پرداختن به آثار ادبی و هنری گلستان کاریست که خوشبختانه در چند سال اخیر آغاز شده و همین بررسیها گاه خبرساز بودهاند. این نوشته قصد بررسی کارهای او را ندارد، بلکه تنها میخواهد گلستان آیندهنگر را در سه اثر او بازیابد.
خشت و آینه
بیشتر آثار گلستان بر تنشهای بین سنت و مدرنیته استوار هستند. او میکوشد پشت پردهاین تنشها را آشکار گرداند که در واقع سد راه پیشرفت هستند.
خشت و آینه روایت زندگی هاشم است که راننده تاکسیست و تاجی، دوست دختر او در بیستوچهار ساعت که در سیاهی شب آغاز میشود و در سیاهی شب دیگر پایان مییابد. نام هاشم به مذهب نظر دارد و تاجی به سلطنت. پنداری دین و حکومت درهم تنیده شدهاند تا هستی آدمهایی را که در جامعهای به ظاهر مدرن زندگی میکنند، رقم زند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
در داستان فیلم “خشت و آینه” که در سال ۱۳۴۳ آماده شده، نوزادی در یک تاکسی یافت میشود و در پی آن حوادثی پیش میآید و بحرانی آغاز میشود که بیشک میتوان آن را به بحران جامعه تعمیم داد.
دست شکسته افسر کلانتری، حضور سربازان تفنگ بر دوش در راهروهای دادگستری، ازدحام کودکان وحشتزده در پرورشگاه و نوزادان سقط جنین شده که در شیشههای الکل گذاشته شدهاند، همه نگاه به قدرتی دارند که غرق بحران است.
نوزاد را یک زن چادری مسافر در تاکسی میگذارد؛ زنی که دیگر از او نشانی نیست. زن چادری نشان از سنت دارد، نوزاد در تاکسی قرار است شهروندی باشد در جامعهای مدرن. عاقبت این نوزاد به کجا خواهد کشید؟ صحبت از این است که هاشم و تاجی او را پیش خود نگاه دارند. پنداری میخواهند مسیح و یا محمدی را به عنوان منجی در یتیمی بزرگ کنند. به هاشم اما در دادگستری توصیه میشود که این فرزند را به پرورشگاه بسپارد، زیرا بزرگ کردن او کاریست دشوار. نتیجه اینکه هاشم بچه را به پرورشگاه میسپارد؛ کاری که اعتراض تاجی را به همراه دارد. این رفتار باعث میشود تا تاجی راه خویش را از هاشم جدا کند. داستان اما تمام نمیشود و این زندگی پنداری پایانی ندارد.
خشت و آینه حکایت از مردم و جامعهای دارد سرگشته و بیگانه با خود که سرسپرده سنت هستند و میکوشند گام به جهان مدرن بگذارند. حکایت مردمیست وحشتزده که بحران جامعه را در هراس حاکم تجربه میکنند. گلستان نخواسته فیلمی چون دیگر فیلمها بسازد. خود میگوید: «من در این فیلم خواستهام مردم را با فکرهایی در مورد خودشان سرگرم کنم.»
عنوان داستان بازمیگردد به شعری از مولانا که ضربالمثل است: آنچه تو در آینه بینی عیان/ پیر اندر خشت بیند پیش از آن
اسرار گنج دره جنی
گلستان در داستانهایش پیشگویی میکند؛ کاری که در کمتر نویسده ایرانی یافت میشود. تلخ و ژرف از ایستایی جامعه و بحران حاکم میگوید، چیزی که به چشم نمیآید.
در رمان “اسرار گنج دره جنی” نیز که نخست فیلم آن در ۱۳۵۰ساخته شد و سپس رمانی با این عنوان در سال ۱۳۵۳ منتشر شد، همین بحران است که دامن میگستراند. در این رمان مردی روستایی به ناگهان سنگی را کنار میزند، چاهی زیر آن مییابد، و گنجینهای در زیرزمین کشف میکند که بیشک به کشف نفت و پیامدهای آن میماند. به اندکزمانی اهالی مرد را دوره میکنند، مجیزش میگویند و او غرق در خودشیفتگیهایش همچنان میهمانی میدهد تا بیایند و بخورند و مجیزش گویند و بروند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
“اسرار گنج دره جنی” نشان از بحرانی دارد که حاکم بر فکر و رفتار رهبران جامعه است. نویسنده ناتوانی جامعه را در برونرفت از این بحران تصویر میکند. این رمان نگاه به تاریخ دارد و رمان سراسر در تضادهاست که پیش میرود.
گروه مهندسان برای راهسازی به روستا آمدهاند تا راه بسازند و تونل بزنند. یکی از مهندسان در نگاه به دوربین، پیرمردی را میبیند که گنجی یافته و یکشبه ثروتمند شده است. او ثروت خویش را به کار میگیرد و در روستا کاخی میسازد که در هیچ چیزش نشانی از فکر نمیبینیم. کسی، حتی خود مرد نیز نمیداند چه میکند. او با خیل اجناسی که از شهر خریده و با خود به روستا آورده، همچون مردیست افسانهای که پنداری “لباس فضانوردی” بر تن دارد.
زبان رمان گاه بسیار شاعرانه است. مشکلات و موضوع جامعه دهه چهل و پنجاه ایران را گاه به طنزی تلخ تصویر میکند. گلستان در این رمان از شخصیتهایی بینام استفاده میکند: “مرد”، “مرد دهاتی”، “زرگر”، “مهندس”، و سرانجام اینکه: «بیآزادی آدم به آدمیت نمیرسد» و «آدم یعنی مسلط به خود بودن. وقتی صداقت نباشد، تسلط نیست. مسلط به خود بودن یعنی تضمین پایه آزادی». (صص ۱۹۵-۱۹۴)
در این موقعیت سرانجام انفجاری عظیم رخ میدهد که حاصل آن را در سال ۵۷ میبینیم؛ زمانی که شاه در اوج قدرت است، گلستان در این رمان سقوط او را پیشگویی میکند.
آنچه گلستان میدید در واقع ناکامی مدرنیته در ایران بود که چند سالی بعد به انقلاب اسلامی سال ۵۷ انجامید.
خروس
“خروس” نام رمانی است که سالها پیش از انقلاب نوشته شده، بیآنکه به شکل کامل انتشار یابد. انتشار سر و دُم بریده آن باعث شد تا دگربار به شکل کامل در خارج از کشور منتشر شود.
خروس روایتی ساده دارد و حوادث آن در یک شبانهروز میگذرد. راوی با همکار خویش در مأموریت شرکت نفت به جزیرهای در سواحل جنوب کشور میرود. در بازگشت، قصد تماشای آهوان جزیره باعث میشود تا به موقع به محل قرار با راننده نرسند. به ناگزیر به خانه حاجی ذوالفقار کبکایی وارد میشوند تا شب را در آنجا گذرانده، صبح فردا به شهر بازگردند.
در ورود به خانه حاجی با دو منظره روبهرو میشوند؛ تندیس بُز نری بر سر در خانه و صدای خروسی که انگار پارس میکند.
حاجی با سنگی در دست، قصد جان خروس کرده، ولی با دیدن میهمانان دست از کار میکشد. میهمانان را به داخل خانه، به اتاق پذیرایی هدایت میکند و توضیح میدهد که خروس گاه و بیگاه اذان میگوید و هیکل بُز را فضلهباران کرده است. دلیل این رفتار را در حرامزاده بودن خروس میداند. میگوید تخممرغی را در جعبه ساعت دیواری پنهان کرده بوده که خروس از آن سر برآورده، نه از زیر مرغ: «تخم حروم وقتی هم ساکته انسون همهش میترسه که الآن صدا کنه.»
همه اهالی خانه به اتفاق خروس را به دام اندازند، طی آیینی میکشند تا برای شام میهمانان کباب کنند.
بُز، خروس، حاجی خرافاتی، جزیره، سلیمان، جوانی آرام و ساکت که نوکر حاجی است، و همچنین خانهای غرق در کثافت، همه آن چیزهایی هستند که رمان خروس بر آن بنا شده است.
اگر بُز نماد حاجی باشد، خروس هم باید نماد سلمان باشد؛ همانی که بیسروصدا خانه را به آتش کشید و گُم شد. آدمهایی که در گند و کثافت میلولند، میتوانند نمادی باشند از جامعه. میتوان از اسطوره و تمثیل و نماد اندکی فراتر رفت، به جهانی وارد شد که ایران دهه چهل است. میتوان از لایههای بیرونی داستان گذشت، پا به درون لایههای دیگر گذاشت. هنر گلستان نیز همین است؛ اینکه از حادثهای به ظاهر ساده، خلاقانه داستانی میآفریند با موضوعی بسیار جدی و حیاتی.
خانه نماد جامعه ایران است. یک اقتدارگرایی قلابی بر آن حاکم است؛ حاجی ذوالفقار که کدخدا است و حاجی است و ثروتمند. یعنی هم خدا را دارد و هم به عنوان حاجی، دین را. حاجی خواستار تغییر است؛ تغییر او اما همانا کشتن خروس و آراستن بز است و شورش علیه خدمتکاران خانه که باید از او تقلید کنند.
حاجی نقش دیکتاتور را بازی میکند، دیکته میکند، خودکامهایست که خودمحوری به نمایش میگذارد. حکم صادر میکند تا قدرت خویش را نمایش دهد.
رمان خروس نشان از یک جامعه دارد که انگار ایران پیش از انقلاب است. در خروس به ظاهر از سیاست چیزی نمیبینیم. اما سراسر آن سیاست است، سیاست در آن موج میزند، بیآنکه جملهای از سیاست به میان آید. نتایج سیاست حکومتی اما در این رمان، در نمادها و رفتارهای شخصیتها نشان داده میشود.
خروس پیشگویی میکند سقوط قریبالوقوع یک اقتدار را و یا خیزشی علیه آن را آنسان که سلمان آغاز کرد. خروس میتواند فراتر از ایران پیش از انقلاب پیش رود، میتواند همین حالا نیز دیده شود، جسمیت یابد. خروس پیشبینی سقوط هر اقتداریست در هر زمان و مکان.
آثار ابراهیم گلستان آیینه تاریخ ماست؛ آنچه از سر گذراندیم و آنچه که گلستان پیشبینی کرده بود. کمتر نویسندهای در ایران موفق شده اینسان هستی ما را با پیشگویی به داستان بکشاند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.