نام گروهشان هم حتی متفاوت با تمامی گروههای مختلف موسیقی بود که آن روزها مشعول به فعالیت بودند. به آن چهار نفر لقب “۴ بچه جن” را داده بودند.
پس از آن، سالها با گروه بلککتز فعالیت موسیقایی خود را ادامه داد. آن زمان این گروه تازه تاسیس به رهبری شهبال شبپره برنامه اجرا میکرد و فرهاد هم به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو به گروه اضافه شد و با بازخوانی آثاری از بیتلز، انیمالز، بیجیز، الویس پریسلی، ری چارلز، تام جونز، نینا سیمون، فرانک سیناترا و بسیاری از چهرههای شاخص آن دوران موسیقی جهان، مخاطبانش را که بیشتر غیرفارسی زبان بودند را برای رزرو میزهای رستوران دانسینگ کوچینی به رقابت وادار کرد.
همکاری فرهاد و بلککتز تا سالها ادامه یافت. خودش معتقد بود، بهترین دوران گروه و ترانههایی که اجرا کرد به سال ۱۳۵۳ بازمیگشت که گروه با چهار ساز زهی فعالیت میکرد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
همکاری فرهاد با این گروه که در طول سالهای فعالیت هم زمزمههایی از اختلاف نظر در بین آنها شنیده میشد، به خاطر آنچه فرهاد “حکم اجبار” نامیده بود، پایان گرفت. میگفت، مشکلاتی با گروه داشت که به همین خاطر تصمیم گرفت از آن پس به صورت انفرادی کارهایش را دنبال کند.
اما پیش از همکاری با گروه بلککتز، فعالیت سالهای ابتدایی فرهاد و خواندن ترانههای غیر فارسی هم او را به شهرت رسانده بود، چرا که کم کم به جز مخاطبان غیرفارسی زبان، توجه گروهی از ایرانیان که صدای او را متفاوت ارزیابی میکردند، نیز به فعالیتهای موسیقایی فرهاد جلب شده بود، تا جایی که در آن روزها به او لقب “ری چارلز” ایران را دادند.
در فضای دهه ۵۰ که تلویزیون به خانه بسیاری از ایرانیان راه یافته بود، اکران “فیلم فارسی” رونق یافته بود، شوهای مختلف اجرا میشد و موسیقی کابارهای هم مخاطبان خود را داشت، باید اتفاق دیگری رقم میخورد که عده بیشتری با صدای “ری چارلز” ایران آشنا شوند.
اسفندیار منفردزاده این قدم را برای فرهاد برداشت و با انتخاب هوشمندانه او برای اجرا ترانه “مرد تنها” به شهرت فرهاد سرعت بخشید.
مرد تنها، صدای “موسیقیِ اجتماعی”
فرهاد در ۲۶ سالگی و در سال ۱۳۴۸ ترانه “مرد تنها” را برای فیلم “رضا موتوری” اجرا کرد.
اسفندیار منفردزاده در مصاحبهای که پیش از این با دویچهوله فارسی داشت، درباره این انتخاب گفته بود: «فرهاد تا آن زمان هیچ ترانهای به زبان فارسی نخوانده بود و قصدش را هم نداشت. من برای این ترانه دنبال صدایی خاص میگشتم که در بین خوانندگانی که آن زمان مشغول به کار بودند و اتفاقا مشهور هم بودند، نیافته بودم. به فرهاد پیشنهاد کردم این کار را بخواند. در ابتدا هم نپذیرفت اما با این شرط که بخواند و اگر بد شد و نپسندید، آن را استفاده نمیکنیم، به استودیو آمد و خواند.»
“رضا موتوری” بی تردید بدون “مرد تنها” و البته بدون فرهاد چیزی کم داشت. فرهاد قطعه مرد تنها را با شعری از شهیار قنبری و آهنگسازی اسفندیار منفردزاده در این فیلم که ساخته مسعود کیمیایی بود، خواند.
آهنگ به صورت تک ترانه همزمان با نمایش فیلم، منتشر و تبدیل به یکی از پرفروشترینهای سال شد. فرهاد از همین اولین ترانه به زبان فارسی تبدیل به صدای “موسیقیِ اجتماعی” شد.
“جمعه”، هدیهای به تو که هر روزت جمعه است
“جمعه” دومین ترانهای بود که فرهاد با همکاری شهیار قنبری و اسفندیار منفردزاده خواند. ترانهای که در سال ۱۳۴۹ منتشر شد و در زمره ترانههای اعتراضی آن سالها جای گرفت.
مثلث هنری این سه هنرمند هم حالا شکل گرفته بود. شعرهای اعتراضی قنبری، آهنگسازی با صلابت منفردزاده و صدای متفاوت فرهاد با ترانههایی که منتشر میشد، بسیاری را به یاد ترانههای دغدغهمند سالیان گذشته با شعر و آهنگهای عارف قزوینی و یا سالها بعد ترانه “مرا ببوس” که به یکی دیگر از ترانههای اعتراضی تبدیل شده بود، می انداخت.
فرهاد معتقد بود که متن ترانه “جمعه” به گونهای بود که گوئی هزاران نفر همینها را با هم فریاد میکنند اما معترض بودن ترانه جمعه را فرهاد به گردن آهنگساز انداخته و در مصاحبهای گفته بود: «شاید آهنگساز آن را به جمعه واقعه سیاهکل ارتباط داده باشد. به هر حال برای اغلب ما، همچنان جمعه روز بدی است. روز بی حوصلگی.»
منفردزاده هم البته ادعای فرهاد مبنی بر اینکه اگر اعتراضی در ترانهها است، در درجه نخست به آهنگساز آن بازمیگردد را پذیرفته و گفته بود: «وقتی “جمعه” منتشر شد، هیچ کشش و گرایشی به مسائل اجتماعی و خواندن ترانه معترض وجود نداشت. در واقع من بودم که این کارها را مرتکب میشدم. با این ترانهها گویی دور تازهای از ترانههای اعتراضی آغاز و این شیوه ترانهخوانی باب شد.»
شهیار قنبری در کتاب “دریا در من” درباره ترانه “جمعه” نوشته است: «در یک عصر جمعه، ترانه “جمعه” را در خانه اسفندیار نوشتم. ترانه را به امیر نادری و فیلم “خداحافظ رفیق”اش، دوستانه پیشکش کردیم. روی جلد صفحه چهل و پنج دور، سه تصویر سپید و سیاه از جوانی ما. پشت جلد، دستانی پیر، چروکیده، سیاه، گرسنه. پای این تصویر نوشتم: نازنین، هدیه ای به تو که هر روزت، جمعه است.»
“هفته خاکستری”، اولین و آخرین تجربه با واروژان
“هفته خاکستری” در سال ۱۳۵۳ باز هم با شعری از شهیار قنبری و این بار در تجربهای تازه با یکی دیگر از آهنگسازان بهنام آن زمان یعنی واروژان ساخته شد. این قطعه تنها همکاری فرهاد با واروژان بود.
عمده ترانههای پیش از انقلاب فرهاد را اسفندیار منفردزاده ساخته بود. دو قطعه “خسته” و “اسیر شب” را در همکاری با محمد اوشال منتشر کرد و ترانه “آینهها” را حسن شماعی زاده برایش ساخت. قطعه “آوار” نیز تنها کار آهنگسازی فرهاد پیش از انقلاب بود و البته مقدمهای بر کار آهنگسازی بیشتر برای سالهای پس از انقلاب.
در سالهای پس از انقلاب، با سانسور و محدودیتهایی که به وجود آمد، بسیاری از افرادی که در بسیاری از مصاحبههایش گفته بود، تمایل داشته با آنها کار کند، یا از ایران رفته بودند و یا به خاطر فضای سیاه آن سال ها کار نمیکردند، به همین دلیل بود که پس از چندین سال سکوت، وقتی دوباره تصمیم به فعالیت گرفت، تمام آثارش را خودش آهنگسازی کرد.
“هفته خاکستری” هم در دهه ۵۰ در حالی خوانده شد که بسیاری در بدو انتشار، این اثر را نیز حاصل شرایط اجتماعی آن سالها دانستند. ترانهای که با رخدادهای اجتماعی – سیاسی سال های بعد ایران نیز مدام شنیده شد.
“گنجشکک اشی مشی”، متلی قدیمی با رنگ و بوی اعتراضی
فرهاد در سال ۱۳۵۵ با دو ترانه باز هم به شهرت خود افزود. یکی از آن دو ترانه “گنجشکک اشی مشی”، متلی قدیمی است که منفردزاده با شیوه آهنگسازی مختص به خود، آن را نیز به یکی از ماندگارترین آثاری که فرهاد خوانده است، تبدیل کرد.
پیش از فرهاد، پری زنگنه نیز این متل قدیمی ایرانی را خوانده بود اما اجرای فرهاد مهراد، این ترانه را به شهرتی باور نکردنی رساند.
انتخاب این متل قدیمی از سوی منفردزاده و مهراد هم جای تعجب نداشت. این متل قدیمی هم روایتی سیاسی – اعتراضی داشت که منفردزاده در اصل برای فیلم گوزنها روی آن آهنگسازی کرده بود.
گفتنی است، روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی، حسن حاتمی است برای چاپ با گویش تهرانی در سال ۱۳۴۰ به احمد شاملو سپرده شده بود.
“محمد” یا “روایت”، آخرین قطعه پیش از سکوت اجباری
فرهاد مهراد در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی “وحدت” یا “محمد” را خواند. اسفندیار منفردزاده پیش از این در مصاحبهای گفته بود، فرهاد پیش از انقلاب، مسلمان معتقدی بود. نماز میخواند و روزه میگرفت و برخی از نزدیکان فرهاد معتقد بودند، او هم شاید تصور میکرد که با وقوع انقلاب اسلامی پا در بهشت موعود گذاشته و به همین خاطر توجهاش به شعر سیاوش کسرائی جلب شد که حاصلش باز هم در آهنگسازی اسفندیار منفردزاده، قطعه “محمد” شد که این قطعه هم خیلی زود در جرگه ترانههای روز جای گرفت.
“محمد” البته بعدها تغییر نام داد و به “وحدت” تبدیل شد. فرهاد هم در آن سالها معتقد بود، “وحدت” حد کمال شعر و موسیقی است. فرهاد در ابتدای قطعه “محمد” یا “وحدت”، حدیثی از پیغمبر اسلام نقل میکرد: «یک کشور با کفر باقی میماند ولی با ظلم باقی نمیماند» و بیخبر از اینکه این قطعه هم چیزی نبود که حکومت جدید ایران را از تاخت و تاز علیه حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی جامعه بازدارد.
ناگفته نماند، علاقه مندان به آثار فرهاد در دهه ۶۰ انتقادات بسیاری هم به او برای اجرای قطعه “محمد” وارد کردند.
با وجود اینکه فرهاد در پیش از انقلاب در تولید و اجرای آثار سیاسی و اجتماعی یکی از پیشگامان بود اما او نیز مانند بسیاری از هنرمندان دیگر در آن زمان، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ممنوعالکار شد و این محدودیت تا سال ۱۳۷۲ ادامه پیدا کرد.
اصولا در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی در ایران مشکل اصلی با ترانهو موسیقی – به هر شکل – بود و این محدودیتها خیلی زود دامن فرهاد را نیز گرفت.
“کوچ بنفشهها”، فریاد آن که ماند از زبان آن که رفت
فرهاد با وجود سالها ممنوع الکاری بالاخره توانست در سال ۱۳۷۲ آلبوم “خواب در بیداری” را منتشر کند که چند ترانه فارسی و انگلیسی را به همراه داشت.
فرهاد در این آلبوم تنها با نواختن ساز پیانو خواند و آهنگسازی تمامی ترانههای فارسی و انگلیسیاش را خود بر عهده داشت و البته این سبک اجرا هم برای نخستین بار در آن سالها بود که انجام میگرفت. شیوهای که تا زمان درگذشت فرهاد در همه کنسرتهایش پایدار ماند.
یکی از قطعات تاثیرگذار این آلبوم با شعری از محمدرضا شفیعی کدکنی بود که در آن سالها بیشتر از ترانههای دیگر مورد توجه قرار گرفت.
“کوچ بنفشهها” که گویی روایتگر داستان زندگی بسیاری از ایرانیانی بود که به واسطه انقلاب مجبور به ترک وطن شده بودند و حالا پس از سالها فرهاد درد آنها را فریاد میزد.
فرهاد در سال ۱۳۷۴ نیز اولین کنسرت پس از انقلاب خود را در کلن آلمان اجرا کرد که البته این اجرا اولین کنسرت پاپی بود که پس از انقلاب اسلامی در ایران مجوز اجرا در خارج از کشور را گرفته بود.
نقش شعر و موسیقی و وفاداری به سبک در ماندگاری فرهاد
فرهاد از معدود خوانندگان ایرانی بود که در سبک و سیاق کار هنری خود همیشه مسیری مشخص را طی کرد. بنا به خواست جامعه، شهوتِ شهرتِ گذرا یا برای درآمد بیشتر، هیچ وقت سبک و سیاقش را تغییر نداد.
اسفندیار منفردزاده چند سال پیش در مصاحبهای با دویچهوله از دلایل ماندگاری فرهاد گفته بود: «فرهاد تا وقتی خواند و اثر ساخت، فقط در سبک خودش ماند. هیچ وقت دنبال ترانههای تفریحی و سرگرم کننده نرفت. او با داشتن جنس صدایی متفاوت و البته صدایی تفکربرانگیز هیچ وقت تن به آنچه به آن اعتقاد نداشت، نداد.»
و البته در کنار ویژگیهای فردی فرهاد در کار کم نظیری که در طول سالها ارائه کرد، نقش پررنگ ترانه و آهنگهایی که برای صدای او نوشته میشد را نباید نادیده گرفت.
همکاری با آهنگسازان و ترانهسرایان به نام دهههای ۴۰ و ۵۰ که به هنرمندان دغدغهمند معروف بودند، بدون شک یکی دیگر از دلایل ماندگاری آثار فرهاد به شمار میآید.
منفردزاده که سالها سابقه همکاری با فرهاد مهراد را داشت، صدای او را صدایی شناسنامهدار میداند که کارش را با وقوع انقلاب اسلامی در ایران با وجود تمامی ممیزیها و سانسورها ادامه داد.
فعالیت فرهاد پس از انقلاب در ایران بسیار سخت و دشوار بود. در سال ۱۳۷۲ وقتی نخستین آلبومش برای انتشار پس از انقلاب مجوز گرفت، باز هم مورد خشم برخی از جریانات در ایران بود. در همان سال روزنامه کیهان انتشار آلبوم فرهاد را با مجوز وزارت ارشاد محکوم کرد.
در مقابل اما برخی دیگر در جمهوری اسلامی کوشش میکردند به هر شکل که مقدور بود، فرهاد را مصادره کنند. از اختصاص دادن گزارشها و خبرهای متفاوت در ستایش فعالیتهای فرهاد در پیش از انقلاب گرفته تا پخش کارهایش بدون اجازه از رادیو و سپس از صداوسیما.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
برای همسر فرهاد اما پخش صدای همسرش از صداوسیمای جمهوری اسلامی آن هم بدون کسب اجازه دیگر چیزی نبود که بتواند بیتفاوت از کنارش عبور کند. در دورهای دعوای حقوقی بر سر این ماجرا نیز بسیار داغ بود.
پوران گلفام، همسر فرهاد در مصاحبهای در پاسخ به اینکه چرا با پخش آثار فرهاد در صداوسیما مخالف است، گفته بود: «مشکل من بیقانونی تلویزیون جمهوری اسلامی است. فرهاد برای کارهایش یک دیسیپلین و پرنسیپهایی داشت و اجازه نمیداد که هر کس آن طور که دلش میخواهد، هر استفادهای که می خواهد از آثار او بکند. مسئله مالی نیست. مسئله سوءاستفادهای است که از آثار او میشود. کسانی که در برنامههایشان در صداوسیما به من و شما و هر کسی یاد میدهند قانون را رعایت کنیم، خودشان این آموزش را زیرپا میگذارند.»
۲۰ سال پس از درگذشت، همچنان در اوج
فرهاد در اواخر دهه ۷۰ متوجه شد به بیماری هپاتیت سی مبتلاست. این بیماری سالها با او بود و در نهایت در اواخر اردیبهشت ۱۳۸۱ تصمیم گرفته شد برای پیوند کبد به فرانسه برود اما برای این کار دیر بود و او در بامداد ۹ شهریور (۳۱ اوت) ۱۳۸۱ درگذشت.
همسرش در مصاحبهای گفته بود، ابتدا قصد داشته او را بسوزاند تا همیشه همراهش باشد اما بستگانش در ایران به او هشدار دادهاند، اگر این کار را بکند در صورت بازگشت به ایران با مشکل مواجه خواهد شد و در نهایت فرهاد در آرامگاهی در جنوب پاریس به خاک سپرده شد.
حالا در این روزها، در دورهای که شهرت بسیاری از اهالی موسیقی از ماندگاریشان بیشتر است، ۲۰ سال از درگذشت فرهاد مهراد میگذرد و او همچنان ماندگاریاش را برای دوستداران موسیقی حفظ کرده است.