این متن را فرهاد میثمی در زندان اوین ترجمه کرده است با این توضیح:
متن حاضر ترجمهای است از صفحات ۷۸ تا ۸۰ کتابِ «ایستادگی مدنی: آنچه هرکس باید بداند.» نوشتهی اریکا چنووِت (استاد حقوق بشر و امور بینالملل در هاروارد)؛ منتشر شده در سال ۲۰۲۱. مترجم افزون بر ارائهی ترجمهی متن، به بررسی و نقد موجزی از آن نیز پرداخته است که در فرصتی دیگر منتشر میشود.
***
آیا منصفانه است که از مردمانی ستمکشیده توقع داشته باشیم در نبردِ متقابلشان علیه سرکوب و ستم، صرفاً ایستادگی مدنی را بهکار گیرند؟ [که عاری از خشونت است]
نه. گاندی [در سال ۱۹۴۶] در روزنامهی هاریجان نوشت: «با وجود اینکه خشونتورزی مشروع نیست، زمانیکه در دفاع از خود یا برای دفاع از بیپناهان بهکار گرفته شود بهمراتب بهتر از تسلیمِ بزدلانه، و در حکم عملی شجاعانه است… هرکسی بایستی این را دربارهی خود قضاوت کند. کس دیگری نمیتواند و حق ندارد که چنین کند.»[1]یقیناً نمیتواند منصفانه باشد از مردمانی که با سرکوب و ستم مبارزه میکنند بخواهیم مبارزهشان را با استفاده از روشهایی انجام دهند که توسط دیگران تعیین شده؛ حتی اگر ناظران دیگری معتقد باشند که روشهای خودِ آن مردمان نتایجی معکوس بهبار خواهد آورد.
همانطور که ویلمِت براون (فعال حقوق زنان سیاهپوست) نوشته است:
«تا زمانیکه حق تعیین سرنوشت، همپیمانانی قابل اعتماد و امکانات آزادسازی خود، از مردمان سیاهپوست دریغ میشود ما ناگزیریم که بهعنوان تنها قدرتی که داریم و بهعنوان تنها راه برای بهدست آوردن قدرتِ بیشتر، به توانمان در تخریب متوسل شویم. در چنین زمینهای، خشونتِ ما همواره در راستای دفاع از خود است، و مردمان سفیدپوستی که قدرت بیشتری از ما دارند، و ما را علیه خشونت پند و اندرز میدهند، خودشان را در این موقعیتِ توجیهناپذیر قرار میدهند که به خود اجازه دهند سلاحهای ما را برای ما برگزینند.»[2]
با اینهمه، در این عرصه مسائلی دربارهی حقانیت اخلاقی [از یک سو] و نتیجهبخشیِ سیاسی [از سوی دیگر] غالباً مورد اختلاف و موضوع کشاکشاند. بسیاری از صاحبنظرانِ ایستادگیِ مدنی، وارد کردنِ قضایای اخلاقی در تحلیل را بهکلّی کنار گذاشته و با تمرکز بر راهبردِ نتیجهبخش (و نه بر اخلاقیات)، خود را از این بابت در موضع ندانمگوی (لا اَدری) قرار میدهند. دیگرانی نیز هستند که میگویند دربارهی اینکه مواجهانِ با سرکوب و ستم برای مبارزهشان چه روشهایی باید اتخاذ کنند، «قضاوت» نمیکنند. اما هم آن صاحبنظران و هم این دیگران، کسانی در حاشیهی امرند. درون جنبشها، فعالان ممکن است بر سر اینکه آیا «ایستادگی مدنی» ثمربخش و مناسب هست یا خیر و بر سر آنکه کدام مرجع، حق (یا اجازهی) تعیینِ تکلیف دربارهی روشهای مورد استفاده را دارد، بهشدّت اختلاف داشته باشند. این مباحثاتِ داغ و پرحرارت غالباً موجب شکاف در جنبشها و سردرگمیِ آنها میشود و به محدود شدنِ آن نوع فعالیتهایی میانجامد که ائتلافها میتوانند بر آن توافق کنند.
بهعنوان مثال، کریس راسدِیل که هم صاحبنظر است و هم کنشگر، جنبش ضدّنظامیگری بریتانیا را از جنگ جهانی اول بهاینسو مطالعه کرد. او دریافت که صلحگرایانِ سفت و سخت، با کسانی که اَعمال خشونتبار در دفاع از خود را منتفی نمیدانستهاند، تشریک مساعی نکردهاند. آنان استدلال میکردند که چنان شیوههای خشنی، هم غیراخلاقیاند و هم نتیجهی عکس بهبار میآورند.[3] در مقابلِ آنها، کسانیکه امکان چنان انتخابهایی را گشوده نگاه میداشتند لزوماً خشونتِ نامحدود یا بیمهار را تجویز یا تأیید نمیکردند؛ اما استدلال میکردند که صلحگرایان، و بیگانهها[یی که بیرون گود ایستادهاند] حق ندارند دستور دهند که دیگران در ایستادنِ محکم جلوی خشونتِ بسیار شدیدترِ حریفانشان، چه کنشهایی را اجازه دارند که اختیار کنند؛ خصوصاً زمانیکه توانمندی و اقتدار آن حریفان در حقیقت برپایهی انحصارشان در عرصهی خشونت باشد. مباحثاتی از این قبیل اغلب خطوط گسلی را پدید میآورند که میتواند کارکردن با یکدیگر و ادامه دادنِ مبارزهای در جریان را برای ائتلافها سخت کند. خط گسل دراینباره نیست که آیا کنشِ مستقیمِ ضدّنظامیگری بایستی خشونتپرهیز باشد یا نه؛ اکثریت با این موافقند که تا جاییکه مقدور است باید چنین باشد. درعوض، شکاف بر سر آن است که چه کسی حقّ دیکتهکردنِ آن کاری را دارد که شخصِ دیگری، زمانیکه با حریفی بسیار قویتر و بالقوّه نامشروع مقابله میکند، قرار است تصمیم به انجامِ آن بگیرد. این رشته مباحثات و دغدغهها، نظرگاه یکی از نمادهای مجسّمِ ایستادگی مدنی ــ یعنی اِلا بِیکِر (Ella Baker) ــ را منعکس میکند که در دههی ۱۹۶۰ گفت، «مردمِ تحت سلطهای که زیر چکمهها پایمال شدهاند بایستی آن کسانی باشند که تصمیم بگیرند چه کنشی را میخواهند اختیار کنند تا خود را از زیر یوغ سرکوب و ستم خلاص کنند.»[4]
آنان که جنبشها را مطالعه میکنند بایستی فروتنی پیشه کنند و قضاوت را دربارهی اینکه آیا روشهای جنبشها موجّهند یا نه، معلّق سازند ــ خصوصاً زمانیکه آن مشاهدهگران، [خود] در معرض آن انواع سرکوب و ستمی نیستند که جنبش در مبارزه با آنهاست. همانطور که فعال صلحگرای پانآفریقایی، بیل سودرلند بارها گفته، «کار ما این نیست که به مردم بگوییم چگونه خود را آزاد کنند. کار ما این است که فشار چکمههای حکومتهایمان را از روی گردن آنها برداریم.»[5]
مهمترین کاری که ناظران بایستی انجام دهند این است که بیاموزند چگونه بهنحوی قابل اتکا، [با جنبشها] همبستگی نشان دهند، منابع و امکانات را در میان بگذارند، و فرصتهایی را خلق کنند که بر آن اساس، مردم بتوانند خود را آزاد سازند. بهجای پرسش از اینکه چرا مردمی که در پی عدالتند، دارند به خشونت [هم] متوسل میشوند و بهجای پرسیدنِ اینکه آیا چنین کاری عاقلانه هست یا نه، افراد میتوانند از خودشان بپرسند که خود آنها چه شیوههای بیخشونتی را میتوانند برای حمایت از مردمانی بهکار گیرند که در مقابلِ سرکوب و ستم، پیجویِ عدالتاند.
برگردان: فرهاد میثمی
(آبان ۱۴۰۱، زندان رجاییشهر)
[1] Gandhi, Harijan, October 27, 1946, pp. 369–70.
[2] Brown, Wilmette. 1984. Black Women and the Peace Movement [زنان سیاهپوست و جنبش صلح] Bristol: Falling Wall Press, pp. 22–23.
[3] Rossdale, Chris. 2019. Resisting Militarism: Direct Action and the Politics of Subversion [مقاومت دربرابر نظامیگری: کنش مستقیم و سیاست براندازی] Edinburgh: Edinburgh University Press.
[4] Quoted in Hoyte, Harry. 2016, June 30. “Ella Baker and the Politics of Hope—Lessons from the Civil Rights Movement.” [اِلا بِیکِر و سیاست امید ــ درسهایی از جنبش ایستادگی مدنی] Huffington Post,
https:// www.huffpost.com/entry/ella-baker-and-the-politi_b_7702936.
[5] از مَت مایر سپاسگزارم که در مکاتبهای در سال ۲۰۱۷ این نکته را به من گوشزد کرد.