“یادداشت‌های زندان” رضا خندان یا تأمل در اسارت بر آزادی

رضا خندان مهابادی، نویسنده، از جمله به اتهام “تبلیغ علیه نظام” به شش سال حبس محکوم شده و در اوین زندانی است. “یادداشت‌های زندان” حاصل تفکرات اوست “پیرامون سانسور و آزادی بیان”. نگاه اسد سیف، منتقد ادبی، به این کتاب.از جنبش مشروطه تا کنون آزادی و قانون در کنار مجلس قانون‌گذاری یکی از خواست‌های ایرانیان بوده است در مبارزه با استبداد. اگرچه تلقی جامعه از مفهوم آزادی در آن زمان این نبود که امروز در سر داریم، این خواست اما هم‌چنان موضوع روز ماست.

آزادی اندیشه و بیان یک حق است. هر جامعه‌ای که بر دمکراسی بنیان داشته باشد، این حق را به شهروندان خویش می‌دهد تا در آزادی و بی‌آن‌که ترسی از پیگرد و سرکوب داشته باشند، عقیده خویش بر زبان رانند و از آن بنویسند. این بنیادی‌‌ترین حق هر شهروندی‌ست که از دولت خویش انتقاد کند، بی‌آن‌که متهم به “توطئه” و یا “خیانت” گردد.

انتشار آزاد و بدون سانسور نشریه و کتاب، همان‌قدر حیاتی‌ست که حضور نهادها و سازمان‌های فرهنگی و سیاسی. در جامعه‌ای دمکرات هیچ چیزی تقدس ندارد تا از بابت آن کسانی به بند گرفتار آیند و سازمانی ممنوع گردد.

در فضای امنیتی امروز ایران نه تنها از آزادی‌های فردی و اجتماعی خبری نیست، سانسور حکومتی نیز بیداد می‌کند. هیچ کتاب، نشریه، فیلم و نمایشی بدون گذشتن از سانسور اجازه حضور در جامعه ندارد. کمتر روزی است که نویسنده و هنرمندی به اتهام “توطئه” و “اقدام علیه امنیت کشور” بازداشت نشود یا زیر فشار و مورد حمله قرار نگیرد. حکومتیان از همه انتظار دارند تا فکر و رفتاری هم‌چون خودشان داشته باشند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در میان نویسندگان و هنرمندان و یا آن دسته از فعالان سیاسی – اجتماعی که به چنین بهانه‌هایی در بند گرفتارند، یکی هم رضا خندان مهابادی، نویسنده و عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران است که به اتهام “تبلیغ علیه نظام” و “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور” در بند است. در واقع اما “جرم” او “مخالفت با سانسور دولتی و طلب آزادی بیان” است. او به همراه هموندان خویش در کانون نویسندگان خواستار “آزادی اندیشه و بیان، بدون هیچ حصر و استثئاء” است.

رضا خندان با استفاده از موقعیتی که بدان گرفتار آمده، کوشیده است یادهای خویش و آن‌چه را که دغدغه ذهن اوست از آزادی اندیشه و بیان، بنویسد. حاصل این یادداشت‌ها کتابی است که “نشر باران” در سوئد منتشر کرده است. در این شکی نیست که او در محرومیت از دسترسی به منابع به موضوع پرداخته، ولی آن‌چه نوشته مشکل سه نسل از نویسندگان ایران است با حکومت. می‌نویسد که بازجو به او گفته است: «آزادی بیان بی‌قید و شرط موجب فساد، گمراهی و هرج‌ومرج می‌شود، بنابراین لازم است که دولت با اعمال ممیزی (سانسور) جلوی تبعات منفی آن را بگیرد».

بازجو نمونه می‌آورد که مثلاً اگر دولت جلوی توزیع شیر فاسد را نگیرد، مصرف‌کنندگان مسموم می‌شوند. سانسورچی “فریبکارانه شیر را در برابر شعور قرار می‌دهد” و آن دو را با هم مقایسه می‌کند تا نتیجه ‌بگیرد که “ممیزی” امری‌ست لازم.

و چنین است که «حکومت‌ها وانمود می‌کنند نمایندگان برگزیده مردم (یا خدا) هستند، این حق را برای خود قائلند که به جای مردم خوب و بد، درست و غلط و زشت و زیبای افکار، احساسات، اندیشه‌ها و هنرها را تشخیص دهند. اما مابه‌ازاء واقعی نمایندگی “مردم” و “خدا” چیزی نیست جز منافع طبقه حاکم».

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

رضا خندان از خود و دو تن از همکاران خویش که در زندان به سر می‌برند، به عنوان نمونه یاد می‌کند که اقدام به “انتشار کتاب تاریخچه کانون نویسندگان ایران، انتشار نشریه داخلی کانون و مشارکت در انتشار بیانیه و حضور در مراسم سالگرد محمدجعفر پوینده، محمد مختاری و احمد شاملو” در شمار موارد جرم آنهاست برای پرونده‌ای که “اقدام علیه امنیت کشور” نام دارد.

نویسنده در پی‌یابی پیش‌زمینه‌های بلاهتی به نام سانسور، و موضوع محدودیت‌های فردی و اجتماعی، در واقع می‌کوشد روزهای خالی زندان خویش را بدین‌وسیله در گفت‌وگوهایی با خویش به “کلنجار” بنشیند. او این “گفت‌وگوهای خویشتنی” را از جنبش مشروطه آغاز می‌کند و به سانسور دوران پهلوی در پیش از انقلاب می‌رسد، تا در پی آن به چند سال کوتاه از بهارک آزادی برسد که سرانجام خمینی فرمان شکستن قلم‌ها را صادر کرد.

انقلاب «با ضربه‌هایی به ساختار دیکتاتوری سلطنتی، سنگر به سنگر آزادی بیان را آزاد کرد، اما چرا آن آزادی بیش از دو سال نپایید و گام‌به‌گام از جامعه سلب شد؟». به نظر او “ما” به خطا «می‌پنداشتیم و می‌پنداریم “آزادی بیان” را می‌شناسیم… در آن انقلاب فریاد “آزادی” بسیار سر داده شد؛ اصلاً یکی از عوامل برپایی انقلاب، نابودگی آزادی در سیستم پادشاهی بود. اما کمترین سهم از آن فریاد متعلق به “آزادی بیان” بود».

رضا خندان بر آن است که به این موضوع کم بها داده شده و جامعه کمتر فرصت آن داشته که به آن بپردازد. می‌گوید: می‌پنداریم که این “مقوله آشنا و غریب” را می‌شناسیم، اما جامعه در عمل و تجربه همیشه از آن محروم بوده است. “روال همیشگی استبداد” امکانی برای شناخت آن فراهم نیاورد. آنگاه نیز که آزادی از راه رسید، چپ آن دوره آن را خواستی “لیبرالی” می‌دانست و راست نیز در “شکل و شمایلی مذهبی” از آن به عنوان مقوله‌ای “غیرمذهبی” نام می‌برد. فرمان شکستن قلم‌ها از سوی خمینی به این معنا بود که از این‌پس همه آن قلم‌هایی را که نخواهند “در راه اسلام قلم بزنند” خواهند شکست و شکستند.

به نظر نویسنده، این پیام جدی گرفته نشد. زمان می‌خواست تا تجربه شود که با “مقدسات” نمی‌توان به زبان “چون و چرا” سخن گفت: «در طول تاریخ، شک‌کنندگان، منتقدان و معترضان به “مقدس”، کافر و مرتد و خائن اعلام و به سختی مجازات شده‌اند». او خود در شمار همین افراد هم‌اکنون به بند گرفتار آمده است.

تراژدی تلخ روزگار است که در تاریخ کشور «در زمان قاجار به سخره گرفتن یا انتقاد از سلطان و شیوه‌های حکومتی، البته که ممنوع و خطرناک بود و سانسور می‌شد، اما همین کار (به سخره گرفتن شاه قاجاری و شیوه قجری) در زمان پهلوی نه تنها ممنوع نبود و سانسور نمی‌شد بل‌که مورد تشویق هم قرار می‌گرفت. در عین‌حال کسی حق نداشت و نمی‌بایست مثلاً کاریکاتوری از شاه پهلوی بکشد؛ این جزو خط قرمزهای دستگاه سانسور بود. همین کار (کشیدن کاریکاتور شاه پهلوی و قجری) در دوره حکومت جمهوری اسلامی نه تنها ممنوع نبوده و نیست بل‌که به وفور انجام گرفته است». در برابر اما انتقاد از نظام کنونی جرم محسوب می‌شود.

دریغ و درد که نظام‌های حاکم بر ایران همیشه نگاهی سیاسی به ادبیات داشته‌اند. همین نگاه انتظار خواننده از نویسنده را سیاسی می‌کند و هم‌زمان یک خودسانسوری را در جامعه می‌گستراند. حاصل این‌که نه نویسنده و نه خواننده در موقعیتی قرار نمی‌گیرند تا خود را در ادبیات بازیابند. رضا خندان این موقعیت آشکار و پنهان سانسور را “پدیده‌ای ضدآزادی بیان” می‌داند که “دخالت دولت‌ها برای محدود کردن آزادی بیان را تبیین می‌کند”. به نظر او «خودسانسوری نتیجه اعمال سانسور در جامعه است، یکی از پیامدهای آن است.»

سانسور و خودسانسوری در چنین موقعیتی به اخلاق تبدیل می‌شود و «به هر میزان که جامعه در شرایط نابودگی آزادی بیان زیست می‌کند، از سوی صاحبان قدرت، تشویق و مجبور به رعایت “اخلاق” می‌شود. حاکمان در پناه تبلیغات اخلاقی، توجیهاتی برای محدود کردن و نقض آزادی بیان به خورد جامعه می‌دهند».

“یادداشت‌های زندان پیرامون سانسور و آزادی بیان” هجده جستار است در این عرصه‌. این یادداشت‌های ملموس را می‌توان خواند و بر آن اندیشید. و این خود اعتبار این کتاب است.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.