تأملاتی درباره‌ی ترانه‌ی «بدرود ای زیبا» (Bella Ciao): نُت‌های مقاومت

دوناتلا دی چزاره

صدای ترانه‌ی «بدرود ای زیبا» (Bella Ciao) در خیابان‌های بیروت پیچیده است. زنان کُردی که با عزم و اراده در روژاوا می‌جنگند این ترانه را سر می‌دهند. تندبادِ طغیان، آن را به شهرهای شیلی بُرده است. صدایش در فرودگاهی در بارسلونا که توسط استقلال‌طلبان کاتالان اشغال شده طنین انداخته است. این ترانه در تظاهرات جنبش زیست‌محیطیِ «جمعه‌ها برای آینده» به گوش می‌رسد. «بدرود ای زیبا» دوباره به میدان‌های شهرهای ایتالیا بازگشته است ــ جایی که در واقع هرگز از یاد نرفته بود ــ و موج خروشان اقتدارِ نژادپرستانه را به عقب می‌رانَد. اما حتی گذشته‌ی اخیرِ این ترانه هم تاریخی به‌شدت غنی دارد. چگونه می‌توان هم‌سُراییِ جمعیِ این ترانه در پارک گزی را فراموش کرد؟ یا اجرای آن توسط ارکستر «نویی دبو» (Nuit Debout) در میدان جمهوریِ پاریس، به نشانه‌ی ادای احترام به تظاهرکنندگان مخالف با اصلاحات در بازار کار؟

«بدرود ای زیبا» سرودی فرامرزی است و نمی‌توان برای آن میهن یا زادگاهی قائل شد؛ این سرود، ثمره‌ی ترکیب‌های شگفت‌آور و تلفیق‌های ناخواسته‌ی نامتعارف است. آمیزه‌ای از ترانه‌های قدیمیِ خنیاگران دوره‌گردِ پرووانسی و آهنگ‌های یهودیان اروپای شرقی و مرکزی، که به ترانه‌ی عاشقانه‌ی زنان شالیکارِ ایتالیایی، و در اواخر جنگ جهانیِ دوم، به آواز پارتیزان‌ها بدل شد. «بدرود ای زیبا» ذاتاً منبع الهامی بین‌المللی است. این ترانه نوعی هشدار و همچنین فراخوان نبرد است زیرا زنگ خطر را نسبت به پیروزیِ قریب‌الوقوع دشمنِ متجاوز به صدا درمی‌آورد و بر نیازِ مُبرَم به پاسخ تأکید می‌کند. در پس‌زمینه‌ی این ترانه می‌توان سایه‌ی شومِ فاشیسم را دید. اهدای گُل به مزار، ادای احترام از جانب کسانی است که یادِ پارتیزانِ جان‌باخته را گرامی می‌دارند و همان مسیر را ادامه خواهند داد. «بدرود ای زیبا» می‌تواند آتش به جانِ مردم زند و آن‌ها را برانگیزد و برای مخالفت بسیج کند؛ بنابراین، شگفت نیست که مرزها را درنوردیده و به سرود مبارزه در دنیای جهانی‌شده تبدیل شده است.[1] این ترانه نه تنها سرود آزادی بلکه نُت‌های مقاومت است. و این نُت‌ها هرگاه که وضعیت طاقت‌فرسا می‌شود، نارضایی گسترش پیدا می‌کند و خطر افزایش می‌یابد به صدا درمی‌آیند.

این مقاومت نه برخاسته از پیروی از وظیفه‌ا‌ی اجباری بلکه نوعی پاسخ دادن به نیازی حیاتی است. آنانی که مقاومت می‌کنند تسلیم نشده‌اند و به زانو درنیامده‌اند بلکه واکنش نشان می‌دهند و از خود دفاع می‌کنند. بنابراین، حتی اگر مقاومت، نوعی پیامد باشد به این معنا نیست که اهمیتی ثانویه دارد. توازن قوا به سودِ دشمن است و شرایط نامساعد است. دشمن به‌شدت قوی‌تر است؛ به نظر می‌رسد که تاریخ طرفِ او را گرفته است. آنانی که به مقاومت فراخوانده می‌شوند کسانی هستند که، حتی در آستانه‌ی به زانو درآمدن، اجازه نخواهند داد که ضعفشان آن‌ها را عاجز و ناتوان کند. آن‌ها نخواهند گذاشت که شکستِ امروز به تسلیم بینجامد و اجازه نخواهند داد که نتیجه‌ای موقت به سرنوشتی ابدی تعبیر شود.

پارتیزان متواضعانه به پایین می‌نگرد اما سرش را خم نمی‌کند. در عوض، هوشیارتر، و تقریباً ظنین می‌شود. او از مقاومت دست نمی‌کشد و به تسلیم تن نمی‌دهد بلکه می‌گوید «]ستم[ دیگر بس است.» او این جمله را به‌آرامی، نه پیروزمندانه، بر زبان می‌رانَد. با وجود این، معنای این سخن روشن است. مقاومت، اصلی انعطاف‌ناپذیر است.

اما پایبندی به این اصل شکل‌های گوناگونی دارد. به همین قیاس، مواجهه هرگز رودررو نیست، مگر اینکه چنین امری اجتناب‌ناپذیر شود. مسیرهای مقاومت، پُرپیچ‌وخم، پیچ‌درپیچ و متقاطع است ــ و این نه معلول شک و تردید بلکه به قصد دور زدن موانع و در امان ماندن از حملاتِ غافلگیرانه و تهدیدهای پنهان است. مقاومت همچون خیزش یا شورش، آشکار و عیان نیست بلکه مخفی و سرّی است. پارتیزان به دنبال پناهگاه می‌گردد، تونل حفر می‌کند و در دخمه‌ها و سرداب‌ها پنهان می‌شود. او به زیرزمین پناه می‌برد، و از آنجا به پایه‌واساسِ بنا آسیب می‌رساند، و در آنجا به شیوه‌های گوناگون برای انهدام بنا آماده می‌شود. آنچه او را سرِ پا نگه می‌دارد صبر و تحملِ سرسختانه‌ و نیروی نهفته‌اش، و هوشیاریِ بی‌وقفه‌ی امیدی است که نقصان نمی‌یابد.

«بدرود ای زیبا» می‌تواند آتش به جانِ مردم زند و آن‌ها را برانگیزد و برای مخالفت بسیج کند؛ بنابراین، شگفت نیست که مرزها را درنوردیده و به سرود مبارزه در دنیای جهانی‌شده تبدیل شده است.

مقاومت، مسیری غیرمستقیم و پیچ‌درپیچ است: مقاومت در حاشیه‌ها و کناره‌ها جریان دارد. پارتیزان برای تحمیل شکست به دشمن با او رویارو نمی‌شود، بلکه از خودش در برابر خصم دفاع می‌کند تا وی را به عقب‌نشینی وادارد. پارتیزان با سلاح‌های خودش دشمن را خلع‌سلاح می‌کند، قوانینِ او را زیرِ پا می‌گذارد، وی را فریب می‌دهد و سراسیمه و غافلگیر می‌کند. بنابراین، می‌کوشد تا فضا و وقتِ هرچه بیشتری برای خودش و برای تجدیدسازمان‌دهی به دست آورد. تنها پیروزی‌ای که پارتیزان به دنبالِ آن است خودِ آزادی است.

هرچند مقاومت خاص است و در زمان مشخصی رخ می‌دهد اما معطوف به آینده‌‌ای بلندمدت‌تر است. مقاومت نوعی واکنش است اما تابع نیرویی نیست که در برابرش مقاومت می‌کند. مقاومت، آلترناتیوی ارائه نمی‌دهد اما امکاناتی را فراهم می‌کند که مشخصاتشان هنوز معلوم نیست. اصلِ ثابتِ مقاومت، حد و مرزی بنیادی است که به ماورا اشاره می‌کند، و بیرون از خود را عیان می‌سازد. خبرِ بهتر اینکه چندین کانون مقاومت وجود دارد؛ اما آن‌ها آنقدر کوچک‌اند که ممکن است ناپدید شوند بی‌آنکه ردپایی از خود بر جا گذارند. این امر تصادفی نیست، مقاومت‌کنندگان اغلب بی‌نام‌ونشان‌اند و کسی از اقداماتشان آگاه نیست. اما دقیقاً به لطف همین نوع مقاومت است که درمی‌یابیم می‌توان دنیای دیگری آفرید. به این معنا، مقاومت از نارضاییِ صرف و امتناعِ ساده فراتر می‌رود: مقاومت در بطنِ خود نوعی نافرمانی است، و پیش‌درآمدی بر طغیان.

اغلب پارتیزان را مبارزی «نامنظم» یا بی‌قاعده خوانده‌اند. علت این امر آن است که مسیرِ او پرپیچ‌وخم است و در گوشه و کنار حرکت می‌کند. در نتیجه، به قول کارل اشمیت، پارتیزان ــ این شخصیت بی‌نظیر در عرصه‌ی سیاسی ــ جنگ کلاسیک بین کشورها را تضعیف می‌کند؛ زیرا مبارزه‌ی او غیرقانونی است.[2] صادقانه بگویم، نبرد پارتیزان ماهیتی سیاسی دارد نه نظامی. همان‌طور که اسمِ او نشان می‌دهد، پارتیزان هوادار یک طرفِ مبارزه است و از آرمان مشخصی حمایت می‌کند. تعهدی سیاسی به مبارزه‌ی او شکل می‌دهد. او در زیر پرچمِ مبارزه‌ای که مشروع می‌داند، ممکن است حتی مدعیِ رعایت قانونی غیر از قانون حکومت‌هایی شود که با آن‌ها می‌جنگد. این همان چیزی است که در جنگ‌ آزادی ایتالیا رخ داد. دیدگاه‌های متضاد درباره‌ی پارتیزان‌ها معلول همین امر است: یک طرف آن‌ها را «راهزن» می‌داند اما، همان‌طور که روی لوحه‌های پرشمار در گوشه‌وکنار ایتالیا می‌بینیم، طرفِ دیگر آن‌ها را «جان‌باختگانِ راه آزادی» می‌خوانَد. به‌رغم تلاش‌های گوناگون برای قانونی‌کردن پارتیزان ــ اعطای وجهه‌ای قانونی به او بدون نادیده گرفتن قانون ــ این شکاف هنوز وجود دارد، زخمِ بازی که از طریق آن شخصیت‌های غیرعادیِ دیگری هم پا به عرصه‌ی دنیا می‌گذارند.

افزون بر این، پارتیزان همیشه نماد نوعی بی‌قاعدگی است که بر مشروعیتِ خود در محیط سیاسیِ محدود به مرزهای کشور تأکید می‌کند. این نشان می‌دهد که چرا مقاومت، همراه با پاسخ‌هایی که ارائه می‌کند، چنین منبع سرشاری از نوآوریِ سیاسی است.

در دنیای معاصر، و بیش از هرجا در دموکراسی‌های لیبرال، سیاست چنان بی‌ارزش شده است که دیگر یکی از عناصر سازنده‌ی وجود انسان به شمار نمی‌رود. نارضایی، پرهیز از سیاست و بی‌علاقگی به اخبار روز، علائمی هستند که به پدیده‌ی ژرف‌تری اشاره می‌کنند ــ این واقعیت که هستیِ سیاسی دیگر نوعی سرنوشت نیست، به این معنا که دیگر لزوماً چیزی به اسم پولیس ]شهر[ وجود ندارد. در جهان کنونی، دفاع از خود و محافظت از هستیِ خویش ــ یا حتی بهتر از آن، مصونیتِ خود ــ مهم‌تر به شمار می‌رود. اکنون سیاست فقط به معنایی منفی، صرفاً وقتی که به تهدیدی پی می‌بریم، به نیازی حیاتی بدل می‌شود. هرکسی فقط به فکرِ خودش است و می‌خواهد از خودش محافظت کند.

مقاومت را می‌توان روی دیگرِ مصونیت دانست. اما هرچند منشأ مقاومت، نیاز دفاعیِ مشابهی است، مسیرِ متفاوتی را دنبال می‌کند. آن‌هایی که خود را مصون می‌کنند و از خطرِ تماس و ارتباط با «دیگری» در امان نگه می‌دارند، در دژی امنیتی پناه می‌گیرند و در خود فرومی‌روند ــ دست‌وپاگیرترین و محدودکننده‌ترین دژِ ممکن که مبتنی بر ترس است. پارتیزان متواضعانه به پایین می‌نگرد اما بر هوشیاریِ‌ِ خود می‌افزاید، و بنابراین می‌تواند مسیرهای متقاطعی را ببیند که با نظم حاکمی که مشروعیتش را از دست داده، تفاوت دارد. نیروی سرکشِ او مُسری است و خلق‌وخوی وی به دیگران سرایت می‌کند. نیروها، تجربه‌ها و ایده‌های متفاوت، در خط مقدمِ پارتیزان به یکدیگر می‌پیوندند، هرچند پس از پیروزی بر دشمن ممکن است دوباره مسیرهای متفاوتی را در پیش گیرند. ارزشِ مقاومت و محدودیت‌هایش در همین امر نهفته است.

 

برگردان: عرفان ثابتی


دوناتلا دی چزاره استاد فلسفه‌ی نظری در دانشگاه ساپیِنزا در رم است. آثار او به بیش از ده زبان ترجمه شده است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Donatella Di Cesare, ‘Bella Ciao: Notes of Resistance’, in Donatella Di Cesare (2022) The Time of Revolt, Polity.


[1] این ترانه در موفقیت مجموعه‌ی تلویزیونی «خانه‌ی کاغذی» ]سرقت پول[ که از نتفلیکس پخش می‌شود، سهیم بوده است.

[2] Carl Schmitt, Theory of the Partisan: Intermediate Commentary on the Concept of the Political. New York: Telos Press, 2007.