خانم صاحبی كه تا كنون مقالههای بسياری در رسانه های پرتيراژ آلمان به چاپ رسانده در اين اثر مشخصا اعدامهای اخير جوانان و نوجوانان معترض، كشتار تظاهركنندگان در خيابانها، ارعاب خانوادههای معترضان برای پنهان ساختن شكنجههای فرزندان نوجوانشان در زندانها و بیپروايی زنان در انجام نافرمانیهای مدنی را برشمرده و افزون بر ثبت تاريخچه اعتراضهای مردم عليه حجاب اجباری و ديگر ستمهايی كه از سوی نظام ايران بر مردم رفته، با نسرين ستوده كنشگر حقوق بشر گفتگو كرده و از بیپروايی و بیباكی دختران و زنان و مردانی گفته كه هركدام به نوبه در پيشبرد دموكراسیخواهی در جنبش اخير نقش برجستهای داشتهاند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
گيلدا صاحبی بر آن است كه با ثبت ماندگار رويدادهای اخير از كشتن ۵۰۰ تظاهركننده و اعدامهای جوانان و نوجوانان گرفته تا تجاوز جنسی در زندانها، بيش از ۲۰ هزار دستگيری و ديگر بزهكاریهای رژيم، مانع شود كه گزارشهای شتابزده و زودگذر در رسانهها و شبكههای اجتماعی به فراموشی سپرده شوند. او با اين كتاب برگ ديگری به تاريخ جنبش برابرخواهی زنان افزوده است.
اسكندر آبادی با نويسنده اين كتاب گفتگو كرده است.
اسکندر آبادی: مخاطب شما در درجه نخست كيست و خوش داريد چه كسانی حتما كتاب شما را بخوانند؟
گيلدا صاحبی: كسانی كه به حقوق بشر به ايران، به فمينيسم و جنبش زنان علاقه و دغدغه دگرگونی در جامعه بشری را داشته باشند و اينكه چگونه میتوان گامی در راه بهترسازی جهان برداشت. بهتر است بگويم اين كتاب را برای همگان نوشتهام.
يکجا در پايان كتاب آمده: “اين كتاب در گرماگرم روندی نوشته شده كه نه از پايان آن آگاهيم و نه از سرانجام آن. در دسامبر ۲۰۲۲ كه به نوشتن آغاز كردم با خود میگفتم عجب بیپروايی ای! به خصوص كه ايرانيان خوب میدانند انقلابها اغلب از چاله به چاه میافتند”. در جای ديگری اما مینويسيد: «نظام، ديگر ميدان را به مردم باخته و مشروعيتش را از دست داده است. زر و زور و نفوذ ديگر در برابر آنچه مردم به خاطرش میجنگند شانسی ندارند: زن، زندگی، آزادی.» اكنون كه از خيزش و اعتراض دستكم در خيابانهای ايران كاسته شده، كدام عبارت درست است؟
هر دو عبارت درست است چون هنوز ابهامات كم نيستند. ما نمیدانيم اين انقلاب به كجا میانجامد و تا چه اندازه بايد مردمی تحت اين نظام رنج بكشند و حتا كشته شوند. از سوی ديگر اين نظام شكست خورده و بردی در برابر آنچه مردم برای آن تلاش و نبرد ميكنند ندارد. البته ما نمیدانيم پس از سقوط اين رژيم چه آيندهای در راه است ولی هرچه هست رژيم شكست خورده است.
در كتاب مقايسهای كردهايد ميان آنهايی كه برای آخوندها تفاهم نشان میدهند با كسانی كه برای پوتين تفاهم دارند و گفتهايد اينها تنها میخواهند بزهكاریهای رژيم را توجيه كنند و از زهر آن بكاهند. اما مستقيما از سياستمداران نامی نبردهايد كه در اينجا هم كارهای خوبی را به نظام ايران نسبت میدهند. منظور شما از اين تفاهمداران چه كسانی هستند و چه راهی برای جلوگيری از كار ايشان پيشنهاد میكنيد؟
من با كسی تسويه حساب نمیكنم. فقط میخواهم اين مسائل را روشن كنم. كسی كه خشونت رژيم را توجيه میكند و نسبی جلوه میدهد به كسانی میماند كه كارهای پوتين را توجيه میکنند و ناتو را مقصر اصلی جنگ میدانند. در مورد ايران هم اين نسبیكاریها هست و من كوشيدهام آنها را آشكار كنم. به نظر من پادزهر جلوگيری از اين نسبیکاریها همين روشنگری است. وقتی از كار و هدف تبليغات سر درآوريد، تأثيرش را خنثی كردهايد.
شما به عنوان یک پزشك بر روی برخی از زخمها انگشت گذاشتهايد. يكی را نمونه میآورم: «مأموران رژيم به بسياری از تظاهركنندگان شليک و ايشان را نابينا كردهاند و جز اين اخيرا خودکشیهای بسيار مشكوكی گزارش شده است. همانطور كه نوشتهايد، بدون دست اندركاران شاخه درمان و بهداشت كسی از وضعيت ناگوار زندانها، خيابانها و بيمارستانهای ايران آگاهی پيدا نمیكرد و تازه به اين ترتيب هم تنها بخش كوچكی از خشونت رژيم آشكار شده است.» اكنون جز روشنگری كه شما با نوشتههای خود كردهايد، ديگر چه كاری میتوان عليه اين بزهكاریها انجام داد؟
همانطور كه پزشكان و دست اندركاران درمان و بهداشت هم در آلمان تأكيد كردهاند، ما پيش و بيش از هرچيز به همبستگی جهانی نياز داريم.
بايد همواره آشكار ساخت كه رژيم ايران چگونه و تا چه اندازه انسانها را میآزارد. هم اكنون قدرتمداران ايران پزشكان را زير ضرب قرار دادهاند يعنی كسانی كه شغلشان كمک به انسانها است. بايد روشنگری درباره اين مطلب را در سطح جهانی موضوع روز و رسانهای كرد.
مگر میشود جلو كار پزشكان را گرفت يا اينكه مردم بيگناه از رفتن به بيمارستانها بيم داشته باشند؟
خيزش اخير ايران از اعتراض به حجاب اجباری سرچشمه گرفت. اين تنها دليل نبود ولی زنان و مردان بسياری به خيابانها ريختند تا به حجاب اجباری اعتراض كنند. اما شما در كتابتان دو نمونه پشتيبانی از حجاب را آوردهايد. يكی آنجا كه از “خاله مينا” گفتهايد و ديگر جايی كه مینويسيد: «يكی از بیباكترين صداهای فمينيستی متعلق به فاطمه سپهری است. او در شهريور ۱۴۰۱ دستگير شد و در حالی كه نه فقط روسری بلكه چادر به سر داشت، برای اين جنگيد كه دختران جوان آزادی و اختيار پوشش خود را داشته باشند». بحث روسری در آلمان هم یک موضوع سياسی است. حالا موضع شما در اين ميان چسست؟
من بر اين باورم كه بايد فرق گذاشت. در رابطه با ايران بايد حجاب را در بافت و شرايط تاريخی و سياسی اين كشور بررسی و داوری كرد نه با عينک ايدئولوژيك.
خيلی ساده. حجاب در ايران یک اجبار است، يعنی زن آزادی انتخاب ندارد. اين يعنی روسری نماد ستم و حقكشی عليه زنان است. پس روسری در ايران را نمیشود با روسری در اروپا مقايسه كرد. با اين حال از ياد نبريم زنانی هم هستند كه به عنوان مسلمانان باورمند، داوطلبانه حجاب دارند. اما در ميان آنها هم میتوانند زنانی باشند كه عليه حجاب اجباری مبارزه كنند.