تنها در دو سال ۴-۱۷۹۳ بیش از پانزده هزار نفر در فرانسه با گیوتین اعدام شدند. لویی شانزدهم، روبسپیر، لویی آنتوان و ژرژ دانتون از جمله آنان بودند.
آخرین روز یک محکوم
رمان “آخرین روز یک محکوم” از ویکتور هوگو در سال ۱۸۲۹ نوشته شده است. نخست با اسم مستعار و سه سال بعد با پیشگفتاری مفصل در ضرورت لغو حکم اعدام با نام نویسنده. انتشار این کتاب حادثهای بزرگ در فرانسه بود.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
برای نخستینبار موضوع لغو حکم اعدام بر زبانها جاری شد و جامعه را به فکر بر آن واداشت. در ۱۸۴۸ در پی موجی از اعتراضات که فرانسه را در بر گرفته بود، دولت موقت مجازات اعدام را برای محکومین سیاسی لغو کرد، ولی با طرح ویکتور هوگو برای لغو کامل این حکم مخالفت نمود.
داستان “آخرین روز یک محکوم” بازمیگردد به زندگی فردی محکوم به اعدام در زندان. او نام ندارد و این خود به آن بعدی عمومی میدهد. کسی را کشته است و همین خود، بیآنکه دادگاه به علت این مرگ توجه کند، باعث میشود تا به مرگ با گیوتین محکوم شود. او همسر و دختری سه ساله نیز دارد که از زمان بازداشت، آنها را ندیده است. در واپسین هفته زندگی دخترش را به دیدار او میآورند. دختر دیگر او را نمیشناسد. در یکسالی که در زندان به سر برده، از دیدار همسر و دختر نیز محروم بوده است.
حال دیگر چون بیگانهای مزاحم، همه از او متنفرند. او دیگر هیچ هویتی جز فرد “محکوم به اعدام” ندارد. مردم حاضر در دادگاه نیز وقتی رئیس دادگاه حکم مرگ او را اعلام داشت، به شادی فریاد برآوردند؛ “محکوم به اعدام!”
«اکنون من اسیرم. جسمم را در دخمهای تیره و تار به زنجیر کشیدهو روحم را در ظلمت اندیشهای مرگبار به زندان انداختهاند… من محکوم به اعدامم، محکوم به اعدام!… انیس و ندیمی جز آن ندارم. سراپایم از احساس آن یخ کرده و تنم در زیر فشار سنگین توانفرسای آن خمیده است!…»
او در واپسین روزهای زندگی به این فکر میافتد که هستی خویش را بنویسد. کاغذ و قلم تقاضا میکند و آنچیزی را مینویسد که خواننده در دست دارد. به این امید که شاید «روزی برای دیگران به کار آید، یا قاضیان را از صدور حکم اعدام بازدارد یا بیچارگان مجرم یا بیگناه را از این فلاکت و مصیبتی که من بدان گرفتارم نجات بخشد.»
راوی داستان که همین محکوم به مرگ است، زندگی خویش را از روزهای زندگی در زندان، بیرون زندان، علت بازداشت و روزهای محاکمه، آرزوها و روزهای آخر زندگی روایت میکند.
در این کتاب داستانی دیگر نیز با عنوان “کلود ولگرد” آمده که آن نیز به زندان و اعدام نظر دارد. کلود همچون بسیاری از همبندان خویش میتوانست در شرایطی بهتر انسانی دیگر شود، ولی راهزن شد و به زندان گرفتار آمد و سرانجام به مرگ با گیوتین محکوم شد.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
به نظر ویکتور هوگو، پیش از آنکه افرادی چون او محکوم شوند، باید جامعه را محکوم کرد.
موضوع نخست «ذهن و سر مردم است. سری که پر است از بذرهای مفید. ما باور داریم که یک راهزن قاتل را میتوان با تعلیم و هدایت صحیح به یکی از ارزشمندترین خدمتگزاران این سرزمین مبدل کرد. مسئله همین سرها هستند. سرهای مردم این سرزمین را مانند زمین زراعت شخم بزنید، آنها را آماده بذرافشانی کنید، بر آنها نور بتابانید، محصول این زراعت اخلاق خواهد بود، اخلاق را به کار گیرید. آن وقت خواهید دید که دیگر نیاز نیست این سرها را از بدن جدا کنید.» (کلود ولگرد- نقل قولها از برگردان محمد قاضی)
سه بخش “پیشگفتار”، “آخرین روز یک محکوم” و “کلود ولگرد” یکدیگر را در یک کتاب کامل میکنند و با هم میتوانند بیانیهای باشند علیه حکم اعدام.
هوگو و مجازات اعدام
نقل است که ویکتور هوگو پیش از نوشتن این رمان، روزی شاهد اجتماع مردمی در میدان شهر بود که در انتظار بودند تا سر محکومی را با گیوتین از تن جدا کنند. چنین صحنهای او را به نوشتن این رمان برانگیخته است.
ویکتور هوگو پس از نوشتن این رمان، در نخستین مجمع قانونگذاری فرانسه برای تدوین قانون اساسی کشور در ژانویه ۱۸۵۰ خطابهای ایراد کرد که آن را یکی از تأثیرگذارترین سخنرانیهای جهان مدرن میدانند و هماکنون نیز میتوان بندهای آن را برای تمامی کشورهای رسته از بند استبداد توصیه کرد: «…برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن حکومت بیش از یک قاتل عادی، حق قاتل شدن نداشته باشد. و وقتی که به صورت حیوانی درنده حمله کند، با خودش نیز چون حیوانی درنده عمل شود.
برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن جای کشیش در کلیسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش، نه حکومت در موعظه مذهبی دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاست دولت کاری داشته باشد.
برای پیریزی جامعهای بکوشیم که در آن… برابری کامل حقوقی زنان با مردان باشد… آموزش عمومی و رایگان باشد… بلای ویرانگری به نام گرسنگی جایی نداشته باشد… حکومتی کاملاً لائیک، منحصراً لائیک باشد…
رنج فقر تنها رنج یک فقیر نیست، ویرانی اجتماع است… فقر بدترین دشمن نظم و قانون است. فقر نیز همانند جهل، شبی تاریک است که الزاماً میباید سپیدهای بامدادی در پی داشته باشد.» (ترجمه از شجاعالدین شفا)
هوگو خطاب به نمایندگان میگوید: لغو حکم اعدام «بیشک روزی تحقق خواهد یافت. تخفیف مجازات یکی از نشانههای توسعه است. قرن هیجدهم افتخار حذف مجازات شکنجه را با خود دارد و قرن نوزدهم مجازات مرگ را برخواهد چید…»
ویکتور هوگو در پیشگفتار “آخرین روز یک محکوم” نیز بر همین نکات انگشت گذاشته بود. مینویسد که انتظار داشته انقلاب نقطه پایانی باشد برای کشتن انسان به دست انسان و برچیدن بساط گیوتین، غافل از آنکه انقلابها تشنه انتقام و خون هستند. موردی را نمونه میآورد که گیوتین سر محکومی را تا نیمه قطع کرده بود و او چه زجری کشیده تا اینکه سرانجام در پنجمین بار با سری خونین تقاضای عفو میکند و اینبار با چاقو سر از تنش جدا میشود.
هوگو به درستی مینویسد تا هشدار دهد: «در زمان انقلاب مراقب نخستین سری باشید که از بدن جدا میکنید، چرا که آن سر اشتهای مردم را به انقلاب چندبرابر میکند.»
به نظر ویکتور هوگو، این تنها قربانی نیست که کشته میشود، اعضای خانوادهاش نیز بار مجازات را به شکلهای مختلف بر دوش میکشند: «آیا میتوانید بیآنکه به خود بلرزید به آنچه بر سر آن پسرها و دخترهای کوچک میآید، فکر کنید؟»
آرزوی ویکتور هوگو در برچیدن بساط گیوتین و لغو حکم اعدام، ۱۵۰ سال بعد در فرانسه به قانون مینشیند. آخرین محکوم در ده دسامبر ۱۹۷۷ در فرانسه اعدام شد. سرانجام در ۳۰ سپتامبر ۱۹۸۱ در زمان نخستوزیری فرانسوا میتران قانون “لغو حکم اعدام” در پارلمان فرانسه تصویب شد.
کتاب “آخرین روز یک محکوم” را نخست محمد قاضی در سال ۱۳۳۴ با حذف خطابه پیشگفتار آن (به علت سانسور حاکم؟) به فارسی برگرداند. هماکنون چهار ترجمه از آن در دست است. آخرین آن را “نشر چشمه” با برگردان بنفشه فریسآبادی منتشر کرده است.
ضرورت خواندن این کتاب، در روزهایی که هر روز خبر از اعدام و صدور حکم اعدام از “دادگاههای انقلاب” میرسد و جنبشی عظیم سراسر ایران را فراگرفته، برای لغو این حکم بیش از پیش احساس میشود.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.