عدالت ترمیمی؛ موافقان و مخالفان

میثم بادامچی

دادخواهی واژه‌ای است که این روزها، به‌ویژه پس از جنبش مهسا (ژینا)، بر سرِ زبان‌ها جاری است. در این نوشتار می‌کوشیم به معرفی و نقد «عدالت ترمیمی» (Restorative Justice) بپردازیم. عدالت ترمیمی با مفهوم عدالت انتقالی، یعنی عدالت در فرایند گذار و انتقال به دموکراسی، کاملاً ارتباط دارد. صلح و سازش مهم‌ترین هدفی است که هر جامعه‌ای در دوران گذار در پی تحقق آن است و برای ایران آینده هم باید جدی‌اش گرفت.

اگر بخواهیم مثال بزنیم، عدالت ترمیمی روشی است که در «کمیسیون حقیقت‌ و آشتی» در آفریقای جنوبی، پس از گذار این کشور از آپارتاید به دموکراسیِ چندنژادی در دهه‌ی نود میلادی، در مواجهه با ناقضان حقوق بشر در رژیم آپارتاید سابق به کار رفت و در آن تحت شرایط معینی، برخی از ناقضان میان‌رتبه‌ی حقوق بشر، به شرط اقرار حقیقت در نزد همگان، به جای قصاص مشمول عفو شدند.

عدالت ترمیمی امروزه از سوی طرفدارانش به‌عنوان بدیلی برای نگاه غالب به جرم و جنایت معرفی می‌شود. این پارادایم عدالت‌خواهی البته موافقان و مخالفانی دارد. یکی از بهترین تحقیقات انتقادی را مارگاریتا زرنوا، استاد جرم‌شناسی دانشگاه هال در انگلستان، در قالب اثری انجام داده است با عنوان عدالت ترمیمی: ایدئال‌ها و واقعیت‌ها:

Margarita Zernova. 2007. Restorative Justice: Ideals and Realities, Ashgate, “International and Criminal Justice Series”.

آنچه در ادامه می‌آید ترجمه، بازنویسی و خلاصه‌ای از مقدمه‌ی کتاب فوق است (صص. ۵-۱)، با این توضیح که ارجاعات و پاورقی‌ها برای ساده‌سازیِ متن حذف شده‌اند. هدف کتاب زرنوا از یک سو بررسی آرمان‌های مدافعان عدالت ترمیمی است و از سوی دیگر نقد همدلانه‌ی این نگاه به عدالت کیفری در سیاست‌گذاری‌ها.

******

عدالت ترمیمی چیست و مدافعانش چه می‌گویند؟

عدالت ترمیمی مفهومی است که هرچند معنای واحد و کاربرد عملیِ واحدی ندارد، اما در چند دهه‌ی اخیر طرفداران بسیاری را در میان طیفهای مختلف سیاسی به خود جذب کرده است. برخی از اصلاح‌طلبان حوزه‌ی عدالت کیفری، عدالت ترمیمی را راهی امیدوارکننده برای غلبه بر مشکلات نظام موجود عدالت کیفری دانسته‌اند. برخی رهبران مذهبی که پیشگام این مفهوم بوده‌اند، عدالت ترمیمی را روشی انسانی‌تر و اخلاقی‌تر برای مواجهه با جنایت می‌دانند. «مدافعان محافظه‌کار» عدالت ترمیمی این مفهوم را جذاب می‌یابند، چون بر ارزش‌های خانواده و منافع قربانیان تأکید می‌کند و صرفه‌جویی در هزینه‌های دادرسی و کاهش وقوع دوباره‌ی جرایم را وعده می‌دهد. صاحب‌نظران لیبرال هم عدالت ترمیمی را قابل توصیه می‌دانند، چون پاسخی به جنایت است که هم از نظر فردی توانمندکننده (empowering) است و هم در مقایسه با روش‌های رقیب، کمتر تهاجمی و سرکوب‌گر است. برخی از کنشگران و فعالان عدالت اجتماعی هم عدالت ترمیمی را دارای پتانسیل بیشتری برای ایجاد جامعه‌ای عادلانه می‌دانند.

با وجود این، تبیین مفهومی عدالت ترمیمی کار ساده‌ای نیست و هنوز در میان طرفداران این مفهوم بحث و جدل جدی جاری است که عدالت ترمیمی را چگونه باید تصور و تعریف کرد. نکته‌ی جالب توجه این است که عدالت ترمیمی اغلب با ارجاع به آنچه نیست (رویکرد مخالفش به عدالت کیفری) تعریف شده است. مثلاً می‌گویند که عدالت ترمیمی با رویکرد سنتی و رایج به جرم و عدالت فرق دارد. مدافعان عدالت ترمیمی می‌گویند که عدالت ترمیمی جرم را تنها نقض و مخالفت با «موجودی انتزاعی به نام دولت/ حکومت (state)» نمی‌بیند، بلکه هم‌زمان و حتی بیشتر وقوع جرم را «نقض روابط انسانی» و روابط میان مردمان می‌داند. در نگاه ایشان، عدالت ترمیمی، پس از وقوع یک جرم، بهجای اینکه مانند مدل رایج عدالت کیفری در درجه‌ی اول بر مجازات مجرمان تمرکز کند، بر ترمیم روابط انسانی و آسیب‌های حاصل از جرم متمرکز می‌شود. علاوه بر این، عدالت ترمیمی ایجاب می‌کند که تصمیم‌های مهم در مورد واکنش به جرم، تنها توسط مقامات حکومتی یا کارشناسان حقوقی گرفته نشود، بلکه افراد عادی هم که مستقیماً تحت تأثیر تخلف قرار گرفته‌اند بتوانند بیش از پیش در تصمیم‌گیری درباره‌ی واکنش به جرم پس از تحقق آن مشارکت کنند. مدافعان همچنین می‌گویند برخلاف روند رسمی و جریان غالب قضائی که بر اجبار قانونی متکی است، عدالت ترمیمی روندی است که ویژگیِ بارزش غیررسمی و داوطلبانه بودن است. خلاصه آنکه فعالان حوزه‌ی عدالت ترمیمی رویکرد ترمیمی را «جایگزینی رادیکال» و بسیار متفاوت برای مفاهیم رایج در درک جرم، عدالت و برخورد با رفتار مجرمانه می‌دانند. در نگاه مدافعان و فعالان، عدالت ترمیمی «یک الگوی جدید تفکر» در مورد عدالت قضائی، «عینکی ویژه» و متفاوت برای نگریستن به مفاهیم «جرم و عدالت»، و در نهایت «پارادایمی جدید» در بحث عدالت و دادخواهی فراهم می‌کند.

زرنوا می‌گوید در عمل، عدالت ترمیمی تحت نام‌ها و چهره‌های مختلفی در دنیا تحقق یافته (مثلاً تحت نام ساختار «میانجیگری میان قربانی و بزهکار»)، و نمودهای رسمی در درون «نظام‌ عدالت کیفری» و نمودهای غیررسمی (خارج از نظام عدالت کیفری) داشته است. کاملاً ممکن است که تنها در «مراحل» معینی از روند تحقق عدالت کیفری به «عدالت ترمیمی» متوسل شد، چنانکه می‌توان از درجات مختلفی از «ترمیمی بودن» (restorativeness) دادرسی‌ها سخن گفت. به‌رغم تنوع این شیوه‌ها، وجه مشترکشان این است که شامل نوعی «روند مشارکتی» هستند که از طریق آن همه‌ی افرادی که به‌نوعی از جرم متأثر شده‌اند، «اعم از قربانیان، مجرمان و باهمستان‌های مراقبت ایشان»، گرد هم می‌آیند تا دسته‌جمعی درباره‌ی چگونگیِ «حلوفصل پیامدهای جرم» و نیز چگونگی مواجهه با پیامدهای آتیِ جرم تصمیم بگیرند.

عدالت ترمیمی روندی است که ویژگیِ بارزش غیررسمی و داوطلبانه بودن است. 

روند عدالت ترمیمی توسط مجموعه‌ای از ارزش‌ها هدایت/راهبری می‌شود که عبارت‌اند از: الف) بهبود یافتن و تشفی قربانی، ب) مسئولیت‌پذیری مجرم، ج) توانمندسازی افراد، د) مصالحه/آشتی، گرچه برخی در مورد اینکه آشتی بخشی ضروری از عدالت ترمیمی است تردید کرده‌اند، ه) جبران/غرامت هر گونه آسیب ناشی از جرم، و) باهمستان‌گرایی/رو داشتن به جامعه و باهمستان، ز) غیررسمی بودن (در برابر رویکرد رسمی به عدالت)، ح) حرفه‌ای‌زدایی در بحث عدالت (بر خلاف این روش که حلوفصل پرونده‌های عدالت کیفری را باید در درجه‌ی اول از متخصصان انتظار داشت)، ط) روند تصمیم‌گیری مبتنی بر توافق/اجماع، و شمول‌گرایی/غیر انحصارگرا. همان‌طور که این فهرست نشان می‌دهد، مدافعان عدالت ترمیمی اهداف بلندپروازانه‌ای دارند که اساسش ارائه‌ی جایگزینی رادیکال و متفاوت برای شیوه‌های رایج تفکر و پاسخ به جرم و جنایت است. به بیان دیگر، عدالت ترمیمی به دنبال ایجاد روشی برای تحقق عدالت و دادخواهی کیفری است که قربانیانِ جرائم و نیازهای آنها را در کانون توجه قرار می‌دهد و مشخصاتش عبارت‌اند از توانمندسازی ذی‌نفعان/متأثران از جرم (crime stakeholders)، حرفه‌ای‌زدایی، جامعه‌گرایی (در برابر دولت‌گرایی) و داوطلبانه بودن (حداقل در برخی تعاریف). به نظر مدافعان عدالت ترمیمی، تحقق این اصلاحات به تغییراتی انقلابی در شیوه‌ی برخورد با جرایم می‌انجامد و می‌تواند مزایای متعددی برای قربانیان، مجرمان، باهمستان‌های مربوط به ایشان و جامعه در حالت کلانش فراهم کند. (زرنوا، صص. ۲-۱)

 

دغدغه‌های منتقدان و مبانیِ تجربی کتاب

در سال‌های اخیر، ایده‌های عدالت ترمیمی بر بحث، سیاستگذاری و انجام اصلاحات قانونی در عدالت کیفری تأثیر گذاشته است و حتی در برخی کشورهای جهان در مدارس آموزش داده می‌شود. این شیوه‌ی نگاه به جرم و جنایت علاقه‌‌ی زیادی در بین جرم‌شناسان، محققان و دانشگاهیان رشته‌های مرتبط، دست‌اندرکاران عدالت کیفری و سیاست‌گذاران برانگیخته و به تولید نوشته‌های نسبتاً گسترده‌ای در این زمینه انجامیده است. با این حال، رویکرد ترمیمی به جرم دغدغه‌ها و نگرانی‌هایی را در میان منتقدان برانگیخته است. منتقدان عدالت ترمیمی از یک سو، در بُعد نظری نسبت به آرمان‌های مدافعان عدالت ترمیمی تردید دارند و از سوی دیگر، در عمل، در مورد خطرات احتمالیِ اجرایی کردن این آرمان‌ها ابراز نگرانی کرده‌اند. در نظر منتقدان، فلسفه‌ی عدالت ترمیمی مبتنی بر فرضیات مشکوک و اشتباهی است و نقائص و محدودیت‌هایی دارد. برای مثال، در مورد صحت و دقت تضادی که طرفداران عدالت ترمیمی میان عدالت‌ «ترمیمی» (restorative) و «انتقام‌جویانه» (retributive) قائل‌اند، تردید وجود دارد. برخی نقدها عدالت ترمیمی را به اغراق در مورد مزایایش متهم کرده‌اند، یا رویکرد ترمیمی را به فقدان وضوح و انسجام در اهداف، و انحراف از اصول اساسیِ عدالت متهم کرده‌اند. برخی نقدها هم آرمان‌های عدالت ترمیمی را به علت ماهیت محافظه‌کارانه‌شان نکوهیده‌اند.

بر اساس این نقدها، حتی اگر آرمان‌های ترمیمی فی‌نفسه ناقص و مشکل‌آفرین نباشند، اصلاحات قضائی ذیل نام عدالت ترمیمی می‌تواند به بی‌راهه برود و به چیزی متفاوت از اهداف اولیه بینجامد یا مشکلاتی جدید بیافریند: در تاریخ دیده‌ایم که اصلاحاتی با نیت خیر به پیامدهایی نامطلوب و کارکردهایی متفاوت با اهداف اولیه در عدالت کیفری انجامیده است و حالا هم تضمینی وجود ندارد که عدالت ترمیمی به سرنوشت مشابهی دچار نشود.

بر اساس نقدی دیگر ارزش‌های ترمیمی با ارزش‌های نظام دادگستریِ موجود تناسب ندارد. عدالت ترمیمی ماهیتی «براندازانه» و «شورشی» نسبت به ساختار رایج عدالت در کشورهای غربی دارد، و با روش دولت‌ها برای واکنش به آسیب‌ها و اینکه کدام آسیب/ضرر باید در وهله‌ی اول مورد توجه قرار گیرد ناسازگار است. بنابراین، عدالت ترمیمی باید محدود و اصلاح شود تا هم از نظر ایدئولوژیک و هم از لحاظ اداری-اجرایی بتواند از سوی دولت‌های لیبرال‌دموکراتیک به کار برود و شک و نگرانی ایجاد نکند. (برای منابع در این زمینه بنگرید به «مقدمه»ی کتاب زرنوا)

منبع اصلیِ کتاب پروژه‌‌ای دانشگاهی است که نویسنده با تکیه بر مصاحبه‌های کیفی و عمیق (in-depth) با قربانیان و مجرمان و خانواده‌های آنها و سازمان‌ها و نهادهای حامی حقوق هریک از این دو گروه در بریتانیا انجام داده است. یکی از نتایج این تحقیق وجود شکافی چشمگیر میان آرمان‌های طرفداران عدالت ترمیمی از یک سو، و آنچه در عمل رخ می‌دهد از سوی دیگر است. نویسنده به‌جای اینکه به قول خودش این شکاف را طبیعی و اجتناب‌ناپذیر (نتیجه‌ی کمابیش محتوم اجرای هر مجموعه‌ای از ایدههای نظری در مقام عمل) ببیند، مشکلات عملیِ عدالت ترمیمی را بیشتر به «ماهیت ذاتاً مشکل‌دار» آرمان‌های ترمیمی نسبت می‌دهد. در نظر نویسنده، برخی پیش‌فرض‌های عدالت ترمیمی «قابل تردید و اشتباه» و برخی دیگر «غیرواقع‌بینانه»‌اند. نویسنده می‌کوشد تا بر اساس داده‌های تجربیِ حاصل از این پروژه، به بررسی انتقادیِ آرمان‌های جنبش عدالت ترمیمی بپردازد و محدودیت‌ها و تناقضات این نگاه به دادخواهی را معرفی کند. با این حال، نقد او صرفاً تخریبی نیست و سازنده نیز هست. به نظر او، می‌توان آرمان‌های «جنبش عدالت ترمیمی» را به نحوی مورد بازاندیشی قرار داد که مجموعه‌ای منسجم و عاری از تناقض از آرمان‌های ترمیمی را ارائه کند. هدف از نگارش کتاب همین بوده است.

نویسنده می‌گوید هرچند بنیاد کتاب داده‌های برآمده از مصاحبه‌های تجربی است، اما خودِ کتاب صرفاً گزارش و روایتی از این داده‌ها نیست. در عوض، یافته‌های تجربیِ برآمده از مصاحبه‌ها برای بررسیِ انتقادیِ استدلال‌های نظریِ طرفداران عدالت ترمیمی و تولید نظریه‌ی بازتدوین‌شده‌ی نویسنده در مورد رویکرد ترمیمی به کار رفته‌اند.

 عدالت ترمیمی به دنبال ایجاد روشی برای تحقق عدالت و دادخواهی کیفری است که قربانیانِ جرائم و نیازهای آنها را در کانون توجه قرار می‌دهد

علاوه بر این، تفاوت این کتاب با برخی ارزیابی‌های دیگر در مورد برنامه‌های ترمیمی در آن است که این مطالعه مثلاً به دنبال آن نبوده که موفقیت کاربردهای عملیِ عدالت ترمیمی را با ارجاع به معیارهای رایجی مانند «نرخ تکرار جرم» پس از کاربرد روش ترمیمی یا «مقرون به صرفه بودن» روش از نظر اقتصادی اثبات کند. نویسنده در عوض به دنبال آن بوده که به افرادی که تجربه‌ی دست‌اولی از سازش و مصالحه بر اساس روش ترمیمی داشته‌اند، اجازه دهد که خود سخن بگویند و دیدگاه‌ها، نگرانی‌ها، انتقادات و بینش منحصر‌به‌فردشان را توضیح دهند.

سؤال پروژه این بوده است که کسانی که به‌نحوی در برنامه‌های عدالت کیفریِ ترمیمی شرکت کرده‌اند، آنچه را که ذیل نام ترمیم به آنها عرضه شده، چطور تفسیر می‌کنند و می‌فهمند؟ آرمان‌های مدافعان عدالت ترمیمی چقدر با آنچه ذی‌نفعان مشارکت‌کننده در عمل در فرایند عدالت ترمیمی از سر گذرانده‌اند، مطابقت و سازگاری دارد؟ نویسنده در کتاب کوشیده با تکیه بر بینش قربانیان، مجرمان، خانواده‌ها و کلاً ذی‌نفعان برنامه‌‌های اجرا‌شده‌ی عدالت ترمیمی در انگلستان، میزان واقع‌گراییِ آرمان‌های جنبش دادخواهیِ ترمیمی را روشن کند. او با تکیه بر تجربیات شرکت‌کنندگان در مصاحبه‌های عمیق، به شناساییِ مصائبی که هنگام پیگیریِ آرمان‌های ترمیمی در عمل به وجود می‌آید، می‌پردازد. (صص.۴-۲)

 

در مورد فصول پنج‌گانه‌ی کتاب

فصل اول کتاب عدالت ترمیمی: ایدئال‌ها و واقعیت‌ها با عنوان «عدالت ترمیمی در عمل»، بر نمونه‌های عملیِ عدالت ترمیمی انگشت می‌نهد و مدل‌های اصلی ترمیمی، از «برنامه‌های میانجی‌گری و ایجاد آشتی میان قربانی و مجرم» تا نمونه‌هایی همچون «برنامه‌ی صلح‌‌سازی مردمان ناواهو» در ایالات متحده (که به جای نظام قضائیِ آنگلوساکسون مبتنی بر سنت قضائیِ بومیان آمریکاست)، تا تجربیات محلی و «باهمستان‌محور»‌ (community-based) در آفریقای جنوبی و ایرلند شمالی را واکاوی کرده است. نویسنده همچنین برخی برنامه‌های ترمیمی در انگلستان، کشوری که کتاب در آن نوشته شده، در دهه‌های اخیر را بررسی کرده است.

فصل دوم با عنوان «آرمان‌های ترمیمی»، آرمان‌های اصلیِ طرفداران عدالت ترمیمی و و بحث‌ها و برخی اختلاف‌های درون این جنبش را مورد واکاوی قرار می‌دهد: این ایده که عدالت ترمیمی یک «عینک اخلاقی جدید» برای نگریستن به جنایت و عدالت کیفری است؛ اینکه روش ترمیمی جایگزینی برای مدل‌های رایج مجازات و مواجهه با جرم است؛ اینکه چگونه عدالت ترمیمی در بحث عدالت کیفری قربانی‌ را محور قرار می‌دهد، داوطلبانه است، مبتنی بر توانمندسازیِ افراد (اعم از قربانی و مجرم) است، منحصر به حرفه‌ای‌ها یا متخصصان حقوق نیست و باهمستان‌مدار است، و اینکه الگویی از عدالت است که هدف آن جبران آسیبها و بازگرداندن صلح و هم‌نوایی به جامعه پس از وقوع جرم است، مباحثی است که در این فصل به آنها پرداخته می‌شود.

عنوان فصل سوم کتاب «شکاف‌ میان آرمان‌ها و واقعیت‌های عملی» در عدالت ترمیمی است. در بخشی از این فصل به این پرسش پرداخته شده که «آیا عدالت ترمیمی نوعی مجازات است؟». اینکه عدالت ترمیمی، چنانکه طرفدارانش می‌گویند، واقعاً چقدر «قربانی‌محور»، «داوطلبانه»، «توانمند‌ساز»، «باهمستان‌محور» و «غیرحرفه‌ای‌محور» است در پرتو یافته‌های تجربیِ پژوهشگر بررسی شده‌اند. همچنین در فصل سوم به این موضوع پرداخته شده که آیا عدالت ترمیمی «سوگیری اخلاقی جدید»ی در بحث عدالت کیفری است یا نه. نویسنده در این فصل و فصول بعدی می‌کوشد تا آرمان‌های بنیادین مدافعان عدالت ترمیمی را در پرتو یافته‌های تجربیِ خود بیازماید.

چنانکه اشاره شد نویسنده معتقد است که آنچه در عمل تحت عنوان راهکارهای ترمیمی اجرا می‌شود در موارد مهمی با آرمان‌های مدافعان عدالت ترمیمی مطابقت ندارد. فصل سوم از مهم‌ترین فصول کتاب است.

عنوان فصل چهارم کتاب «آرمان‌های مشکل‌آفرین و رابطه‌ی مشکل‌ساز» است. در این فصل نویسنده رابطه‌ی بین عدالت ترمیمی و نظام عدالت کیفری موجود را بررسی می‌کند. در نظر نویسنده نوع وابستگیِ عدالت ترمیمی به نظام قضائی در بریتانیا مشکل‌ساز است.

فصل پنجم با عنوان «بازاندیشی در آرمان‌های ترمیمی» نوعی نتیجه‌گیری کتاب است که در آن نویسنده خطوط نظریه‌ی مختار خویش را آشکارتر می‌کند. در این فصل زرنوا پیامدهای مطالعه‌ی تجربی خویش را برای آرمان‌های اصلیِ مدافعان جنبش عدالت ترمیمی شرح می‌دهد. او آنچه را که «شکاف چشمگیر میان آرمان‌های ترمیمی و واقعیت‌های عملی» می‌نامد بازشناسایی می‌کند و می‌کوشد تا توضیحات احتمالی برای وجود چنین شکافی را ارائه کند. در پایان این فصل پیشنهادهایی برای نزدیک‌ کردن رویه‌های عملیِ عدالت ترمیمی به آرمان‌های مدافعانش مطرح شده است. همان‌طور که گفتیم، هدف نویسنده این است که آرمان‌های عدالت ترمیمی به شکلی بازتدوین شوند که از مشکلات، تنش‌ها و خطرات ناشی از شکاف فعلی میان آرمان و عمل کاسته شود.