قرار بود که مدرسه خانه‌ی دوم باشد

سوما نگه‌داری‌نیا

سارا معلم مدارس دخترانه در سنندج است و همراه با عده‌ای از همکارانش یک مدرسه‌ی آموزش آنلاینِ خودگردان برای دختران در این شهر طراحی و راه‌اندازی کرده است. با او درباره‌ی این مدرسه و طرز کارِ آن گفتگو کرده‌ایم. «سارا» نام مستعاری است که برای حفظ امنیتِ او به کار می‌بریم.


سوما نگهداری‌نیا: لطفاً توضیح دهید که آموزش آنلاین و خودگردان چیست؟ و چه شد که فکر کردید به چنین سیستمی نیاز دارید؟ 

در سه سال گذشته تعداد زیادی از دختران ترک تحصیل کردند و این تنها مربوط به یک استان یا شهر خاص نبوده است. معلمان و رؤسای آموزش‌وپرورش استان‌های مختلف از روند ترک تحصیل دختران اظهار نگرانی کرده‌اند. در رسانه‌های وابسته به حکومت هم گاهی به این مسئله اشاره شده است.

مشخص است که کاهش توان اقتصادیِ خانواده‌ها یکی از دلایل بازماندن دختران از تحصیل بوده. در یکی از مدارس تنها طی یک سال تحصیلی ده نفر از دانش‌آموزانم به کلاس درس بازنگشتند. این برای من و چند همکار دیگرم نگران‌کننده بود. بعد از پیگیری و تماس‌ مکرر با خانواده‌ها متوجه شدیم که همه‌ی آنها به علت فشار اقتصادی از فرستادن دختران به مدرسه امتناع کرده‌اند. یکی از مادران به ما گفت: «ما دیگر قادر نیستیم که هزینه‌ی رفت‌و‌آمد دخترمان به مدرسه را بپردازیم. علاوه بر این، خواهر بزرگ‌ترش که حالا دانشگاه را تمام کرده بیکار است و در خانه منتظر نشسته تا ازدواج کند. من و پدرشان تصمیم گرفتیم که دیگر برای تحصیلِ دخترها هزینه‌ی اضافی روی دستِ خانواده نگذاریم. وقتی که قرار است بعد از چند سال بیکار باشند چرا از پول خورد و خوراکِ بقیه بزنیم برای مدرسه و دانشگاه؟»

مضمون حرف‌های بقیه‌ی خانواده‌ها هم کم‌وبیش همین بود. اکثرشان دیگر قادر به تأمین مخارج تحصیل فرزندانشان نبودند و چشم‌انداز نامعلوم اقتصادی و اجتماعی هم مزید بر علت شده بود. در ابتدا من و چند همکار دیگرم تلاش کردیم تا مخارج تحصیل این دانش‌آموزان را تأمین کنیم. با چند مؤسسه‌ی خیریه و افراد خوش‌نام صحبت کردیم اما متأسفانه تعداد این دخترها آن‌قدر زیاد است که عملاً از افراد و مؤسسات خیریه‌ی غیردولتی کاری ساخته نیست. خانه‌نشین‌شدنِ این دختران خواب از چشممان ربوده بود. بنابراین، با کمک چند جوان خوش‌فکر و همراهی چند تن از خیّرین و البته خانواده‌ها چند دستگاه تلفن هوشمند و تبلت تهیه کردیم و با تعدادی از معلمان خارج از ساعت‌های کاری در تلگرام کلاس‌های آنلاینی برای این دختران تشکیل دادیم.

به مرور زمان تعداد آنها بیش‌تر شد و به مشکل برخوردیم چون هماهنگ‌کردن پایه‌های تحصیلی و درس‌ها دشوار شده بود. از طرف دیگر، داخل کانال‌های تلگرام به هم ریخته بود و بچه‌ها به سختی می‌توانستند درس‌های موردنظرشان را برای مطالعه‌ی دوباره پیدا کنند. در نتیجه، از یکی از معلمان جوان مدرسه که زبان ‌انگلیسی تدریس می‌کرد و سابقه‌ی برگزاری کلاس آنلاین داشت کمک خواستیم. هر یک از معلم‌ها در خانه به ساختن ویدیوهای آموزشیِ درس به درس مشغول شدند. خیلی راحت و بی‌آنکه به خودمان سخت بگیریم دوربین تلفن‌های همراهمان را روشن کردیم و درس‌ به درس کتاب‌ها را به صورت ویدیو ضبط کردیم. برای دسته‌بندی، عنوان‌بندی و ذخیره‌ی ویدیوها هم از چند شخص آشنا با رایانه کمک گرفتیم و در نهایت هر معلمی خودش وظیفه‌ی انتشار هفتگی فایل‌هایش را بر عهده گرفت. این فایل‌ها را در اختیار دخترها گذاشتیم و ساعت‌های معینی در هفته را برای رفع اشکالات و بررسی تکلیف‌ها تعیین کردیم. به این ترتیب، بخشی از مشکل را حل کردیم و دست‌کم تعدادی از دخترها در امتحانات آخر سال شرکت کردند و همین الگو را برای سال‌ تحصیلیِ جدید هم ادامه دادیم. 

 

مگر آموزش عمومی در ایران رایگان نیست؟ هزینه‌ی تحصیل یک دختر نوجوان در مدارس دولتی چقدر است که خانواده‌ها قادر به تأمین آن نیستند؟

مدتی قبل من و سه همکار دیگرم در این پروژه توسط حراست آموزش و پرورش استان بازخواست شدیم و به صورت شفاهی به ما گفتند که چون کارمان بدون مجوز است ممکن است تحت پیگرد قانونی قرار بگیریم.

آموزش عمومی در ایران رایگان است اما هزینه‌های آموزش تنها مربوط به ثبت‌نام در مدرسه نیست. علاوه بر هزینه‌ی لوازم و مواد مورد نیاز دانش‌آموزان، هزینه‌های رفت‌و‌آمد را هم باید در نظر گرفت. اجازه دهید تا برای مثال مشکل یکی از دختران محصل در سیستم خودمان را برایتان بازگو کنم. این دختر از یکی از شهرهای جدید اطراف سنندج به سنندج می‌آمد، و به علت فاصله‌ی کم محل زندگی و تحصیل، امکانات خوابگاه به او تعلق نمی‌گرفت. هیچ دانش‌آموز دیگری هم از آن شهرِ جدید به مدرسه‌ی ما نمی‌آمد، و در نتیجه اختصاص سرویس رفت‌و‌آمد تک‌نفره هم برای مدرسه صرفه‌ی اقتصادی نداشت (سرویس‌های رفت‌‌وآمدِ مدارس رایگان نیستند و تأمین هزینه‌ی آنها بر عهده‌ی خانواده‌ها یا بعضاً مدارس است). پارسال خانواده‌ی این دختر با چهار خانواده‌ی دیگر یک پیکان اجاره کرده بودند و بچه‌هایشان را به سنندج می‌فرستادند (ظاهراً این چهار دانش‌آموز در مقاطع تحصیلیِ مختلف و در مدارس جداگانه‌ای تحصیل می‌کردند) اما سال گذشته دو نفر از این دخترها ازدواج کردند و دو خانواده‌ی باقی‌مانده به تنهایی از عهده‌ی هزینه‌ی رفت‌و‌آمد بچه‌هایشان برنمی‌آمدند. می‌خواهم به شما بگویم که این دختر تنها به‌ خاطر چندصد هزار تومان هزینه‌ی تاکسی سرویس از تحصیل محروم شده بود.

 

آیا این نوع ترک تحصیل فقط محدود به دختران است یا پسران هم برای کمک به امرار معاش خانواده‌ ترک تحصیل می‌کنند؟

هر سال آمارهایی از طرف وزارت آموزش و پرورش درباره‌ی ترک تحصیل دانش‌آموزان، اعم از دختر و پسر، منتشر می‌شود. بسیاری از فعالان حقوق کودکان این ترک تحصیل‌ها را ناشی از فشار اقتصادی می‌دانند. مسئله‌ی کار و ورود به بازارِ کار بیشتر برای پسرها مطرح است. واقعیت این است که گروهی از خانواده‌ها ترجیح می‌دهند که بچه‌هایشان زودتر از موعد قانونی وارد بازار کار کنند تا به گفته‌ی خودشان حرفه‌ای یاد بگیرند. اما همان‌طور که گفتم، این بیشتر مربوط به پسرهاست و دختران نوجوان با مشکلات دیگری مواجه‌اند. برای مثال، معضل کودک‌همسری که حتی اگر آن را به فقر نسبت ندهیم و هم‌نوا با دولت آن را معضلی فرهنگی بدانیم، باز هم برای دانش‌آموزان دختر مشکل‌آفرین است. ورود دختران نوجوانِ مزدوج به مدارس روزانه ممنوع است و آنها تنها می‌توانند در مدارس شبانه تحصیل کنند. تعداد مدارس شبانه بسیار کم است و اگر هم برای مثال در شهرستانی یک مدرسه‌ی شبانه وجود داشته باشد نظارت‌ بر آن کم و ناکافی است. البته کیفیت آموزش در این مدارس هم پایین است. به همین علت، بسیاری از دختران نوجوان مزدوج فکر می‌کنند که عملاً وقتشان در این مدارس تلف می‌شود و به‌رغم علاقه به ادامه‌ی تحصیل، در مدارس شبانه ثبت‌نام نمی‌کنند. این تنها یکی از مشکلات دختران بازمانده از تحصیل است.

 

شما خودتان چطور وارد این کار شدید؟ شاید بعضی از مخاطبان بگویند که آموزش در ایران هنوز آن‌قدر تیره و تار به نظر نمی‌رسد که لازم باشد گروهی از معلمان شبکه‌ای خودگردان طراحی کنند؟

اینجا دیگر مسئله صرفاً سواد داشتن و نداشتن نیست. برای دختران ١٢-١٧ ساله‌ی فقیرِ بازمانده از تحصیل، بزرگ‌ترین خطر کودک‌همسری و ازدواج اجباری است. من پارسال شاهد سه مورد ازدواج دانش‌آموزان مدرسه بودم. دخترانی که تا دیروز سرِ کلاس‌های ما در حضور و غیاب دستشان را بالا می‌بردند حالا در کمال ناباوری در خانه‌ی شوهر به سر می‌برند. من نمی‌توانم آنها را فراموش کنم و این یکی از مهم‌ترین دلایل من برای ادامه‌ دادن به این کار به‌‌رغم محدودیت‌ها بوده است. من و چند همکار دیگرم پیگیر وضعیت دخترهایی در وضعیت مشابه هستیم. خوشبختانه تعدادشان هنوز آن‌قدر زیاد نیست و اکثر خانواده‌ها راضی نیستند که دخترشان در سن کم ازدواج کند. با این حال، این خطر در کمینشان است. ما حتی‌المقدور سعی می‌کنیم تا خانواده را قانع کنیم که اجازه بدهند بچه‌ها در خانه بمانند و از راه دور درس بخوانند. البته اصلاً کار راحتی نیست که روبه‌روی پدر و مادری بنشینی و مجبور باشی طوری صحبت کنی که مبادا فکر کنند تو به آینده‌ی فرزندشان بیش‌تر اهمیت می‌دهی. این برای هر انسانی قطعاً آزارنده است. با این حال، چاره‌ای نداریم چون ازدواج اجباریِ کودکان آغاز یک چرخه‌ی معیوب اجتماعی است. اما می‌خواهم به بخش دیگر ماجرا هم اشاره کنم. فرض کنید که در بهترین حالت، خانواده قبول کند که این بچه‌ها تا هجده یا بیست سالگی در خانه بمانند. در ایرانِ امروز یک زن بی‌سواد چطور باید امرار معاش کند، وقتی حتی به علت نداشتن مدرک دیپلم نمی‌تواند برای خرید یک چرخ‌ خیاطی وام قرض‌الحسنه بگیرد؟ اینها همه مسائل مهمی است که با آینده‌ی این بچه‌ها مرتبط است. دنیای امروز خیلی تغییر کرده و نمی‌توان با مسئله‌ی بی‌سوادی مثل ده سال قبل برخورد کرد و راحت از کنارش گذشت. 

 

کمی درباره‌ی خود دخترها بگویید. چقدر با شما همکاری می‌کنند؟ چقدر به ادامه‌ی تحصیل از این طریق امید دارند؟ 

 کارکرد مدرسه‌ها کاملاً در حال تغییر است و جو امنیتی شدیدی در همه‌جا حاکم است، تا جایی که بسیاری از والدین با من و همکارانم تماس می‌گیرند و شروط حضور دخترانشان در مدرسه‌ی آنلاین را جویا می‌شوند

شاید باورتان نشود، اما دخترها وقتی فهمیدند که آنها را فراموش نکرده‌ایم آن‌قدر خوشحال شدند که بخش زیادی از کار را خودشان بر عهده گرفتند. هنوز هم هماهنگی‌ها را عمدتاً خودشان انجام می‌دهند و یکدیگر را از وجود کلاس‌ها مطلع می‌کنند. شاید بتوانم با اطمینان بگویم که هرچند سیستم ما عاری از مشکل و کمبود نیست اما آنها مثل یک اجتماع زنانه‌ی جوان خودشان را می‌پرورانند و از یکدیگر حمایت می‌کنند. اگر همکاریِ خودشان نبود مسلماً تا اینجا نمی‌رسیدیم. آنها به این باور رسیده‌اند که زن‌ها باید نقش فعالی در جامعه داشته باشند و به این ترتیب هم ما و هم خودشان را به جلو هدایت می‌کنند. 

 

با چه مشکلاتی مواجه‌اید؟ در گفتگوی چند روز قبل با چند نفر از دانش‌آموزانتان متوجه شدم که از طرف اداره‌ی آموزش و پرورش برای شما مشکلاتی ایجاد شده است.

وقتی کارمان را شروع کردیم مسئله‌ی تحصیل دخترها و در کل مدارس دخترانه تا این حد سیاسی نشده بود و اساساً کسی مانع کار ما نبود. از هیچ اداره و سازمانی کمک مالی و همکاری نمی‌خواستیم و بی‌مزد و منت، مشغول فعالیت بودیم. اما بعد از اتفاقات چند ماه گذشته، به‌ویژه اعتراض دختران دانش‌آموز به حجاب اجباری و بعد قضیه‌ی مسمومیت‌های سریالی دانش‌آموزان، تحصیل دخترها از معضلی اجتماعی به مسئله‌ای سیاسی تبدیل شده و برای ما هم مشکلاتی به وجود آورده است. مدتی قبل من و سه همکار دیگرم در این پروژه توسط حراست آموزش و پرورش استان بازخواست شدیم و به صورت شفاهی به ما گفتند که چون کارمان بدون مجوز است ممکن است تحت پیگرد قانونی قرار بگیریم. یکی از بهانه‌های‌ آنها این بود که معلوم نیست چه چیزهایی به بچه‌ها آموزش می‌دهیم. با توجه به شرایط، حتی اگر بخواهیم مجوز بگیریم در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن است یک سال طول بکشد. و این یعنی یک سال تحصیلی را از دست می‌دهیم و به نقطه‌ی صفر برمی‌گردیم.

البته فعلاً تصمیم گرفته‌ایم که به‌‌رغم تهدیدها به کارمان ادامه دهیم. اما باید خودمان را برای هر چیزی آماده کنیم. متأسفانه شرایط روزبه‌روز سخت‌تر می‌شود. علاوه بر این، با مشکل جدیِ سرعت اینترنت و فیلترینگ فضای مجازی هم روبه‌رو هستیم. با مسئله‌ی خرید فیلترشکن برای همه‌ی اعضای کادر آموزشی و دخترها، تأمین اینترنتِ آنها، مشکل بارگذاریِ فایل‌ها و مشکل جدید عدم برگزاریِ جلسه‌های آنلاین به علت سرعت پایینِ اینترنت هم مواجه‌ایم با این حال، می‌کوشیم تا راه‌های جایگزین را هم بررسی کنیم و امیدوار بمانیم.

 

لطفاً کمی از شرایط فعلیِ مدارس دخترانه بگویید، از پیامدهای تغییر محتوای کتاب‌های درسی تا حملات شیمیایی سریالی. به‌عنوان یک معلم در سیستم آموزشی ایران، آینده را برای دختران چطور می‌بینید؟

من بیش از بیست سال سابقه‌ی تدریس دارم، بیش‌ترِ راه را آمده‌ام و زمان کمی تا بازنشستگی‌ام مانده است. بنابراین، می‌توانم فراز و نشیبِ آموزش دختران را که به چشم دیدم برای شما مرور کنم. در سال‌های نه چندان دور، به‌‌رغم مشکلات اجتماعی و اقتصادی، وضعیت خوب بود. نه اینکه دولت یا حتی معلم‌ها کار خاصی کرده باشند بلکه ذهنیت مردم نسبت به تحصیل دختران و سوادآموزیِ آنها تغییر کرده بود. من در سال‌های ابتداییِ خدمتم در روستاهای دورافتاده بودم و می‌توانم شهادت بدهم که اغلب پدر و مادرها تلاش می‌کردند تا دختران‌شان هم در کنار پسرها به مدرسه بیایند. استثناها را انکار نمی‌کنم اما جوّ عمومی امیدوارکننده بود و من در آن سال‌ها واقعاً به آینده‌ی زنان و دختران امیدوار بودم. اما حالا بعد از بیست‌وسه سال تجربه در این شغل، چیزهایی می‌بینم که برایم کمی ناراحت‌کننده است. اما بخش عمده‌ی نگرانی‌هایم مربوط به تغییر محتوای کتاب‌های درسی است. این مسئله عواقبی جدی دارد. اما متأسفانه آن‌طور که باید و شاید به آن توجه نمی‌شود. شرایط اجتماعی و سیاسی در چند سال گذشته به شکلی بوده که مردم هر روز آن‌قدر از یک مصیبتِ جدید شوکه بودند که فرصت نداشتند به اندازه‌ی کافی به مسئله‌ی آموزش بپردازند. اما آموزش رابطه‌ی مستقیمی با آینده‌ی فرزندانمان دارد. همین الان هم محتوای آموزشی اغلب تحریف‌شده، ناقص، پر از نگرش‌های تبعیض‌آمیز و کلیشه‌های جنسی و جنسیتی است. این را هم باید در نظر داشت که میزان پذیرش این محتوا از سوی نسل جدید چقدر است؟ آیا با‌ وجود جریان آزاد اطلاعات در دنیای امروز نسل جدید محتوای درسیِ مطلوبِ حکومت را می‌پذیرد؟ این امر عملاً کارایی نظام آموزشی را زیر سؤال می‌برد. مسئله‌ی بعدی حضور بی‌ضابطه‌ی روحانیون در فضای آموزشی‌ است که به مشکلات چند سال اخیر اضافه شده است. از بین رفتن استانداردهای فضای آموزش در مدارس و برپایی ده‌ها نهاد و انجمن تحت سلطه‌ی بسیج و روحانیون آثار مخرب و جبران‌ناپذیری برای کادر آموزشی و دانش‌آموزان خواهد داشت.

فشار برای رعایت حجاب اجباری، شناسایی معلم‌های معترض و اعمال فشار بر دانش‌آموزانی که تن به چرخه‌ی سیستماتیک تبعیض نمی‌دهند و بسیاری از دیگر مشکلات نتیجه‌ی جاگیر شدن همین افراد و نهادها در فضای آموزشی است. آنچه در ماه‌های گذشته در مدارس دخترانه اتفاق افتاد بسیار نگران‌کننده است و متأسفانه هنوز هیچ اقدام مؤثری برای شناساییِ عاملان این حملات انجام نشده است.

خوب به یاد دارم که در گذشته شعار ما این بود که «مدرسه خانه‌ی دوم است». هرچند به علت قوانین و قواعد حکومتی هیچ‌گاه شرایط کاملاً مساعد نبود اما شاهد اتفاقات خوبی در مدارس دخترانه بودیم. برای مثال، گروهی سعی می‌کردند به لطف رقص و موسیقی چهره‌ی عبوس تحمیل‌شده بر مدارس دخترانه را تغییر دهند. اما الان انگار همه‌چیز از دست رفته، کارکرد مدرسه‌ها کاملاً در حال تغییر است و جو امنیتی شدیدی در همهجا حاکم است، تا جایی که بسیاری از والدین با من و همکارانم تماس می‌گیرند و شروط حضور دخترانشان در مدرسه‌ی آنلاین را جویا می‌شوند اما متأسفانه فعلاً کاری از دستِ ما برنمی‌آید. با این حال، باید بگویم که تیره یا روشن بودن آینده به عملکرد امروزِ خودِ ما وابسته است. ما نباید اجازه بدهیم که این سیاهی را به آینده‌ی دخترانمان تحمیل کنند. یکی از وظایف ما معلمان این است که لحظه به لحظه جامعه را از آنچه در مدارس می‌گذرد مطلع کنیم و اجازه ندهیم که جامعه موضعی انفعالی نسبت به مسئله‌ی آموزش اتخاذ کند. از سوی دیگر، نباید دخترانمان را تنها بگذاریم، باید راه پیشرفت را پیدا کنیم و به هر طریقی که شده جلو برویم.