اگر برای یک دم، باور ابنسینا را به معاد روحانی بپذیریم و روان او را همچنان زنده بپنداریم، باید گفت چنین گزینشی که سویه پزشکیاش را برجستهتر میسازد، شاید چندان خوشایند او نباشد.
به یاد بیاوریم که در نامهنگاریهایشان، ابنسینا در واکنش به پرسش ابوریحان بیرونی بر پایه سخنی از رازی در مخالفت با ارسطو، چنان برمیآشوبد که خویشتنداری از کف میدهد. بوعلی بر رازی میتازد چرا که از حد پیشه خود، “زخمبندی و مرهمگذاری و نگریستن در شاش و گه مردمان” (۱) فراتر رفته و نادانی خود را آشکار کرده است.
ابنسینا که در ۱۸ سالگی به این دلیل که توانست امیر نوحبن منصور را درمان کند به دربار سامانیان راه یافت و در ۳۷ سالگی، به گواهی دستخطی از او بر حاشیه ترجمه عربی کتابی از جالینوس، همچنان خود را “المتطبب” میخواند، نمیتواند فراموش کند که بخش بزرگی از آوازهاش را، چه در زمان زندگی، چه پس از مرگ جسمانی، مدیون تواناییاش در درمان بیماران و نگارش “القانون فیالطب” بوده است.
اما خود را افزون بر پزشک، فیلسوف به معنای اسلامی آن میداند، یعنی کسی که خرد یونانی را در چارچوب آنچه “علم” قرآنی میتوان نامید به کار میبندد. این علم با آنچه دانش علمی میدانیم تنها در نام همسانی دارد: «علم یعنی حضورداشتِ کنونی و بیمیانجی چیزی تک، که نزد آدمی یا فرشته بر پایه اسم آن امکانپذیر میشود.(۲)» الله این “اسما” یا نامها را در پهنه شناختنی میآفریند، و تنها کاری که از آدمی برمیآید پالودن خویشتن است تا شایستگی دریافت این علم را بیاید.
در این مفهوم چنین علمی، علم نبوی است. پس آشفتگی ابنسینا از این نیست که همکاری دیگر پا در کفش فلسفه میکند. از این است که این پزشک با فریبکار و خطرناک دانستن پیامبران از یکسو و به خوداستوار خواستنِ خرد از سوی دیگر، تنگی کفشی را که در جهان اسلامی برای پای فلسفه دوختهاند، مینمایاند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
نامگذاری روزی در گاهنامه، برای نکوداشت حکیم ری، بیگمان جای شادمانی دارد. اما او را تنها داروساز یا پزشک نامیدن میتواند در راستای کوششی باشد که همواره، حتی در زمان زندگی رازی، میخواسته نام او را از دایره فیلسوفان بزداید و پس از مرگ او کتابخانهها را از نوشتههای فلسفیاش بپیراید.
نگاهی به فهرستی که بیرونی از نوشتههای رازی، ۱۸۴ عنوان، گردآورده است و سنجش آنها با آنچه از او به جای مانده است، کارسازی هراسانگیز این کوشش را آشکار میکند. از ۱۴ عنوانی که بیرونی در زیرمجموعه الالهیات جای داده، تنها “سیرة الفلسفیه” و”الطب الروحانی” به دست ما رسیدهاند. از شش رساله زیرمجموعه مافوقالطبیعه و دو کتاب “نقض الادیان” (ستیزش با دینها) و “مخاریقالانبیاء” (ترفندهای پیامبران) که بیرونی در زیرمجموعهای به نام الکفریات نام برده و از ۱۶ رساله زیرمجموعه فلسفیه، چیزی برجای نمانده است.
و آنچه از”العلم الالهی” میشناسیم، که بیگمان کتاب فلسفی اصلی او بوده است و از آن در سیرة الفلسفیه نام میبرد، پارههایی است که دشمنانش، به ویژه اسماعیلیان، برای ردیه نوشتن بر اندیشههایش، بازگو کردهاند. این میان سند مهمی که از او و اندیشههایش در دست داریم، کتاب “اعلام النبوه” ابوحاتم رازی است. این کتاب دربردارنده گفتوگوی داعی و متکلم اسماعیلی با همشهریاش فیلسوف ری است.
اما چه چیز در اندیشههای رازی بدین پایه خطرناک بوده که چنین بسیج همگانی برای نابودی نوشتههایش را در پی داشته است؟ رازی تنها کسی است که در درازنای تاریخ فرهنگی ما (۳) بر پایه گمانه برابری خرد، سروری پیامبران و امامان را به پرسش کشیده است.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
رازی از یکسو، بر پایه گمانه برابری خرد، پیامبری را انکار میکند، و ایمان به آن را برای آدمیان و همزیستیشان زیانبار میداند و از سوی دیگر بر پایه نابخردی گفتار پیامبران و تناقضهای میان آنان، قوانینشان را هم خرافات و یاوه مییابد. این نگرش تمام ساختار فکری و سیاسی را که بر پایه کلام قرآن در جهان اسلامی استوار شده است به لرزه میاندازد.
با نگاهی به سرنوشت نوشتههایش، این پرسش به ذهن میآید که چگونه خودش به سرنوشت کتابهایش دچار نشده است؟ شاید جایگاه بلندی که در دانش پزشکی و مهارتی که در این کار داشته، جانش را نجات داده باشد. اگر چنین بوده، پس زادروز او برای بزرگداشت پزشکان و ستایش پزشکی شایستهتر میبود. چرا که هنر درمان در پیش او تا پس راندن فتواهای مرگ کارایی داشته است؛ فتواهایی که امروزه نیز و در سراسر جهان، تیع برندهشان را بر گلوی آزاداندیشان مینشانند.
***
۱. ابوریحان بیرونی و ابنسینا، الاسئلة و أجوبة، تصحیح و مقدمه حسین نصر و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۲، ص ۱۳.
۲. Abdoldjavad Falaturi, Die Umdeutung der griechischen Philosophie durch das islamische Denken, Würzburg, Königshausen & Neumann, 2018, S.167
۳. نگ: آرامش دوستدار، امتناع تفکر در فرهنگ دینی، چاپ اول، پاریس، خاوران، ۱۳۸۳، ص۲۵۱؛ چاپ دوم، کلن، فروغ،۱۳۹۲، ص۲۴۳.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.