در نظامی که مردم توان رویارویی با سلطهگران ندارند، به ابزاری دیگر، از جمله طنز روی میآورند تا بگویند آنچه که در دل دارند و توان بازگویی آزاد آن را ندارند. طنز خنده بر لب مینشاند و گاه سلاحی میشود در برابر زور. طنز شوخی خندهداری میشود که مردم ناراضی به این وسیله باهم در رابطه قرار میگیرند. شاید در همین رابطه است که آریستوفان، طنزپرداز یونان باستان، از آن به عنوان “سلاح سیاسی” نام میبرد. در یونان باستان فیلسوفان برای خنده ارزشی والا قائل بودند و سقراط از “طنز و خنده به عنوان ابزاری آموزشی” یاد میکند.
خنده در رابطهای تنگاتنگ با جامعه قرار دارد. در این شکی نیست که در جوامع ابتدایی میزان کاربرد آن نیز محدود بوده است. با نگاهی به گنجینه واژگان فارسی، میتوان واژگانی یافت که هر یک نشان از موقعیتی ویژه دارند و به نمادی در جامعه فرامیرویند تا نشانگر موقعیتی خاص باشند. اگر قهقهه را اوج شادی در نظر آوریم، نیشخند، نوشخند، زهرخند، خنده تلخ، خنده شیرین، شکرخند، خوشخنده، خنده پوشیده، لبخند، خنده دوپهلو، خنده کنایهآمیز، خنده شادی، خنده غمانگیز، خنده مرگ، خنده اشکآمیز، ریشخند، نیمخند، چشمخنده و…، همه بازتابهایی هستند از رفتاری که نشان از شادی دارد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
اگر بپذیریم که در پی حوادثی ناگوار چون جنگ و مرگ و حاکمیتی استبدادی، شوخی و خنده محدود میشوند، نتیجه طبعا این خواهد بود که شوخطبعان و طنزنویسان از جمله کسانی هستند که میکوشند جامعه و انسان را به موقعیتی عادی برگردانند. بزرگترین هنر این افراد بازگرداندن شادی و خنده به جامعه است.
در جامعه مستبد و توتالیتر، آنجا که همهچیز باید در خدمت نظام باشد، طنز و خنده حاصل از آن، ارزشهای موجود را به هیچ میگیرند، مسخره میکنند و با شک بر فکر حاکم، آنها را خوار میشمارند و تحقیر میکنند.
در خنده میتوان همهچیز را از یاد برد. طنزی شنیده میشود، نخستین واکنش خنده است در برابر آن. در فروکش خنده است که به آن اندیشیده میشود. ذهن بر آن متمرکز میشود و چه بسا با پرسشی با آن درگیر میشود. در آثار برجسته ادبی همین پرسش به اثر اعتبار میبخشد.
خنده زبانیست غیررسمی که انسان برای سازش با محیط به کار میگیرد. گاه اعلام انزجار است و گاه به مسخره گرفتن یک امر ممنوع و یا ریای حاکم؛ رفتاریست گستاخانه و شوخ در پاسخ به اخلاق حاکم. خنده شورآفرین است. در برابر واقعیت موجود، واقعیتی دیگر میآفریند تا حصارهای تنگ رسمی را درهم شکند و امید به زندگی را در انسان تقویت کند. خنده در برابر فرهنگ مرگ، پیامآور زندگیست. آنجا که شادی بمیرد، هستی از زایش بازمانده است. شاید در همین رابطه است که میتوان گفت، خنده را نقشی بزرگ در گفتمانهای اجتماعی است. آنجا که فرهنگ گفتوگو و یا به قول باختین، نظریهپرداز ادبی روس، “مکالمه” نباشد، جز صدای مطلق حاکمیت، صدایی دیگر شنیده نمیشود.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
دیکتاتورها از خند خوششان نمیآید. خنده در قداست آنان شک میآفریند و ابهت آنان را به سخره میگیرد. در همین خندیدنهاست که مردم سفره دل میگشایند و سخنی که یارای بازگویی آن را ندارند، به شوخی بازمیگویند. این را نیز باید گفت که در چنین موقعیتی گاه از طنز و جوک و شوخی به عنوان “سوپاپ اطمینان” نیز استفاده میشود. مردم با بازگویی آن عقده دل میگشایند و به آرامشی درونی دست مییابند و از خشم آنان نسبت به موقعیت کاسته میشود.
فرهنگ استبداد شادیستیز است. طنز و شادی برابر آن میایستد تا پیروزی انسان را بر حاکمان مستبد و فرهنگ آنان ممکن گرداند. لوناچارسکی، منتقد ادبی و انقلابی بلشویک، میگوید: «وقتی انسان میخندد، پیروز است.». مردم با طنز و خنده پیروزی خود را بر صاحبان قدرت جشن میگیرند و میکوشند آنان را در همین شوخیها خوار گردانند تا شاید روزی کاخ عظمت آنان را درهم ریزند و واژگون گردانند.
در چنین موقعیتیست که طنز و شوخی در ایران امروز جایگاهی بزرگ یافته است. هر روز هزاران نمونه از آن را در شکلهای مختلف از تصویری گرفته تا نوشتاری و گفتاری در فضای مجازی و یا بر زبان مردم میبینیم و میشنویم. این طنزها میکوشند به گوشههای پیدا و ناپیدای حکومتی راه پیدا کنند که ممنوعه است و خلاف اخلاق حاکم. گاه یک شوخی ساده است و گاه هزل و هجو. گاه به طنزی بسیار ظریف پردهدرانی میکند و میگوید آن چیزهایی را که بازگفتن آن از ممنوعههاست. در این طنزها هیچ چیزی مقدس نیست. هرچه حاکمیت بیشتر مخفی کند، آنها بیشتر افشاگری میکنند. آنچه تا دیروز تابو بود، امروز درهم میشکنند و آن را به سلاحی در برابر ظلم و بیعدالتی حاکم بدل میکنند. به تجربه، گسترش زبان طنز و شوخی در برابر حکومتهای توتالیتر نشان از تزلزل و ناپایداری آنها دارد. در روزهای پایانی حکومتهایی مانند حکومت نازیها آن را شاهد بودهایم.
طنزهای جاری بر زبان مردم گاه ارزش اجتماعی دارند و به مشکلی اجتماعی مربوط میشوند، گاه ارزش اخلاقی دارند و ریا و تزویر حاکم، از دین گرفته تا دولت را به پرسش میکشند. در همین راستا کاربرد این زبان طنز در ایران امروز از رهبر جمهوری اسلامی فراتر رفته، روحالله خمینی را نیز پشت سر گذاشته و دیگر حتی به ارکان دین رسیده است. این زبان گاهی هم به رفتار خود مردم در روند تاریخ معاصر متمرکز میشود. طنزهای جاری گاه به زبانی فاخر و ادبی بازگفته میشوند و گاه به زبان محاوره و یا عامیانه.
چند نمونه از طنزهای روز:
شنبهها کلیمیها واسه سلامتی همه دعا میکنند! یکشنبهها مسیحیها برای همه انسانها آرزوی شادی میکنن. دوشنبهها زرتشتیها برای همگان آرزوی عشق و نیکی میکنن. پنجشنبهها بوداییها برای صلح جهانی دعا میکنن! جمعهها ایرانیها میرن نماز جمعه واسه نصف دنیا آرزوی مرگ میکنن…
***
رفتم اون دنیا خدا ازم پرسید: وقتی همسایهات گرسنه بود کجا بودی؟ منم گفتم: خودت کجا بودی؟ خیلی حال داد، ولی بعدش دیگه یادم نیست سرب داغ رو با قیف ریختن تو حلقم یا با شلنگ.
***
پنیر مجانی فقط تو تلهموش پیدا میشه، آب و برق مجانی تو تله خمینی! شیر و عسل، شراب و حوری تو تله دین!
***
ایرانیها وقتی از خونه میرن بیرون میگن: آخیش پوسیدیم تو اون چهاردیواری. وقتی برمیگردن میگن: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه.
***
از تاکسی پیاده شدم، درو محکم بستم. راننده گفت: هوووو گاو. منم دوباره درو باز کردم و محکم بستم. راننده گفت: چته؟ گفتم: هیچی، دمم جا مونده بود.
***
تو اتوبان قم ترافیک شده بود. یکی از رانندهها از یه عابر پیاده میپرسه: چه خبره شده؟ عابر میگه: یه اتوبوس پُر آخوند رو گروگان گرفتن میگن یا سه میلیارد بدین یا بنزین میریزیم روشون همهرو آتیش میزنیم! راننده میگه: حالا چقدر کمک شده؟ عابر میگه: دیگه هر کس به وسع خودش کمک کرده. یک لیتر، دو لیتر، ده لیتر، بعضیها هم کارت سوخت دادن…
***
از یه طرف میگید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، از یه طرف میگید همه اتفاقات زیر سر آمریکاست. بالاخره آمریکا میتواند یا نمیتواند؟ ما هیچی، اون بدبختا رو از بلاتکلیفی دربیارید.
***
یه رفیق دارم ماه محرم که میشه، شروع میکنه به عرق خوردن و سیگار کشیدن!… بهش میگم چرا اینکارو میکنی؟ میگه اعصابم از دست کارای یزید خرده.
***
یارو میره قم تو آسمون خفاش می بینه، میگه: دم آخوندا گرم گنجیشکارو هم چادری کردن.
***
از یک معتاد پرسیدند که وضعیت مملکت را چگونه میبینی؟ جواب داد: وضع مملکت درست مانند نماز جماعت داخل زندانه. پیشنماز قاتله، موذن کلاهبرداره، و نمازگزاران همگی اختلاسگر و دزد هستند که ریش گذاشتند. هیچکی حرف هیچکی را باور نمیکنه و ظاهراً همه کنار هم زندگی میکنند.
* مطالب منتشرشده در صفحه “دیدگاه” نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.