ادبیات میکوشد بر چنین بستری به ژرفای وجود انسان برود و برای رفتارهای او پیشینهای دیگر بازجوید. همین ویژگیست که هر اثری را از دیگر آثار متفاوت میکند. فرق بنیادین ادبیات خلاقه با ادبیات “عامهپسند” نیز در همین است. ادبیات نوع دوم در سطح میماند و برای ذهنهای سادهخواه نوشته میشود. ادبیات خلاقه اما بیشتر چندلایهای است، ذهن خواننده را به کنکاش وامیدارد تا داستانی را در داستان بازیابد و در ورای حوادث و شخصیتها به جهانی دیگر که ناپیداست، راه یابد.
بوفکور هنوز سانسور میشود
در میان ادبیات خلاقه ایران “بوف کور” صادق هدایت چنین جایگاهی دارد. تا کنون صدها کتاب و مقاله درباره آن نوشتهاند و طبیعیست که همچنان نوشته شوند. بوف کور در سال ۱۳۱۵ در خارج از ایران، در بمبئی منتشر شد و هنوز همچنان بر تارک ادبیات داستانی ایران قرار دارد. بوفکور تا کنون به ۴۷ زبان ترجمه و در ۱۶۵ کشور جهان منتشر شده است.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
خفقان دوران رضاشاه باعث شد تا هدایت بوف کور را به شکل دستنویس در پنجاه نسخه در هندوستان منتشر کند. این اثر هنوز هم پس از گذشت هشت دهه به شکل کامل مجوز انتشار در ایران را ندارد. به بیانی دیگر، شاخصترین اثر داستانی ادبیات معاصر ایران نه تنها راهی به دانشگاه و درسهای دانشگاهی ندارد، بلکه حتی به شکل سانسورشده منتشر میشود. با این همه همچنان درباره هدایت و بوف کور در داخل و خارج از کشور مینویسند.
سایهها چه میگویند؟
کتاب “سایههای بوف کور” اثر س. سیفی از آخرین نمونههای کندوکاو در بوف کور است که اخیراً توسط انتشارات “گوته-حافظ” (پیام) در بن منتشر شده است. نویسنده در چهارده جستار این اثر میکوشد «زندگی سایههایی را که در فضای رمان جان میگیرند تا نقشی از آدمها را به نمایش بگذارند» پی بگیرد. به نظر او، هدایت در بوف کور «تمامی آدمها را به شکلی از هیأت سایه میبیند» و این سایهها در فضایی از همین جامعه انسانی که حضوری گنگ و مبهم از مرگ بر آن حاکم است، جان میگیرند: «بوف کور روایت زندگی سایهها است».
بوف کور در واقع نیز داستان سایههاست و راوی که به «دنیایی از ناهمسانی و ناسازگاری سایهها گرفتار آمده، برای خود راهی جهت رهایی از آنها نمییابد، انگار انسان با نمونهای امروزی از جهان مُثُلی افلاتون سر و کار داشته باشد».
به نظر سیفی، بوف کور دانشنامهای است معتبر در سویههای مختلف هنر و ادبیات ایران و جهان که در پهنه ادبیات مدرن ایران حضور مییابد تا روایتگر هستی جامعهای باشد که به بند سنت گرفتار آمده است.
راوی بوف کور در واقع میکوشد خود را در میان سایهها بازیابد، زیرا «بنا به روایتی که نویسنده از داستان بوف کور به دست میدهد، پیرمرد خنزرپنزری، مرد قصاب، ننه جون (مادرزن) و زن لکاته همگی در جایگاهی از سایهاش نقش میآفریدند. چون همهی آنها را به عنوان همزادی برای شخصیت اصلی خویش به حساب میآورد. حتا او در توضیح خود در میان این سایهها به روشنی مینویسد: “سایههایی که من میان آنها محبوس بودهام”».
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
او حتی رابطهای دوستانه با سایهها برقرار میکند و با آنها به درد دل مینشیند. مینویسد: اگر «تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایهام معرفی کنم». در این راه عامدانه از سایههایی که هر یک نقشی از همزاد را برای او دارند، دوری میجوید و به سایههایی دیگر نزدیکتر میشود. با این همه از دیدار با سایههایی وحشت دارد. میکوشد گریبان خویش از این سایهها برهاند و آن باشد که هست؛ هویتی برای خویش داشته باشد.
در کنار سایهها “گزلیک” نیز که هفده بار از آن در داستان نام برده شده، به نمادی تبدیل میشود و گرهی که تا پایان داستان ناگشوده میماند. سرانجام راوی با همین گزلیک در لباسی مبدل به سراغ زنش میرود تا همچون سایهای از خود، به عنوان پیرمرد خنزرپنزری با او بیامیزد. زن در میان همآمیزی شوهر خویش را بازمیشناسد، ولی دیگر دیر شده است و گزلیک بر تن او مینشیند و خون فواره میزند. و اینجاست که او خود را «شبیه نه، اصلاً پیرمرد خنزرپنزری» مییابد.
زنان در بوفکور سایههای یکدیگرند
نگاه راوی داستان بوف کور به زن ایرانی نگاهی تاریخی است که در ناخودآگاه جمعی مردان امروزی هم سایه انداخته است: «چون او دانسته و آگاهانه لکاتگی زن خود را به تمامی زنان جامعهاش عمومیت میبخشد. از سویی نیز، بنا به نگاهی تاریخی و سنتی بر جایگاه زن، با خاستگاه سنتی او در جامعه کنار نمیآید. ولی این موضوع بدان معنا نیست که او آرزوی زن مدرن امروزی را در ذهن خود نمیپروراند».
میدانیم که در بوف کور چهار شخصیت زن حضور دارند: «دو نفر از این زنان نقشمایهای از معشوق یا همسر را برای راوی داستان به پیش میبرند. زن اثیری، نخستین زنی است که در متن داستان ظاهر میگردد. اما این زن بدون اینکه رابطهای علت و معلولی در کار باشد، کالبد مردهای از خود را برای راوی بر جای میگذارد. جدای از این، همسر راوی نیز به دست خود او به قتل میرسد. با این حساب دو نفر از این قهرمانان زندگیشان در فضایی از مرگ و نیستی پایان میپذیرد».
سومین شخصیت از زنان بوف کور، مادر راوی است: «او نیز تصویری از گمگشتگی خود را در ذهن راوی بر جای میگذارد. چون راوی زندگی چنین مادری را فقط در نمونهای از یادماندههای دیگران دوره میکرد». این زن در عین حال در نقشی از مادرزن راوی نیز حضور دارد. چهارمین زن که زنی اثیریست، شوق دوست داشتن را در راوی برمیانگیزد، اما «عشق او به این زن تنها عشقی یک سویه و یک طرفه بود» و سرانجام به مرگ او میانجامد. این مرگ اما «به واقع اضمحلال یک دورهی تاریخی است. ناکامیهای فردی و اجتماعی، راوی را به آنجا کشانده بود تا او ضمن نگاه خود به گذشته، این دورهی تاریخی را دوست بدارد و آرزوی بازتولد آن را در دلش بپروراند».
واژه زن اثیری سهبار در رمان به کار گرفته شده است: «اثیری بودن تنها صفتی مناسب برای شناخت این زن قرار نمیگیرد. نویسنده در سازهی واژهی اثیری، شناخت نمونهای از جنس و جنسیت او را هم پیش روی خواننده میگذارد. چون اثیری، هم به اثیر منتسب میشود که صفتی نسبی برای ما بسازد و هم اینکه جنسیت این زن استثنایی را پیش روی ما میگذارد که به ظاهر آن را از اثیر فرآوری کردهاند».
نویسنده واژه اثیری را در مقابل پدیدههای مادی و ملموس میگذارد تا بر آسمانی بودن ماهیت زن اثیری اصرار بورزد. چنین زنی در واقعیتهای ملموس هستی، دستنایافتنی به نظر میرسد. او برای همین زنان سایههایی نیز خلق میکند که شهرنشین میشوند.
سیفی همچنین سایهای از چشمان زن اثیری را در اشعار حافظ و خیام دنبال میکند تا به درخت سرو برسد که آن را «نمادی روشن برای جاودانگی سرزمین ایران دانستهاند». در همین راستاست “گل نیلوفر کبود” که دختری جوان به پیرمرد قوزکرده و نشسته زیر درخت سرو تعارف میکند. این همان نیلوفرهاییست که راوی بر روی قبر دختر میکارد. نیلوفر تمثیلیست از تاریخ و نمادی از نمایش قدرت در ایران باستان. پنداری تاریخی به خاک سپرده میشود تا تاریخی دیگر از آن بروید.
در بوف کور همهچیز در حال استحاله است. پیرمرد نیمه نخست داستان، به پیرمرد خنزرپنزری استحاله مییابد و در جاهایی میتوان نشانی از عموی راوی را نیز در او بازیافت. همه این افراد در قامت “رجاله” نقش میآفرینند. زنان بوف کور نیز همگی سایههایی هستند از زن لکاته.
تداوم بوفکور در ذهن و زبان پژوهشگران
اینکه همچنان از بوف کور نوشته میشود، از یکسو نشان از این دارد که هدایت کوشیده تمامیت هستی اجتماعی ایران را در قامت یک رمان بازآفریند. پژوهشگران هر یک از منظری ویژه به این رمان نزدیک میشوند و میکوشند گوشههایی از آن را بازکاوند.
س. سیفی نیز در کار خویش به نمادهایی در آن پرداخته که همچون سایههایی در تن رمان جاری هستند. این اثر نه تنها میتواند کلیدی باشد در فهم بهتر بوف کور، بلکه همچنین اثریست برای بهتر شناختن بسیار از رفتارهای امروز انسان ایرانی. و این خود آن را خواندنی میکند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.