بینی كلئوپاترا، خوش‌شانسی کوکورا و مسیر تاریخ‌

مسیر تاریخ چه تغییری می‌کرد اگر کندی از ترور جان به درمی‌برد یا نازی‌ها در نرماندی شکست نمی‌خوردند؟ عرفان کسرایی، پژوهشگر مطالعات علم، در این یادداشت نمونه‌هایی از ماهیت درهم‌تنیده رخدادهای تاریخ را بررسی کرده است.تنها یک لحظه توقف برای بستن بند کفش یا فقط ثانیه‌ای سنگین شدن پلک حین رانندگی ممکن است سرنوشت و زندگی آینده ما را به کلی زیر و رو کند.

بی‌تردید هرکسی می‌تواند به فراخور زندگی خود هزاران هزار پرسش از این دست بپرسد و با خود بیاندیشد، اگر آن روز، پیش از آن حادثه، تنها چند ثانیه زودتر یا دیرتر رسیده بودم چه پیش می‌آمد؟

زندگی و سرنوشت انسان و به طور کلی مسیر تاریخ زنجیره‌ای است پیچیده از رخدادها که اغلب با تغییر اندکی در هر یک از آن‌ها نتیجه‌ای به کلی متفاوت به دست می‌آید.

اگر گلوله‌ای که در سال ۱۹۶۳ به جان اف.‌ کندی اصابت کرد، به هر دلیلی به خطا می‌رفت، چه بسا سرنوشت سیاسی بسیاری از کشورهای جهان به کلی تغییر می‌کرد.

فراتر از آن، اگر برای مثال جرم برخوردی که ۶۶ میلیون سال پیش دایناسورها را منقرض کرد، بر حساب تصادف به زمین برخورد نکرده بود، احتمالا حتی انسان نیز به شکل کنونی بر روی زمین تکامل نمی‌یافت.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

این نوع بازنگری در تاریخ و گذشته اصطلاحا “اوکرونیا” نامیده می‌شود. در این نوع نگرش تاریخی جایگزین روایت می‌شود و با خود می‌اندیشیم، چه ‌می‌شد اگر که بخشی از داستان به نحو دیگری پیش می‌رفت.

چه ‌می‌شد اگر برای مثال آلمان نازی در جنگ جهانی دوم شکست نمی‌خورد. و یا چهره جهان امروز چگونه می‌بود اگر امپراتوری روم سقوط نمی‌کرد.

چیزی شبیه به سخن بلز پاسكال که گفته بود اگر بينی كلئوپاترا کوچکتر يا بزرگ‌تر بود، سراسر چهره زمین اینک به کلی متفاوت می‌شد. این دیدگاه روند تاریخ را به عبارتی سلسله حوادث ناشی از رخدادهای اتفاقی و مبتنی بر تصادفی‌ترین علل می‌داند.

خوش‌شانسی کوکورا

اصطلاح‌ “خوش‌شانسی کوکورا” به شرایطی اطلاق می‌شود که در آن فرد، بی‌آنکه از خطر پیش‌رو آگاه باشد، کاملا به صورت تصادفی از یک موقعیت مرگبار جان به در می‌برد.

برای مثال، فردی که به ناگاه لحظه‌ای می‌ایستد تا به ساعتش نگاهی بیاندازد و از قضا درست در همان لحظه، کامیونی ترمزبریده از مقابل چشمانش می‌گذرد.

نام کوکورا اشاره‌ای است به شهر ژاپنی کوکورا در جریان جنگ جهانی دوم که به شکلی کاملا تصادفی و احتمالا تنها به دلیل شرایط آب و هوایی و پوشش ابر بالای شهر از بمباران اتمی جان به در‌ ‌برد.

ماجرا از این قرار است که هواپیمای حامل بمب اتمی صبح روز ۹ اوت ۱۹۴۵ بر فراز این شهر با توده‌ای غلیظ از ابر و مه مواجه شد و با وجود اینکه ۳ بار به امید کنار رفتن ابرها و باز شدن میدان دید تلاش کرد، اما در نهایت از بمباران اتمی این شهر منصرف شد و به جای آن، شهر ناگاساکی هدف حمله اتمی قرار گرفت.

علت بروز هر رخدادی اصولا در زنجیره در‌هم‌تنیده‌ای از رخدادهای پیش از آن نهفته است. برای مثال می‌توان یک گام به عقب رفت و پرسید، علت وجود توده‌های غلیظ ابر بر فراز شهر کوکورا چه بوده است.

برخی بر این باورند که دلیل آن را باید در بمباران روز قبل شهری مجاور به نام “یاهاتا” یا “یاواتا” جستجو کرد و یا اینکه در “یاهاتا”، واقع در ۹ کیلومتری غرب کوکورا، عامدانه دود زغال‌سنگ تولید شده بود تا میدان دید هواپیماهای مهاجم آمریکایی برای بمباران این شهر کور شود، اما دود و غبار تولیدشده، روز بعد سر از آسمان کوکورا در آورد و این شهر را از بمباران اتمی نجات داد.

صرف‌نظر از اینکه کدام یک از این سناریوها مبتنی بر واقعیت است، این موضوع ارتباط تنگاتنگی با ماهیت آشوبی سیستم‌های دینامیک غیرخطی دارد و نظریه‌ای که عمدتا به نام نظریه آشوب مشهور است. صورت‌بندی این نظریه باز می‌گردد به ادوارد لورنتس؛ ریاضی‌دان و هواشناس آمریکایی، که در سال ۱۹۶۱ میلادی حین کار در دانشگاه ام‌آی‌تی و در جریان محاسبات رایانه‌ای پیش‌بینی آب و هوا به مساله‌ای عجیب برخورد.

زمانی که لورنتس داده اولیه ۰٫۵۰۶۱۲۷ را به عنوان ورودی به سیستم وارد ‌کرد، متوجه شد که نتیجه به کلی با زمانی که تنها ۰٫۵۰۶ به سیستم وارد می‌شود متفاوت است. تصور او در ابتدا این بود که شاید این مشکل ناشی از خطای محاسباتی باشد، اما پس از بررسی دقیق داده‌ها به ماهیت پیچیده ریاضی پدیده‌هایی پی برد که امروزه آن‌ها را پدیده‌های آشوبی می‌نامیم.

این همان مفهوم مشهور به اثر پروانه‌ای است که مثال‌های فراوانی در زندگی روزمره و یا در داستان‌های علمی−تخیلی برای آن وجود دارد. ممکن است در زندگی هر یک از ما موارد بسیاری پیش آمده باشد که زنجیره رویدادها یکی پس از دیگری به نتایجی غیرقابل پیش‌بینی منجر شده باشند. یک عطسه ساده ممکن است موجب شود فردی به مدت سه ثانیه سرعت ماشین را کمتر کرده و از یک تصادف مرگبار جان به در ببرد.

یا این مثال مشهور در تاریخ که چه بسا اگر درخواست آدولف هیتلر در اکتبر سال ۱۹۰۷ برای تحصیل در آکادمی هنرهای وین اتریش پذیرفته شده بود، او باقی عمر خود را به عنوان یک نقاش می‌گذراند و جنگ جهانی دوم که میلیون‌ها نفر کشته و بی‌خانمان به جا گذاشت رخ نمی‌داد.

مسیر تاریخ

اگرچه مفهوم اثر پروانه‌ای و مفهوم ریاضیاتی پشت آن به مراتب پیچیده‌تر از داستان‌های تخیلی و سوژه‌های سینمایی است و در عمل شاید بال زدن میلیون‌ها پروانه هم تغییری جدی در آب‌و‌هوا به وجود نیاورد، اما در نهایت ممکن است چندان هم بی‌ربط نباشد اگر بگوییم، دست‌کم به لحاظ نظری بال زدن پروانه‌ای در برزیل می‌تواند به ایجاد طوفان ویرانگر تورنادو در آمریکا منجر شود یا افتادن یک برگ در توکیو به سقوط شاخص بورس نیویورک بیانجامد.

نقش بخت و احتمال و تصادف در تعیین سرنوشت و زنجیره رخدادها را می‌توان از این نیز عقب‌تر برد؛ مثلا به زمانی که جرم برخوردی چیکسولوب حدود ۶۶ میلیون سال پیش به شبه جزیره یوکاتان در خلیج مکزیک برخورد کرد و علاوه بر دایناسورها، سه چهارم گیاهان و گونه‌های جانوری روی زمین را منقرض کرد.

بیشتر بخوانید: حیات روی زمین با چه تهدیدهایی روبه‌روست؟

این رخداد، به معنی واقعی کلمه یک رخداد تصادفی محسوب می‌شود. اگر چه که هنوز هیچکس به قطع و یقین نمی‌داند که این جرم برخوردی سیارک بوده یا دنباله‌دار و یا از ابر اورت می‌آمده یا از کمربند کویپر، اما مسلم این است که برخورد این جرم به زمین چهره حیات بر سیاره ما را برای همیشه تغییر داد.

بر اساس یکی از مدل‌سازی‌های اخیر، این جرم در واقع قطعه‌ای از یک “دنباله‌دار با دوره تناوب طولانی” بوده که از ابر اورت می‌آمده و در مسیر خود به طور تصادفی به دام گرانش سیاره مشتری افتاده و باز هم به صورت تصادفی تحت تاثیر خورشید، در اثر پدیده‌ای به نام اختلال کشندی، قطعه قطعه شده و یکی از این تکه‌ها بر حسب تصادف همان قطعه‌سنگ با قطر حدود ۱۰ کیلومتر بوده که در حدود ۶۶ میلیون سال پیش به زمین برخورد کرده است.

سناریوهای دیگری نیز درباره منشاء این سنگ آسمانی که سرنوشت حیات روی زمین را تغییر داد وجود دارد که حتی از این نیز حیرت‌انگیزتر است. بر اساس یک سناریو، همه چیز حدود ۱۶۰ میلیون سال پیش (در برخی مطالعات دیگر ۸۰ میلیون سال پیش) و پس از برخورد میان دو جرم عظیم رخ داد.

یک جرم عظیم با قطر ۱۷۰ کیلومتر با جرمی به قطر ۶۰ کیلومتر برخورد کرد و در نتیجه این برخورد، گروهی از خرده سنگ‌ها یا اصطلاحا سیارک‌های کوچکتر ایجاد شدند که یکی از آن‌‌ها به مدت حدود ۱۰۰ میلیون سال در فضا سرگردان بود و از قضا به صورت کاملا تصادفی در مسیر خود به خلیج مکزیک در زمین اصابت کرد.

محاسبه احتمالات به خصوص در زمینه‌هایی که دانسته‌های ما درباره آن کافی نیست، بی‌نهایت دشوار است. احتمال بسیار کم به معنی این نیست که یک پیشامد رخ نخواهد داد.

از نظر ریاضی این امکان وجود دارد که ما آن‌قدر بدشانس باشیم که برای مثال در یک روز آفتابی، در حالی که با آرامش در میان سبزه‌ها و گل‌ها قدم می‌زنیم، در اثر اصابت یک قطعه کوچک سنگ آسمانی جان خود را از دست بدهیم.

هر چند احتمال چنین چیزی بسیار اندک است (بر اساس برخی محاسبات چیزی حدود یک در یک میلیون و ششصدهزار) اما این به معنای آن نیست که چنین چیزی ابدا رخ نمی‌دهد. از قضا بررسی‌های بسیاری وجود دارد که دست‌کم یک یا چند مورد مرگ در اثر برخورد سنگ آسمانی را در طول تاریخ تایید می‌کند.

بیشتر بخوانید: ماموریت فضایی دارت؛ تحقق یک رویای هالیوودی

در عین حال، نتیجه تغییر در جزیی‌ترین بخش زنجیره یک رخداد ممکن است خوش‌اقبالی و بخت بلند باشد یا نگون‌بختی. اگرچه در این یادداشت تاکید بیشتر بر روی رخدادهای نامطلوب بود، اما واقعیت این است که برای مثال برنده شدن در یک مسابقه بخت‌آزمایی نیز به همان نسبت ممکن است آشوبناک و تصادفی باشد. مساله بر سر این است که احتمال برنده شدن در بخت‌آزمایی در واقع از احتمال اینکه صاعقه به فرد اصابت کند نیز کمتر است.

برنده جک‌پات لاتاری‌های میلیاردی یا چند صد میلیون دلاری ممکن است برگه بخت‌آزمایی خود را بدون برنامه‌ریزی قبلی در یک پمپ بنزین بین‌راهی خریده باشد؛ چه بسا در این بین عده‌ای هم برگه‌های خود را گم کنند و با یک اشتباه یا با یک لحظه غفلت و سهل‌انگاری، برای همیشه از یک خوش‌اقبالی بزرگ محروم شوند.

برخی تصمیمات غلط نتایجی به غایت آشوبناک و فراتر از حد انتظار به دنبال دارد. ریشه چنین موضوعی را باید در میزان پیچیدگی و به عبارتی آشوبناک بودن هر سیستم جست. فاجعه چرنوبیل مثال خوبی از چنین سیستم‌های پیچیده‌ای است که کمترین بختی برای تصحیح مسیر در اختیار تصمیم‌گیرنده نمی‌گذارند.

برخی بررسی‌های علمی نشان می‌دهند که محیط اطراف نیروگاه چرنوبیل پس از آن انفجار مهیب در رآکتور شماره ۴ در سال ۱۹۸۶، دست‌کم باید تا سه هزار سال آینده خالی از سکنه بماند و کشاورزی یا دامداری در زمين‌های اطراف آن تا حدود ۲۰ هزار سال آینده ممکن نیست.

این فاجعه به وقوع نمی‌پیوست اگر کارکنان شیفت شب نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل، که آمادگی لازم برای آزمایش قطعی برق را نداشتند، از انجام این تست صرف‌نظر می‌کردند.

در این تست قرار بود سیستم‌های ایمنی اضطراری و سیستم تنظیم برق از کار بیفتند تا وضعیت قطع برق شبیه‌سازی شود؛ آزمایشی که بنا بود در طول روز و با همکاری شبکه برق‌رسانی اوکراین انجام شود، اما به دلایلی به تاخیر افتاد و به دوش کارکنان شیفت شب گذاشته شد. لیکن با وارد شدن میله‌های کنترلی به هسته رآکتور، امکان متوقف کردن فاجعه وجود نداشت و چه بسا اگر تلاش‌های بعدی صورت نمی‌گرفت، هسته مذاب مسیر خود را به درون زمین ادامه می‌داد و به سفره‌های آب زیر زمینی می‌رسید و بخش‌های وسیعی از قاره اروپا غیر‌قابل‌سکونت می‌شد.

بیشتر بخوانید: هیولای خفته در تابوت چرنوبیل

مثال دیگر غرق شدن کشتی افسانه‌ای تایتانیک است که بر اساس برخی از بررسی‌های انجام‌شده، به اثر کشندی ماه کامل نسبت داده می‌شود. بر اساس این سناریو، حدود سه ماه و نیم پیش از آنکه کشتی تایتانیک از ساو‌ت‌همپتون انگلستان عازم سفری بی‌بازگشت شود، چیدمان نادر آسمانی منجر به افزایش نیروهای کشندی ماه شده بود و از همین رو، در بهار ۱۹۱۲ تعداد کوه‌های یخی که به مسیر کشتیرانی شمال اقیانوس اطلس رسیده بودند به شکلی غیرعادی افزایش یافته بود.

مدل‌سازی‌های علمی نشان می‌دهند که این امکان وجود دارد که همین نیروهای کشندی ماه سبب شناور شدن کوه یخی شده باشند. در اثر همین نیروهای کشندی، کوه‌های یخی عظیمی به صورت کاملا تصادفی بر سر راه کشتی تایتانیک ظاهر شدند و چه بسا اگر این اثرات کشندی وجود نداشتند، کوه یخ عامل فاجعه هرگز در مسیر تایتانیک قرار نمی‌‌گرفت و در ساحل نیوفاندلند یا لابرادور به گل می‌نشست و در آن‌جا باقی می‌ماند تا آب شود.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

تاثیراتی این چنین آشوبناک، گاهی به کلی از اراده و اختیار انسان خارج است. مثلا برخی مطالعات نشان می‌دهند که انفجارهای ابرنواختری در حدود ۷ یا ۸ میلیون سال پیش در کهکشان راه‌شیری ممکن است بر تکامل زیستی انسان و دو پا شدن ما تاثیر گذاشته باشند.

این اثر به خصوص حدود ۲.۶ میلیون سال پیش که اتمسفر زمین ۵۰ برابر بیشتر یونیزه شد و حجمی عظیم از الکترون‌ها به رعد و برق‌های بیشتر در زمین منجر شد، شدت گرفت. زنجیره حوادث به این شکل پیش رفت که رعد و برق بیشتر منجر به آتش سوزی جنگل‌ها و گسترش بیشه‌زارها شد و به صورت کاملا تصادفی فرصت بیشتری برای زندگی اجداد ما بر روی زمین فراهم کرد.

اگرچه این به معنای آن نیست که انفجار ابرنواختر در کهکشان راه شیری به تنهایی عامل دو پا شدن انسان بوده، اما اگر این سناریو درست باشد، می‌توان گفت که انفجارهای ابرنواختری ۲.۶ میلیون سال پیش در اینکه ما امروز روی دو پا راه می‌رویم تاثیر گذاشته است.