گابریله سوشون، ملکه‌ی فیلسوف زنان مبارز

جولی والش

در قرن هفدهم وجود فیلسوف زن امری غیرعادى بود. موانع زیادی بر سر راه حیات فکری زنان وجود داشت. تعصبات عمیق درباره‌ی فرودستى اخلاقی، فکری و جسمی زنان ساختارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی‌اى را پدید آورده بود که زنان را از تحصیل، زندگی مدنی، مسافرت و، از همه مهم‌تر، تصمیم‌گیریِ آزادانه درباره‌ی مسیر زندگیِ آینده‌ى خود محروم می‌کرد. زنان دو راه داشتند: ازدواج کنند و مادر شوند یا به صومعه بپیوندند. در بیشتر موارد، زنان فیلسوفی که به‌رغم این تعصبات و مشکلات ساختاری می‌توانستند زندگی خود را وقف مطالعه، تفکر، نگارش و انتشار آثارشان کنند، یک وجه مشترک داشتند: یک مرد قهرمان. پدر، برادر یا شوهری که برایشان کتاب تهیه می‌کرد، آنها را به یادگیری تشویق می‌کرد و امکان انتشار آثارشان را فراهم می‌آورد.
اما یک استثنای چشمگیر وجود دارد و آن «گابریله سوشون» است. سوشون بدون هیچ‌گونه حمایتی، راهی برای تحقیق، نگارش و انتشار آثار فلسفی مهمی یافت که در آن زمان توجه زیادى به خود جلب کرد. موضوع آثار سوشون جایگاه سیاسی و اخلاقیِ زنان بود. او در آثار خود استدلال می‌کند که چرا زنان باید اجازه داشته باشند که آزادانه زندگی کنند، قدرت عقلانى خود را به کار گیرند و، از همه مهم‌تر، سرنوشت خود را تعیین کنند. سوشون آنچه را می‌دانست مى‌نوشت؛ آثار او دفاع از زندگی خودش است، زندگی‌ای که آزادانه برگزیده بود.
ژان ژاک روسو، هم‌وطن بسیار نامدارتر سوشون، به‌خاطر جملهى آغازین کتاب قرارداد اجتماعی (۱۷۶۲) شهرت دارد: «انسانْ آزاد به دنیا می‌آید، اما همهجا در زنجیر است.» تقریباً هفتاد سال قبل از او، سوشون نوشت که زنانْ آزاد به دنیا میآیند، اما همهجا در زنجیرند. زنان در زنجیر ازدواج، مادری و صومعه گرفتارند. آنها به‌علت محرومیت از ورود به مراکز آموزشی در بند جهل اسیرند. سوشون زمان زیادی را به شناخت ستم‌هاى تحمیل‌شده بر زنان اختصاص می‌دهد، اما برای آزادی زنان نیز راه‌حلى ارائه می‌کند. راه‌حل سوشون در زمان خودش رادیکال بود و هم‌اکنون نیز چنین است. به نظر او، زنانی که می‌خواهند آزاد باشند باید جوامع خودشان را ‌بسازند و جدا از مردان زندگی کنند. به‌عبارت‌دیگر، زنان نه‌تنها از زنجیر بلکه از زنجیرسازان هم باید رها شوند.

سوشون در دومین بخش از زندگی‌اش به فلسفه روی آورد. با بررسی جزئیات بخش اول زندگی‌ سوشون بهتر می‌توانیم به منشأ ایده‌های او درباره‌ی آزادی زنان پی بریم. والدینش او را در نوجوانی در صومعه گذاشتند. او ۲۵ سال در آنجا ماند. براساس اسناد و سوابق، می‌دانیم که سوشون حداقل دو بار تلاش کرد تا عهدش را بشکند و صومعه را ترک کند. سرانجام، در ۴۱سالگی به‌دلایلى نامعلوم صومعه را ترک کرد و وارد زندگیِ دنیوی شد.
ما غیر از آنچه در دانشنامه‌ی ادبیِ کتابخانهى نویسندگان بورگونی (۱۷۴۵) اثر فیلیبر پاپیون ذکر شده، تقریباً چیزی از زندگیِ او پس از ترک صومعه نمی‌دانیم. بنا بر نوشته‌ى پاپیون، سوشون در سال ۱۶۳۱ در سِمور در خانواده‌ای سرآمد و باسابقه در آن منطقه به دنیا آمد. (سوابق غسل تعمید سوشون نشان می‌دهد که او در واقع در سال ۱۶۳۲ به دنیا آمده است.) پاپیون می‌گوید که او راهبه‌ى صومعه‌‌ای در سمور بوده است. او اشاره می‌کند که سوشون از صومعه فرار کرد، اما نمی‌داند چگونه. به گفته‌ى او سوشون با مادرش زندگی می‌کرد «و در ۵ مارس ۱۷۰۳ در دیژون درگذشت».

بدون سوابق آرشیویِ بیشتر، که ممکن است در آینده کشف شود، نمی‌توان درباره‌ی خروج سوشون از صومعه به نتیجه‌ای قطعی رسید. بااین‌حال، می‌دانیم که سوشون، که در اوایل دهه‌ى ۱۶۷۰ در سنین میان‌سالی بود، ازنظر اجتماعی یا سیاسی در موقعیتی نبود که بتواند به‌طور مستقل درباره‌ی مسیر زندگی‌اش تصمیم بگیرد. او برای ترک صومعه نیاز به اجازه داشت. سوشون چهل سالِ اولِ زندگی خود را تحت کنترل دیگران گذراند، اما سی سال بعدیِ زندگی‌اش را به نگارش آثاری درباره‌ی ظلم و ستم ناشی از سلب آزادی زنان اختصاص داد.

سوشون درباره‌ی هدف از نگارش این آثار هیچ سؤالی در ذهن خوانندگان باقی نمی‌گذارد. او در اولین کتابش، رسالهای در باب اخلاق و سیاست (۱۶۹۳)، هدف خود را در همان عنوان فرعیِ کتاب آشکار می‌سازد: رسالهای کوچک در باب ضعف، سبکسری و دمدمی‌مزاجی، که به‌اشتباه به زنان نسبت داده می‌شود. سوشون می‌خواهد نشان دهد که پیش‌داوری علیه «افرادى از یک جنس»، یعنی زنان، و آنها را ذاتاً ضعیف، سبک‌سر و دمدمی‌مزاج شمردن، چیزی جز تعصب نیست. این تعصبات برای دفاع از تصمیماتى به کار می‌رود که از دستیابیِ زنان به دانش، اقتدار و آزادی جلوگیری می‌کند.

در آن زمان در فرانسه، زنان اجازه‌ى درخواست طلاق نداشتند و این واقعیتی است که سوشون از آن ابراز تأسف می‌کند.

محور اصلیِ استدلال سوشون این است که همه‌ی انسان‌ها استعدادى طبیعی برای آزادی، دانش و اقتدار دارند. و چون زن نیز انسان است، از این استعداد طبیعی برخوردار است. سوشون ادعاى استعداد طبیعی انسان‌ها را مبتنى بر اراده‌ى الهی برای آفرینش جهان می‌داند. سوشون می‌نویسد که خداوند هرچیزى را با هدفی آفریده است. خداوند انسان‌ها را، مخلوقاتی داراى عقل، آفریده است. مخلوقات عاقل هدفی دارند و این هدف عبارت است از دنبال‌کردن غایات عقلانی. سوشون در ادامه می‌گوید که تعقیب اهداف عقلانی شامل ارضای میل ذاتی به خیر و حقیقت است. این بدان معنی است که زنان به‌عنوان انسان تمایلی ذاتی به جست‌وجوی خیر و حقیقت دارند. و از آنجا که این جست‌وجو بخشی از نقشه‌ى خداوند است، منع زنان از این کار ایجاد مانع در مسیر اراده‌ى الهى است. ازنظر او، جست‌وجوی خیر و حقیقت مستلزم تعلیم‌وتربیت است و، بنابراین، جلوگیری از ورود زنان به فضاهای آموزشى در واقع مخالفت با خدا است. به نظر سوشون، تمایل زنان ضعیف، سبک‌سر و دمدمی‌مزاج به جست‌وجوی خیر و حقیقت از مسیر درست منحرف، سرکوب یا به‌شکلى تضعیف شده است، زیرا همه‌ی زنان آزاد به دنیا می‌آیند.

اینکه استدلال سوشون در دفاع از استعدادهاى طبیعی زنان نهایتاً مبتنى بر نقشه‌ى الهی برای آفرینش است، جای چندانی برای اعتراض باقی نمی‌گذارد. کسی که مخالف ایده‌ى استعداد طبیعی زنان است باید ادعا کند که زنان موجودات عقلانى نیستند، که به این معناست که زن و مرد گونه‌هاى متفاوتى از انسان‌ هستند. دفاع از این گزاره دشوار خواهد بود، اما شواهد فراوانی مبنی بر انقیاد زنان دقیقاً به همین دلایل وجود دارد.
جملات آغازین رسالهاى در باب اخلاق و سیاست چنین است:

بیدلیل نیست که افلاطون، فیلسوف الهی، از خدایان بهاینخاطر که او را مرد آفریدند نه زن تشکر کرد. سختی‌ها و ذلتى که افراد جنس مؤنث متحمل می‌شوند آن‌قدر زیاد است که رهایی از آنها نوعى خوشاقبالى‌ِ بىنظیر است. این حقیقتِ رایج همه را متقاعد کرده است. از آنجایی که به نظر میرسد نیازی به توضیح این حقیقت نیست، خود را موظف میدانم که استدلال‌های اساسیِ این رساله را بیان کنم. من معتقدم که صرفاً شناخت مبهم توهین‌هایی که زنان هر روز با آنها روبه‌رو می‌شوند کافی نیست، بلکه باید آنها را به تفصیل بررسی و به بخشهاى مختلف تقسیم کنیم.
محدودیت، جهل و وابستگیِ افراد جنس مؤنث دربرگیرندهی همهى رنجهایی است که آنها را نسبت به مردان در موقعیتی فرودست قرار مىدهد. آنها بهعلت محرومیت از آزادی، دانش و اقتدار از بزرگترین مزایایی که مىتوانیم از سیاست و اخلاق به دست آوریم بىبهره‌اند.

زنان همه‌جا در زنجیرند. یکی از راه‌های آزادى زنان از زنجیرِ محدودیت، جهل و وابستگی متقاعدکردن مردان درباره‌ى این آسیب‌ها و تشویق آنها به تغییر رفتار با زنان است. سوشون می‌توانست بگوید که مردان باید به زنان اجازه‌ دهند تا به مدارس وارد شوند، در سیاست مشارکت کنند، در کلیسا مناصب مهم را اشغال کنند یا به زنان در خانواده‌هایشان اختیارات بیشتری بدهند و غیره. اما او این مسیر را دنبال نمی‌کند. او به‌صراحت می‌گوید که مخاطبانش زنان هستند. او مى‌نویسد: «تنها هدف من در سراسر این رساله پرورش بلندنظری و بلندهمتی در افراد جنس مؤنث بوده است تا بتوانند از خود در برابر محدودیت‌های برده‌وار، جهل احمقانه و وابستگیِ موهن و تحقیرآمیز محافظت کنند.»

سوشون می‌خواهد زنان را از خواب غفلت‌ بیدار کند. او با اشاره به گروهى از شگفت‌انگیزترین زنان در اساطیر آن دوران چنین توصیه می‌کند:

درست مانند دوران اسکندر کبیر که آمازونها [گروهى از زنان جنگجو در اساطیر یونان] در آسیا و اروپا ظاهر شدند، شاید خواستِ خدا این باشد که زنانى آزاده، دانا و بلندهمت در دوران سلطنت لویی کبیر، لویی چهاردهم، در فرانسه ظاهر شوند و از جهل و نادانی‌ای که عمیقاً به آن دچار شدهاند رهایی یابند.

او می‌کوشد با توصیف آزارهای تحمیل‌شده بر زنانِ آن دوران و نیز با ارائه‌ی استدلال‌هایی‌ درباره‌ی ناموجه، غیراخلاقی و غیرطبیعی بودنِ این آزارها زمینه‌ را برای خیزش زنان آزاده، دانا و بلندهمت فراهم کند. این یک مانیفست فمینیستی است.

 شوهر بد «به‌خودی‌خود، اگر نگوییم دوزخ محض، دست‌کم نوعی برزخ دردناک و سخت است».

ازنظر سوشون، آزادبودن یعنی فکرکردن و عمل‌کردن براساس عقل و منطق. او دانش و آموزش را پیش‌نیاز چنین اقدام عقلانی‌ای می‌داند. بنابراین، آزادی محتاج به علم و دانش است. اما مراکز یادگیرى و آموزشی ــ مدارس، دانشگاه‌ها، کتابخانه‌ها ــ به روی زنان بسته‌اند. هنگامی که سوشون از بلندهمتیِ زنان سخن می‌گوید، منظورش به زبان امروزى چیزى شبیه فقدان تبعیض جنسىِ درونی‌شده است. به عقیده‌ی سوشون، انسانِ بلندهمت برای رضایت خاطرش به نظر، اراده یا رفتار دیگران وابسته نیست. رضایت خاطر چنین انسانی ناشی از شناخت قدرت و کمال خودش است. ازنظر سوشون، آموزش و بلندهمتی یکدیگر را تقویت می‌کنند؛ هرچه بیشتر ذهن را پرورش دهیم، اعتمادمان به قدرتِ خودمان بیشتر می‌شود. هرچه اعتمادبه‌نفس ما بیشتر باشد، بیشتر برای یادگیری خواهیم کوشید. اما حتی اگر به زنان فرصت دسترسی به مدرسه یا کتابخانه داده شود، مادامى‌که در محدودیت زندگی می‌کنند، دانش، بلندهمتی و اقدام عقلانی نمی‌تواند نسلی از آمازون‌های فرانسویِ قرن‌هفدهمی را به وجود آورد.
سوشون مقدار زیادی جوهر مصرف می‌کند تا آسیب‌های ناشی از محدودیت‌های خاص ازدواج دگرجنس‌گرایانه و مادری و زندگیِ رهبانی را شرح دهد.
سوشون می‌نویسد: «رنج زنان در ازدواج فراتر از حد تصور است.» شوهر بد «به‌خودی‌خود، اگر نگوییم دوزخ محض، دست‌کم نوعی برزخ دردناک و سخت است». سوشون به سخن پولس قدیس اشاره می‌کند که می‌گوید افراد متأهل بر بدن خود اختیار ندارند. هرچند این حکم نشان می‌دهد که هریک از طرفین در ازدواج بر بدنِ دیگری اختیار دارند، سوشون خاطرنشان می‌سازد که این قانون «در واقع برای جنس برتر (یعنی مردان) ایجاد شده است» و به «سوءاستفاده‌ی شدید»ی می‌انجامد که زنان در برابر آن هیچ سپر دفاعی ندارند، جز اینکه «بسوزند و بسازند». در چنین وضعیتی «مرگ تنها راه چاره است». در آن زمان در فرانسه، زنان اجازهى درخواست طلاق نداشتند و این واقعیتی است که سوشون از آن ابراز تأسف می‌کند.
علاوه بر فقدان استقلال جسمانی، زنان مجبور بودند که قبل از انجام هر کاری از شوهر کسب اجازه کنند. هرچند یک شوهر مهربان می‌توانست درد ناشی از چنین محدودیتی را کاهش دهد، سوشون با دقت خاصى اشاره مى‌کند که حتی یک ارباب مهربان و رئوف نیز هنوز ارباب است. وضعیت زنان، فارغ از خلق‌وخوی شوهر، حاکی از نوعى وابستگی است. بار مسئولیت مادری و خانه‌دارى، که زمان زیادى را از زنان مى‌گیرد، صرفاً سبب افزایش درد و رنج آنان می‌شود.
انتقاد سوشون از صومعه ملایم‌تر از انتقاد او از ازدواج است، شاید به این دلیل که او تجربه‌ى دست‌اولی از ارتباط با زنان مختلفى داشت که در این راه قدم می‌گذارند. به نظر او، مشکل اصلى این است که زنان اغلب مجبور می‌شوند که راهبه شوند. زندگی به‌عنوان راهبه بدون تمایلی واقعی به آن، محکوم‌شدن به زندگی‌ای با محدودیتی طاقت‌فرسا است. البته همه‌ی کسانی که وارد صومعه می‌شوند، خواه به‌اجبار خواه به‌اختیار، تحت نوعی سلطه زندگی می‌کنند. آنها نمی‌توانند مستقلاً، یعنی بدون تأیید دیگرى، کارى انجام دهند.
ازنظر سوشون، وابستگیِ ناشی از نیاز به کسب اجازه یا تأیید برای انجام خواسته‌های خود مانعی در برابر تسلط بر نفس است. زنان، خواه در نقش همسر و خواه در مقام راهبه، نمی‌توانند مستقلاً درباره‌ی مسیر زندگى و علایقِ خود تصمیم بگیرند. در چنین شرایطی فردِ تحت‌سلطه نمی‌تواند مسیر فکر و اراده‌ى خود را دنبال کند، بلکه اراده‌ى شخص دیگر به قاعده‌ای تبدیل می‌شود که زنان باید براساس آن عمل کنند و تسلیمِ آن شوند؛ چنین وضعیتی هرگز به آزادى نمى‌انجامد. ازنظر سوشون، تمام نقایص شخصیتی‌ای که هم‌عصران او در زنان تشخیص می‌دادند ــ مانند تکبر، عشوه‌گری، بى‌فکرى و غیره ــ با آموزش رفع می‌شوند. زنان باید بخوانند، گفت‌وگو کنند، سفر کنند و دوباره بیشتر بخوانند. این سبب می‌شود که وسعت نظر پیدا کنند، ذهنشان درگیر شود و قدرت تفکر‌شان را کشف کنند. اما زندگی در محدودیت و در زنجیر، یعنى وجه بارز وضعیت زنان، نمی‌تواند به رشد فردى و تسلط بر نفس کمک کند.
سوشون با احتیاط مى‌گوید که ازدواج و زندگی در صومعه نهادهایی مقدس و الهی‌اند. اما نگاه ما به زنانی که به این نهادها تمایل دارند، چگونه باید باشد؟ آیا آنها با کمال میل از آزادی خود می‌گذرند و برخلاف سرشت عقلانی‌شان عمل می‌کنند؟ آیا سوشون فکر می‌کند که آنها مستحق ترحم‌اند؟ او چنین چیزى نمی‌گوید. اما مسیری که او برای آزادی زنان ترسیم می‌کند نشان می‌دهد که این تنها راه برای آزادی زنان است. او آن را زندگی در تجرد یا زندگی بی‌طرف می‌نامد.

اگر رساله‌اى در باب اخلاق و سیاست را مانیفستی فمینیستی بدانیم، کتابچه‌ى در باب زندگیِ آزادانه و در تجرد (۱۷۰۰) راهنمای چگونه آزاد زیستن است. زندگی بى‌طرف زندگی بدون تعهد است. ازنظر سوشون، فرد «بى‌طرف‌‌» نسبت به هر تصمیمی که او را وامی‌دارد تا در همان حالت یا شرایط بماند و وظایف مشخصى را در طول زندگی‌اش انجام دهد بی‌طرف می‌ماند. تنها تعهدی که او می‌دهد این است که در برابر هر حالت دائمی‌ای کاملاً «بی‌تفاوت» بماند. می‌توان به‌وضوح دید که چگونه سوگند وفادارى خوردن براى ازدواج یا دین، به‌ویژه بدون امکان فسخ آن‌، با زندگی بی‌طرف ناسازگار است.

هنگامی که اولین کتاب سوشون چاپ شد، او ۶۱ساله بود. سوشون در ۶۸سالگی کتاب در باب زندگی در تجرد را منتشر کرد. بنابراین، او نشان داد که برای زندگی‌کردن به‌شیوه‌اى که خود برگزیده‌اید هرگز دیر نیست

هرچند سوشون تا آنجا پیش نمی‌رود که بگوید زندگی بی‌طرف، درست مانند ازدواج و زندگی دینی، نوعی نهاد مقدس و الهی است، تأکید مى‌کند که خداوند مقدر کرده است که بعضی از زنان زندگی بی‌طرف داشته باشند و به آنها میل پیمودن در آن مسیر را اعطا مى‌کند. فقدان تعهد به شخص بى‌طرف اجازه می‌دهد که مطالعه کند، دعا بخواند، به جامعه‌اش کمک کند، با دوستانش صحبت کند و کتاب بنویسد تا به دیگران آموزش دهد. رهایی از سلطه‌ى دیگری به این معناست که فرد بی‌طرف خودمختار است؛ او می‌تواند پول دربیاورد و آن را مدیریت کند و همچنین تصمیم بگیرد که چطور زندگی کند. با توجه به آنچه درباره‌ی فرار سوشون از تعهدات مذهبی و زندگی پس از آن می‌دانیم، به نظر مى‌رسد که توصیف او از زندگیِ بی‌طرف همان چیزی است که خودش برگزیده است.

سوشون به‌خوبی می‌داند که همه‌ی کسانی که زندگی بى‌طرف را برگزیده‌اند نمی‌توانند یکسان زندگی کنند. برخی ممکن است با دیگران در اجتماعات زندگی کنند، برخی ممکن است بیوه‌هایی باشند که به‌تنهایی یا با خانواده زندگی می‌کنند، برخی ممکن است کم‌سن‌وسال‌تر از آن باشند که بتوانند از سلطه‌ی والدین خود خارج شوند و برخی دیگر ممکن است، بنا به ضرورت، برای امرارمعاش کار کنند و نتوانند از جامعه کناره‌گیرى کنند. ازنظر سوشون، همه‌ی این زنان تا زمانی که در تعهدِ خود به زندگیِ بی‌تفاوت مصمم باشند، بی‌طرف‌ هستند، حتی اگر شرایطشان به آنها اجازه‌ ندهد که از جامعه کناره‌گیری کنند. به عقیده‌ی سوشون، کمال مطلوب این است که بی‌طرف‌ها جوامعی داوطلبانه به دور از جوامع مذهبی و سکولار تشکیل دهند تا فضایی برای دنبال‌کردن اهداف خود داشته باشند. سوشون خاطرنشان می‌کند که این نوع جوامع داوطلبانه مسبوق به سابقه‌‌اند و می‌توان نمونه‌های تاریخیِ چنین جوامعی را در فرانسه و دیگر نقاط اروپا یافت.

هرچند‌ سوشون از بِگین‌ها ــ جنبش زنان اروپای غربی در قرن دوازدهم که هدفش استقلال معنوی بود ــ نام نمی‌برد، احتمالاً منظورش این جنبش بوده است. در این جنبش صدهاهزار زن کاتولیک در شمال فرانسه، آلمان و کشورهای غرب اروپا جامعه را ترک کردند تا جوامع خود را تشکیل دهند. آنها روحانی ماندند، اما رسماً سوگند یاد نکردند. به تعبیر سوشون، آنها در برابر تعهد ادای سوگند بی‌تفاوت ماندند. و مانند بى‌طرف‌های مورد نظرِ سوشون به استقلال خود اولویت دادند، امور مادی و مالی خود را مدیریت کردند و به کارهای خیریه و خدمات پرداختند. بگین‌ها مثال تاریخی خوبی برای نوعى از زندگی‌اند که سوشون برای فرد بی‌طرف‌ متصور است. می‌توان تصور کرد که او به چیزی شبیه این فکر می‌کرد: «ما قبلاً هم این کار را انجام داده‌ایم. چرا نتوانیم دوباره آن را انجام دهیم؟» شاید ازنظر او، بگین‌ها براساس نوعى ایدئولوژی عمل می‌کردند که، به‌نظر، عناصر مشترکی با آمازون‌ها ازلحاظ اداره‌ی جوامع خود دارد. هرچند داستان بگین‌ها الهام‌بخش است، چنین جامعه‌ى مستقلی از زنان تهدید بسیار بزرگى برای ساختارهای اجتماعی مردسالارانه محسوب می‌شد. گرچه در ابتدا کلیسا با بگین‌ها مدارا کرد، سرانجام در سال ۱۳۱۱ آنها را به بدعت‌گذاری درباره‌ی «روح آزاد» متهم کرد. کلیسا و دربار، هر دو، نگران گروه بزرگی از زنان بودند که به‌طور رسمی تحت سلطه‌ی آنها نبودند. پس از طرح این اتهام، دستور انحلال جوامع بگین‌ها صادر شد.
ربکا ام. ویلکین، استاد زبان فرانسه در دانشگاه لوتری پاسیفیک، می‌پرسد: «چه‌چیزی می‌تواند تهدیدی جدی‌تر از یک موضوع کاملاً غیرقابل‌تطبیق برای نظم اجتماعی باشد؟» هرچند او در اینجا به فرد بى‌طرف مورد نظرِ سوشون اشاره می‌کند، این پرسش درباره‌ی بگین‌ها نیز صادق است. سؤال ویلکین ما را به یاد موانع عظیمی می‌اندازد که بر سر راه سوشون و کسانى قرار دارد که می‌خواهند از زندگى تحمیل‌شده بر خود بگریزند. سوشون به ما یادآوری می‌کند که کسانی که از وضع موجود سود می‌برند هرگز با بهبود وضعیت کسانى که انقیادشان براى حفظ وضع موجود ضروری است موافقت نمی‌کنند. تداوم کسب‌وکار آهنگران مستلزم وجود بازاری برای فروش زنجیرهاى آنان است. بگین‌ها قبل از آنکه مجبور شوند به مسیر ازپیش‌تعیین‌شده‌ای بازگردند، توانستند حدود دویست سال جدا از جامعه زندگی کنند. این باید مایه‌ی امیدوارى سوشون شده باشد. اما اگر او امروز زنده بود، بی‌تردید وقتی می‌دید که سیصد سال پس از تهیه‌ى نقشه‌ى راه آزادیِ زنان، هنوز زنان و سایر افراد آسیب‌پذیر و حاشیه‌نشین با موانع فراوانی در برابر انتخاب مسیر زندگى خود مواجهند ناامید می‌شد.
هنگامی که اولین کتاب سوشون چاپ شد، او ۶۱ساله بود. سوشون در ۶۸سالگی کتاب در باب زندگی در تجرد را منتشر کرد. بنابراین، او نشان داد که برای زندگی‌کردن به‌شیوهاى که خود برگزیده‌اید هرگز دیر نیست. نگارش دو کتاب در طول هشت سال در دهه‌ى هفتم زندگی شاهکاری تحسین‌برانگیز است. اما به گواهی انجمن صنفیِ کتاب‌فروشان پاریس، سوشون در این دوره پرکارتر از این بوده است؛ او در سال ۱۶۹۹ اجازه‌ی انتشار رساله‌ى سه‌جلدیِ دیگری با عنوان رسالهای در باب تعالی حرفهى راهبهها را به دست آورد. متأسفانه، اکنون هیچ مدرکی دال بر انتشار این رساله نداریم. امیدوارم ادامه‌ی تحقیقات آرشیوی به یافتن نسخه‌ى خطیِ این اثر بینجامد.
ورونیک دسنین، مدرس دانشگاه ادینبرو، معتقد است که این رساله‌ى گم‌شده حلقه‌ى مفقود روایت فلسفیِ سوشون است. رسالهاى در باب اخلاق و سیاست استعداد‌های طبیعیِ زنان و آسیب‌های ناشی از بهره‌نبردن از این استعدادها را شرح می‌دهد. این متن به آزادی ذاتی زنان و زنجیرهای اجتماعی‌ای که آنها را به بند کشیده است، می‌پردازد. رساله‌اى در باب تعالی حرفهى راهبه‌ها ممکن است برای کسانی که این حرفه را برگزیده‌اند بازنمایىِ محاسن زندگی در صومعه باشد. این رساله‌ی گم‌شده می‌تواند نشان دهد که سوشون از تمایل به زندگی مذهبی و تنش‌های آشکار آن با شرایطی که برای آزادی برمى‌شمارد، چه درک و فهمی داشت. و سرانجام در رسالهاى در باب زندگی در تجرد او به دفاع از زندگی بی‌طرف و راهنمایى درباره‌ى آن می‌پردازد، زندگی‌ای که نه‌تنها جایگزینی مشروع برای زندگی سکولار یا مذهبی است، بلکه به نظر می‌رسد که تنها نوع زندگى است که به آزادی می‌انجامد. این متن به ما می‌گوید چگونه زنجیر‌ها را بگسلیم و از نظام‌هایی که از محدودکردن زنان سود می‌برند فرار کنیم.
تاریخ فمینیسم تاریخی سیاسی و فرهنگی است. تغییرات در سیاست و فرهنگ معمولاً به‌آهستگی رخ می‌دهد. امید سوشون به قیام زنان آزاد در عصر لویى چهاردهم، پادشاه خورشید، محقق نشد. اما ایده‌های او ازطریق کتاب‌هایش همچنان زنده است، کتاب‌هایی که می‌توانند و باید در کتابخانه‌های تاریخ سیاسی و فرهنگی جای گیرند. کار سوشون هنوز ممکن است به احیای زنان مبارز بینجامد.

 

برگردان: وفا ستوده‌نیا


جولی والش دانشیار فلسفه در ولزلی‌کالج در آمریکا است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Julie Walsh, “Gabrielle Suchon, Philosopher Queen of the Amazons”, Humanities, Winter 2023, Vol. 44, No. 1.