۷۵ سال پیش در روز سیام ژانویه سال ۱۹۴۸ گاندی به ضرب گلوله هندویی متعصب به قتل رسید. نظری میافکنیم به زندگی و تاثیر“پدر ملت هند“، مهاتما گاندی.
تجربه آغازین
هنگامی که کارامچاند مهانداس گاندی به افریقای جنوبی میرفت، معتقد به حق و قانون بود، یعنی به همان اصولی که در لندن آموخته بود. اما وکیل جوان هندی به زودی در برابر خود جامعهای را یافت که مهاجران هندی در آن ازسوی قدرت استعمارگر بریتانیا به طور قانونی مورد تبعیض بودند.
روزی که بازرس بلیت قطار که مردی سفیدپوست بود، او را تنها بخاطر آنکه هندی بود، از قطار به بیرون پرت کرد، روزی تعیین کننده در سرنوشت گاندی بود. وی چنان از این ستم برآشفت که عزمش را برای مبارزه با تبعیض نژادی جزم کرد.
به گفته گیتا دارامپال فریک، تاریخدان، گاندی هندیها را به مقاومت صلحجویانه در برابر بیعدالتی و خشونت دولتی فراخواند و به آنان اصولی را آموخت تا بوسیله آن راهنمایی برای مبارزه به دور از خشونت داشته باشند. دارامپال فریک در این باره میگوید: «آنچه برای گاندی مهم است درستی و صداقت هر فرد است در فکر و عمل و طریقه زندگی. گاندی به آن حقیقت هم میگوید، اینکه آدم زندگیای راستین داشته باشد، زندگیای که هماهنگ با محیط زیست اوست و با انسانهایی که با او همزیستی دارند، و اینکه سیاست هم از این نوع زندگی حمایت کند.»
گاندی پایبندی به حقیقت خویشتن را “ساتیاگراها” (واژهای هندی متشکل از “ساتیا”: حقیقت و “اگراها”: به دنبال چیزی بودن) مینامید و آن را با آیین هندی قدیم “آهیمسا“ (“آ” : بدون، “هیمسا”: خشونت) پیوند میداد. گاندی خود به سختی به این اصول معنوی پایبند بود. در افریقای جنوبی وکیل جوان خویشتندار، تبدیل به مبارزی جسور شد که مصمم بود با تبعیضی مقابله کند که بریتانیا به هموطنانش روا میداشت.
آغاز مبارزه در هند
هنگامی که گاندی بیست سال بعد به هند بازگشت، نام او به عنوان مبلغ آیین مبارزه بدون خشونت شناخته شده بود. گاندی خطاب به استعمارگران بریتانیایی در باره مبارزه عاری از خشونت گفته است: «در این سوی جهان، ما سعی کردیم تا پلی میان دو جهان بزنیم که بتوان از آن بالا رفت و به آرامش رسید، آرامشی که شما نتوانستید در جهان برقرار کنید. ما میدانیم که چنین چیزی تنها با حقیقت ممکن است، با آگاهی و ارتباط میان زندگان و مردگان. رهایی جهان در این نهفته است.»
گاندی پس از بازگشت به هند بیتامل رهبری کنگره ملی هند را در دست گرفت که چند سالی بود برای استقلال هند تلاش میکرد. گیتا دارامپال فریک در باره کنگره ملی هند میگوید: «هند در سال ۱۹۱۵ در وضعیت بسیار مایوسکنندهای بود. کنگره ملی هند تا سال ۱۹۱۵ فقط شبیه کلوبی بود که میآمدند و در آن بحث و جدل میکردند. گاندی در سال ۱۹۲۰ کنگره ملی هند را تبدیل به جنبشی مردمی کرد. این کنگره با الهام از گاندی و با پشتیبانی او به حزب مردم تبدیل شد.»
بسیاری از مردم ستمدیده در هند گاندی را نماد آزادی و مقاومت میدانستند. به گفته رادا بات، رییس بنیاد صلح گاندی در دهلی نو، گاندی با پیامش به مردم هند اعتماد به نفس میداد. رادا بات میگوید: «مردم هند پیش از آن باین اندازه باشهامت و نترس نبودند. اما آیین ساتیاگراها به آنها جرات زیادی داد. آنها می دانستند که مبارزه میکنند، اما مبارزهشان بدون اسلحه است. وسیله آنها بجای اسلحه ساتیاگراها بود، یعنی حقیقت. آنها چنان حقیقت را در خودشان درونی کردند که بیمی از خطر نداشتند و حتی به این فکر نمیکردند که ممکن است با ساتیاگراها جانشان را هم از دست بدهند.»
راهپیمایی نمک
گاندی استعمارگران را آشکارا به مبارزه میطلبید. او در سالهای دهه ۱۹۳۰ پیشرو جنبش اعتراضیای بود که همه هند را فرا گرفته بود. اوج این جنبش در سال ۱۹۳۰ بود که گاندی همراه با طرفدارانش در تظاهراتی معروف به “راهپیمایی نمک” شرکت کرد.
«انسان به نمک احتیاج دارد، همانطور که به هوا و آب احتیاج دارد. این نمک از اقیانوس هند آمده، و به عقیده من هر هندی باید حق داشتن آن را داشته باشد.»
مهاتما گاندی در ۱۲ مارس ۱۹۳۰ همراه با طرفداران خود راهپیماییای ۲۰۰ مایلی را به سمت دریا آغاز کرد. هزاران نفر هندی از سراسر هند در حین این راهپیمایی معروف به گاندی پیوستند. این راهپیمایی نمایشی از قدرت مردم هند بود که تنها ارزشی نمادین نداشت. چون اینکه دولت استعمارگر بریتانیا انحصار استخراج و فروش نمک را در دست گرفته بود، بخصوص مردم فقیر روستاها را زیر فشار قرار میداد، که بخاطر کار بدنی زیر آفتاب شدید نیاز بیشتری به نمک داشتند.
اما عناصر اجتماعی راهپیمایی نمک روشن میساختند که مبارزهای که در جریان است بخاطر دست یافتن به عدالت در سطحی است بالاتر. گاندی میخواست با نافرمانی مدنی توجه جهانیان را نسبت به بیعدالتی در دستگاه اداری و قانونگذاری حکومت استعماری برانگیزد.
در پی راهیپمایی نمک گاندی و بیش از پنجاه هزار نفر از طرفدارانش دستگیر شدند.
جنبش نافرمانی مدنی
گاندی همچنین تحریم کالاهای بریتانیایی را سازماندهی کرد، از جمله تحریم لباسهایی را که در منچستر انگلیس تولید میشدند و آن موقع در هند فروش بسیار داشتند. رادا بات از بنیاد صلح گاندی میگوید: «یکی از اکسیونهایی که در آن نافرمانی مدنی صورت گرفت، این بود که لباسهای وارداتی را بسوزانند. مردم همه لباسهای وارداتیشان را در آتش انداختند. بدین ترتیب گاندی به همه ایده ملتی خاص و خودکفا را القا کرد. گاندی میگفت ما میتوانیم موفق شویم و به تولیدات و کمک کشورهای دیگر احتیاجی نداریم.»
بریتانیاییها چندین بار گاندی را به زندان افکندند و او هر بار مبارزه خود را برای استقلال از سر میگرفت. گاندی همزمان میکوشید تا جامعه کاستی هند را از درون تغییر دهد و کمک کند تا با کاست معروف به نجسها به شیوه غیرانسانی رفتار نشود. تلاش او در این زمینه احترام و تحسین جهانیان را برانگیخت.
پیروزی و رنجهای پس از آن
سرانجام گاندی در ۱۵ اوت ۱۹۴۷ به هدف خود، یعنی استقلال هند رسید. اما این همهنگام شکست او هم بود.
اختلافهای داخلی بس فراوان بودند، میان شهر و روستا، مسلمانان و هندوها، و میان کاستهای هندیها. گاندی میگفت هند هنوز ملت نشده است. او مدام تا پای مرگ روزه میگرفت تا مردم کشورش را با هم آشتی دهد. مردم برای مهاتما گاندی احترام زیادی قائل بودند، اما او نتوانست مانع تقسیم کشور به دو بخش پاکستان و هند شود. در جریان بروز خشونتی بیمانند هزاران نفر جانشان و میلیونها تن وطنشان را از دست دادند.
گاندی تنها چند ماه پس از استقلال هند زنده بود. در آغاز سال ۱۹۴۸ هندویی متعصب او را به ضرب گلوله به قتل رساند.