اگر بخواهیم از عکاسانی که هنرشان دیر و چهبسا پس از مرگشان کشف شد نام ببریم، اولین اسم شاید ویوین مایر باشد. اما غیر از مایر بودند عکاسانی همچون جولیا مارگارت کامرون، مایک دیسفارمر و ماشا ایواشنتسوا که هنرشان سالها پس از مرگشان کشف شد. ماریام شاهینیان هم از این منظر استثنا نیست.
یتوارت توماسیان، یکی از بنیانگذاران نشر «ارس»، انتشاراتی که کتابهایی به زبان ارمنی و ترکی چاپ میکند، چنین میگوید:
در اواخر دههی ۱۹۹۰ مغازهای را که آتلیهی ماریام شاهینیان بود، فرد دیگری اجاره کرد. این نگاتیوها از آن مغازه درآمدند و صاحب جدید مغازه میخواست آنها را به خیابان بریزد. ما یک بزرگتری داشتیم به اسم سرکیس چرکسیان که آن زمان بازنشسته بود و هفتهای چند روز به محل کار ما سر میزد. چرکسیان اولین کسی بود که دربارهی این آرشیو به من خبر داد. گفت: دور میاندازند ها، مگر چه میشود؟ بیا و تو تحویل بگیر. اولش جدی نگرفتم. فردایش برگشت و گفت ببین، امروز میریزندشان توی خیابان، لطفاً برو بگیرشان. بعد از آن، من دو نفر از کارمندهایم را با چند تا جعبه فرستادم و اینجوری شد که نگاتیوها را گرفتم. آرشیو ماریام شاهینیان را آوردم خانه و یک گوشه گذاشتم.
بنا به گفتهی توماسیان، این آرشیو بالغ بر ۱۰۰هزار نگاتیو است که حتی نزدیکان شاهینیان نیز از آن بیخبر بودند.
زندگینامه
ماریام شاهینیان (۱۹۱۱-۱۹۹۶) نخستین عکاس زن حرفهای ترکیه بود. او در شهر سیواس در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمد. عمارتی که او بههمراه خانوادهاش در آن زیست و به نام غرفهی شیشهای شناخته میشد، هنوز پابرجاست و اکنون مقر ادارهی پست مرکزی سیواس است. پدربزرگش، آگوپ شاهینیان پاشا، نمایندهی سیواس در پارلمان عثمانی بود. خانوادهی شاهینیان به تجارت غلات و احشام اشتغال داشتند و مالک چند پارچه آبادی و روستا، کارخانهی آرد و مزرعهای بزرگ بودند. ماریام شش خواهر و برادر داشت که همگی در سیواس به دنیا آمدند. در زمان نسلکشی ارامنه در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۳ سیواس یکی از مناطقی بود که تعداد زیادی از ارامنه در آن قربانی این نسلکشی شدند. خانوادهی شاهینیان از معدود بازماندگانی بودند که جان به در برده و به استانبول نقلمکان کردند. در سال ۱۹۱۵ و در آغاز نسلکشی، ماریام چهارساله بود. اما از او هیچ اشاره یا یادداشتی درمورد کشتار به جا نمانده است. در استانبول، عکاسی، تفریح پدرش، به تنها راه کسب درآمدشان تبدیل شد.
ماریام شاهینیان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهی خصوصی ارمنی آسایان گذراند. سپس به دبیرستان دخترانهی سنت پولچری رفت اما بهدلیل مشکلات مالی فارغالتحصیل نشد. در سال ۱۹۳۶ و پس از مرگ ناگهانی مادرش، شرایط مالی خانواده رو به وخامت گذاشت. در آن زمان منبع مالی ناچیز باقیمانده به تحصیل پسران اختصاص داده شد و دختران برای ادارهی امور منزل و کمک به پدر در عکاسخانه، تحصیل را ناتمام گذاشتند. در آن زمان تحصیل مردان امری بدیهی محسوب میشد و زنان نهتنها باید خود را با شرایط دشوار وفق میدادند بلکه باید یاری هم میرساندند.
ماریام از ۲۴سالگی شروع به عکاسی کرد و تمام فنون عکاسی استودیویی را از پدرش آموخت. برای تأمین رفاه خانواده از سال ۱۹۳۷ استودیو را اداره کرد و تا سال ۱۹۸۵ که دیگر بهدلیل سالخوردگی قادر به فعالیت نبود، کار کرد. دوربین عکاسیاش در طول پنجاه سال فعالیت حرفهای همان دوربین فرمت بزرگی بود که در زمان جنگ جهانی اول تولید شد و فیلمهایش سیاهوسفید بود. از زندگی شخصیاش اطلاعات بسیار کمی باقی مانده است. دوست نداشت که از او عکس بگیرند و از او تنها سه قطعه عکس گذرنامهای و یک عکس خانوادگی باقی مانده است. نقاشی میکرد و اندک جزئیات زندگی خصوصیاش را تنها میتوان در آرشیو برادر کوچکترش، ورویر شاهینیان، یافت.
ماریام تنها و مستقل بود. همیشه موهایش کوتاه بود. هرگز ازدواج نکرد و بچهدار نشد و با برادر کوچکترش، ورویر، رابطهای صمیمانه داشت. در طول فعالیت حرفهایاش نه دربارهی زندگی خصوصی خودش و نه حتی برای کنجکاوی دربارهی مشتریانش باب مکالمهی چندانی باز نکرد. در طول دوران کاریاش روتین روزانهی منظمی داشت. مسیر روزانهاش از خیابان هانیمفند در محلهی کورتورلوش، محلهی ارامنهی استانبول، تا استودیوی عکاسیاش را پیاده طی میکرد و ناهارش سیبی قرمز بود. از نخستین روز کارش تا پایان فعالیت حرفهایاش همواره پیشبند و دستکش میپوشید و هرگز چیدمان اشیا و جزئیات استودیواش را تغییر نداد. او از فیلمهای سیاهوسفید و دوربین قدیمی پدرش استفاده میکرد که متعلق به خانوادهای بود که پس از جنگ جهانی اول از بالکان مهاجرت کرده بودند. بهرغم تمام تحولات تکنولوژیکی که عکاسی پشتسر گذاشت، ماریان کوچکترین تغییری در اصول فنی و زیباییشناختی کار خود نداد.
مشتریان اصلیاش اغلب زنان طبقهی متوسط و فرودست هممحلهایاش بودند؛ زنانی که اغلب بهدلیل فضای آن دوران عکاس زن را ترجیح میدادند. اما مردان، اقلیتهای جنسی، راهبان مسیحی، سربازان و دستهی بزرگی از جامعهی متنوع آن دوران نیز مشتری ماریام بودند.
دوستانش کشیشها و راهبان ایتالیایی بودند. ماریام به زبانهای ارمنی، ترکی، ایتالیایی و فرانسوی تسلط کامل داشت. و در زمان حیات از تمام این زبانها برای برقراری ارتباط با مشتریان استفاده میکرد. استودیوی عکاسیاش، فوتو گالاتاسرای، در میدان گالاتاسرای واقع بود؛ میدانی با مساحتی اندک که اقلیتهای قومی، دینی و فرهنگی مختلفی را در خود جای داده است.
میدان گالاتاسرای یکی از نشانههای مدرنیزاسیون عثمانی است. دبیرستان گالاتاسرای در سال ۱۴۸۱ و به فرمان بایزید دوم در این میدان بنا نهاده شد. زبان تدریس در این دبیرستان فرانسه بود. حمام تاریخی گالاتاسرای نیز در همین تاریخ بنا شد. ادارهی پست گالاتاسرای که در سال ۱۸۷۵ ساخته شد، مکانی بود که اهالی استانبول تا حدود دهبیست سال پیش میتوانستند تراکنشهای پستی و تلفنی خود را در آن انجام دهند. از سویی دیگر این محل جزو نخستین مکانهایی است که اکثر مغازهها را اقلیتهای دینی و قومی اداره میکردند. چیچک پاساژی که روبهروی دبیرستان گالاتاسرای قرار دارد، اشارهای به گذشتهی روسهای بیاوئلو نیز هست؛ روسهای سفیدی که پس از انقلاب اکتبر به استانبول مهاجرت کردند.
در نیمقرن فعالیت کاریاش در استودیو، ماریام شاهد رویدادهای سیاسی مختلفی، از وضع مالیات بر ثروت در سال ۱۹۴۲ تا جنگ قبرس در سال ۱۹۷۴ و تحولات جمعیتی و اجتماعی و فرهنگی استانبول بود. برخی معتقدند که چون استودیوی عکاسیاش متعلق به یک زن بود، مغازهداران محل چندان او را جدی نمیگرفتند و همین موضوع سبب شد که فوتو گالاتاسرای در جریان قتلعام ۶ و ۷ سپتامبر ۱۹۵۵ در استانبول از حملهی اوباش تحت حمایت حاکمیت به اقلیتهای قومی و مذهبی جان در امان بماند زیرا کارش بهعنوان یک عکاس زن، بیارزش شمرده میشد.
در سال ۱۹۸۶، زمانی که ماریام ۷۵ساله بود، بهدلیل کهولت سن، تصمیم گرفت که فوتو گالاتاسرای را به شخص دیگری واگذار کند. پس از تحویل محل کار، چند ماه به صاحبان جدید کمک کرد و پس از آن دیگر به آتلیه بازنگشت. دو سال بعد، صاحبان جدید آتلیهی عکاسی همکاری خود را متوقف کردند و تصمیم گرفتند که کار دیگری انجام دهند. در همان زمان بود که مالک بعدی مغازه تصمیم به دورریختن آرشیو نگاتیوها و عکسهای ماریام گرفت.
ماریام شاهینیان در سال ۱۹۹۶ در منزلش در منطقهی شیشلی استانبول درگذشت و در قبرستان ارامنهی شیشلی به خاک سپرده شد.
عکسها
توماسیان میگوید: «وقتی تایفون را ملاقات کردم، روی پروژهی عکاس دیگری به اسم اوسپ میناس اوئلو کار میکرد. بعد از اینکه کتاب استودیو اوسپ برای چاپ حاضر شد، آرشیو شاهینیان را به او دادم.»
تایفون سرتاش، هنرمند، نویسنده و پژوهشگر علوم اجتماعی، دربارهی پروژهی کاری آرشیو ماریام شاهینیان میگوید:
در آن زمان در استودیو اوسپ کار میکردم و مدام از آرشیو آگوس استفاده میکردم. در یکی از این دیدارها با عمو تومو آشنا شدم. او دربارهی آرشیو ماریام شاهینیان با من حرف زد. بهدلیل تمرکزم بر پروژهی دیگری، نپذیرفتم و گفتم فعلاً نه. درواقع، در ابتدا علاقهای به آرشیو ماریام شاهینیان نداشتم. اما با گذشت زمان، مجذوب زنی شدم که در استودیو عکاسی میکرد.
سرتاش پس از بهپایانرساندن پروژهی ماریام، حدود ۱۰هزار قطعه عکس از او را در نمایشگاهی با عنوان «فلاشبک» به نمایش گذاشت و مجموعهای مشتمل بر هزار عکسِ ماریام شاهینیان را در کتاب سبک و سیاق ماریام شاهینیان منتشر کرد.
بررسی عکسها
برداشت ما از عکاسی، واقعیت عینی پیرامونمان، فناوری دیجیتال و شبکههای اجتماعی، ایدههایی روشن دربارهی جهان و زندگی را در اختیار ما قرار میدهد. عکسهای ماریام و تصاویر افراد ثبتشده در عکسهایش سندی منحصربهفرد در زمینهی مفاهیمی همچون فمینیسم، ارتقای حقوق زنان، بازنگری در نقش زنان، همجنسگرایی، قضاوت درمورد افراد بر اساس جنسیتشان، تفکر دربارهی حقوق بشر، تفاوتها و بازنگریهاست. این تصاویر چنان قدرتمندند که به ما امکان میدهند درمورد آنچه در گذشته اتفاق افتاده، صحبت کنیم. آنچه اتفاق افتاده است، چیزی است که ما در زمان حال یافتهایم و اکنون به مدد آن تصاویر، در حال بازسازی گذشتهایم. ما بهخوبی با استانبولِ «آرا گولر» و درک بصری او از شهر آشنا هستیم. دیدن تصاویر گولر در کنار تصاویر استودیویی هنرمندانهی ماریام تاریخچهی یک شهر و ساکنانش را بهروشنی روایت میکند. اما شاید جذابیت تصاویر ماریام در بازنمایی مردم در واقعیت برهنهشان باشد که افراد را از جنبهای کاملاً متفاوت نشان میدهد؛ افراد نه در پسزمینهی صحنهای شهری و کاری که انجام میدهند، بلکه در فضایی بسته. این فضا به فرد این آزادی و امکان را میدهد تا در خفا و با خیال راحت خود را آشکار و هویتش را مستند کند. نمونهی بارز این تصاویر، عکسهای ماریام از اقلیتهای جنسی است؛ افرادی که انتخاب کرده بودند تا جلوی دوربین بایستند و به آن نگاه کنند. فرد بهخوبی میداند که نگاه ماریام نه قضاوتگرایانه بلکه هنرمندانه و حرفهای است.
دختربچهها از سوژههای موردعلاقهی ماریاماند؛ دختربچههایی با موهایی بلند و رها و دامنهایی که طنازانه از دو سو به بالا گرفتهاند و ماریام استادانه زیبایی معصومانهشان را به تصویر کشیده است. مجموعهی هنرمندانهی عکسهای ماریام چیزی شبیه به انجماد همزمان تصویر و احساس است. زنان در آینه، زنانی با کتهایی با یقهی خز، دستکشهای ابریشمی و کلاههایی با لبههای پهن و توری، زنانی با روسری و لباسهایی گلدار، مردانی که بهترین کتهایشان را پوشیدهاند و موهای ژلزدهشان را فرق از وسط باز کردهاند، همگی از سوژههای ماریام هستند. ماریام هر شخصی را در زیباترین شکلی که دوست دارد به جهانیان نشان بدهد، ثبت میکند.
از سویی دیگر، مشخصترین ویژگی عکسهای ماریام تنوع فرهنگی، قومی و اجتماعی سوژههایش در مدت نیمقرن است. تنوع جهانوطنی استانبول در هزاران تصویرِ باقیمانده از ماریام بهوضوح مشخص است. در دورهی تاریخی بعد از جنگ جهانی اول و پیش از فروپاشی شوروی عکسهای ماریام همچون آینهای جزئیات پوشش، آرایش و رفتار ساکنان استانبول آن دوران را در معرض دید ما قرار میدهد. پوشش موضوعی عکاسی ماریام هم بسیار متنوع است. دوربین او تصاویری از افراد مختلف از همهی اقشار از جمله همجنسگرایان، سیاهپوستان، راهبان، نظامیان، هنرمندان، مسیحیان، مسلمانان و زنانی را ثبت کرده که تنها در حضور زن دیگری میتوانستند حجاب از سر بردارند. ۷۰درصد از کل آرشیو ماریام را تصاویر زنان و دختران تشکیل میدهد.
ماریام پروژهی عکاسی شخصی خود را خلق کرد. بهتعبیری، مردم عادی مدل پروژههایش بودند. هر دسته، ژست مخصوص به خود را دارد که این ژست با حالات چهره و بدن مشخص میشود. مشخصهی دیگر عکسهای ماریام در بسیاری از عکسهایش، بهویژه عکسهای زنان، آن است که انگار از هر سوژه در داخل خانههایشان عکس گرفتهاند. این موضوع از طریق قراردادن اشیایی همچون فرش، پرده، گلدان، صندلی چوبی و سایر اشیایی که مردم اغلب در خانههایشان از آنها استفاده میکنند، به بیننده القا میشود؛ احساس صمیمیتی که با طراحی محیطهای ساده و فضاهای زندگی روزانه در عکسها به بیننده منتقل میشود و باز هم بدون نیاز به تغییر این اشیای تزئینی در دورهای پنجاهساله همچنان باقی میماند.
آتلیهی عکاسی ماریام با حدود نیمقرن فعالیت، ۲۰۰هزار عکس در ۱۱۳۹ جعبه نگاتیو با تصاویر بیش از ۱میلیون نفر را بر جا گذاشت. آرشیو او به ما اطلاعات، بینش و فرصت میدهد تا استانبول دیگری را ببینیم. ماریام شاهینیان تمام زندگیاش را وقف هنر کرد و تصویری بیبدیل از زندگی روزانهی مردم در استانبول را به ثبت رساند. در آلبومهای بسیاری از ساکنان آن روز محلهی بیاوئلویِ استانبول دستکم یک عکس وجود دارد که او عکاسش بوده است.