نامه‌ی یک نویسنده‌ی سرشناس روس به یک اوکراینیِ ناشناس: «کشورم از گردونه‌ی زمان بیرون افتاده است»

میخائیل شیشکین

میخائیل شیشکین تنها نویسنده‌ی معاصرِ روس است که هر سه جایزه‌ی ادبیِ مهم «بوکر روسی»، «کتاب پرفروش ملی روسی» و «کتاب بزرگ» را به دست آورده است. او در سوئیس زندگی می‌کند و آثارش به حدود ۳۰ زبان ترجمه شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید برگردان مقاله‌ای است که او به مناسبت نخستین سالگرد حمله‌ی روسیه به اوکراین نوشته و نسخه‌ای از آن را به منظور انتشار ترجمه‌ی فارسی‌اش در اختیار آسو قرار داده است.


ای عزیزِ نادیده،

آنها زبان را از ما دزدیدند. ما با شما به زبانِ ادبیات بزرگِ روسی حرف می‌زدیم و مکاتبه می‌کردیم. اکنون، به نظر همه‌ی جهانیان، روسی زبان کسانی است که شهرهای اوکراین را بمباران می‌کنند و کودکان را به قتل می‌رسانند، زبانِ جنایتکارانِ جنگی، زبانِ آدمکش‌ها. آنها به اتهام جنایت علیه بشریت محاکمه خواهند شد. امیدوارم همه‌ی کسانی که این جنگ را به راه انداختند، در آن مشارکت جُستند، و به نوعی از آن حمایت کردند، محاکمه شوند. اما چطور می‌توان کسی را به اتهام جنایت علیه زبان محاکمه کرد؟

پدرم در ۱۷ سالگی به جبهه رفت تا انتقام برادری را بگیرد که به دست آلمانی‌ها کشته شده بود. پس از جنگ، او تا پایانِ عمر از آلمانی‌ها و هر چیزی که آلمانی بود نفرت داشت. سعی می‌کردم که در مقام توضیح به او بگویم: «اما بابا، ادبیات آلمانی عالی است! زبان آلمانی زیباست!» این حرف‌ها بی‌تأثیر بود. بعد از جنگ به اوکراینی‌هایی که خانه‌هایشان توسط روس‌ها بمباران و غارت شده، و اعضای خانواده‌هایشان به قتل رسیده‌اند چه می‌توانیم بگوییم؟ آیا می‌توان گفت که ادبیات روسی زیباست؟ و زبان روسی فوق‌العاده است؟

آیا دیکتاتورها و دیکتاتوری‌ها مردمی برده‌مآب را پرورش می‌دهند یا اینکه مردمی برده‌مآب دیکتاتورها را به وجود می‌آورند؟ اوکراین توانست از این چرخه‌ی هولناک بگریزد، و از گذشته‌ی مشترکِ مخوف و خونین‌مان فرار کند. به همین دلیل، شیّادانِ روس از اوکراین بیزارند. اوکراینِ آزاد و دموکراتیک می‌تواند الگویی برای مردم روسیه باشد، و به همین علت است که نابود کردن شما این‌قدر برای پوتین مهم است.

در روسیه نه استالین‌زدایی رخ داد، و نه صاحب‌منصبان حزب کمونیستِ اتحاد جماهیر شوروی در دادگاه‌هایی نظیر دادگاه نورنبرگ محاکمه شدند. نتیجه همین است که می‌بینیم: یک نظام دیکتاتوریِ جدید. دیکتاتوری، بنا به ماهیتش، نمی‌تواند بدون دشمن دوام بیاورد، و وجودِ دشمن یعنی جنگ.

ستاد کل ارتش روسیه تصور می‌کرد که نیروهای مسلحِ ناتو از شما دفاع نخواهند کرد، و رفتارِ ناتو در نخستین روزهای جنگ با این تصورِ پوتین مطابقت داشت. اما شما اوکراینی‌ها نقشه‌های پوتین را نقش بر آب کردید. شما تسلیم نشدید، شما با دسته‌های گُل از تانک‌ها استقبال نکردید. اکنون شما صرفاً از آزادی و کرامت انسانیِ خودتان دفاع نمی‌کنید؛ شما مشغول دفاع از آزادی و کرامت انسانیِ همه‌ی آدمیان‌اید. شما را نمی‌توان شکست داد زیرا نتیجه‌ی جنگ را نه تعداد موشک‌ها و تانک‌ها بلکه نیروی عشق به آزادی رقم می‌زند. شما آزاده‌اید، و آنهایی که دستورات تبهکارانه‌ی ژنرال‌های روسی را اجرا می‌کنند بَرده‌اند.

یک سال قبل، وقتی تانک‌های روسی سرگرم پیشروی به سوی کی‌یف بودند، مردم دنیا از خود می‌پرسیدند چرا تظاهرات بزرگی علیه جنگ در روسیه به راه نیفتاده است، و چرا فقط تعداد اندکی از روس‌ها برای اعتراض به خیابان رفته‌اند. من این وضعیت را معلول ترس می‌دانستم. در روسیه سکوت، راهبردی برای بقاست. روس‌ها نسل‌هاست که برای بقا چاره را در سکوت دیده‌اند. پوشکین در آخرین سطر نمایش‌نامه‌ی تاریخیِ بوریس گودونف، این شیوه‌ی زندگیِ روسی را چنین توصیف کرد: «مردم ساکت‌اند.» و پس از حمله به اوکراین، مردم «ساکت ماندند». اما از پاییزِ گذشته که سربازگیریِ سراسری آغاز شد دیگر نمی‌شد از سکوتِ مردم روسیه سخن گفت و این واقعیت را نادیده گرفت که صدها هزار نفر از آنها گوش‌به‌فرمان به جبهه رفتند تا اوکراینی‌ها را بکُشند و کشته شوند. این چیزِ دیگری است، چیزی ژرف‌تر، چیزی هولناک‌تر.

به نظرم در توضیح این وضعیت فقط می‌توان گفت که روسیه از گردونه‌ی زمان بیرون افتاده است. در قرن بیست‌ویکم، انسانِ مدرن خودش باید خیر و شر را تشخیص دهد. و اگر ببیند که کشورش و هموطنانش جنگِ شرم‌آورِ نفرت‌انگیزی را به راه انداخته‌اند باید با آنها مخالفت کند. اما اکثر روس‌ها از نظر ذهنی در گذشته زندگی می‌کنند، یعنی در زمانی که قبیله‌گرایی رایج بود. در گذشته می‌گفتند قبیله‌ی ما همیشه برحق است، و دیگر قبایل دشمنِ ما هستند و می‌خواهند ما را نابود کنند. ما مسئول نیستیم، ما درباره‌ی چیزی تصمیم نمی‌گیریم، رئیس قبیله/خان/پادشاه در مورد همه‌چیز برای ما تصمیم می‌گیرد. این طرز فکرِ روس‌ها است: اگر دشمنانِ ما، فاشیست‌های اوکراین و ناتو، به میهن‌مان حمله کنند، ما از آن دفاع خواهیم کرد، درست همان‌طور که پدربزرگ‌هایمان در برابر فاشیست‌های آلمانی از وطن‌شان دفاع کردند. همه‌ی دیکتاتورها از احساس عشق به میهن، و حس زیبای وطن‌دوستی در جهت اهدافِ خود سوءاستفاده کرده‌اند. پدرم فکر می‌کرد که دارد از میهنش در برابر رژیم هیتلر دفاع می‌کند اما در واقع مشغول دفاع از رژیم فاشیستِ استالین بود. اکنون روس‌هایی که به جبهه می‌روند، متأثر از تبلیغاتِ پوتین، گمان می‌کنند که سرگرم دفاع از وطن‌ در برابر «نازیسم اروپایی و آمریکایی» هستند، و نمی‌فهمند که دارند از قدرتِ دارودسته‌ی تبهکارِ ساکن کرملین دفاع می‌کنند، همان دارودسته‌ای که کلِ کشور را گروگان گرفته است.

تنها راهِ خروج از این وضعیت، تحمیل شکستِ نظامی به رژیم پوتین است. بنابراین، کشورهای دموکراتیک باید به هر شکلِ ممکن، و از همه مهم‌تر با تأمین سلاح، به اوکراین کمک کنند. پس از جنگ، کلِ دنیا به یاریِ شما خواهد شتافت تا ویرانه‌ها را آباد کنید، و کشور بتواند خودش را بازسازی کند. و روسیه با اقتصادی ویران و خاطری مشوّش دست در گریبان خواهد بود. تنها راهِ نوزاییِ کشورم نابودیِ کامل رژیم پوتین است. دلمشغولی به امپراتوری را باید همچون غده‌ی سرطانیِ بدخیمی از پیکر روس‌ها بیرون آورد. این «ساعتِ صفر» برای روسیه حیاتی است. کشورم فقط در صورتی آینده‌ای خواهد داشت که همچون آلمان ]نازی[ متحمل شکستی تمام‌عیار شود.

زنده‌باد اوکراین!

میخائیل

 

برگردان: عرفان ثابتی