در ادامه، سخنان سید محمد موسوی خوئینیها، دادستان وقت انقلاب و امیرالحاج سابق نظام که به دلیل اتخاذ مواضع تند در سال ۱۳۶۱ از مکه اخراج شده بود، شرایط را حساستر کرد. وی خواهان این شده بود که راهپیمایی متداول “برائت از مشرکین” تا مسجدالحرام بدون حضور نیروهای امنیتی ادامه پیدا کند.
با نظر آیتالله خمینی شعارها و مواضع اتخاذشده در سالهای قبل، به محکومیت دولتهای غربی، شوروی و اسرائیل محدود شده بود و تاکید شده بود که سخنی علیه مقامات عربستان و دیگر کشورهای عربی گفته نشود. اما بر اساس برخی از ادعاها، یک جریان سازمانیافته برای تغییر مسیر مسالمتآمیز سالهای قبل و طرح شعارهای تند شکل گرفته بود.
در چنین فضایی، اقدام سازماندهندگان راهپیمایی فوق برای جلوتر رفتن از مسیر همیشگی در بستر اتفاقات قبلی، سوءظن مقامات امنیتی عربستان سعودی را برانگیخت و با برخورد آنها فضا به سمت خشونت رفت و عده زیادی از حجاج ایرانی کشته و مفقود شدند.
تا به امروز چگونگی آن رویداد غمانگیز کاملا روشن نشده است. مقامات حکومتهای ایران و عربستان هر یک دیگری را عامل خشونت معرفی میکنند. جمهوری اسلامی مدعی است که عدهای از افراد ناشناس ابتدا به سمت حجاج راهپیماییکننده سنگ و کلوخ پرتاب کرده و سپس ماموران مسلح به سمت حجاجی که از خود دفاع میکردند، با سلاحهای گرم شلیک کردهاند. اما ریاض مدعی است که حجاج ایرانی با سنگ، چوب و تکههای شیشه شکسته به ماموران انتظامی و امنیتی سعودی حمله کردهاند. بنا به ادعای آنها، دلیل کشته شدن افراد ازدحام بیش از حد و خفه شدن زیر دست و پا بوده است.
آیتالله منتظری آن فاجعه را نتیجه سوژه دادن یک سری افراد تندرو به عربستان سعودی دانست که با کارهای ناپخته و تحریکآمیز باعث شدند تا راهپیمایی به شکل آبرومندی برگزار نشود.
مهدی کروبی، نماینده وقت آیتالله خمینی در امور حج و مسئول بعثه رهبری، در جمعهای خصوصی بارها اعلام کرده بود که نظام برنامهای برای حساس کردن سخنرانی “برائت از مشرکین” و کشیده شدن آن به تقابل نداشت. او افرادی چون محسن میردامادی و محمد نعیمیپور، از اعضای ارشد “حزب مشارکت ایران اسلامی” را متهم میکند که با رفتار خودسرانه و تندروی باعث بروز آن بحران شدند که با واکنش تند عربستان به خشونت و خونریزی کشیده شد.
بر اساس بیانیه رسمی وزارت کشور عربستان، در این رویداد ۲۷۵ تن از حجاج ایرانی، ۸۵ شهروند سعودی از جمله نیروی پلیس و ۴۵ تن از حجاج دیگر کشورها کشته و ۶۴۹ نفر نیز زخمی شدند. این آمار از سوی جمهوری اسلامی رد شده که در عوض از کشته شدن ۳۲۵ ایرانی (۲۰۳ زن و ۱۲۲ مرد) در واقعه مذکور خبر داده است. بعد از این اتفاق مهدی کروبی از عربستان اخراج شد. همچنین در جریان حمله به سفارت عربستان سعودی در تهران یکی از کارکنان آن کشته شد.
در ادامه، به مدت چهار سال روابط رسمی دو کشور قطع شد. همچنین حجاج ایرانی نیز به مدت چهار سال در عربستان حضور پیدا نکردند. آیتالله خمینی در یک سخنرانی رسمی اعلام کرد که “اگر از صدام بگذریم از فهد نمیگذریم”. او در نامه به مهدی کروبی، آن اتفاق خونین را پیروزی سیاسی و ایدئولوژیکی برشمرد که به زعم او «اگر هزاران مبلّغ و روحانی را به اقطار عالم میفرستادیم تا مرز واقعی بین اسلام راستین و اسلام آمریکایی و فرق بین حکومت عدل و حکومت سرسپردگان مدعی حمایت از اسلام را مشخص کنیم، به صورتی چنین زیبا نمیتوانستیم».
اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس سوم، در خطبههای نماز جمعه اعلام کرد: «انتقام این خونهای مقدس این است که حرمین شریفین و بقیع مقدس از لوث وجود وهابیهای شرور و خبیث پاک شود. انتقام خون این شهدا این است که ثروتهای عظیم و عزیز دنیای اسلام که در زیر خاکهای جزیرهالعرب و در جنوب خلیج فارس خوابیده است از دست این جنایتپیشههای عالم استعمار گرفته شود».
بدین ترتیب خونینترین حج در تاریخ قرن گذشته، روابط ایران و عربستان را به اوج تیرگی در روابط تاریخی در بیش از نه دهه گذشته رساند. شدت تقابل در این اتفاق به مراتب از رویارویی اولیه بعد از تشکیل حکومت عربستان سعودی در حجاز در دوران سلطنت رضا شاه بیشتر بود.
رضا شاه با اکراه تن به برقراری رابطه با نظام سیاسی عربستان سعودی داد که ابتدا “پادشاهی حجاز و نجد و ملحقات آن” نامیده شده بود. در دوران حکومت پهلویها رابطه دو کشور در چرخهای از “رقابت و تقابل” بود، اما تشکیل جمهوری اسلامی با داعیه رهبری جهان اسلام روابط دو کشور را بحرانی کرد.
رویارویی قدیمی “سنی و شیعه” و رقابت در حوزه سیاستگذاری در بازار نفت و معادلات خاورمیانه، این بار با تعارض ایدئولوژیک و رهبری جهان اسلام تلفیق شد. مقامات جمهوری اسلامی اسلام عربستان را “اسلام آمریکایی” نامیدند. عربستان نیز قرائت انقلابی از اسلام حکومت نوپای ایران را انحرافی و بدعت نامید. درگیری در سالهای اولیه بعد از انقلاب بالا گرفت، ولی از سال ۶۲ سمت و سوی نزولی یافت و مجددا اختلافات در سال ۶۶ اوج گرفت.
اما حمله نظامی صدام حسین به کویت به ناگاه معادلات را تغییر داد و باعث شد ایران و عربستان سعودی از نقطه اوج تقابل منطقهای دور شوند و فضا برای تنشزدایی مساعد شود. پایان جنگ سرد نیز دو طرف را به سمت نزدیکی سوق داد. در دوره رهبری علی خامنهای نهی آیتالله خمینی زیر پا گذاشته شد.
رفسنجانی که زمانی به دنبال براندازی حکومت آلسعود بود، بعد از قرار گرفتن بر مسند ریاست جمهوری دست دوستی به سمت آنها دراز کرد. بهترین دوره روابط دو کشور در ایران بعد از انقلاب، در زمان دولتهای رفسنجانی و سید محمد خاتمی بود. البته کماکان رقابت و تفاوت عملکرد وجود داشت و روابط نیز گرم نشد، اما تقابل چندانی هم وجود نداشت.
ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، وقوع بهار عربی و تحرکات پشت پرده عربستان سعودی برای تحریک جرج بوش پسر برای حمله نظامی به ایران، باعث شد تا روابط مجددا تیره شود. رقابت دو کشور به جنگهای نیابتی در سوریه و یمن گسترش یافت. تا پیش از آن تقابل سیاسی در لبنان و عراق جریان داشت.
روی کار آمدن دولت حسن روحانی نه تنها تاثیری در کاهش تنشها نداشت، بلکه در دی ۱۳۹۴ عدهای از اصولگرایان تندروی مخالف دولت اعتدال در اعتراض به اعدام شیخ نمر، روحانی منتقد عربستانی، به سفارت و کنسولگری عربستان سعودی در تهران و مشهد حمله کرده و ساختمانهای این مکانهای دیپلماتیک را آتش زدند. سخنان خامنهای که تهدید کرد «انتقام الهی گریبان سیاستگران سعودی را خواهد گرفت» و عدم برخورد قضایی معنادار، نشانگر حمایت نهاد ولایت فقیه از حرکت فوق بود. با این اتفاق دوباره روابط دو کشور قطع شده و سفارتخانهها تعطیل شدند.
بدین ترتیب در نیمه دوم دهه نود تقابل ایران و عربستان دوباره بالا گرفت. مقامات سعودی به سمت تشکیل محور عربی مخالف توسعهطلبی جمهوری اسلامی رفتند و برای نخستین بار قدمهایی برای همگرایی کلان با اسرائیل نیز در این مسیر برداشتند. همچنین با حمایت مالی از برخی مخالفان و رسانههای فارسیزبان برونمرزی سعی کردند به جمهوری اسلامی فشار بیاورند. نزدیکی مقامات سعودی به دولت ترامپ و همراهی با سیاست “فشار حداکثری”، با حمله موشکی منتسب به نیروهای نظامی ایران به تاسیسات نفتی آرامکو در داخل خاک عربستان سعودی همراه شد. این اتفاق آسیبپذیری عربستان را آشکار کرد.
عدم تلافیجویی عربستان نشانگر رویکرد تاریخی سعودیها در بروز واکنش محتاط نسبت به دول متخاصم و استفاده از اعتبار دیپلماسی برای کند کردن پیکارجویی جمهوری اسلامی و نیاز به برخورد جمعی با همکاری غرب بود. عواملی چون “ناتوانی عربستان از پیروزی در مداخله نظامی در یمن”، “تهدید بیثباتی در خاورمیانه برای همه بازیگران”، “نیاز جمهوری اسلامی به ممانعت از پیشرفت طرح صلح ابراهیم و افزایش همگرایی بین عربستان و اسرائیل” و “نیاز عراق به تنشزدایی ایران و عربستان” باعث شدند تا از سال گذشته مذاکراتی بین دو کشور انجام شود که اکنون با ارتقاء به آستانه گفتگوی مستقیم وزرای خارجه دو کشور رسیده است.
در حال حاضر دولت عربستان رویکرد میانهای را در پیش گرفته تا در سطح منطقه با اسرائیل و ایران روابط متوازنی را برقرار کند. البته ایدهآل عربستان برخورد تقابلی شدید آمریکا با حکومت ایران است، اما در شرایطی که امیدی به تحقق این خواست از دولت بایدن ندارند و از طرف دیگر در تشدید تنش بین غرب و شرق خواهان قرار دادن همه تخم مرغها در سبد غرب نیست، تنشزدایی کنترلشده با جمهوری اسلامی را به صورت مشروط دنبال میکند.
شرط ریاض رعایت خواستههای تعدیلشدهاش در یمن برای پایان جنگ و کاهش تقابل جمهوری اسلامی در لبنان، عراق و سوریه با عربستان است. عربستان به این نتیجه رسیده است که ادامه تقابل کنونی چشمانداز روشنی ندارد.
از سوی دیگر، پذیرش تقاضاهای عربستان سعودی برای جمهوری اسلامی دشوار است، اما احیای دوباره روابط دیپلماتیک میتواند فرصتی برای خروج از انزوا و کاهش فشار غرب و اسرائیل باشد. همچنین میتواند فرصتهای اقتصادی نیز ایجاد کند و در صورت احیای برجام، امتیازات اقتصادی آن را برای ایران با کاهش مشکلآفرینی از سوی عربستان افزایش دهد. مصالحه با عربستان در شرایط قابل قبول برای حکومت ایران، میتواند بنبست کنونی در لبنان و عراق را بشکند و فشار از روی جمهوری اسلامی تا حدی کاهش پیدا کند.
برای این هدف جمهوری اسلامی ابایی از عقبنشینی کنترل شده ندارد، بخصوص در شرایطی که حکام سعودی نیز ناگزیر از چنین رویهای هستند. سخنان فیصل بن فرحان آلسعود، وزیر خارجه عربستان، بعد از پایان سفر جو بایدن روشنگر است که با رد ادعای تشکیل ناتوی عربی اعلام کرد: «دست دوستی ما به سمت تهران دراز است».
از زاویهای دیگر باید توجه داشت که دو طرف راه حل ساده و تماما مثبتی ندارند، بلکه مجبور هستند در قالب پیچیده بین منافع متضاد امتیازاتی را برای مصالحه بدهند که با ریسکهای قابل اعتنا مواجه است. در واقع راه حل مطلوب و ایدهآلی برای عادی شدن روابط دو کشور وجود ندارد و بین گزینههای ممکن باید حالتی که کمترین پیامدهای منفی را دارد برگزینند.
ازاین رو ۳۵ سال پس از “جمعه خونین” این رویداد تاثیری در سیاست کنونی جمهوری اسلامی با عربستان ندارد و تبدیل به واقعهای تاریخی و فراموششده گشته است. مصالح سیاسی و ژئوپلیتیک، نظام را به سمت عادیسازی دوباره رابطه با عربستان کشیده است که البته قیود و شرایطی نیز دارد.
به نظر میرسد روابط دو کشور از نقطه جوش تیرگی دور شده و در مسیر تنشزدایی است. باز شدن دوباره سفارتها تا پاییز امسال محتمل است، اما اگر چنین شود، روابط دو کشور گرم و عاری از تنش نشده و مبارزهجویی در قالبهای جدیدی جریان مییابد.
تا زمانی که رویارویی بر سر رهبری جهان اسلام بین دو کشور جاری است و توسعهطلبی در قالب ایجاد نیروهای همسو و نفوذ سیاسی جریان دارد، عدم قطعیت و ناپایداری در روابط دو کشور حاکم خواهد بود و هر لحظه ممکن است تنش ایجادشده آتش برخوردهای گستردهتر را شعلهور کند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.