یکی از بزرگترین پیروزیهای نظامیِ روسیه مقارن بود با سردترین زمستان اروپا در طول پانصد سال. در آغاز قرن هجدهم پطر کبیر، تزار روسیه، کوشید تا نیروهای سهمگین چارلز دوازدهم، پادشاه سوئد، که به سمت مسکو پیش میآمدند، را دفع کند. سپس یخبندان بزرگ سالهای ۱۷۰۸-۱۷۰۹ از راه رسید. میگفتند پرندگان در هنگام پرواز، منجمد شده و مرده بر زمین میافتادند. ارتش ۴۰هزار نفریِ چارلز نیمی از قوایش را بهعلت سرما و گرسنگی از دست داد. پادشاه سوئد در تلاش برای فرار از سرما بقایای ارتش خود را به جنوب بهسمت اوکراین هدایت کرد تا به رهبر کازاکها،[1] هِتمان ایوان مازپا (Hetman Ivan Mazepa)، و نیروهایش بپیوندند. اما ارتش او سخت آسیب دید. تابستان بعد ارتش روسیهی پطر کبیر نیروهای ضعیفشدهی چارلز را در نبرد پُلتاوا (Battle of Poltava) در هم شکست و به امپراتوری سوئد و نقشههایش برای روسیه پایان داد.
سوئدیها نه نخستین ارتش اروپایی بودند و نه آخرین آنها که در مرزهای شوروی دچار لطمه و زیان از جانب «ژنرال زمستان» شدند. نبردهای زمستانی که شدتشان بهواسطهی پهنهی وسیع سرزمین اوراسیا بیشتر است اغلب سبب نابودیِ ارتشهای بزرگ شده است. قرنهاست که این پدیده عمدتاً به نفع روسیه کار کرده است زیرا سلسلههایی از ارتشهای قدرتمند بر اثر تجهیزات ناکافی، خطوط تدارکاتیِ ناقص و تمهیدات ضعیف جان دادهاند. اما از وقتی که جنگ ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در اوکراین وارد سختترین ماههای سال شده است نشانههای بسیاری وجود دارد حاکی از آنکه این بار چهبسا روسیه، و نه دشمنش، باشد که بدعاقبت میشود.
بیبرگ و بیاسب جنگ زمستانه را باختن
شناختهشدهترین شکست زمستانیِ اروپا در روسیه در سال ۱۸۱۲ رخ داد ــ درست بیش از یک قرن پس از جنگ پُلتاوا ــ وقتی ارتش بزرگ ناپلئون (Grande Armée) از مسکو عقبنشینی کرد. تاکتیکِ زمین سوختهی روسیه، که فرانسویها را بیغذا و سرپناه هنگام عقبنشینی به حال خود رها کرد، نتیجه را از اینهم مرگبارتر کرد. بااینهمه بزرگترین تلفات پیش از این روی داده بود.
ارتش بزرگ تقریباً نیممیلیون نفر بود، وقتی از رود نمان (River Neman)، مرز میان پروس و روسیه، در ژوئن ۱۸۱۲ عبور کرد. اما هنگامی که ناپلئون ارتش خود را بهزور بهسمت مسکو فرستاد بر اثر گرمای تابستان، بیماری، گرسنگی و خستگی بهسرعت یکسوم از نیرویش را از دست داد. گرچه برای فرماندهان تزار الکساندرِ اول عقبنشینی به پهنهی سرزمین روسیه در آغاز برنامهریزی نشده بود اما آنها خیلی زود به فایدهی این کار پی بردند. آنها بهسمت شرق عقبنشینی کردند و مقاومت نکردند تا زمانی که به ژنرال میخائیل کوتوزوف (Mikhail Kutuzov) دستور داده شد که ناپلئون را در برودینو (Borodino)، در ۷۵مایلی غرب مسکو، متوقف کند. این نبرد برای فرانسویها پیروزی پرهزینهای از آب درآمد، گرچه آنها را قادر ساخت تا بدون درگیری وارد مسکو شوند.
اما زمستان پیش رو برای مهاجمانْ مهلک و مخرب از آب درآمد. ناپلئون پنج هفته را در انتظار توافق با تزار در مسکو تلف کرد. وقتیکه ارتش بزرگ سرانجام در ۱۹ اکتبر به اروپای مرکزی عقبنشینی کرد، سربازانش هنوز اونیفورمهای تابستانه به تن داشتند. آنها واگنهای باروبُنه و تجهیزات خود را هم از دست داده بودند و نمیتوانستند انتظار غذای چندانی در راه داشته باشند. بزرگترین کمبود آنان در سوارهنظام بود که بتوانند با آن جلوی کازاکهای غارتگر را بگیرند. اسبهای کوتولهی پشمالوی کازاکها به برف و بوران و کولاک زمستانی، که یک ماه بعد آغاز میشد، عادت داشتند، درحالیکه آخرین اسبهای جنگی و یابوهای اروپای غربی از سرما و فقدان علوفه از حال رفتند. سربازان گرسنه گوشت آنها را حتی پیش از آنکه بمیرند تکهتکه میکردند. فرار یا تسلیم مسلماً تضمین بقا نبود. کازاکهای کینهجو منتظر بودند تا سربازان دشمن را با نیزههای بلندشان به سیخ بکشند؛ و دهقانان روسی بهراحتی آنها را با داس سلاخی میکردند. به اوایل دسامبر که رسید ناپلئون از ترس کودتا در طول غیبتش ارتش خود را رها کرد و پیش از آنکه سربازان سرمازدهاش بتوانند به نقطهی امنی برسند رو به سوی پاریس نهاد. در این هنگام نیروهایش نزدیک ۴۰۰هزار زخمی و کشته داده بودند و او شهرت شکستناپذیریاش را در میدان نبرد از دست داد.
کمتر کسی میداند که روسیه چگونه پیروز شد، گرچه شاید این امر به همان اندازه اهمیت داشته باشد. رهبر نظامی روسیه، بهرغم آنکه ۲۰۰هزار نفر از سربازانش را از دست داد، کمتر از ناپلئون نگران تلفات و زخمیها بود. افسران روسی سربازان روستایی خود را فقط کمی بهتر از رعیتها (سرفها) تلقی میکردند (و نظام ارباب و رعیتی در روسیه تا پانصد سال بعد ملغی نشد). این بیتوجهی به رفاه حال سربازان ــ و نگرش سطحی به تلفات هنگفت بر اثر تاکتیکی که چرخ گوشت انسانی (ترفند نظامی ویرانگر) نامیده میشود ــ امروز هم در ارتش پوتین در اوکراین نمایان است.
ترور سرخ، یخبندان سفید
نیمقرن بعد، در جنگ جهانی اول، نگرش مسئولان نظامیِ روسیه چندان تغییر نکرده بود. آنها سربازان عادی را قابل فداکردن میدانستند. زندگی در سنگر برای سربازان عادی در جبههی شرقی که از بلاروس، گالاسیا و رومانی میگذشت از سال ۱۹۱۵ تا سال ۱۹۱۷ تجربهای غیرانسانی بود. و بسیاری از سربازان خشمگین بودند از اینکه افسران هر شب به خلوت گرم و راحتِ کلبههای چوبی دهقانی در پشت جبهه پناه میبردند.
ماکسیم گورکی، نویسندهی ضدتزار روسی، دربارهی این سربازان وظیفه میگوید: «آنان که در زمین فرو رفتهاند در باران و برف، در گند و کثافت، در شرایط تنگ و فشرده زندگی میکنند؛ بیماریْ آنان را از پای درمیآورد و حشرات موذی بدن آنان را میخورند؛ آنان مانند چهارپایان زندگی میکنند.» بسیاری از آنان بدون چکمه بودند و بهجای آن کفشهایی از چوب درخت غان میپوشیدند. پایگاههایی که برای معالجهی زخمیها در جبهه وجود داشت تقریباً همانقدر بدوی بود که در جنگ کریمه. این واقعیت در تضاد شدید با عکسهایی از همسر تزار و دخترانش بود که آنان را با لباسهای پرستاریِ تمیز و آراسته پیش از انقلاب فوریهی ۱۹۱۷ نشان میداد.
در فوریهی ۱۹۴۳، هنگامی که بقایای ارتش ششم فیلدمارشال (سپهبد) پائولوس (Field Marshal Paulus) در استالینگراد تسلیم شدند ــ نقطهی عطف روانشناختی جنگ جهانی دوم ــ بیش از ۹۰هزار اسیر آلمانی با پاهای آسیبدیده از سرما و یخبندان بهزحمت از شهر خارج شدند.
شرایط زمستانی در جنگ داخلی روسیه (۱۹۱۷-۱۹۲۱) از این هم بدتر بود. بیچارهترین قربانیانِ آن پناهندگان غیرنظامی بودند که از قتلعام بلشویکها، یا آنچه به نام ترور سرخ معروف است، میگریختند. در زمستان ۱۹۱۹ فروپاشی ارتش روسیهی سفید متعلق به دریادار کولچاک (Admiral Kolchak) در سیبری مناظر وحشتناکی را در مسیر مسدودشدهی خط آهن سراسری سیبری پدید آورد. اشرافزادگان، خانوادههای طبقهی متوسط و ضدبلشویکها، از هر پیشینهای، سعی داشتند که به ولادیوستک (Vladivostok) در منتهیالیه شرق روسیه بگریزند تا از دستگیرشدن توسط ارتش سرخ کمونیستی، که از کوههای اورال به پیش میآمد، اجتناب کنند.
در اواسط دسامبر آن سال ارتش سرخ بهسوی انتهای خط آهن حرکت کرد و شهر نوو-نیکلائِوسک (Novo-Nikolaevsk) واقع در جنوب سیبری را (که امروزه به آن نووُسیبیرسک [Novosibirsk] میگویند) و مرکزی صنعتی بود، بههمراه قطارهای زیادی که هنوز در آنجا متوقف بودند تصرف کرد. این شهر در چنگ همهگیری تب تیفوس افتاده بود. تمام اسبها، گاریها و سورتمههای موجود پیش از این برده شده بودند، بنابراین بیچارگان پای پیاده راه افتادند، بیآنکه بدانند که فرسنگها جلوتر در کراسنویارسک (Krasnoyarsk) موارد ابتلا به بیماری به بیش از ۳۰هزار فقره تن رسیده است.
کاپیتان برایان هوراکس (Captain Brian Horrocks)، افسر بریتانیایی، در جریان مداخلهی متفقین در روسیه مینویسد: «عقبنشینیِ جمعی یکی از غمانگیزترین و نومیدکنندهترین منظرههای جهان است. مبتلایان ناگهان در برف میافتادند و میمردند.» او وحشتزده بود از اوضاع زننده و فلاکتزدهی حتی پناهندگانی که موفق شده بودند جایی در واگنهای شلوغ باری حمل دام پیدا کنند. اکثر واگنها فاقد هرگونه وسیلهی گرمکننده بودند، با اینکه دما به منفی ۲۲ درجهی فارنهایت رسیده بود. او مینویسد: «آنچه مرا بیش از هرچیز متأثر میساخت صبر و طاقت زنانی بود که با آیندهی مأیوسکنندهی خود روبهرو میشدند، زنانی که بسیاری از آنان در تجمل بزرگ شده بودند. مردها بیشتر مشغول دلسوزی برای خود بودند.» افسران ستاد کولچاک در آن زمان خود را با نوشیدن الکل مست میکردند تا همهچیز را فراموش کنند.
هنگامی که فرماندهان بلاروس، چک و لهستان بهشدت بر سر اولویت قطارهای سربازانشان بحث میکردند، پناهندگان گرسنه و یخزده با سرعت نگرانکنندهای در حال مرگ بودند. یکی از افسران مینویسد که قطارها در برخی از ایستگاههای سیبری صدها جسد را که از سرما و بیماری مرده بودند تخلیه میکردند. افسر دیگری مینویسد: «این جسدها مثل پشتههای هیزم در ایستگاهها تلنبار شده بودند. آنان که زنده مانده بودند اصلاً حرف نمیزدند، به چیزی فکر نمیکردند مگر آنکه چطور میتوانند از مرگ بگریزند و از بلشویکها هرچه بیشتر و بیشتر دور شوند.»
در قفقاز شمالی، که گرمای درخشان تابستانش معروف است، زمستانها گاه دما در کمتر از یک ساعت بیش از ۲۲ درجهی فارنهایت افت میکند. در فوریهی ۱۹۲۰ لشکر سوارهنظام ژنرال دیمیتری پاولوف (General Dmitry Pavlov) علناً با کولاک شدیدی غافلگیر شدند. سرفرماندهیِ ارتش سرخ مینویسد که پاولوف «نیمی از اسبهایش را که در دشت پهناور یخ زده بودند از دست داد». اما تلفات انسانی بسیار بدتر از این بود. یک افسر کازاک شرح میدهد: «ما در آن دشت پهناور هزاران نفر را که تا حد مرگ یخ زده بودند و در زیر یخ و برف دفن شده بودند جا گذاشتیم.» کسانی که زنده ماندند با کزکردن و چسبیدن به اسبهایشان توانستند زنده بمانند. پاولوف، که هشدارهای مربوط به امکان تغییر ناگهانیِ هوا را نادیده گرفته بود، خود دچار سرمازدگی شدید شد.
یخشکنهای استالین
در قرن بیستم اوضاع زمستان در سرزمین پهناور اوراسیا تهدید فزایندهای را نهفقط برای آدمیان و اسبها بلکه برای جنگافزار نظامی نیز مطرح کرد. گاه این وضعیت به ضرر روسیه بود. ارتش شوروی بهرغم نیروی بیش از حدش و هزینهی هنگفت مهماتش نتوانست مقاومت فنلاندیها را در پی هجوم استالین به فنلاند در جنگ زمستانیِ سالهای ۱۹۳۹-۱۹۴۰ بشکند. فنلاندیها، که ثابت کردند حتی بهتر از مهاجمانشان به تاکتیکهای زمستانی واردند، سربازان ارتش سرخ را در طول روز و شب به وحشت میانداختند، به این طریق که سپاهیان اسکیبازِ آنها با پوششهای سفیدِ استتارکننده حملات ناگهانی را از جنگل آغاز میکردند و سپس مانند اشباح ناپدید میشدند. شجاعت و مهارت آنان استالین را متقاعد کرد تا استقلال فنلاند را بپذیرد. اما درعینحال این درسی بود برای جنگِ پیش رو.
در طی مکانیزهشدن سریع نیروهای نظامی در فاصلهی دو جنگ جهانی، اتحاد شوروی بزرگترین تانکهای نظامی را در دنیا ساخته بود. ارتش سرخ دستکم یاد گرفت که اسلحهها و موتورها در شرایط استثنایی نیازمند روغنکاری و روانکنندههای مخصوصاند. چنین تدابیری به عامل اصلیِ توانایی و قدرت استالین برای مسدودکردن ارتش هیتلر در جبههی مسکو در دسامبر ۱۹۴۱ تبدیل شد. ارتش آلمان و نیروی هوایی آلمان هیچیک آمادگیِ لازم را نداشتند. آنها مجبور بودند که در زیر خودروها و موتور هواپیماهایشان آتش روشن کنند تا یخشان آب شود.
ایدهی روسیِ جنگ شهری، با توپخانهی آنها، «خدای جنگ»، که همهچیز را خرد و خاکشیر میکند، از جنگ جهانی دوم هنوز دستنخورده مانده است. این رویکرد در طول مداخلهی روسیه در جنگ داخلی سوریه از سال ۲۰۱۵ به بعد به قوت خود باقی ماند.
سربازان آلمانی با تلخی از شرایط زمستانی با نام «آبوهوای مخصوص روسها» یاد میکردند. آنان حسرت اونیفورمهای زمستانیِ ارتش سرخ را میخوردند، که لباسهای کتانی آستردار با پوششهای سفید استتارکننده بود و از پالتوهای ضخیم آلمانی کارایی بسیار بیشتری داشت. مورخان نظامی روسی میزان کم سرمازدگی و یخزدن پاها در اثر بیتحرکی در سنگر را در میان نیروهای شوروی به عمکرد نظامی قدیمیِ روسها نسبت دادهاند که چند لایه نوار کتانی را بهجای جوراب دور پاهایشان میپیچیدند. سربازان آلمانی همچنین سریعتر دچار سرمازدگی میشدند زیرا چکمههای بلند نظامیِ آنان میخهای آهنی داشت که هر گرمایی را خارج میکرد. در فوریهی ۱۹۴۳، هنگامی که بقایای ارتش ششم فیلدمارشال (سپهبد) پائولوس (Field Marshal Paulus) در استالینگراد تسلیم شدند ــ نقطهی عطف روانشناختی جنگ جهانی دوم ــ بیش از ۹۰هزار اسیر آلمانی با پاهای آسیبدیده از سرما و یخبندان بهزحمت از شهر خارج شدند. با وجود این، عامل اصلیِ درد و رنج آنان نه سرما بلکه دستورات هیتلر برای ماندن و مقاومتکردن در آنجا و ناتوانی تانکهای آلمانی با زنجیرها یا شنیهای باریکشان برای ضدحمله در برف بود.
ژنرال زمستان همچنین نقشی کلیدی در پیروزی نهایی ارتش سرخ در سال ۱۹۴۵ ایفا کرد. پیشرفت بزرگ شوروی در ژانویه، حمله از رود ویستولا (River Vistula) به رود اودر (River Oder)، به آبوهوا وابسته بود. پیشبینیِ وضع آبوهوا در روسیه حاکی از «زمستانی عجیب» با «باران شدید و برفِ تر» پس از یخبندان شدید ژانویه بود. دستور تعمیر چکمهها صادر شد. استالین و فرماندهیِ عالیِ ارتش سرخ ۱۲ ژانویه را تاریخ شروع حمله تعیین کردند، تا تانکهای ارتش شوروی بتوانند قبل از آغاز آبشدن یخ و برف، حداکثر استفاده را از زمینِ تا اعماق یخزده ببرند. استالین طبق عادتش بهدروغ گفت که تاریخ حمله را از ۲۰ ژانویه به جلو انداخته تا فشار را از روی آمریکاییها که در جنگ آردن (Ardennes) بودند بردارد. (نیروهای ایالات متحده پیش از آن حملهی آلمانیها را در آنجا درست پس از کریسمس متوقف کرده بودند.) اما در واقع انگیزهی دیگری در کار بود: استالین میخواست پیش از ملاقات با فرانکلین روزولت، رئیسجمهور ایالات متحده، و وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، در یالتا در نخستین هفتهی فوریه قسمت عمدهای از سرزمین لهستان را تحت کنترل خود درآورد.
فرماندهان استالین او را مأیوس نکردند. سرهنگ پرجوشوخروش یوسف گوساکفسکی (Colonel Iosif Gusakovsky) لاف میزد: «تانکهای ما تندتر از قطارهایی حرکت میکنند که به برلین میروند.» او زحمت انتظارکشیدن به خود نداد تا تجهیزات پلزدن برای رسیدن به خطوط مقدم جبهه از راه برسد و سپس مبادرت به عبور از رود پیلیسا (River Pilica) (شاخهای از رود ویستولا) کنند. او خیلی ساده به تانکهای جلو دستور داد تا با اسلحه یخ را بشکنند و سپس مستقیماً از کف رود عبور کنند. تانکها مانند یخشکن عمل کردند، یخ را «با صدای غرشی مهیب» به کنار راندند و این تجربهای دهشتناک برای رانندگان بیچاره بود. جبههی شرقی آلمان در لهستان بر اثر حملهی زرهی در هم شکست، یک بار دیگر به این سبب که تانکهای تی-۳۴ شوروی با زنجیرها یا شنیهای پَهنشان بسیار بهتر از تانکهای آلمانی میتوانستند با یخ و برف دستوپنجه نرم کنند.
پس از سال ۱۹۴۵ دستاوردهای ارتش سرخ در جنگافزار زمستانی شهرت خوفانگیزی در غرب برای آن به ارمغان آورد. سرانجام وقتی اتحاد شوروی در تابستان سال ۱۹۶۸ با برنامهریزی نامناسبی به چکسلواکی حمله کرد ــ نیروهای پیمان ورشو فاقد نقشه، آذوقه و سوخت بودند ــ تحلیلگران غربی برای نخستینبار فهمیدند که ممکن است تواناییِ جنگاوریِ شورویها را بیش از اندازه برآورد کرده باشند.
سرانجام در دههی ۱۹۸۰ فروپاشی امپراتوری شوروی با مبارزهی محکوم به شکستش برای کنترل افغانستان، سرزمینی که جنگ زمستانی را برای ارتشهای متعارف غیرممکن کرده بود، بارز و آشکار شد. پس از آن، در طول فروپاشی اقتصادی در دههی ۱۹۹۰ دولت بوریس یلتسین، رئیسجمهور روسیه، اغلب قادر نبود که حقوق افسران و نیز سربازان را پرداخت کند و فسادْ نهادینه شد. سربازان وظیفه بیشتر اوقات در آستانهی گرسنگی بودند چون جیرهی آنان زیر قیمت فروخته شده بود؛ دزدی، زورگویی و قلدری و بیانضباطی شایع بود. قطعات یدکیِ خودروها و نیز هرچیزی از سوخت گرفته تا حباب چراغ، چکمه و مخصوصاً هرگونه لوازم مخصوص هوای سرد، ناپدید میشد و از بازار سیاه سر در میآورد.
فساد در پی هجوم هرج و مرجطلبانهی روسیه به گرجستان در سال ۲۰۰۸ حتی بدتر از این شد. پوتین میخواست بهزورِ پول مسئلهی نیروهای مسلح را حل کند. ولخرجی در طرحهای حیثیتی پیمانکاران و نیز ژنرالها را تشویق کرد تا حسابهای بانکی خود را پر کنند. به نظر نمیرسد که کار چندانی برای بازنگری در دکترین نظامیِ روسیه انجام شده باشد. ایدهی روسیِ جنگ شهری، با توپخانهی آنها، «خدای جنگ»، که همهچیز را خرد و خاکشیر میکند، از جنگ جهانی دوم هنوز دستنخورده مانده است. این رویکرد در طول مداخلهی روسیه در جنگ داخلی سوریه از سال ۲۰۱۵ به بعد به قوت خود باقی ماند.
با وجود این، به نظر مردم روسیه، بزرگترین پیروزیِ پوتین تصرف نهانیِ کریمه در سال قبلتر با نفوذکردن در آن توسط «مردان سبز کوچکِ» بدون اونیفورمی بود که عضو یگان ویژه بودند. این، بخشی از واکنش خشمگین پوتین به انقلاب میدان (Maidan) در کییف بود، که متحدش، رئیسجمهور ویکتور یانوکوویچ (Viktor Yanukovych)، را مجبور به فرار کرد و به آغاز نبرد در منطقهی دونباسِ (Donbas) روسیزبان در شرق اوکراین انجامید.
پوتین در حال انکار
در فوریهی ۲۰۲۲، هشت سال بعد، پوتین «عملیات نظامی ویژه»اش را در اوکراین آغاز کرد. در آن زمان، به پیشقراولان گفته شد که اونیفورمهای مخصوص رژهرفتن را با خود ببرند و آمادهی برگزاریِ جشن پیروزی باشند ــ یکی از بزرگترین مثالهای غرور نظامی در تاریخ. با وجود این، هفت ماهِ مصیبتبارِ بعد از آن، وقتیکه دولت روسیه سرانجام مجبور شد که دستور «بسیج محدود» جمعیت روسیه را صادر کند، به کسانی که به خدمت فراخوانده میشدند هشدار داد که اونیفورم و تجهیزات کم است. آنها مجبور بودند که جلیقهی ضدگلولهی خود را خودشان تهیه کنند و حتی از مادران و همسرانشان نوار بهداشتی بگیرند تا در مواقع لازم بهجای پانسمانِ صحرایی از آن استفاده کنند. فقدان باند برای پانسمان حیرتآور است، مخصوصاً حالا که زمستان شدت گرفته است زیرا این بانداژ برای جلوگیری از نفوذ سرما به درون زخمهای باز حیاتی است. خطری که در زمستان افزوده میشود شلیک خمپارههایی است که به زمین یخزده میخورد: برخلاف گِل نرم، که بیشتر ترکشها و موج انفجار را جذب میکند، زمین یخزده موجب میشود که ترکشها کمانه کند و گاه بسیار مرگبار شود.
سرفرماندهی جدید پوتین در جنوب، ژنرال سرگِی سوروویکین (General Sergei Surovikin)، مصمم است تا مانع از تلاشهای برخی سربازان وظیفه برای اجتناب از جنگ شود. بسیاری از این سربازان وظیفه به خرابکاری در سوخت، سلاح و خودرو ــ اگر نگوییم زخمهای خودکرده و فرار از خدمت ــ متوسل شدهاند. با وجود این، مسئلهی ساختاریِ دیرینهی ارتش روسیه کمبود افسر وظیفهی باتجربه در ارتش است که [بهجای مراقبت از احوال سربازان] بر نگهداری و مراقبت از سلاحها، تجهیزات و خودروها تأکید کند. این مشکلات در زمستان با فناوریِ حساسی مانند پهبادها فوقالعاده پرهزینه خواهد شد.
از آنجا که هر دو طرف وارد فصل بسیار چالشبرانگیزتری برای نبرد میشوند، نتیجه تا حد زیادی مبتنی بر روحیه و عزم راسخ آنان خواهد بود. درحالیکه سربازان روسی دچار کمبودها و فقدان غذای گرم میشوند، سربازان اوکراینی از مزایای لباسهای استتارکنندهی عایقدار، چادرهایی مجهز به اجاق و کیسههای خواب بهرهمندند که توسط کانادا و کشورهای حوزهی اسکاندیناوی تهیه شده است. به نظر میرسد که پوتین در مقام انکار وضعیت ارتش و دست بالایی است که ژنرال زمستان نصیب دشمنان وی خواهد کرد. او درعینحال ممکن است که مرتکب خطای دیگری هم شده باشد و آن، متمرکزکردن حملات موشکی بر شبکهی برق و انرژی اوکراین و جمعیت غیرنظامی آسیبپذیرش است. آنان متحمل بیشترین رنج خواهند شد اما شانس چندانی برای شکستشان وجود ندارد.
برگردان: افسانه دادگر
آنتونی بیور نویسندهی کتاب روسیه، انقلاب و جنگ داخلی ۱۹۱۷-۱۹۲۱است. آنچه خواندید برگردان این مقاله با عنوان اصلیِ زیر است:
Antony Beevor, “Russia’s New Winter War”, Foreign Affairs, 29 December 2022.
[1] Cossacks
قومی از نژاد سفید اروپایی با تبار اسلاو هستند که زیستگاهشان اوکراین کنونی و جنوبغرب روسیه، بهویژه جلگهی رود دن است. این قوم قرنها در دوران روسیهی تزاری از نوعی خودمختاری برخوردار بود، جنگاورانش زبانزد بودند و به همین دلیل، بخش مهمی از ارتش روسیه را به خود اختصاص دادند و در جنگهای توسعهطلبانهی تزارها نقشی مهم ایفا کردند.