در زندانهای جمهوری اسلامی تاریخ را با تازیانه بر پشت و یا کف پاهای زندانیان نوشتهاند. شلاق امضای جمهوری اسلامی بوده و هست بر بدن قربانی. بر طنابهای دارِ همین تاریخ هزاران نفر آونگ شدهاند. بازماندگان، آنان که با تنی مجروح و روانی پریش زندان را پشت سر گذاشته، دگربار به جامعه بازگشتهاند، هیچگاه نتوانستهاند آرامش خویش را بازیابند.
کتابهای خاطرات زندان به عنوان بخشی از ادبیات تبعید، یکی از باارزشترین سندهاییست از آنچه در زندانهای جمهوری اسلامی بر زندانیان رفته است. تا کنون بیش از هفتاد کتاب خاطرات زندان از بازماندگان زندانهای جمهوری اسلامی منتشر شده که هر یک میتواند سندی باشد از کارنامه حاکمان بر کشور. “شیفتگان عشق” از مهناز پراکند یکی از همین کتابهاست که اخیرا منتشر شده است.
مهناز پراکند و تظاهرات سی خرداد
سرکوب، بازداشت و شکنجه از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب از ابزار نوحاکمان در حذف دگراندیشان بود. “حزبالله” فاقد فرهنگ گفتوگو بود. حزبالله زنجیر میشناخت، مشت گرهکرده داشت و نعرههایی که جای استدلال مینشست. هر اعتراضی در هر گوشه از کشور را همآنان سرکوب میکردند. آنان بیآنکه سازمانی رسمی داشته باشند، سازماندهیشدهترین جریان در کشور بودند. حزبالله با چنین ابزاری موقعیت خویش را بر جامعه تحمیل کرد و به قدرت نشست.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
در تاریخ جمهوری اسلامی سی خرداد ۱۳۶۰ روز مهمی محسوب میشود. مجاهدین خلق در این روز در اعتراض و “اتمام حجت” با رژیمی که سرکوب آزادیها را در پیش گرفته بود و حتی حضور رئیسجمهوری قانونی کشور را برنمیتافت، به خیابانها آمدند. در این روز حزبالله با تمام نیرو در برابر مجاهدین خلق که قصد داشتند با اعتراضهای گسترده خیابانی قدرت خویش را در برابر رژیم به نمایش بگذارند، قد برافراشت.
خشونت هیچگاه بر خیابانهای کشور چنین خشن و خونین جاری نشده بود. انگار مسئله بر “بودن و یا نبودن” بود. تنها در تهران “بیش از ۵۰۰ هزار نفر شرکت کرده بودند”. اخبار آن به شکل مستمر از رادیو و تلویزیون پخش میشد. حکومت اعلام کرد که «تظاهرکنندگان محارب با خدا محسوب میشوند». حزبالله مسلح به سلاح سرد و گرم به مقابله برخاست. «تنها در محدوده تهران پنجاه نفر کشته، ۲۰۰ زخمی و هزار نفر دستگیر شدند.» (یرواند آبراهیمیان) روز بعد روزنامه اطلاعات اسامی ۲۳ دختر و پسری را اعلام کرد که اعدام شده بودند. و این آغازی بود از اعدامهای دستهجمعی که بعدها همچنان ادامه یافت.
مهناز پراکند، دانشجوی رشته حقوق و هوادار وقت مجاهدین خلق، از جمله افرادیست که در این روز در میدان فردوسی تهران بازداشت میشود.
زندان، شکنجه و حکم اعدام
در میان «صدای شلیک گلولههای سلاحهای مختلف از کلت کمری گرفته تا ژ۳… عدهای که در محاصره تفنگداران افتادهاند و یکبهیک مثل برگ خزان بر زمین میغلتند،… پیکرهای زخمی و بیجان دختران و پسرانی را میبینم که نقش بر زمین شدهاند. بعضی از زخمیها در تلاشند که سینهخیز خود را به محل امنی برسانند و بعضی کاملاً بیحرکت و غرق در خون هستند… میدان و اطراف آن به محاصره نیروهای پاسدار و کمیته و لباسشخصیهایی درآمده است که همهگونه سلاح سرد و گرم در دست دارند. زنجیرها و قمهها را میبینم که در هوا میچرخند و همان زمان عربدههای زنجیرداران و قمهکشان وحشت ایجاد میکند.»
مهناز پراکند در چنین موقعیتی بازداشت میشود، به زندان اوین منتقل میشود و از همان ابتدای ورود شکنجههای بیپایان آغاز میشود. از دختر پانزدهساله تا زنان پنجاهساله در میان بازداشتشدگانی که با سر و صورتی خونین و پاهایی زخمی در سلولها آینده خویش را منتظرند، دیده میشوند.
شلاق در زندان قانون است. در زندانهای جمهوری اسلامی متهم وجود ندارد. همه مجرماند. شلاق بازجو، دادستان، قاضی و وکیل است. شلاق بر پا، سر و دست زندانی فرود میآید تا آنچه را بر زبان براند که بازجو میخواهد: «ضربات کابل مثل چاقوست، مثل آتشیست که هرچه سر راهش است را میبُرد و میسوزاند و تمام وجودت را پارهپاره میکند و جانت را به آتش میکشد.»
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
به زیر شلاق، اگر بازجوییها به پایان هم رسیده باشد، دوران هراس را پایانی نیست. در واقع زندانی در جمهوری اسلامی، اگر حکم زندان هم گرفته باشد، باز در هراس از مرگ روزگار میگذراند. جان انسان در زندانهای جمهوری اسلامی بیارزشترین است. اگر زندانی اعدام شود، از عده مخالفان یکتن کم شده است و اگر زنده بماند، به عنوان دشمن و مزاحمی همیشگی دیده میشود.
در همین راستاست که نیلوفر تشید، دختری پانزدهساله، پس از اعمال بدترین شکنجهها، اعدام میشود، زیرا نخواسته برادر مجاهد خویش را لو بدهد.
مهشید، دانشآموزی دیگر، با اینکه به زیر شکنجه خواهرش را لو میدهد و اعلام میدارد که توبه کرده است، شلاق به دستش میدهند تا در اثبات تواب بودن خود، نقش شکنجهگر را بازی کند: «در اینجا اخلاق مرده است. هم برای بازجویان و هم برای زندانیانی که برای فرار از شکنجه اصرار دارند تا توبهشان را نزد بازجویان اثبات کنند.»
تمامی زندانیان با تهدید به اعدام راهی شکنجهگاه میشوند. اعدام واژهایست که با ورود به زندان تا رهایی از آن، همیشه بر فراز سر زندانی میچرخد. در تاریخ زندان از اعدامهای سال ۶۷ زیاد گفته میشود، اما در مورد اعدامهای سال ۶۰ اسناد کمتری وجود دارد. “شیفتگان عشق” در این راستا منبع باارزشیست: «شبها صداهایی شبیه صدای سهمگین خالی کردن همزمان یک ماشین تیرآهن، زندان را میلرزاند و بعد هم صداهای تکتک تیراندازی به گوشمان میرسید… فردایش دختران پاسدار فقط یکصفحه روزنامه را که اسامی اعدامشدگان را نوشته برایمان میآوردند وسط بند پرتاب میکنند که بخوانیم و بدانیم که بر سر خواهران و برادرانمان چه میآید.»
مهناز پراکند در چنین موقعیتی محکوم به اعدام میشود. بعدها، آنگاه که نمایندگان آیتالله منتظری به زندانها میآیند، این حکم به حبس ابد تقلیل یافته و او در نهایت پس از پنج سال از زندان آزاد میشود.
“محاربی” که وکیل میشود
در جمهوری اسلامی آنکس که پیشینه زندان داشته باشد، پیوستهایام با کار و ادامه زندگی مشکل خواهد داشت. مهناز پراکند نیز در این راستا، اگرچه تحصیل را به پایان میرساند و وکیل میشود، اما برای کار وکالت پروانه کار دریافت نمیکند. به پرونده او باید کانونی از وکلا رسیدگی کند که مسئولان آن “نمایندگان وزارت اطلاعات هستند”. از سوی این کانون به وی ابلاغ میشود که: «شما شرایط لازم برای اخذ پروانه وکالت را ندارید و امیدواریم که در سنگرهایی دیگر موفق باشید و…». تنها سماجت او، موقعیت کشور پس از دوم خرداد و یاری بیدریغ کسانی چون عبدالفتاح سلطانی باعث میشود پروانه وکالت دریافت دارد. و این اما آغاز راه است.
دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در دادگاههای انقلاب کاریست دردسرساز. جمهوری اسلامی از هر وکیلی که به دفاع از این افراد برخیزد، به عنوان همفکر متهم مینگرد. در همین راستاست که عبدالفتاح سلطانی، از شاخصترین وکلای مدافع ایران در دفاع از حقوق بشر، بازداشت میشود و مهناز پراکند که به عنوان کارآموز همکار او بود، به یکی از وکیلهای او تبدیل میشود.
و چنین است که زندانی دیروز در اوین، دگربار و اینبار به عنوان وکیل به اوین بازمیگردد: «اوین برای من فقط یک زندان نیست. اوین از یکطرف یادآور درد و رنج و شکنجه و بدنهای لهشده و خونهای ریختهشده بهترین و پاکترین جوانان این مرز و بوم است. اوین نماد مقاومت، فداکاری و شهادت است. اوین محل تولد، رشد و نمو کودکانیست که هیچ از آزادی نمیدانستند… اوین از طرف دیگر یادآور سرخوشیهای مستانه ستمگران و عبادتکنندگانیست که شکنجه را عبادت میدانستند و میدانند. اوین نماد خشونت، شقاوت… و ظهور توحش و دفن انسانیت» است.
تجربههای مهناز پراکند در دفاع از زندانیان “عقیدتی و سیاسی” و “حقوق بشری” بخشیست کمتر گفتهشده از تاریخ قضاوت در ایران معاصر. قاضی مرتضوی، قاضی صلواتی، قاضی حداد و قاضی مقیسه از جمله بدنامان مشهوری هستند که دادگاههای جمهوری اسلامی با نام آنها شناخته میشود.
مهناز پراکند از رفتار این “قضات” در بسیاری از پروندهها، از جمله پرونده شیرین عبادی، نسرین ستوده، زهرا کاظمی، گروه “جامعه بهایی”، عبدالفتاح سلطانی، دانشجویان و فعالان جنبش سبز، قتلهای زنجیرهای، فعالان ملی مذهبی و بسیارانی دیگر مینویسد. در این دادگاهها قاضیها پیش از محاکمه حکمها را صادر کردهاند و هیچ ترسی از آن ندارند تا به وکیل مدافع بگویند که زحمتی بیهوده میکشد و تصمیمها از پیش گرفته شده است.
در دادگاههای جمهوری اسلامی که کاملاً در دست “امنیتی”هاست، همین قاضیها قربانیان را با شکنجه نسبت به کارهای ناکرده مجبور به اعتراف میکنند تا قدرت خویش را در کار قضاوت نشان دهند. در جلسات علنی و نمایشی دادگاه، آنان که در دادگاه حضور دارند، مأموران امنیتی هستند و خبرنگاران امنیتی؛ و این در حالیست که به خانواده زندانیان اجازه ورود به دادگاه داده نمیشود. در روند همین دادگاههاست که برای وکیلهای مدافع نیز پروندهسازی میشود تا چون نسرین ستوده به زندان گرفتار آیند و یا مانند شیرین عبادی از کشور بگریزند.
در همین پروندهسازیهاست که مهناز پراکند، از فعالان کانون مدافعان حقوق بشر، زنی که به عنوان وکیل دادگستری به دفاع از حقوق “زندانیان سیاسی و عقیدتی و مدنی” برخاست و تلاش کرد وکیل کسانی باشد که “جان خود را با عشق به انسانیت، آزادی و آزادگی معامله کردند”، به دادگاه احضار میشود. او احساس میکند که اینبار اگر بازداشت شود، به زندان گرفتار خواهد آمد. و چنین است که مهناز پراکند سرانجام به ناگزیر راه گریز از کشور را پیش میگیرد.
“شیفتگان عشق” را نشر باران در ۴۶۳ صفحه منتشر کرده است.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.