ماه گذشته برای اولین بار در پایتخت آمریکا، جشنوارهی ادبیات عرب از سوی «مؤسسهی خاورمیانه» با همکاری «بنیاد موسیقی و هنر ابوظبی» و «مرکز بینالمللی نویسندگان الن چیوس» در دانشگاه جورج میسون برگزار شد. این جشنواره در چهار پنل مجزا، به بررسی وضعیت رمان و رماننویسی، شعر مدرن عرب، چشمانداز و امکان و راههای توسعه و گسترش ادبیات عرب پرداخت.
ربیع علمالدین، داستاننویس و نقاش مشهور لبنانی-آمریکایی، سخنران اصلیِ این مراسم بود که جشنواره با سخنان او شروع شد. تازهترین رمان علمالدین به نام انتهای غلط تلسکوپ، اخیراً برندهی جایزهی ادبی معتبر «انجمن قلم فالکنر» شد. علمالدین انگشت انتقاد را بیش از هرکس و هرچیز بهسوی خود جهان عرب، خوانندگان آثار ادبی در جهان عرب، گرفت.
او سخنرانی خود را با ذکر خاطرهای از آخرین ماههای حیات ادوارد سعید، نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی و و بنیانگذار نظریهی پسااستعماری، شروع کرد. علمالدین گفت که ادوارد سعید در اواخر عمر طی سفری به بیروت رفت. مراسم سخنرانی مفصلی برای او برگزار کردند. اما نهتنها او بلکه بسیاری دیگر از نویسندگان، روشنفکران، دانشجویان و علاقهمندان آثار سعید را به مراسم راه ندادند زیرا دهها سیاستمدار که هرگز در عمرشان کلمهای از آثار سعید را نخوانده بودند، هجوم برده بودند تا با ادوارد سعید عکس یادگاری بگیرند. علمالدین گفت:
برای آنها ادوارد سعید یک «سلبریتی» بود، نه نویسنده و منتقد فرهنگی و نظریهپرداز. با سعید همچون «قدیس» رفتار میکردند و با همان اغراق رایج همیشگی خاورمیانه، از او با صفاتی مثل «نابغه، معرکه و بهترین» یاد میکردند. جایی برای آدمهایی باقی نگذاشته بودند که واقعاً آثار سعید را خوانده بودند، حتی اگر همهی آنچه را که سعید میگفت، نفهمیده بودند. جایی برای این باقی نبود که سعید را در کسوت اصلیاش، یعنی منتقد و نظریهپرداز، دید و او را همزمان تحسین و از وی انتقاد کرد.
ربیع علمالدین تأکید کرد که این روحیهی «قدیسسازی» منحصر به سیاستمداران نبوده و نیست. او به جبران خلیل جبران، شاعر لبنانی، اشاره کرد که برای بسیاری از لبنانیها «قدیس» است و سر سوزنی انتقاد یا نگاه خارج از قالب به او را برنمیتابند چون جبران به آنها حس غرور میدهد و توان آن را ندارند که فراتر از این غرور، اثر را هم ببینند:
من هیچوقت طرفدار قلم جبران خلیل جبران نبودم. بهنظرم نوستالژی او حوصلهسربر است، با آثار او ارتباط برقرار نمیکنم. حالا اگر همین را به لبنانی یا در لبنان بگویم، انگار کفر گفتهام و واقعاً به یک «پیامبر واقعی» توهین کردهام! جبران سخن مشهوری دارد که ورد زبان عربهاست: «اگر کسی را دوست داری، او را رها کن. اگر متعلق به تو باشد، بهسوی تو برمیگردد. اگر برنگشت، هرگز از آنِ تو نبوده.» خب حالا اگر این معشوق من برگشت و ماشین او را زیر گرفت چی؟ «مال من» بوده یا نبوده؟! ما در جهان عرب، هر روز صبحانه ملودرام میخوریم!
علمالدین اما از مخاطبان غربی آثار جبران هم انتقاد کرد:
آنها هم از آن سوی بام افتادهاند و جبران خلیل جبران را دروغگو و شارلاتان میدانند و معرفی میکنند. چند سال پیش مجلهی نیویورکر شرححال مفصلی دربارهی او نوشت و جوری وانمود کرد که انگار جبران هیچ نکتهی مثبتی نداشت. نه حرف لبنانیها درست است که جبران را پیامبر میدانند، نه حرف غربیها و بهخصوص آمریکاییها که او را سراپا شارلاتان و جعلی میبینند. فهم آنها از آثار مهم خاورمیانه کجوکوله است؛ همانطور که مولانا و حافظ و سعدی را کجوکوله فهمیدند. آثار جبران را باید در بستر بخشی از تاریخ ادبیات عرب و ادبیات خاورمیانه دید و بررسی کرد. جبران، منفک و بیربط به ادبیات کهن عرب و فارسی نیست. برای فهم جبران باید تاریخ این دو ادبیات در منطقه را فهمید و دانست که این دو بیربط به هم نبودند و در ادامهی سنت یکدیگر پوستاندازی داشتند. خودمان چیز زیاد و واقعی از ادبیاتمان نمیدانیم و نمیخوانیم، از بقیه هم نمیشود انتظار خارقالعادهای داشت. و وقتی اینقدر کم از ادبیات خودمان میدانیم، از ادبیات سایر ممالک و زبانها چه میدانیم؟ در سال ۲۰۱۱ شانس آدونیس زیاد بود که نوبل ادبیات را ببرد و وقتی نوبل را به توماس ترانسترومر دادند، اعراب فریادشان به هوا رفت که نوبل ادبیات را به یک «هیچکاره» دادهاند. خب، اینها فهم کجوکوله و بیسوادی و گرفتارماندن در خود است؛ وگرنه کسی که ادبیات جهان را دنبال کند، میداند که ترانسترومر چه شاعر مهمی است.
ربیع علمالدین سخنان خود را با این امید به پایان برد که اعراب و مردم خاورمیانه دربارهی ادبیات خود بیشتر و بهتر بخوانند و بدانند که ادبیات این منطقه، منفک از جهان نیست، تنها بخشی از تجربهی ادبیات جهان است و برای فهم دقیقتر آن و اینکه حدواَندازهاش را درست بفهمیم، باید ادبیات خودمان را در بستر همان تجربهی جهانی ادبیات ببینیم و بسنجیم: «شخصاً نه لبنانیام و نه آمریکایی. من خودم هستم، هر دوی اینها هستم و نیستم.»
شعر عرب امروز وضعیت دوگانهی پیچیدهای دارد؛ از یک طرف، آنقدر تأثیرگذار است که به شعار تظاهرات تبدیل میشود و از طرف دیگر، آنقدر بیاثر و کممخاطب است که در قفسهی کتابفروشیها کمتر از هرچیزی کتاب شعر به چشم میخورد و ناشران عرب کمتر از هر زمان دیگری به انتشار کتاب شعر تن میدهند.
در میزگرد «رماننویسی عرب در حال حاضر و چالشهای نوشتن دربارهی منطقه»، سه نویسنده از پیشینههای گوناگون شرکت کردند. احمد ناجی نویسنده، روزنامهنگار و منتقد هنری اهل مصر است که تاکنون سه رمان از او منتشر شده است. در سال ۲۰۱۶، خوانندهی یکی از رمانهایش از وی به دادگاه شکایت و ناجی را متهم کرد که «توهین به مقدسات» کرده و به «عرف و اخلاقیات جامعه» اهانت کرده است. دادگاه در کمال حیرت احمد ناجی را به دو سال حبس محکوم کرد و ناجی دو سال زندانی شد و در زندان برای زندانیان کلاس داستاننویسی برگزار میکرد. او حالا در لاسوگاس زندگی میکند. رشا عباس اهل سوریه است و از سال ۲۰۱۵ در پی جنگ داخلی سوریه، به برلین پناهنده شده است. او تاکنون سه مجموعهی داستان منتشر کرده و دبیر بخش فرهنگی وبسایت «الجمهوریه» است. زینه عرفات فلسطینی-آمریکایی و از نویسندگان دگرباش جنسی است. رمان او با عنوان تو زیادی حضور داری، برندهی جایزهی جشنوارهی ادبی «لامبادا» شد که به آثار نویسندگان متعلق به اقلیتهای جنسی اختصاص دارد. ادارهی این میزگرد بر عهدهی متیو دیویس، رئیس «مرکز بینالمللی نویسندگان الن چیوس» در دانشگاه جورج میسون، بود.
رشا عباس که در اوج جنگ داخلی سوریه مجموعهی داستان طنزی با عنوان اختراع دستورزبان آلمانی نوشت، در پاسخ به این پرسش که چرا در اوج بیچارگی، زبان طنز را برگزید، آنهم در خاورمیانه که چندان با طنز در داستان میانهای ندارد، گفت:
طنزنوشتن دشوار است. شاید یکی از سختترین ژانرهای ادبیات و خطرکردنها برای نویسنده همین باشد. شکستخوردن در طنزنویسی هم دشوارتر از سایر ژانرها است. اگر در طنزنویسی شکست بخوری، خواننده تو را به گوشهای پرتاب میکند و به کمتر از مرگت رضایت نمیدهد. اما طنز، ما را از وضعیت «قربانیبودن» و مدام قصهی خودمان را با لحن و زاویهی دیدِ «قربانی» روایتکردن، کمی بیرون میکشد. طنز به تو اجازه میدهد که قصهی بدبختیات را بهدور از حس حقارت مدام «قربانی» روایت کنی. علاوه بر این، من از اینکه همه از نویسندگان کشوری مثل سوریه انتظار دارند که داستانی دربارهی «مسائل مهم و سیاهیهای جامعه» بنویسند، خسته بودم. دلم میخواست قصهای تعریف کنم که خندهدار است چراکه هر ملتی در اوج بدبختی هم چیزی فراتر از صرف بدبختی است.
احمد ناجی با صداقتی کمنظیر و بهدور از ادعای قهرمانی گفت که اگر میدانست که این بخش از کتاب او ممکن است برایش دردسرساز شود، آن را نمینوشت و خودسانسوری میکرد. ناجی گفت که حتی قبل از بازداشت، هنوز خود را بیشتر روزنامهنگار و فیلمساز میدانست تا داستاننویس. اما در زندان اتفاقی افتاد که ناگهان او را بیش از پیش متوجه اهمیت داستان و قدرت بینظیر داستانگویی کرد:
پیرمردی در زندان بود که محکوم به دزدی ۴۰۰میلیون دلار پول شده بود. خودش میگفت درواقع ۲۰۰میلیون دلار دزدیده است. این مرد، هرگز هیچ احساسی از خود نشان نمیداد. حتی روزی که یکی از زندانیان سکته کرد و همهی ما زندانیان میدویدیم و هراسان بهدنبال کمک و نجات او بودیم، این پیرمرد خونسرد نشسته بود و سیگارش را میکشید. نیمهشبی ساعت دو که همه خواب بودند، به دستشویی بند رفتم. ناگهان دیدم که این پیرمرد نشسته و زارزار گریه میکند. دستپاچه از او پرسیدم: «چی شده؟ آیا حالت بده؟» گفت: «نه، نه. هیچچی نشده. فقط رمان در قلب من یک دختر عبری زندگی میکند را خواندم و اشکهایم سرازیر شده. چقدر این قصه خوب است، چقدر قلب من را مچاله کرد و… .» این رمان، داستان رمانتیک بیارزشی در زمرهی ادبیات کممایه و آبگوشتی است اما ناگهان مرا با این پرسش مهم مواجه کرد که این چه جادوی یگانهای است که داستان دارد؛ جادویی که پیرمردی قوی را که هیچچی در او احساسی برنمیانگیزد، چنین برانگیخته و به هقهق انداخته است. این قدرت پنهان داستان، منحصربهفرد است.
در میزگرد «شعر مدرن در جهان عرب» سه زن شاعر حضور داشتند. نجوم الغانم شاعر و فیلمساز اهل امارات متحدهی عربی است که تاکنون هشت مجموعهی شعر منتشر کرده است. مستندهای او نیز بارها برندهی جوایز متعددی شدهاند. او که عضو هیئتامنای جایزهی معتبر «داستان عرب» است که معادل نوبل ادبیات در جهان عربزبان به شمار میرود، در معرفی شعر زنان عرب به جهان غیرعرب نقش مهمی داشته است؛ شعری که بهقول او «همزمان منادی امید و اندوه» است. الغانم میگوید که در جهان عرب کماکان دودستگی مشهودی بین طرفداران شعر کلاسیک عرب و شعر مدرن وجود دارد. شاعران نسل جوان، دیگر مقهور شیوههای کلاسیک شعر عرب نیستند و زبان و فرمهای تازهای را انتخاب و تجربه میکنند. آنها بهمراتب بیشتر به مباحث سیاسی و اجتماعی و بیعدالتی در شعر میپردازند و شعر دیگر برای آنها صرفاً زبان سخنگفتن از عشق و ماتم و معنویات نیست.
زینه هاشمبک، شاعر اهل لبنان که پادکست معروفی دربارهی شعر عرب به نام «مقصوده» را میزبانی میکند، میگوید شعر عرب در مدرسه بهشیوهای تدریس میشود که انگار «خداست»؛ شیوهای که بیش از هرچیز دانشآموزان بسیاری را پس میزند یا شعر عرب را به امری غیرقابلفهم تبدیل میکند: «وقتی بهطور جدی شروع به مطالعهی شعر عرب کردم، خیلی زود فهمیدم چقدر پیداکردن کتاب شعر عربی سخت است! وارد کتابفروشی میشوی و بهندرت چیزی جز محمود درویش، نزار قبانی و غاده السمان در قفسههای کتابفروشی پیدا میشود! مسئلهی دیگر، همین پخش و بازاریابی شعر عرب است.»
دنیا میخائیل، شاعر عراقی ساکن ایالات متحدهی آمریکا که کتاب زنبوردار: نجات زنان ربودهشدهی عراق به قلم او یکی از نامزدهای نهایی جایزهی ملی کتاب ترجمهشده در آمریکا در سال ۲۰۱۹ بود، میگوید مخاطبان شعر عرب در کشورهای عربی اغلب از شاعران انتظارات ویژه و مشخصی دارند؛ انتظارات زیادی که بهندرت از یک داستاننویس دارند:
در جریان اعتراضات در بهار عربی، این شعرها بودند که شعار شدند و در دستان معترضان بودند. مخاطب عربزبان امروز میخواهد شعر شاعران دربارهی درد و رنج و مشکل او باشد. بهندرت به چیزی خارج از این قاعده تن میدهد. شعر عرب امروز وضعیت دوگانهی پیچیدهای دارد؛ از یک طرف، آنقدر تأثیرگذار است که به شعار تظاهرات تبدیل میشود و از طرف دیگر، آنقدر بیاثر و کممخاطب است که در قفسهی کتابفروشیها کمتر از هرچیزی کتاب شعر به چشم میخورد و ناشران عرب کمتر از هر زمان دیگری به انتشار کتاب شعر تن میدهند. مجموعهی شعر، «بفروش» نیست و این امر که زبان نوشتار عربی با گفتار متفاوت است، دلیل دیگری است که ناشران چندان حاضر به ریسک برای انتشار شعر نیستند. بهویژه چون مردم هر سرزمین عربی، گویش عربی خودشان را دارند و هرچند شنیدن اشعار به گویش خودشان برایشان خوشایند است، خواندن اشعار به زبان نوشتاری استاندارد عربی برایشان جذاب نیست. مجموعهی این دلایل، شعر و شاعر عرب امروز را در وضعیت پیچیده و ویژهای قرار داده است.
هنوز بسیاری از شاعران و نویسندگان عرب حتی یک صفحهی ویکیپدیا ندارند
در میزگردی با عنوان «توسعهی عرصهی ادبی»، افرادی حضور داشتند که هریک بهشیوهای از سالها قبل کوشیدهاند تا ادبیات جهان عرب را به غیرعربها معرفی کنند. ایزابل ابوالهول که اهل بریتانیا است، از سال ۱۹۶۸ میلادی ساکن دبی شد و در سال ۱۹۷۵ اولین کتابفروشی زنجیرهای موفق را در امارات تأسیس کرد که به یکی از معدود مکانهایی تبدیل شد که نهتنها کتابهای انگلیسی ارائه میکرد بلکه آثار متنوعی از ادبیات کودک و نوجوان و ادبیات ترجمهشده از سایر زبانها به عربی را به خوانندگان عرب معرفی میکرد. او که رئیس هیئتمدیرهی کتابخانهی «محمد بن الراشد» است، بهپاس سالها تلاش برای ایجاد ارتباط میان ادبیات عرب و غیرعرب، از ملکه الیزابت «نشان امپراتوری بریتانیا» و از شیخ محمد بن الراشد آل مکتوم، مدال ویژهی پیشگامان در امارات متحدهی عربی را گرفت. ایزابل ابوالهول میگوید:
بسیاری از ناشران در خاورمیانه، کوچک و مستقلاند. اغلب این کسبوکار، پایدار نیست. در جهان عرب کماکان مقاومت زیادی علیه کتاب الکترونیک وجود دارد. هنوز حتی برخی نویسندگان عرب تن به ویراستار نمیدهند و انگار اهمیت و لزوم کار ارزشمند ویراستار را درک نکردهاند. اینها از جمله مسائلی است که هنوز جای کار بسیار دارد و باید اصلاح شود. هنوز بسیاری از شاعران و نویسندگان عرب حتی یک صفحهی ویکیپدیا ندارند، درحالیکه یکی از اصلیترین جاهایی که افراد برای جستوجوی نام کسی میروند، ویکیپدیا است. اینها مسائل ظاهراً پیشپاافتاده اما بیاندازه مهمی است که باعث میشود حفرههای جدی در زنجیرهی نشر و معرفی و تبلیغ و بازاریابی برای نویسندگان عرب ایجاد شود.
کریستوفر مریل مدیر «برنامهی بینالمللی نویسندگی» در دانشگاه آیوا است. این برنامه یکی از معتبرترین دورههای نویسندگی جهان محسوب میشود که وظیفهی اصلی خود را «دیپلماسی فرهنگی» میداند. مریل خاطرهای از همکاری نادری بین این برنامهی دانشگاهی با دانشگاه تهران در اولین سالهای رویکارآمدن محمود احمدینژاد تعریف کرد. در آن سالها، بخش فرهنگی وزارت خارجهی آمریکا به سراغ آنها آمد تا در صورت امکان برنامهای فرهنگی با نهادهای دانشگاهی و نویسندگان ایران برگزار و پلی بین دو کشور ایجاد کنند. مریل چند بار به ایران سفر کرد و چند پروژهی ادبی و فرهنگی را با دانشگاه تهران برنامهریزی کرد. در یکی از این پروژهها، مریل تصمیم گرفت که ۵۲ بخش شعر «نغمهی من»، سرودهی معروف و مهم والت ویتمن، شاعر بزرگ آمریکا در قرن نوزدهم، را به مخاطبان فارسیزبان معرفی کند. اد فولسوم، مهمترین پژوهشگر شعر ویتمن، در این پروژه مشارکت داشت و برای هر بخش از این شعر، معرفی شاعرانهای نوشت و در انتهای هر بخش، سؤالی را مطرح کرد. آنها کل این شعر و معرفی و پرسشها را به فارسی ترجمه کردند (محسن عمادی مترجم این کار بود). مریل گفت:
از ابتدا حدس میزدیم که جایی در میان این پروژه، مقامات ایرانی جلوی این پروژه را خواهند گرفت و بساط همکاری دانشگاهی بین ما و دانشگاه تهران را برخواهند چید؛ بهخصوص که شعر ویتمن و باورهای او با بسیاری از باورهای مقامات جمهوری اسلامی ایران در تضاد است. ویتمن شاعری بود که به دموکراسی، حقوق بشر و حقوق فردی و عشق میان همجنسگرایان پایبندی داشت و این مفاهیم خوشایند مقامهای ایرانی نیست. تا یک سال توانستیم هر هفته این برنامه را پیش ببریم و بخشی از این شعر را به مخاطب ایرانی ارائه کنیم. این اقدامات گرچه کوچکاند، اما دریچههای مهمی به فرهنگ دیگریاند و تأثیر شگرفی بر فهم مشترک ما از یکدیگر دارند. مخاطبان و مترجم ایرانیِ اثر سؤالهایی را از ما میپرسیدند که هرچند بارها این شعر ویتمن را خوانده بودیم، به ذهنمان خطور نکرده بود چراکه آنها داشتند از زاویهی دیگر و تازهای شعر را میخواندند.
کریم ابوزید مترجم و ویراستاری است که آثار نویسندگان عرب را به آلمانی و فرانسه ترجمه میکند. او مترجم آثار برخی از مهمترین شاعران و نویسندگان عربزبان از جمله آدونیس، مروان درویش و رابعه جابر است. ابوزید گفت تا سال ۲۰۰۳ آثار ترجمهشده از عربی به زبانهای اروپایی و انگلیسی بسیار محدود بود. این وضعیت امروز کاملاً تغییر کرده و دلیل اصلی هم مسائل سیاسی است. بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در آمریکا و متعاقب آن حملهی نظامی آمریکا و متحدانش به عراق و افغانستان، استقبال از ترجمهی آثار ادبی عرب افزایش یافت و ناگهان اشتیاقی نسبت به شناخت جهان عربزبان پدید آمد و ناشران به سراغ انتشار این آثار رفتند. منابع برای ترجمه بیشتر شدند و کیفیت ترجمهها از عربی به زبانهای دیگر بسیار بهتر شده، خلاقیت بیشتری پیدا کرده و مترجمان از اسارت در دام ساختار زبان عربی و ترجمههای عمدتاً تحتاللفظی رهایی یافتند.
آخرین میزگرد این جشنوارهی ادبی دربارهی «تبلیغ ادبیات عرب معاصر» بود. سوزان هریس سردبیر «Words Without Borders» است؛ ماهنامهی ادبی شناختهشدهای که در هر شماره بر ادبیات یک کشور یا زبان تمرکز کرده و شعر، داستان، مقاله و نقد ادبی از این زبان یا کشور را به انگلیسی ترجمه و معرفی میکند. این مجله نیز در سال ۲۰۰۳ و به قول هریس، در روزگار ترویج «پیام محور شرارت از سوی جورج بوش» تأسیس شد و هدفش معرفی ادبیات غیراروپایی به انگلیسیزبانها بود، آنهم نه ادبیاتی سیاستزده و شعاری بلکه واقعیت آنچه نویسندگان و شاعران آن سرزمین مینویسند و به آن میاندیشند. او میگوید که میل به شناخت زندگی روزمرهی واقعی مردم سرزمینهای دیگر، بهدور از حکومت و سیاست، روند روبهرشدی داشته و ادبیات، یکی از بهترین حوزهها برای فهم بهتر واقعیتهای روزمره است.
یاسمینه جریصاتی بنیانگذار آژانس ادبی «رایا» است؛ آژانس ادبی ویژهای که ادبیات سطح بالای عرب را نمایندگی میکند و حقوق انتشار و ترجمهی آن را به ناشران ادبی دیگر کشورها و زبانها میفروشد. جریصاتی در موافقت با هریس گفت که وقتی وقایع تروریستی ۱۱ سپتامبر رخ داد، او هم مثل بسیاری دیگر فهمید که آمریکاییها هیچچیز از اعراب نمیدانند و اعراب، برعکس، همهچیز را دربارهی آمریکا میدانند! جریصاتی میگوید یکی از مشکلات فعلی تبلیغ و ترویج ادبیات عرب، «نگاه سیاستزده به ادبیات» است:
بهویژه وقتی با ناشران بزرگ سروکار داریم، در وضعیت پیچیدهای قرار میگیریم. از یک طرف، میخواهی در همان زمان کم، کتاب را چنان جذاب و تأثیرگذار معرفی کنی که نمایندهی ناشر ترغیب شود و کتاب را بپذیرد و از طرف دیگر، میخواهی کتاب را از اینکه ابزار سیاست و دعوای سیاسی باشد، در امان نگاه داری و کتاب فقط ادبیات باشد و بس. اگر چیزی از اهمیت و ربط کتاب به وضعیت سیاست آن کشور و بازار نگویی، کسی کتاب را نمیخرد. اگر هم زیاد به سیاست ربطش دهی، به ادبیات و نویسنده وفادار نبودهای و کتاب را در تلهی سیاست انداختهای. متأسفانه من وضعیتی را تجربه کردم که کتاب داستان نویسندهای که او را نمایندگی میکردم، بعد از انتشار فقط با مشتی سؤال مرتبط با سیاست روبهرو شد زیرا ناشر، کتاب را با توضیح و خلاصهای کاملاً سیاستزده به بازار عرضه کرد. نویسندهی مذکور، کلافه و عصبانی و خسته بود که اثری داستانی نوشته و ناگهان انگار مقام مسئول کشورش است و باید به دهها سؤال سیاسیِ نامربوط به کار و حرفهاش جواب بدهد. ما بهتجربه آموختهایم که قبل از انتشار کتاب و در هنگام مذاکره، مفادی را در قرارداد بگنجانیم تا مطمئن شویم که چنین سرنوشتی در انتظار اثر ادبی نیست.
اقبال به ادبیات عرب، بهویژه در جهان انگلیسیزبان، فرانسه و آلمان، در دو دههی اخیر فزونی یافته است. همانطور که برخی از مهمانان این جشنواره نیز تأکید کردند، یکی از علل اصلیِ این اقبال، رویدادهای بعد از ۱۱ سپتامبر و جنگ در خاورمیانه بود. کماکان نیز اکثر نویسندگان عرب، حتی اگر در سرزمین دیگری متولد شده باشند و به زبانی غیر از عربی بنویسند، خواسته یا ناخواسته بارِ سیاست در کشورهای عربی را نیز به دوش میکشند. گرچه ادبیات عرب گستردهتر شده و تنوع چشمگیر آن بیش از پیش به زبانها و کشورهای غیرعرب رسیده است، اما هنوز سایهی سنگین سیاست و حکومتهای کشورهای عربی بر سرِ نویسندگان سنگینی میکند.