زلزله کرمانشاه و کنش های صنفی و مدنی

تصویر مادری با گیسوانی پریشان و چهره ای گریان، در حالی که تن بی جان فرزند خردسالش را در بغل دارد، برای سال ها یا حتی دهه ها، یادبودی از زلزله کرمانشاه خواهد بود. هم چنان که منجیل و رودبار، بم و آذربایجان یادهایی از خود به جای گذاشتند. خاطراتی تلخ، سخت و گزنده، حک شده بر پس پیشانی یک ملت، خاطره ای جمعی از مردمانی از یک سرزمین، که هر چند سال یک بار گوشه ای از آن ویران و مردمانش زمین گیر می شوند.


محمد حبیبی
همراه با تکرار این رنج و سیاهی، احساس مغمومیت همگانی و شور و همیاری انسانی در سراسر این سرزمین هر بار هویدا می شود. قدرت شبکه های مجازی نیز مزید بر علت است، تا در این سال های اخیر این شور همگانی وسعت بیش تری یابد. شفعی اگر چه انسانی، اما، هربار، زودگذر و عاری از ماندگاری. این چنین است که بعد از سال ها، هم چنان بم، شهری است عاری از نشاط پیش از ویرانی، و وزقان و اهر، در جستجوی آبادانی.

با این همه تجربه همه این سال ها، نشان از دو خط موازی است. دوخط در نمودار سنجش سرمایه اجتماعی. یکی در حال سقوط و دیگری نشانی از صعود. یکی در جاده پسرفت و دیگری در مسیر پیشرفت. هرچه اعتماد عمومی در همه این سال ها به نهادهای حاکمیتی نشانی از نشیب دارد، به همان میزان رشد نهادهای مدنی و توان یاری رسانشان به مدد اعتماد عمومی رو به فراز است. به همان میزان که بی کفایتی دولت ها و تصمیم گیران حاکمیتی در رفع نیازهای مردمی عیان می شود، توان نیروهای مردمی و تشکل های صنفی و مدنی و اثرگذاری شان، عیار بیش تری می یابد.

در همان روزها که باندهای سیاسی، لعن و نفرینشان را درست در میانه خرابه ها و ویرانه های زلزله نثار یکدیگر می کنند و از میان آوارها و دیوارهای فرو ریخته به دنبال سلفی و یادگاری و رساندن زخمی به حریف سیاسی خود هستند، درست در همین روزها دستانی بی سروصدا، یاریگر مردمان زخم خورده و بر زمین نشسته اند. زنان و مردانی از گروها و دسته جات مختلف. معلم، دانشجو، کارگر، پزشک، پرستار، روانشناس و غیره اما همه با یک نماد مشخص. مستقل از دولت و حاکمیت. این جا حتی می توان، حضور سلبریتی های رسانه ای را هم به فال نیک گرفت. آن گاه که از بوروکراسی فاسد درمانده در تهران، و تصمیم خود مردمان به خاک نشسته برای آینده خودشان، به مدد میلیاردها کمک دریافتی و نهادهای مدنی سخن می گویندد. می توان امیدوار بود که با چنین پیوندی، سرنوشت ویرانه های کرمانشاه، چیزی جز خرابه های بم و آذربایجان باشد. آن جا که سند بی کفایتی دولت ها هم چنان هویداست؛ این جا شاید، سرزمینی آباد تر از پیش از ویرانی، ارمغان دستان پرتوان نهادهای مدنی باشد.

با این همه تصویر مادر کرد با گیسوانی پریشان را باید به خاطر سپرد. نه به نشانی از مویه و عزا، که نمادی از زوال نهادهای حاکمیتی و برکشیدن یک جامعه مدنی.