کارگرانی که در رکود و بحران اقتصادی اخراج شدهاند یا دستمزد معوقه دارند، هیچ پشتوانه یا مرجعی برای دادخواهی و تظلم ندارند. تشکلها از هم پاشیده شدهاند و قانون نیز حامی آنها نیست. شماری از آنها تاب فشارها را نمیآورند و خشم و اعتراض و نومیدی خود را با گرفتن جان خود بیان میکنند؛ با آتش، در برابر انظار و با شیوهای دلخراش و تکاندهنده.
تورم صعودی و بحران معیشت به موازات قراردادهای شکننده و ناامنی شغلی، نرخ خودکشی در محیطهای کارگری ایران را افزایش داده است.
نهم مرداد، یک کارگر قراردادی شرکت آب و فاضلاب استان گیلان که از سوی پیمانکار تعلیق شده بود، روی خودش بنزین ریخت و خودسوزی کرد. اوایل خرداد هم یک کارگر آبفای کهگیلویه و بویر احمد در اعتراض به تاخیر در پرداخت دستمزد معوقه، خودسوزی کرد. در همین ماه، یک کارگر فصلی در شرکت دخانیات گلستان، پس از توبیخ و معرفی به کمیته انضباطی خودش را به آتش کشید.
کمتر از دو ماه قبل نیز دو کارگر اخراجی پتروشیمی فارابی ماهشهر با سه سال سابقه کار، اقدام به خودسوزی کردند که با مداخله به موقع همکارانشان به بیمارستان منتقل شدند.
در ماه خرداد، دو کارگر دیگر در یاسوج و قزوین با خودسوزی و حلق آویز کردن، خود را کشتند. کارگر یاسوجی که پدر سه فرزند بود، به خاطر ناتوانی در پرداخت بدهی ۱۰میلیون تومانی خودش را به آتش کشید.
بیشتر بخوانید: کرونا و دستهای خالی کارگران روزمزد
اوایل اردیبهشت و در یک نمونه تکان دهنده، دو کارگر شاغل در یک واحد نانوایی در روستایی از توابع ممسنی، با مصرف قرص برنج خودکشی کردند. ویدئوی وداع این دو قبل از خودکشی در اینستاگرام آنها منتشر شد و موجی از بحث درباره شرایط معیشتی جامعه کارگری به راه انداخت.
ناصر آقاجری، فعال کارگری پیشتر به خبرگزاری ایلنا گفته بود که خودکشی کارگران به این دلیل است که نیرو و قدرتی برای دفاع از حقوق خود ندارند: «در ساختاری که امنیت شغلی از میان میرود و تعدیل ساختاری حاکم میشود، کارگر جایگاه خود را از دست میدهد؛ وقتی قیمت مواد غذایی به سرعت گران شده و کارگر نمیتواند با دستمزدی که میگیرد، هزینههای حداقلی زندگی را تامین کند و همچنین نمیتواند از طریق ایجاد تشکلهای صنفی برای حقوق ابتدایی خود مطالبهگری کند، دست به کارهای غیرقابل قبول و دردناکی مثل خودسوزی میزند… وقتی کارگر به یاس و ناامیدی میرسد، ابزاری جز جسم خودش پیدا نمیکند که با آن اعتراض کند. خودسوزی خیلی رنجبار و دردآور است و در حافظه جامعه مثل یک زخم باز باقی میماند.»
۸ مورد خودسوزی در ۷۰روز
روزنامه اعتماد در بررسی خودسوزی ۸ کارگر در یک بازه زمانی ۷۰ روزه به “پیامی نگرانکننده” اشاره میکند: «تا نیمه دهه ۱۳۹۰، خودسوزی یک اجبار رایج در برخی مناطق کشور، از جمله جنوب، غرب و شمال غربی بود که اغلب هم زنان و دختران با انتخاب این روش خودحذفی میخواستند اعتراض به سنت و فرهنگ حاکم بر منطقه را به گوش گسترهای دورتر از خانواده و اطرافیان برسانند. اعتراض به ازدواجهای تحمیلی، ممانعت از ادامه تحصیل، سختگیریهای فرهنگی و مذهبی، قومیتی و طایفهای، مهمترین دلایلی بود که زنان و دختران این مناطق را به انتخاب دردناکترین روش پایان دادن به زندگی وا میداشت.»
بیشتر بخوانید: کرونا؛ کارگران در دو راهی جان و نان
اعتماد در همین زمینه به نقل از حسین راغفر، اقتصاددان نوشته مجموعهای از عوامل باید دست به دست هم بدهند تا فرد به چنین استیصالی برسد: «کسی که خودسوزی میکند میخواهد اعتراضی را هم بيان كند. خودكشي و به خصوص خودسوزی را بايد به عنوان يک طغيان در نظر گرفت، به عنوان نوعی شورش ولی اين شورش به جای اينكه عليه عوامل شكلبخشیدن اين نارضايتی باشد، عليه خود فرد است… البته فراموش نكنيم كه از ديگر اشكال متداول طغيان، اعتياد است. اعتياد يک نوع شورش است ولی فرد به جای اينكه اعتراضات خود را بيرونی كند، برای فرار از واقعيتهای تلخ پيرامون و ناتوانی از غلبه بر آنها، به افيون اعتياد پناه میبرد.»
این استاد دانشگاه یادآور شده که اعتياد، تنفروشی، خودكشی، ورود به قلمرو جرم و جرايم، حتی مهاجرت و فرار مغزها، اشكال شورش عليه بینظمی يا آن نظم موجود است كه قربانيان خود را ناديده میگیرد.
راغفر تاکید میکند که انتخاب خودسوزی یک نمایش برای برانگیختن احساسات در جامعه نیست: «پيام اصلی خودسوزی اين است كه فرد میخواهد خودش را از فشارهای روحی كه با آن مواجه است، رها كند ولی میخواهد ضمنا تاثيری هم بر جامعه گذاشته باشد وگرنه میتوانست مرگ راحتتری را اختيار كند. وقتی به كف جامعه میآيد و خودش را و اعتراضش را اينطور بروز میدهد، حتی انتخاب اين روش خودحذفی هم دارای پيام است. اين كارگران قصدشان اين بود كه پيامشان ديده و شنيده شود.»