انفجار بزرگ و سقوط اقتدار؛ پیشگویی در آثار ابراهیم گلستان

ابراهیم گلستان در صد و یک سالگی درگذشت. با مرگ او هنر و ادبیات ایران یکی از پیشگامان خود را از دست داد. اسد سیف، منتقد ادبی، با نگاهی به سه اثر نویسنده، عنصر پیشگویی را یکی از شاخصه‌های اصلی گلستان می‌داند.در چند سال اخیر مرگ کمتر کسی در رسانه‌ها هم‌چون مرگ ابراهیم گلستان بازتاب یافته است. دریغ و درد که بخش عمده این نوشته‌ها به حاشیه‌های زندگی او پرداخته‌اند. پنداری در فرهنگ ما حاشیه مهم‌تر از متن است. در این شکی نیست که روند تاریخ حاشیه‌ها را از یاد خواهد برد و در نهایت آن چیزی از گلستان در تاریخ هنر و ادبیات ایران برجا خواهد ماند که ارثیه معنوی اوست.

پرداختن به آثار ادبی و هنری گلستان کاری‌ست که خوشبختانه در چند سال اخیر آغاز شده و همین بررسی‌ها گاه خبرساز بوده‌اند. این نوشته قصد بررسی کارهای او را ندارد، بلکه تنها می‌خواهد گلستان آینده‌نگر را در سه اثر او بازیابد.

خشت و آینه

بیشتر آثار گلستان بر تنش‌های بین سنت و مدرنیته استوار هستند. او می‌کوشد پشت پرده‌این تنش‌ها را آشکار گرداند که در واقع سد راه پیشرفت هستند.

خشت و آینه روایت زندگی هاشم است که راننده تاکسی‌ست و تاجی‌، دوست دختر او در بیست‌وچهار ساعت که در سیاهی شب آغاز می‌شود و در سیاهی شب دیگر پایان می‌یابد. نام هاشم به مذهب نظر دارد و تاجی به سلطنت. پنداری دین و حکومت درهم تنیده شده‌اند تا هستی آدم‌هایی را که در جامعه‌ای به ظاهر مدرن زندگی می‌کنند، رقم زند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در داستان فیلم “خشت و آینه” که در سال ۱۳۴۳ آماده شده، نوزادی در یک تاکسی یافت می‌شود و در پی آن حوادثی پیش می‌آید و بحرانی آغاز می‌شود که بی‌شک می‌توان آن را به بحران جامعه تعمیم داد.

دست شکسته افسر کلانتری، حضور سربازان تفنگ بر دوش در راهروهای دادگستری، ازدحام کودکان وحشت‌زده در پرورشگاه و نوزادان سقط جنین شده که در شیشه‌های الکل گذاشته شده‌اند، همه نگاه به قدرتی دارند که غرق بحران است.

نوزاد را یک زن چادری مسافر در تاکسی می‌گذارد؛ زنی که دیگر از او نشانی نیست. زن چادری نشان از سنت دارد، نوزاد در تاکسی قرار است شهروندی باشد در جامعه‌ای مدرن. عاقبت این نوزاد به کجا خواهد کشید؟ صحبت از این است که هاشم و تاجی او را پیش خود نگاه دارند. پنداری می‌خواهند مسیح و یا محمدی را به عنوان منجی در یتیمی بزرگ کنند. به هاشم اما در دادگستری توصیه می‌شود که این فرزند را به پرورشگاه بسپارد، زیرا بزرگ کردن او کاری‌ست دشوار. نتیجه این‌که هاشم بچه را به پرورشگاه می‌سپارد؛ کاری که اعتراض تاجی را به همراه دارد. این رفتار باعث می‌شود تا تاجی راه خویش را از هاشم جدا کند. داستان اما تمام نمی‌شود و این زندگی پنداری پایانی ندارد.

خشت و آینه حکایت از مردم و جامعه‌ای دارد سرگشته و بیگانه با خود که سرسپرده سنت هستند و می‌کوشند گام به جهان مدرن بگذارند. حکایت مردمی‌ست وحشت‌زده که بحران جامعه را در هراس حاکم تجربه می‌کنند. گلستان نخواسته فیلمی چون دیگر فیلم‌ها بسازد. خود می‌گوید: «من در این فیلم خواسته‌ام مردم را با فکرهایی در مورد خودشان سرگرم کنم.»

عنوان داستان بازمی‌گردد به شعری از مولانا که ضرب‌المثل است: آنچه تو در آینه بینی عیان/ پیر اندر خشت بیند پیش از آن

اسرار گنج دره جنی

گلستان در داستان‌هایش پیشگویی می‌کند؛ کاری که در کمتر نویسده ایرانی یافت می‌شود. تلخ و ژرف از ایستایی جامعه و بحران حاکم می‌گوید، چیزی که به چشم نمی‌آید.

در رمان “اسرار گنج دره جنی” نیز که نخست فیلم آن در ۱۳۵۰ساخته شد و سپس رمانی با این عنوان در سال ۱۳۵۳ منتشر شد، همین بحران است که دامن می‌گستراند. در این رمان مردی روستایی به ناگهان سنگی را کنار می‌زند، چاهی زیر آن می‌یابد، و گنجینه‌ای در زیرزمین کشف می‌کند که بی‌شک به کشف نفت و پیامدهای آن می‌ماند. به اندک‌زمانی اهالی مرد را دوره می‌کنند، مجیزش می‌گویند و او غرق در خودشیفتگی‌هایش هم‌چنان میهمانی می‌دهد تا بیایند و بخورند و مجیزش گویند و بروند.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

“اسرار گنج دره جنی” نشان از بحرانی دارد که حاکم بر فکر و رفتار رهبران جامعه است. نویسنده ناتوانی جامعه را در برون‌رفت از این بحران تصویر می‌کند. این رمان نگاه به تاریخ دارد و رمان سراسر در تضادهاست که پیش می‌رود.

گروه مهندسان برای راه‌سازی به روستا آمده‌‌اند تا راه بسازند و تونل بزنند. یکی از مهندسان در نگاه به دوربین، پیرمردی را می‌بیند که گنجی یافته و یک‌شبه ثروتمند شده است. او ثروت خویش را به کار می‌گیرد و در روستا کاخی می‌سازد که در هیچ چیزش نشانی از فکر نمی‌بینیم. کسی، حتی خود مرد نیز نمی‌‌داند چه می‌کند. او با خیل اجناسی که از شهر خریده و با خود به روستا آورده، هم‌چون مردی‌ست افسانه‌ای که پنداری “لباس فضانوردی” بر تن دارد.

زبان رمان گاه بسیار شاعرانه است. مشکلات و موضوع جامعه دهه چهل و پنجاه ایران را گاه به طنزی تلخ تصویر می‌کند. گلستان در این رمان از شخصیت‌هایی بی‌نام استفاده می‌کند: “مرد”، “مرد دهاتی”، “زرگر”، “مهندس”، و سرانجام این‌که: «بی‌آزادی آدم به آدمیت نمی‌رسد» و «آدم یعنی مسلط به خود بودن. وقتی صداقت نباشد، تسلط نیست. مسلط به خود بودن یعنی تضمین پایه آزادی». (صص ۱۹۵-۱۹۴)

در این موقعیت سرانجام انفجاری عظیم رخ می‌دهد که حاصل آن را در سال ۵۷ می‌بینیم؛ زمانی که شاه در اوج قدرت است، گلستان در این رمان سقوط او را پیشگویی می‌کند.

آن­چه گلستان می­دید در واقع ناکامی مدرنیته در ایران بود که چند سالی بعد به انقلاب اسلامی سال ۵۷ انجامید.

خروس

“خروس” نام رمانی است که سال‌­ها پیش از انقلاب نوشته شده، بی‌­آن­که به شکل کامل انتشار یابد. انتشار سر و دُم بریده آن باعث شد تا دگربار به شکل کامل در خارج از کشور منتشر شود.

خروس روایتی ساده دارد و حوادث آن در یک شبانه‌­روز می‌­گذرد. راوی با همکار خویش در مأموریت شرکت نفت به جزیره‌­ای در سواحل جنوب کشور می‌­رود. در بازگشت، قصد تماشای آهوان جزیره باعث می‌­شود تا به موقع به محل قرار با راننده نرسند. به ناگزیر به خانه حاجی ذوالفقار کبکایی وارد می‌­شوند تا شب را در آن­جا گذرانده، صبح فردا به شهر بازگردند.

در ورود به خانه حاجی با دو منظره روبه‌رو می‌­شوند؛ تندیس بُز نری بر سر در خانه و صدای خروسی که انگار پارس می‌­کند.

حاجی با سنگی در دست، قصد جان خروس کرده، ولی با دیدن میهمانان دست از کار می‌­کشد. میهمانان را به داخل خانه، به اتاق پذیرایی هدایت می‌­کند و توضیح می‌­دهد که خروس گاه و بی­‌گاه اذان می‌­گوید و هیکل بُز را فضله‌­باران کرده است. دلیل این رفتار را در حرامزاده بودن خروس می­‌داند. می‌گوید تخم‌­مرغی را در جعبه ساعت دیواری پنهان کرده بوده که خروس از آن سر برآورده، نه از زیر مرغ: «تخم ­حروم وقتی هم ساکته انسون همه‌­ش می­ترسه که الآن صدا کنه.»

همه اهالی خانه به اتفاق خروس را به دام اندازند، طی آیینی می‌کشند تا برای شام میهمانان کباب کنند.

بُز، خروس، حاجی خرافاتی، جزیره، سلیمان، جوانی آرام و ساکت که نوکر حاجی است، و هم­چنین خانه‌­ای غرق در کثافت، همه آن چیزهایی هستند که رمان خروس بر آن بنا شده است.

اگر بُز نماد حاجی باشد، خروس هم باید نماد سلمان باشد؛ همانی که بی‌­سروصدا خانه را به آتش کشید و گُم شد. آدم‌‌هایی که در گند و کثافت می‌­لولند، می­‌توانند نمادی باشند از جامعه. می­‌توان از اسطوره و تمثیل و نماد اندکی فراتر رفت، به جهانی وارد شد که ایران دهه چهل است. می­‌توان از لایه‌­های بیرونی داستان گذشت، پا به درون لایه‌­های دیگر گذاشت. هنر گلستان نیز همین است؛ این­که از حادثه‌­ای به ظاهر ساده، خلاقانه داستانی می‌­آفریند با موضوعی بسیار جدی و حیاتی.

خانه نماد جامعه ایران است. یک اقتدارگرایی قلابی بر آن حاکم است؛ حاجی ذوالفقار که کدخدا است و حاجی است و ثروتمند. یعنی هم خدا را دارد و هم به عنوان حاجی، دین را. حاجی خواستار تغییر است؛ تغییر او اما همانا کشتن خروس و آراستن بز است و شورش علیه خدمتکاران خانه که باید از او تقلید کنند.

حاجی نقش دیکتاتور را بازی می‌­کند، دیکته می‌­کند، خودکامه­‌ای‌­ست که خودمحوری به نمایش می‌گذارد. حکم صادر می­‌کند تا قدرت خویش را نمایش دهد.

رمان خروس نشان از یک جامعه دارد که انگار ایران پیش از انقلاب است. در خروس به ظاهر از سیاست چیزی نمی­‌بینیم. اما سراسر آن سیاست است، سیاست در آن موج می­‌زند، بی‌­آن­که جمله‌­ای از سیاست به میان آید. نتایج سیاست حکومتی اما در این رمان، در نمادها و رفتارهای شخصیت­‌ها نشان داده می‌­شود.

خروس پیشگویی می­‌کند سقوط قریب‌­الوقوع یک اقتدار را و یا خیزشی علیه آن را آن­سان که سلمان آغاز کرد. خروس می­‌تواند فراتر از ایران پیش از انقلاب پیش رود، می‌­تواند همین حالا نیز دیده شود، جسمیت یابد. خروس پیش­‌بینی سقوط هر اقتداری­‌ست در هر زمان و مکان.

آثار ابراهیم گلستان آیینه تاریخ ماست؛ آن­چه از سر گذراندیم و آن­چه که گلستان پیش‌­بینی کرده بود. کمتر نویسنده‌ای در ایران موفق شده این‌سان هستی ما را با پیشگویی به داستان بکشاند.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.