسد که مدت زمانی کوتاه پس از پیمان صلح صورت گرفت: «عواقب آن ترور برای فرآیند صلح وحشتناک بود.»
در کنار صدها حادثه سیاه و خونین که منوچهر دقتی روایت میکند، سفر به آمریکا در جمع همراهان ژاک شیراک برای دیدار با بیل کلینتون در کاخ سفید، شاید تنها سفر حرفهای وی باشد که در صلح و شادی صورت گرفت. در این دیدار سران بسیاری از کشورها، از جمله پرنس چارلز ولیعهد بریتانیا نیز حضور داشتند.
در افغانستان اما همه چیز پنداری فرق میکند. در اینجا یک تعلق خاطر نیز نقش بازی میکند. زبان مشترک به علایق مشترک پر و بال میدهد. افغانستان پس از طالبان محتاج بازسازیست. منوچهر به اتفاق برادرش رضا دقتی که او نیز چهرهای مشهور و آشناست در هنر عکاسی در جهان، تصمیم میگیرند مؤسسهای برای آموزش عکاس خبری بنیان گذارند. این مدرسه که “آینه” نام داشت تا خروج آمریکا و متحدانش از افغانستان فعال بود، صدها عکاس خبری آموزش داد و فارغالتحصیلانی از آن همچون مسعود حسینی با کسب جایزه پولیتزر در جهان مشهور شدند.
سودان، سوریه، ترکیه، جمهوری آذربایجان، شرق آفریقا، مصر و سرانجام کار در سازمان ملل باعث شد که منوچهر دقتی همیشه و همچنان در سفر بماند.
منوچهر دقتی از سال ۲۰۱۴ میلادی به اتفاق همسرش اورسولا یانسن، نویسنده و باستانشناس ایتالیایی، در جنوب این کشور ساکن است. و این زمانی است که «در ایران هنوز ملاها سر کارند و تا زمانی که در قدرتاند، به سرکوب خشن، دستگیری و کشتن مردم ادامه خواهند داد. همانگونه که در چهل سال گذشته کردهاند».
اورسولا یانسن تصمیم میگیرد یادماندههای منوچهر دقتی را در زمانی که همه مجبورند به علت همهگیری ویروس کرونا خانهنشین شوند، مکتوب کند: «پارهای از داستانهایش را شنیدهام. پارهای از آنها اما، برایم تازگی دارند. خیلی از خاطرات منوچهر باورنکردنی به نظر میرسند؛ اما واقعی و هیجانانگیزتر از رمانهای تخیلیاند. در پی یافتن منبع الهامی برای نوشتن رمان بعدیام، به این فکر میافتم که من نه تنها منبع منحصر به فرد وقایع، بلکه شخصیت اصلی رمانم را هم در کنار خود دارم. به همین دلیل تصمیم گرفتم سرگذشت منوچهر را در قالب یک رمان درآورم. اگرچه از کارآکتر زندگینامهای و روایتگونه آن هم نمیتوانم صرفنظر کنم». نویسنده با مهارت از عهده این کار برمیآید و با وام گرفتن از ساختار داستاننویسی، خاطرات منوچهر دقتی را به جذابیت یک رمان مکتوب میکند. خواننده در این اثر پنداری به تاریخ در داستان گوش میسپارد تا بشنود آنچه را که منوچهر دقتی در بطن تاریخ ایران و جهان از خویش روایت میکند.
خاطرات منوچهر دقتی نخست به زبان ایتالیایی و انگلیسی منتشر شد. انتشارات “گوته و حافظ” در آلمان نخست نسخه آلمانی آن را منتشر کرد و سپس نسخه فارسی آن را با برگردان سهراب معینی.
مطالب منتشر شده در صفحه “دیدگاه” الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.