حالا نزدیک به یک سال است که بسیاری از زنان در ایران خود را از قید حجاب اجباری رها کردهاند. برای بسیاری از آنها کشته شدن ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱ آخرین تیر بر تابوت حجاب اجباری بود، اما نباید از یاد برد که این مبارزه از نزدیک به دو قرن پیش آغاز شده است.
زنانی که این روزها، هر صبح، ترس و اضطرابشان را در مشت میگیرند و بیحجاب به خیابان میروند، همان زنانی هستند که در تیر ۱۴۰۱ کمپین «حجاببیحجاب» را شروع کردند و همخشمِ سپیده رشنو شدند. این زنان، دختران و نوههای همان زنانی هستند که در اسفند ۱۳۵۷ و تیر ۱۳۵۹ در اعتراض به حجاب اجباری به خیابان رفتند، دختران همان زنانی که در چهار دههی گذشته به علت نپذیرفتن حجاب اجباری، بازداشت و اخراج و تهدید و تحقیر شدهاند. این زنان نوادگان صدیقه دولتآبادی، شهناز آزاد، خدیجه افضلی و فخرآفاق پارسا هستند که از دوران مشروطه برای «رفع حجاب» مبارزه کردهاند. آنها امتداد صدای جسور قمرالملوک وزیری هستند که در سال ۱۳۰۳ بیحجاب به روی صحنه رفت و شجاعتشان را از طاهره قرةالعین به ارث بردهاند که در تیر ۱۲۲۷ حجاب از رخ برداشت.
در این گاهشمار به راهی که از ۱۷۵ سال قبل تا کنون برای مبارزه با حجاب اجباری در ایران پیموده شده است نگاه میکنیم.
***
تصویر منسوب به طاهره از مجموعه طرحهای خانم دولافوای فرانسوی است که همزمان با اقامت طاهره در قزوین در آن شهر بوده و طرحهای بسیاری از مکانها و اشخاص از او باقیست.
تیر ۱۲۲۷، اولین بار که زنی ــ طاهره قرةالعین ــ در مقابل جمعی از مردان حجاب از رخ برداشت
۱۷۵ سال قبل در تیر ۱۲۲۷ خورشیدی، در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، زنی سیوچند ساله، در باغی در روستای بدشت، در هفت کیلومتریِ شاهرود، در گردهماییِ پیروان سید علیمحمد باب روبندهاش را کنار گذاشت و سخنرانی کرد. تا پیش از آن، زنان یا از پشتِ پرده با مردان حرف میزدند یا هنگام روبهرو شدن با مردان چادر به سر میکردند و با پوشیدن روبنده صورتشان را به تمامی میپوشاندند. آن روز طاهره قرةالعین، تنها زن حاضر در آن گردهمایی، تصمیم گرفت که پرده را کنار بزند، روبندهاش را بردارد و چشمدرچشم با مردانی که در بدشت گرد هم آمده بودند، سخنرانی کند. در پی این اقدام طاهره که از آن با عنوان «کشف حجاب» یاد کردهاند، شماری از مردان به خشم آمدند و به نشانهی اعتراض گردهمایی را ترک کردند، برخی او را ملحد خواندند، مردی با شمشیر به او حمله کرد و مردی دیگر از شدت برآشفتگی، گلوی خود را درید و از آنجا رفت.[1] این البته نخستین بار نبود و پیشتر هم طاهره در مجالس خودیِ «احباب» روبندهاش را برداشته بود.[2] جسارت و شجاعت طاهره در جامعهی آن روز ایران تحمل نشد، او را به «فساد فیالأرض» متهم کردند و با روسری خودش، خفهاش کردند. صدای او اما خاموش نشد.
ما نمیدانیم که بعد از طاهره، زنان چطور و چقدر در برابر حجابی که به اجبار آنها را دربرگرفته بود، مقاومت کردهاند زیرا مورخان مرد در آن دوره چندان دقت و علاقهای به ثبت و حتی مشاهدهی زندگی و مقاومت روزمرهی زنان نداشتند. اولین نمونههای ثبتشده از اعتراض و مخالفت با حجاب به دوران انقلاب مشروطه تعلق دارد. مخالفت با حجاب در آن دوره نه به معنای نداشتن پوشش سر و انتخاب آزادانهی لباس در اماکن عمومی بلکه فقط به معنای کمتر کردن لباس مرسوم زنان بود که دستوپای آنها را میبست و خانهنشینشان میکرد. در آن دوره، پوشش زنان، چادرهایی بود که از سر تا پایشان را میپوشاند و فقط چشمهای آنها از پشت روبند توری یا قلابدوزیشدهای که در زیر چادر بر صورت میانداختند، به بیرون دید داشت. زنانی که در آن سالها و حتی تا دورهی روی کار آمدن رضا پهلوی خواهان «رفع حجاب» بودند، در جامعهی آن روز ایران و حتی در بین فعالان حقوق زنان در اقلیت بودند، اما همین اقلیت میکوشید تا از هر طریق راه را برای رهایی از حجاب اجباری باز کند.
۱۲۸۶ــ اولین اعتراض خیابانی زنان بیحجاب در تهران
راهپیمایی سال ۱۲۸۶ در خیابانهای تهران یکی از اولین اقدامات در اعتراض به حجاب اجباری است. زنانی که گویا «بیحجاب» بودند، شعار میدادند: «زنده باد مشروطه، زنده باد آزادی!» آنها میگفتند: «مشروطه به ما آزادی داده و ما باید از قیود دینی آزاد باشیم و هرطور که میخواهیم زندگی کنیم.» مشروطهخواهان هرگونه ارتباطی با این زنان را انکار کردند و مدعی شدند که آنان زنان «فاحشهای» بودند که از سوی «مستبدین و ملاهای طرفدار مشروطه مشروعه» برای «بدنام کردن مشروطهخواهان و متهم کردن آنها به بیدینی» به خیابان آمدند.[3] برخی نیز اعلام کردند که زنان شعاردهنده، فاحشههای رشوهگیرنده از سوی نظمیهی تهران بودند.[4] ما هنوز نمیدانیم که آیا این زنان بدون چادر یا روسری به خیابان آمده بودند یا فقط روبندههایشان را کنار گذاشته بودند، اما میدانیم که در شعارهایشان خواهان «آزادی از قیود دینی» بودهاند. فارغ از صحت و سقم هویت منتسب به این زنان، چنانکه منگل بیات، تاریخپژوه، نیز تأکید میکند جامعهی آن زمانِ ایران برای چنین تغییراتی آماده نبود.[5]
۱۲۸۷ــ اولین زنانی که روسری و روبنده را کنار گذاشتند
شاید به همین علت بود که برخی زنان تحصیلکرده، با کنار گذاشتن روبنده و نگارش مقالاتی در مخالفت با حجاب، کوشیدند تا فضا را برای تغییر پوشش زنان آماده کنند. زنانی همچون دره المعالی عضو انجمن مخدرات وطن، که بعد از گلولهباران مجلس در خرداد ۱۲۸۷[6] حجابش را برداشته بود. (بهاحتمال زیاد آنچه بهعنوان برداشتن حجاب ثبت شده، همان برداشتن روبنده بوده است.)
در همان دوره، البته شاهد اقدامات رادیکالتری هم بودیم. یک نمونه از آنها، عصمت مستوفی آشتیانی، زن بهائیای بود که در سال ۱۲۸۸ با نام مستعار طایره، سلسله مقالاتی را با عنوان «لایحهی خانم دانشمند» در نشریهی ایران نو چاپ میکرد و در مجامع خصوصیِ دوستانه و خانوادگی، چادر و روسری را از سر برمیداشت.[7] اینگونه اقدامات گرچه عمومیت نداشت و به فضای عمومی کشانده نمیشد، اما معاشرت زنان مسلمان و غیرمسلمان و فعالیتهای سیاسی و اجتماعیِ مشترک آنها، یکی از عرصههایی بودند که در آن حجاب به چالش کشیده میشد.
صدیقه دولتآبادی
۱۲۹۳ــ شروع به کار انجمنها و نشریاتی که خواستار «رفع حجاب» بودند
از سال ۱۲۹۳ به بعد برخی انجمنها و نشریاتی که از سوی زنان راهاندازی شده بودند، به صورت صریح خواستهی «رفع حجاب» را مطرح کردند. شهناز آزاد و همسرش ابوالقاسم آزاد در مرامنامهی «گروه بانوان و بانوئیان ایران» روبندههای زنان را یکی از عوامل خرابیِ ایران خواندند. [8]در همین دوره بود که در نشریهی زبان زنان که از سال ۱۲۹۸ از سوی صدیقه دولتآبادی در اصفهان راهاندازی شده بود، به صراحت مقالاتی در مخالفت با حجاب منتشر میشد. این مخالفتها اما تحمل نشد و صدیقه دولتآبادی به علت نگارش مقالهای دربارهی رفع حجاب تهدید به مرگ شد.[9]
۱۲۹۷ــ تحصن زنان مخالف حجاب در مسجد
یکی از دیگر نمونههای مخالفت با حجاب عبارت بود از تحصن زنان بیحجاب در مسجدی در تهران. به نوشتهی کالیور رایس، در کتابی با عنوان زنان ایرانی و مسیرشان، صدها زنان متحصن اعلام کردند تا زمانی که نتوانند بیحجاب از این مسجد خارج شوند، در همانجا میمانند. آنها اما نهایتاً موفق به پیشبرد خواستهشان نشدند و با همان حجابی که به مسجد وارد شده بودند از آنجا خارج شدند.[10]این تحصن، چنان که الیز ساناساریان تخمین میزند، پس از پایان جنگ جهانی اول و در حدود سال ۱۲۹۷ شمسی رخ داد.[11]
فخرآفاق پارسا
۱۳۰۰ــ تبعید فخرآفاق پارسا به علت نگارش مقالهای دربارهی حق انتخاب لباس
چند سال بعد، فخرآفاق پارسا، مدیر مجلهی جهان زن، نیز به دلیل نگارش سرمقالهای که بخشی از آن به حق انتخاب پوشش اختصاص داشت، مورد حملهی اراذل و اوباش قرار گرفت و از مشهد به تهران تبعید شد. او نوشته بود که «زنان هنوز حق انتخاب لباس خود را ندارند... آنها هنوز هم از حق استنشاق هوای تازه و آزادی محروماند.»[12]
اردیبهشت ۱۳۰۲ــ حمله به تئاتر آدم و حوا به بهانهی «توطئه کشف حجاب»
در همان سالها بود که «جمعیت نسوان وطنخواه ایران» اولین تئاتر زنان در ایران را به روی صحنه برد، تئاتری که قرار بود عواید فروش بلیطش خرج برگزاری کلاسهای سوادآموزی برای زنان بزرگسال شود. این تئاتر بر اساس داستان «آدم و حوا»، نوشتهی میرزاده عشقی، و با کارگردانی و اجرای مادام وارتو تریان، نخستین بازیگر زن ایرانی، در خانهی نورالهدی منگنه روی صحنه رفت، اما قبل از شروع پردهی دوم آن آژانها به درِ خانه آمدند و گفتند که از آنها شکایت شده که علیه حجاب نمایش برپا کردهاند.
نورالهدی منگنه در دیباچهی کتاب شعرش این ماجرا را روایت کرده است: «این نمایش را در شب ۲۷ ماه رمضان برگزار کردیم زیرا در سایر ماههای سال بعد از غروب آفتاب عبور و مرور در کوچه و خیابانها برای زنان ممنوع و قدغن بود. نمایش مزبور فقط برای بانوان بود، در صورتی که همهی آنها با چادر و پیچه مشکی بودند. پردهی اول نمایش به خوبی اجرا شد. زنان مشغول صرف شیرینی و چای شدند که درِ حیاط را بهشدت کوفتند. پی در پی خبر میرسید که از کمیسریا و نظمیه دستور رسیده فوراً متفرق شوید. نخست ما قبول نکردیم و برای انجام کار پافشاری کردیم، بالاخره حریف نشدیم، ناچار به اطلاع خانمها رساندیم که از طرف نظمیه مانع پیشرفت کار هستند و باید متفرق شوید.»
ماجرا اما تمام نشد و چنانکه نورالهدی منگنه در خاطراتش نوشته از فردای آن روز: «در تمام مسجدها به آن خانه و صاحبخانه بد و زشت و ناروا روی منبرها گفتند، همه، جور و واجور فحش میدادند، لعن و تکفیر میکردند و تکیه کلام آنان بر این بود که در خانهای که در کوچهی وزیر دفتر واقع است، صاحبخانه توطئهی کشف حجاب را فراهم کرده بود. شایعه کرده بودند که در پردهی اول نمایش، مفاسد و مضرات وجود چادر و بودن حجاب را نشان دادهاند. روز بیستوهفتم و بیستوهشتم رمضان با این رویه گذشت. یکی دو ساعت از شب بیستوهشتم [گذشته] بود که ناگهان عدهای از ولگردان و اوباش درِ منزل مرا شکسته و ناگهان وارد خانه شدند، با چوب و سنگ به من حملهی وحشیانه کردند، با هر تدبیری بود خود را از چنگال آنان خلاصی دادم (در حالی که مجروح و آزرده بودم) آن چه میتوانستند از اشیاء سبکوزن به یغما بردند.»[13]
شهناز آزاد
۱۳۰۲ــ راهاندازی مجمع کشف حجاب
«مجمع کشف حجاب» نیز در همان سال از سوی شهناز آزاد و ابوالقاسم آزاد راهاندازی شد. این مجمع اما بیش از یک سال دوام نیاورد. فعالیت علیه حجاب در آن سالها یکی از خطوط قرمز حکومت بود و راهاندازیِ این مجمع به بازداشت و تبعید ابوالقاسم آزاد و تعطیلی مجمع انجامید.[14]
بهرغم این فشارها، شماری از فمینیستهای ایرانی که البته در مقایسه با جمعیت ایران و حتی در مقایسه با مشروطهخواهان و فعالان زن در آن دوران نیز اقلیتی کمشمار محسوب میشدند، همچنان به فعالیت برای «رفع حجاب» ادامه میدادند. سخنرانیهای محترم اسکندری، سازماندهندهی اصلیِ «جمعیت نسوان وطنخواه»، که در آنها بهشدت علیه حجاب سخن میگفت[15] یکی از نمونههای تلاش زنان برای آزادی پوشش بود.
قمرالملوک وزیری
۱۳۰۳: قمرالملوک وزیری، اولین زن بیحجاب در ملأ عام
تا پیش از آنکه قمرالملوک وزیری، بدون حجاب روی صحنه برود و آواز بخواند، همهی تلاشها برای رفع حجاب یا محدود به مجالس خصوصی بود، یا از نگارش مقاله و برداشتن روبنده و کمکردن حجاب فراتر نمیرفت. قمر اما در سال ۱۳۰۳ بدون حجاب در سالن گراند هتل تهران به روی صحنه رفت. جسارت قمر متشرعان را خشمگین کرد و عدهای در پی قتل او برآمدند. بلافاصله بعد از پایان کنسرت، مأموران قمر را به نظیمه بردند تا تعهد دهد که دیگر بیحجاب جایی نرود و کنسرت برگزار نکند. خود قمر اما خوشحال بود که پَر درآورده است. او در کتاب قمری که ماه شد، نوشتهی دخترخواندهاش ــ زبیده جهانگیری ــ داستان آن شب را چنین تعریف کرده است: «روی پاهام بند نبودم، انگار پَر درآورده بودم. نمیرقصیدم اما چون خیلی شنگول و خوش بودم یهجوری راه میرفتم که فقط مخصوص اون شب بود. اما ننه، یهدفعه ورق برگشت. دم ماشین بودم اما همین که راننده در رو وا کرد سوار شم، چند تا مأمور گردنگلفت اومدن سراغم و من رو بردن نظمیه. انگار خواب میدیدم. همهی خوشیهام یه طرف، این نظمیهی وامونده یه طرف! تو دلم گفتم زن نترس، گیرم اعدامت کردن، مهم نیس. چون بالاخره کارِ خودت رو کردی. کمکم آروم شدم… اونجا من باید تعهد میدادم که دیگه کنسرت ندم و مخصوصاً بیحجاب جایی نرم… .»[16]
اوایل دههی ۱۳۰۰ ــ زنان بیحجاب و کمحجاب در خیابانهای تهران
پس از سقوط سلطنت قاجار و آغاز دورهی پادشاهی رضا پهلوی (۱۳۰۴-۱۳۲۰)، زنان مخالف حجاب، در وضعیت ویژهای به سر میبردند. اکثر مردم به پشتوانهی نیروهای مذهبی و روحانیون متعصب همچنان طرفدار سرسختِ حفظ حجاب بودند و با هرگونه مخالفت و اقدامی در راستای کشف حجاب بهشدت برخورد میکردند. از سوی دیگر، حکومت گرچه مخالف تغییر پوشش زنان نبود و حتی گاه در خفا از آنها حمایت میکرد اما در بسیاری از موارد برای مهار واکنشهای مذهبیون به آنها باج میداد و مجازاتهایی را برای مخالفان حجاب مقرر میکرد. حمله به باشگاهی که زنان بیحجاب در کنار مردان در جلساتش حاضر میشدند و بازداشت مدیر آن، در خرداد ۱۳۰۶، یکی از همین اقدامات علیه مخالفان حجاب بود. بنا به گزارش روزنامهی دیلی تلگراف، این حمله به «درخواست مکرر نمایندگان علماء» انجام شده بود و زنان شرکتکننده در این جمع اعضای «مجمع کشف حجاب» بودند که مدتی بعد منحل شد.[17]
در چنین شرایطی فعالان زن در نخستین سالهای روی کار آمدن رضا شاه نیز همچنان به فعالیت برای رفع حجاب ادامه دادند. حضور بیحجاب در جامعه بهرغم فضای بستهی آن زمان و تهدیدهای جدیِ نیروهای مذهبی، بخشی دیگر از این اعلام موضع و مبارزه با حجاب بود. در اوایل دههی ۱۳۰۰ در بعضی محلات، بهویژه در شمال تهران، زنان بدون روبنده به خیابان میرفتند و در سال ۱۳۰۴ برخی زنان حتی بدون چادر و با مانتوهای بلند و گشاد در خیابان تردد میکردند.[18] در سال ۱۳۰۹ نیز برای نخستین بار عدهی کمی از زنان ایرانی بدون حجاب به خیابان رفتند.[19]
۱۳۰۸: سنگسار زنان چادررنگیپوش شیرازی
حتی در شهرهای دیگر نیز بهرغم فضای سنتیتر و بستهتری که هر اعتراضی را سختتر میکرد، زنان ساکت ننشستند. برای مثال، در سال ۱۳۰۸ شش زن شیرازیِ معلم تصمیم گرفتند که رنگ چادرهای خود را عوض کنند، اقدامی که در آن زمان خطرناک به شمار میرفت. «چادرهایی از پارچهی تافتهی سینه کفتری (به رنگ قوسوقزح) دوختند و یک روز به منزلی در خارج از شهر رفتند و از آنجا چادرها را به سر کردند و پیاده به سوی شهر آمدند. اگر متعصبین مذهبی جلوی آنها را میگرفتند، چه جوابی داشتند؟ جواب این بود: منظور شما چادر است. چه کار دارید که چادر ما چه رنگ است. این جواب در ذهن جوانِ آنها خود یک کشف حجاب مقدماتی بود. تا اواسط خیابان زند آمدند، ناگهان خیابان شلوغ شد و مردم هجوم آوردند و آنها را سنگسار کردند. هرکدام با سر و دستهی شکسته از طرفی فرار کردند و به خانههای خود پناه بردند و چادرها [رنگی] را در صندوقها مخفی کردند.»[20]
در این دوره، نشریههای عالم نسوان و دختران ایران که از فعالترین حامیان کشف حجاب بودند مقالات بسیاری در این رابطه منتشر کردند. علاوه بر این، در سال ۱۳۱۰، چهار سال قبل از قانون کشف حجاب، نشریهی عالم نسوان با انتشار فراخوانی حجاب را به بحث گذاشت و پاسخهای مخالفان و موافقان حجاب را چاپ کرد.[21]
در سالهای منتهی به اعلام قانون کشف حجاب از سوی رضا شاه، سختگیریِ حکومت در مورد حجاب اجباری کاهش یافته بود و حتی پس از افزایش تعداد زنان بیحجاب در خیابانها و آزار و اذیت آنها از سوی مخالفان بیحجابی، رضا شاه به نیروی انتظامی فرمان داد که از زنان بیحجاب محافظت کنند.[22]
۱۷ دی ۱۳۱۴: اعلام قانون کشف حجاب از سوی رضا شاه
در ۱۷ دی ۱۳۱۴ رضا شاه دستور کشف حجاب را اعلام کرد و بر اساس این قانون «زنان و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری در مدارس، دانشگاهها و مراکز اداری و دولتی منع شدند.»
هرچند قانون کشف حجاب به صورت فرمانی حکومتی ابلاغ شد اما نمیتوان آن را فقط خواستهی مطلق شخص رضا شاه دانست. شواهد تاریخی به روشنی نشان میدهد که جنبش زنان ایران در آن دوره مخالف حجاب بود و فعالان حقوق زنان معتقد بودند که حجاب تصویری نمادین از موقعیت فرودست زنان است.[23]اما شیوهی قهرآمیز و اجباریِ اجرای قانون کشف حجاب، که با چادر کشیدن از سر زنانِ باحجاب و منع عبور و مرور آنان در اماکن عمومی همراه بود، مطلوب فمینیستهای مخالف حجاب نبود.
مقالهی افضل وزیری، دختر بیبیخانم استرآبادی که در پاییز ۱۳۱۱ در نشریهی شفق سرخ منتشر شد، نمونهی روشنی از موضع فعالان زن در مورد آزادیِ پوشش و رفع هرگونه اجبار برای داشتن یا برداشتن حجاب است. افضل وزیری در این مقاله با اعتراض به خشونت پلیس در ممانعت از حضور دخترانِ بدون چادر در مدارس که سویهی دیگر اقداماتِ چند سال بعد دولت برای کشف حجاب بود، نوشت: «دولت باید این سختگیری را ملغی و هرکسی را به عقیدهی خود آزاد بگذارد. نه حکم بیچادری را بدهد و نه از بیچادری جلوگیری کند.»[24]
خدیجه افضل وزیری (۱۲۶۸ – ۱۳ دی ۱۳۵۹) فعال حقوق زنان و روزنامهنگار ایرانی بود. (fa.wikipedia)
در دورهی حکومت محمدرضا شاه (۱۳۲۰- ۱۳۵۷) زنان از منظر حکومت و قانون آزاد بودند که نوع پوششِ خود را انتخاب کنند، اما فشارهای پیدا و پنهان از سوی خانواده و جامعه بر زنان ادامه داشت و بسیاری از زنان عضو خانوادههای سنتی یا مذهبی درگیر مبارزه بر سر حق انتخاب پوشش بودند.
اسفند ۵۷ ــ اعتراضات ششروزه به اجباری شدن حجاب
شامگاه ۱۶ اسفند ۱۳۵۷، در حالی که فقط ۲۴ روز از پیروزی انقلاب گذشته بود، روحالله خمینی، رهبر انقلاب، دستور داد که زنان در ادارات دولتی حجاب بپوشند. فردای آن روز، هشت مارس، روز جهانی زنان، بود و در بسیاری از ادارات دولتی با استناد به سخنرانیِ خمینی، از ورود زنان کارمند بیحجاب به ادارات جلوگیری کردند و از آنها خواستند به خانه بروند و با روسری به اداره برگردند. زنان، خشمگین از این برخورد، به جای بازگشت به خانه، به خیابانها رفتند و اعتراض کردند. راهپیمایی از مقابل دانشگاه تهران با حدود ۱۵ هزار زن آغاز شد و با سرازیر شدن جمعیت به خیابان به ۵۰ هزار تن رسید. این تظاهرات تا ۲۲ اسفند ادامه یافت. بهرغم مسالمتآمیز بودن این تظاهرات، ضرب و شتم، فحاشی و خشونت علیه زنان معترض از سوی نیروهای حزباللهی و تیراندازیِ هواییِ نیروهای کمیته از همان روز اول آغاز شد. خشونت مأموران حکومت و متعصبان مذهبیِ طرفدار حجاب و عدم حمایت نیروهای سیاسی-اجتماعی از زنان، سرانجام پس از شش روز آنها را به پایان دادن به این تظاهرات واداشت.
این تظاهرات البته محدود به تهران نبود و همزمان با پایتخت، در شهرهایی همچون سنندج، اصفهان، آبادان، تبریز، شیراز، رشت، اهواز، مشهد، مسجد سلیمان، آمل، گیلان غرب و اندیمشک نیز زنان معترض به اجباریشدن حجاب به خیابان رفتند و کلاسهای درس را در دبیرستانهای دخترانه تعطیل کردند. به لطف این اعتراضات، زنان معترض توانستند، دستکم در آن مقطع، دستور خمینی مبنی بر اجباریشدن حجاب در ادارات را بیاثر کنند و آن را دو سال به عقب بیندازند.[25]
۱۳۵۸: اخراج گویندگانی که روسری سر نکردند
هرچند در سال ۱۳۵۸ هنوز قوانینی در مورد حجاب اجباری تصویب نشده بود، اما فشارهای غیررسمی و تصمیمهای غیرمتمرکز حکومت، زنان را به رعایت حجاب وامیداشت. داستانهای زیادی از مقاومت زنان در آن سالها روایت شده است. یکی از آنها، مقاومت زنان گوینده و مجریان رادیو و تلویزیون در برابر روسری سر کردن است، مقاومتی که در نهایت به اخراج این زنان و جایگزینیِ آنها با دختران باحجاب دبیرستانی انجامید. [26]
۱۵ تیر ۱۳۵۹: روزنامه جمهوری اسلامی گزارشی در مورد تظاهرات مخالفان اجباری شدن حجاب در ادارات دولتی منتشر کرده است.
تیر ۱۳۵۹: بازداشت و اخراج زنان سیاهپوش
در ۸ تیر ۱۳۵۹، خمینی بار دیگر خواهان اسلامیکردن ادارات شد. یک هفته پس از این سخنرانی بود که اولین بخشنامهی دولتی در مورد اجبار زنان به رعایت حجاب اسلامی در ادارات دولتی، مدارس و اماکن عمومی صادر شد. در پی ابلاغ این بخشنامه، در ۱۵ تیرماه حدود ۲۵۰۰ تن از زنان معترضی که لباس سیاه بر تن کرده بودند، در مقابل ساختمان نخستوزیری تجمع کردند.[27]
این تجمع پس از وعدهی ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت، مبنی بر بررسی این مسئله در شورای انقلاب پایان یافت.[28] اما یک روز بعد، «اتحادیهی زنان انقلابیِ مبارز» برای تظاهرات دیگری اعلان عمومی داد.[29] شماری از زنان سیاهپوش در این تظاهرات بازداشت شدند و بقیه با فشار پاسداران، مأموران شهربانی و مردان طرفدار حجاب، مجبور به ترک محل شدند.[30] سومین تجمع، در ۱۷ تیرماه، را نیز نیروهای دولتی متوقف کردند. این بار هشت تن از معترضان بهعنوان «محرکین اصلی تجمع» بازداشت شدند و عکسهای آنها با روسریِ اجباری در روزنامهها منتشر شد. [31]
پس از انسداد همهی راههای تجمعات خیابانی، زنان معترض به حجاب اجباری تصمیم گرفتند با پوشیدن لباس سیاه در محل کار مخالفتشان را اعلام کنند. در پی این اقدام، اخراج زنان معترض نیز آغاز شد. در روز ۱۷ تیر، ۱۳۱ نفر از زنان شاغل در ارتش و شهربانی که با لباس سیاه در محل کار حاضر شده بودند[32] و در روز ۲۱ تیر شمار زیادی از زنان سیاهپوش در بانک مرکزی اخراج شدند. شماری از زنان اما همچنان بدون حجاب به محل کارشان میرفتند ــ نافرمانیِ مدنیای که تحمل نشد و به اخراج گستردهی آنها انجامید. فقط طی پنج روز ــ ۱۸ تا ۲۲ تیر ــ ۱۳۹ زن به علت عدم رعایت حجاب اسلامی از ارتش،[33] ۴۳ پرستار در مسجد سلیمان[34] و سه زن از بانک مرکزی[35] اخراج شدند.
در چنین فضایی اعتراضهای پراکنده و کمجانِ زنان به جایی نرسید و در پنجم مهر سال ۱۳۶۰ مجلس شورای اسلامی قانون الزامیبودن رعایت حجاب اسلامی در محل کار و مجازات متخلفان از این قانون را تصویب کرد. این اجبار به حجاب، محدود به محل کار نشد و در غیاب اعتراضات سازماندهیشدهی مؤثر، مجلس در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ قانون تعزیزات را به تصویب رساند که بر اساس مادهی دو آن «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهند شد.»
دههی شصت: زنانی که بیکار و بیگذرنامه شدند اما روسری سر نکردند
در دهههای شصت و هفتاد، شواهدی مبتنی بر اعتراض عمومیِ دستهجمعی به حجاب اجباری ثبت نشده است اما زنان بسیاری به صورت فردی، حتی تا پای جان، در برابر سر کردن روسری مقاومت کردند و بعدتر، وقتی دیگر نتوانستند به حضور بیحجاب در اماکن عمومی ادامه دهند، با آنچه از سوی حکومت به «بدحجابی» موسوم شده مرزهای تعیینشده از سوی حکومت را زیر پا گذاشتند.
اولین گروهی که حکومت کوشید تا آنها را به پوشیدن روسری وادار کند، زنان کارمند و شاغل بودند. با وجود این، اخبار بازداشت و اخراج زنان که در آن دوره بهطور گسترده در رسانهها منتشر میشد، حاکی از عزم زنانی است که به هیچوجه حاضر نشدند که زیر بار حجاب اجباری بروند. در همان سالها شماری از زنان به علت خودداری از ارائهی عکس باحجاب، از دریافت گذرنامه و در نتیجه امکان بازگشت به ایران محروم شدند. این اعتراضات فقط مختص به زنان بیحجاب نبود. در میان زنان مسلمانِ معتقد به حجاب نیز معدود زنانی همچون ژیلا شریعتپناه بودند که به این وضعیت اعتراض داشتند. او که در سازمان انرژی اتمی کار میکرد، در مهرماه ۱۳۶۴ پس از صدور بخشنامهی «اجباری کردن مقنعه در اداره»، پس از بحثهای بینتیجه با مسئولان آن سازمان استعفا داد.[36]
هما دارابی (۲۶ دی ۱۳۱۸ – ۲ اسفند ۱۳۷۲) متخصص پزشکی کودکان و روانپزشک ایرانی بود که در اعتراض به حجاب اجباری در میدان تجریش تهران اقدام به خودسوزی کرد.(fa.wikipedia)
اسفند۱۳۷۲: خودسوزی هما دارابی در اعتراض به حجاب اجباری
خودسوزیِ هما دارابی، متخصص پزشکی کودکان و روانپزشک و از اعضای «حزب ملت ایران»، در اسفند ۱۳۷۲ در میدان تجریش تهران یکی از دردناکترین اعتراضها به حجاب اجباری بود. هما دارابی، که در سالهای نخست پس از انقلاب به علت عدم رعایت حجاب اسلامی از تدریس در دانشگاه تهران اخراج و مطبش نیز تعطیل شده بود، خطاب به مردمی که دورش جمع شده بودند از اعتراض به حجاب اجباری گفت، و ابتدا روسری و سپس خودش را آتش زد.[37]
دههی هشتاد: شروع دوبارهی اعتراضها به حجاب اجباری در فضای عمومی
دههی هشتاد شاهد آغاز مجدد حرکتهای سازمانیافته و جمعی علیه حجاب اجباری بود. اما این اقدامات کمجان و نارسا بود و اغلب به جای پرداختن به اصل حجاب اجباری، به انتقاد از «سختگیریها دربارهی حجاب» و «گشتهای ارشاد» محدود میشد. ترس از اینکه پرداختن به حجاب ــ بهعنوان خط قرمز حکومت ــ جنبش زنان و جامعهی مدنیِ نوپای ایران را در معرض خطر قرار دهد، و ارائهی استدلالهایی مبنی بر اینکه «حجاب، مسئله و اولویت زنان ایرانی نیست» موانعی محکم در برابر مخالفت جدی با حجاب اجباری بودند. با این حال، در سال ۱۳۸۵ شاهد اقداماتی نظیر مطالبهی لغو پوشش اجباری در تجمع اعتراضیِ دانشجویان چپگرا در تهران بودیم. در بیانیهی کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیضآمیز نیز اشارهای بسیار کوچک و محافظهکارانه به پوشش اجباری به چشم میخورد.[38]
در سال ۱۳۸۸ در جریان انتخابات ریاستجمهوری، برخی افراد فعال در کمپین انتخاباتی مهدی کروبی با در دست داشتن پلاکاردهای «نه روسری، نه توسری» و «حجاب اختیاری» به مخالفت علنی با حجاب اجباری پرداختند. علاوه بر این، فعالان حقوق زنان و روزنامهنگارانی همچون پروین اردلان، نوشین احمدی خراسانی و شادی صدر نیز با انتشار یادداشتها و مقالاتی در وبسایتها به حجاب اجباری اعتراض میکردند. در آستانهی انتخابات ریاستجمهوری و شکلگیریِ «ائتلاف همگراییِ زنان برای طرح مطالبات» نیز اعتراضاتی علیه حجاب اجباری و گشتهای ارشاد مطرح شد. مقاومت زنان در برابر گشت ارشاد نیز همچنان ادامه داشت؛ هدف از این مقاومت نه برداشتن حجاب بلکه اندکی تخطی از قوانین سفت و سخت حجاب اسلامی بود ــ چیزی که حکومت آن را «بدحجابی» میخواند. بر اساس آمار رسمیِ اعلام شده از سوی مقامات جمهوری اسلامی ایران در یک دورهی دهساله (۱۳۸۲-۱۳۹۲) بیش از ۳۰ هزار زن در شهرهای مختلف ایران به علت عدم رعایت پوشش کامل اسلامی بازداشت شدند. در همین بازهی زمانی، نزدیک به پانصد هزار زن توبیخ شدند و بیش از هفتهزار زن مجبور به تعهد سپردن برای رعایت حجاب اسلامی شدند و پروندهی بیش از چهار هزار زن به دادسراهای قضائی ارسال شد.[39]
۱۳۸۸: زنان بیحجاب دوباره به خیابان میآیند
کمی پس از اعتراضات سال ۸۸، تعدادی از زنان در ابتدا با قدمهای کوچکی مانند برداشتن روسری در فضاهای عمومیِ سرپوشیده، مثل واگنهای متروی خانمها یا کلاسهای مختلط زبان و هنر، به ابزار مخالفت با حجاب اجباری پرداختند. اندکی بعد، آنها در خودروهای شخصی و هنگام پیادهرویِ کوتاه روسریها را روی شانه انداختند و کمیبعدتر، موقع ورزش در پارکها نیز این رویه را ادامه دادند. در آن سالها، به لطف گسترش شبکههای اجتماعی و دسترسیِ آسانتر به آنها، بسیاری از زنان با انتشار عکسهای بیحجابشان گامی دیگر برای ابراز مخالفت با حجاب اجباری برداشتند.
تیر ۱۳۹۱:کمپین فیسبوکیِ «نه به حجاب اجباری»
«گروه دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال دانشگاههای ایران» کمپین «نه به حجاب اجباری» را در فیسبوک راهاندازی کرد. این گروه با جلب حمایت و همراهیِ فعالان حقوق زنان، از زنان و مردان مخالف حجاب اجباری خواست تا این مخالفت را به صورت علنی و عمومی اعلام کنند. زنان بسیاری از داخل و خارج ایران، با انتشار عکسهای بیحجابِ خود به این فراخوان پاسخ دادند و از تجربههایشان دربارهی حجاب اجباری و گشت ارشاد نوشتند. شمار زیادی از مردان نیز در این اعلام مخالفت با زنان همراهی کردند.[40]
خرداد ۱۳۹۲:بدون حجاب، پای صندوقهای رأی
در آستانهی انتخابات ریاستجمهوری، شماری از زنان ایرانی در کشورهای مختلف اعلام کردند که به حجاب اجباری عقیده ندارند و در روز انتخابات، بدون حجاب به سفارتخانههای جمهوری اسلامی خواهند رفت. آن دسته از فعالان حقوق زنان که این کمپین را به راه انداخته بودند از زنانی که حتی قصد رأی دادن نداشتند، خواستند که در آن روز بدون حجاب به سفارتخانهها بروند و با استفاده از فضای نسبتاً آزادِ روزهای رأیگیری اعتراض به حجاب اجباری را علنی کنند.[41]
۱۳۹۳: آغاز کارزارهای «آزادیهای یواشکی» و «چهارشنبههای سفید»
از سال ۱۳۹۳ با آغاز کارزارهای «آزادیهای یواشکی» و «چهارشنبههای سفید»، زنانی که از مدتها پیش هروقت و هرجا که میتوانستند، حجاب را کنار میگذاشتند، یکدیگر را پیدا کردند. مسیح علینژاد، روزنامهنگاری که آغازگر این کمپینها بود، از زنان خواست که از حضور بیحجابِ خود در اماکن عمومی فیلم و عکس بگیرند و در این کمپین منتشر کنند. بسیاری از زنان بهگونهای کنشِ خود را ثبت میکردند که چهره و مشخصاتشان محفوظ بماند. برخی دیگر اما با نشان دادن چهرهشان در این کارزار شرکت میکردند. طی سالهای ۹۳ تا ۹۶ زنان بسیاری به این کارزار پیوستند و بعضی از آنها به حبسهای طولانی محکوم شدند.
ویدا موحد
۶ دی ۱۳۹۶: کشف حجاب ویدا موحد،شکل تازهای از مقاومت رادیکال
ویدا موحد، زن جوانی که در ششم دیماه ۱۳۹۶ در خیابان انقلاب تهران بالای سکوی برق رفت، روسریاش را بر سر چوب آویخت و در دست گرفت، شکل جدیدی از مقاومت در برابر حجاب اجباری را به زنان ایرانی نشان داد که تا امروز ادامه دارد.
زمستان ۱۳۹۶: دختران خیابان انقلاب حجاب از سر برمیدارند
چند روز پس از آنکه ویدا موحد حجاب را به تمامی از سر برداشت، دهها زن دیگر، یکییکی روسریها را بر سر چوب زدند و به خیابان رفتند. زنانی که به «دختران خیابان انقلاب» شهرت یافتند، و بسیاری از آنها بازداشت و به حبس محکوم شدند.
اسفند ۱۳۹۶: اعتراض به حجاب اجباری در بیانیههای فعالان جنبش زنان
در آستانهی روز جهانی زنان، در حالی که جامعه هنوز در تب و تاب اقدام شجاعانهی «دختران خیابان انقلاب» به سر میبرد، فعالان حقوق زنان در ایران با انتشار دو بیانیه برای تجمع در خیابان آزادی در تهران فراخوان دادند. در این بیانیهها علاوه بر دیگر مطالبات زنان، به «حجاب اجباری» و «بازداشت به جرم بدحجابی» هم اشاره شده بود. هرچند اعتراض به حجاب اجباری در این بیانیهها از چند اشارهی کوتاه فراتر نرفت اما یکی از معدود موارد مخالفت صریحِ تعدادی از فعالان حقوق زنان در داخل ایران با حجاب اجباری بود. شماری از فعالان حقوق زنان که در پی این تجمع بازداشت شدند، پس از آزادی، بدون حجاب، جلوی زندان عکس یادگاری گرفتند.
۱۳۹۶ــ۱۴۰۱: شجاعت مسری
اقدام شجاعانهی ویدا موحد در برداشتن حجاب و به دنبال آن اعتراضات سراسریِ سالهای ۹۶ و ۹۸ جامعهی ایران را تغییر داد و به سمت حرکتهای رادیکالتر سوق داد. تحت تأثیر همین فضا بود که تعداد زنانی که بیحجاب به اماکن عمومی میرفتند و شال و روسریهای خود را روی شانههایشان میانداختند، هر روز افزایش مییافت. ویدیوهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشد حاکی از درگیریهای فراوان میان زنان بیحجاب و مدافعان حجاب بود. تا پیش از آن، در اغلب موارد زنان در واکنش به تذکرها و توبیخهای طرفداران حجاب، روسریهایشان را جلوتر میکشیدند. حالا اما زنانِ بیحجاب، در برابر مزاحمان میایستادند و از حق آزادی پوششِ خود دفاع میکردند.
۲۱ تیر ۱۴۰۱: کمپین حجاب، بیحجاب
۲۱ تیر ۱۴۰۱، در روزی که جمهوری اسلامی آن را «روز عفاف و حجاب» مینامد، شماری از کاربران شبکههای اجتماعی اعلام کردند که میخواهند بدون حجاب به خیابان بروند. حضور زنان بیحجاب در خیابان از اواخر دههی هشتاد شروع شده بود و دیگر امری کاملاً غیرعادی نبود، اما انتشار فراخوان برای حضورِ زنانِ بیحجاب در خیابانها هنوز عادی نبود. این کمپین چند روز پس از آن به راه افتاد که موج تازهای از فعالیتهای گشت ارشاد آغاز شده بود، و برخی کافهها و رستورانها به علت «بدحجابیِ مشتریان» تعطیل شده بودند و در ادارات دولتی سختگیری نسبت به زنانی که حجاب کامل نداشتند، افزایش یافته بود.
آن روز، شبکههای اجتماعی مملو از عکسها و ویدیوهای زنان بیحجاب در خیابانها و اماکن عمومیِ شهرهای مختلف ایران بود. زنانی که ۴۲ سال پس از تیرماه ۱۳۵۹ دوباره دستهجمعی و بیحجاب به خیابان آمده بودند. این شادمانی اما بیهزینه نبود. سوری بابایی چگینی، ملیکا قراگوزلو و نازی زندیه از جمله زنانی بودند که پس از انتشار ویدیوهایی از حضور بیحجاب در خیابان در آن روز دستگیر شدند.
سپیده رشنو
۲۵ تیر ۱۴۰۱: سپیده رشنو
هنوز چند روز از کمپین «حجاب، بیحجاب» نگذشته بود که ویدیوی کوتاهی از مشاجرهی یک زن چادری با زنی بیحجاب منتشر شد. زن بیحجابی که در آن ویدیو فقط صدای خسته و معترضش را میشنیدیم، خطاب به زنی که به سویش هجوم برده بود و میخواست او را به پوشاندن موهایش وادار کند، میگفت: «این فیلم را به دنیا نشون میدم.» زن چادری هم فریاد میزد که «فیلمت را میگیرم و برای سپاه میفرستم.» زنِ بیحجابِ معترض، همان شب بازداشت شد. نامش سپیده رشنو بود، نویسنده و ویراستار ۲۸ ساله. خشمِ او و آنچه بر سرش آورده بودند، خیلی زود به نماد خشم فروخوردهی زنانی تبدیل شد که در تمام این سالها زیر سیطرهی حجاب اجباری بودند.
چند هفتهی بعد، در مرداد، سپیده را با روسری و صورتی کبود و زخمی که آشکارا نشان از شکنجه داشت، روبهروی دوربینهای تلویزیون نشاندند تا اظهار ندامت کند. تاریخ تکرار شده بود. بر سر سپیده همان آوردند که در تیر ۵۹ بر سر زنان مخالف حجاب آورده بودند. زنانی که خودشان را همعقیده و همدردِ سپیده میدانستند، خشمگین بودند.
۲۵ شهریور ۱۴۰۱: کشته شدن ژینا و زنان سقزیای که روسریها را از سر کندند
مردم هنوز از آنچه حکومت بر سر سپیده رشنو آورده بود، خشمگین بودند که ژینا (مهسا) امینی هم کشته شد ــ دختر ۲۱سالهی کردی که پس از بازداشت توسط مأموران گشت ارشاد به اغما رفت و جان باخت. روز خاکسپاریِ ژینا در گورستان آیچی سقز، زنان روسری از سر برداشتند و فریاد «ژن، ژیان، ئازادی» سردادند. پژواک صدایشان سراسر ایران را درنوردید و از همان روز، بسیاری از زنان روسریها را به دور انداختند و گفتند که دیگر به حجاب اجباری تن نخواهند داد.
پاییز و زمستان ۱۴۰۱: زن، زندگی، آزادی
زنان یکییکی روسریها را در آتش میانداختند، بالای سکوها و سطلهای زبالهی وارونهشده و اتوموبیلها روسریهایشان را در هوا میچرخاندند، با موهای افشان و مشتهای گرهخورده در خیابانها شعار میدادند، بازداشت میشدند، گلوله میخوردند و کشته میشدند. در پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شاید برای اولین بار مردان هم بهصورت گسترده و فراگیر در کنار زنان برای دفاع از آزادیِ آنها مبارزه میکردند.
بهار ۱۴۰۲: به عقب برنمیگردیم
حکومت سرانجام توانست اعتراضات خیابانی را سرکوب کند، اما زنانی که حجاب از سر برداشته بودند با صدای بلند اعلام کردند که به عقب برنمیگردند. در عکسها و فیلمهایی که از شهرهای مختلف ایران مخابره میشد، بسیاری از زنان بدون روسری، با بلوز و شلوار، با دامن و پیراهن، با لباسهای آستینکوتاه و بدون آستین، با لباسهای دلخواه خود در خیابان و مغازه و کنسرت و دانشگاه و گورستان دیده میشدند. البته در بسیاری از شهرها و روستاها، و حتی در بعضی از مناطق تهران و شهرهای بزرگ، بسیاری از زنان هنوز نمیتوانستند پوشش دلخواهِ خود را بر تن کنند و از سر اجبار و ترس حجاب بر سر داشتند، اما تعداد زنان بیحجاب چشمگیر بود. هرچند خودروهای گشتهای ارشاد از خیابانها جمع شده بودند اما مأموران حکومت و مخالفان متعصبِ بیحجابی، در هر کوی و برزن در کمین زنان بودند. زنانی که میخواستند بیحجاب از خانه بیرون بروند میدانستند که در معرض خطر قرار دارند: بسیاری از آنها به علت کنار گذاشتن حجاب، از کار و دانشگاه اخراج شدند، از رستوران و کافه و تاکسی بیرون انداخته شدند، در خیابان کتک خوردند، تهدید و توبیخ شدند، جریمه شدند، خودروهایشان توقیف شد و خودشان بازداشت و بازجویی و محاکمه شدند. بعضی از سرِ فشار و ترس کوتاه آمدند، اما بسیاری دیگر گفتند که دیگر حجاب را رعایت نمیکنند.
تابستان ۱۴۰۲: حکومت شمشیر را از رو بسته است، زنان بیحجاب همچنان در خیاباناند
سخنگوی فرماندهی نیروی انتظامی اعلام کرد که گشتهای ارشاد به خیابانها برمیگردند. گزارشها از شهرهای مختلف ایران حاکی از آن است که ماشینهای ون دوباره در خیابانها مستقر شدهاند و مأموران حکومتی با شدت و خشونت بیشتری در مقابل زنان بیحجاب ایستادهاند. چندین زن پس از انتشار ویدئوها و عکسهایی از حضور بیحجابشان در اماکن عمومی، با یورش مأموران به خانههایشان بازداشت شدهاند. زنان بیحجاب اما همچنان در خیابان بودند.
شهریور ۱۴۰۲: مقاومت ادامه دارد
جمهوری اسلامی با سختگیرانهتر کردن قوانین ناظر بر پوشش زنان، میخواهد همچون سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب ۵۷ زنان را بار دیگر مجبور به برسر کردن حجاب کند. هر روز گزارشهای بیشتری از برخورد با زنان بیحجاب به گوش میرسد. در برخی مناطق ایران تعداد زنان بیحجاب یا زنانی که حتی شالشان را برای احتیاط دور گردن نینداختهاند کمتر شده است اما خیابانها دیگر شبیه روزهای قبل از کشتهشدن ژینا نیست.
بسیاری از زنانی که دیگر تحمل حجاب اجباری را ندارند، این بار هم مثل چهار دهه پیش، به قیمت بهخطرانداختن شغل، آموزش، آزادی و حتی جانشان کماکان در برابر حجاب اجباری مقاومت میکنند. اما باید دید که آیا این بار جامعه، از مردان گرفته تا افراد معتقد به حجاب اسلامی، در کنار آنها قرار میگیرند و به یاری هم در این مبارزهی ۱۷۵ ساله پیروز میشوند یا اینکه بار دیگر زنانی که خواهان آزادی پوشش هستند، تنها میمانند، زورشان به دستگاه پرقدرت سرکوب نمیرسد و دوباره مجبور به سر کردن روسری میشوند؟
با این حال، هر اتفاقی که در ماههای آینده بیفتد، دستاوردهای زنان مخالف حجاب اجباری در یک سال گذشته قابل انکار نیست و این مبارزه را چند گام بزرگ به پیش برده است. زنان در یک سال گذشته از مرزهای تعیین شده از سوی حکومت برای رعایت حجاب رد شدهاند و حالا خواستهی مأموران گشت ارشاد و حراست از زنان، رعایت همان حد از پوششی است که در روزهای قبل از کشته شدن ژینا، بدحجابی محسوب میشد. صدای مخالفت با حجاب اجباری در سطح ملی و بینالمللی آنقدر بلند شده که دیگر نمیتوان با ادعاهایی همچون «حجاب نه اجبار، بلکه بخشی از فرهنگ مردم ایران است»، قوانین و مقررات غیرانسانی برای تحمیل حجاب را توجیه کرد. بسیاری از زنان میگویند که علاوه بر خیابان و اماکن عمومی در خانههای خود و در برابر خانوادههای سختگیر مذهبیشان نیز حجاب را کنار گذاشتهاند. مردان نیز برای اولین بار به صورت گسترده و فراگیر از حق زنان برای آزادی پوشش دفاع کردهاند و در مسیر این همراهی اخراج، بازداشت، شکنجه و حتی کشته شدهاند. دستاوردهایی که حتی اگر در روزها و ماههای آینده به لغو حجاب اجباری منجر نشود اما این مبارزهی ۱۷۵ ساله برای داشتن آزادی حق انتخاب پوشش را چند گام مهم به جلو برده و امیدها برای پیروزی آن را بیشتر کرده است.
[1] فرزانه میلانی، «طاهره قرةالعین: پیشکسوتی که سکوت و سکون را نپذیرفت»، وبسایت گویا نیوز، ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، قابل دسترسی در اینجا.
[2] رسالهی محمد مصطفی ابن شبل کاظمی در چهار رسالهی تاریخی دربارهی طاهره قرةالعین، ص ۲۳.
[3] مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،۱۳۸۳، تهران: انتشارات سخن، جلد سوم، ص ۵۰۵.
[4] یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ۱۳۶۱، تهران: چاپخانهی رودکی، جلد دوم، ص ۱۶۰ (چاپ اول: کتابخانهی سینا، ۱۳۲۸)
[5] Mangol Bayat-Philipp, ‘’Women And Revolution In Iran, 1905-1911’’, in Lois Beck & Nikki R. Keddie (1978) Women In The Muslim World, p. 245.
[6] ژانت آفاری، انقلاب مشروطه در ایران، ترجمهی رضا رضایی، ۱۳۸۵ چاپ سوم، تهران: نشر بیستون، ص ۲۵۰.
[7] بیژن معصومیان، برگی از تاریخ جنبش زنان ایران در عصر مشروطه: طایره، از تَبارِ طاهره قُرَّةُالعین، سایت گویا نیوز، ۸ ژوئیهی ۲۰۱۷، قابل دسترسی در اینجا.
[8] فروغ عزیزی، مادران من کیستند: شهناز آزاد (رشدیه)،۲۱ خرداد ۹۳، سایت بیدارزنی، قابل دسترسی در اینجا.
[9] الیز ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۵۷، ترجمهی نوشین احمدی خراسانی، ۱۳۸۴، تهران: نشر اختران، ص ۵۹.
[10] C.Colliver Rice (1923), Persian Women and Their Ways, London: J.B Lippincott, p. 40, access online at here.
[11] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص ۹۹.
[12] نظری به وضع زنان ایران از انقلاب مشروطیت تا عصر ولایت فقیه، ایراننامه، سال سوم، صص ۳۰۱ – ۳۲۷.
همچنین نگاه کنید به: ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص ۶۱، و افسانه نجمآبادی، اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیتهای زنان در دورهی حکومت رضا شاه، ۱۵مرداد ۱۳۹۰، فصلنامهی گفتگو، شمارهی ۴۴.
[13] چهرههای ماندگار: نورالهدی منگنه (منیرالسلطنه)؛ معلم، روزنامهنگار و سوادآموز بزرگسالان، تارنمای صدای معلم، قابل دسترسی در اینجا.
[14] غلامرضا سلامی و افسانه نجمآبادی، نهضت نسوان شرق، ۱۳۸۴، تهران، انتشارات شیرازه، صص ۲۸۷-۲۹۶.
[15] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص ۶۴.
[17] نگاه کنید به خاطرات اقدس منوچهری (نوری علا )، دخت فرهنگ کهن ایران، اقدس منوچهری، انتشارات سندباد، لسآنجلس، ۲۰۱۶.
[18] افسانه نجمآبادی، اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیتهای زنان در دورهی حکومت رضا شاه، ۱۵مرداد ۱۳۹۰، فصلنامهی گفتگو شمارهی ۴۴.
[19]دخی عبدی، زنان در عصر پهلوی، لسآنجلس، ۱۳۷۰، ص ۸۷.
[20] منصوره پیرنیا، سالار زنان ایران، شرکت انتشاراتی مهر ایران، ۱۳۷۴، واشنگتن، ص ۷۹.
[21]عالم نسوان، سال ۱۲، شمارهی ۲، اسفند ۱۳۱۰، صص ۶۸-۷۲، به نقل از ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص ۹۸.
[22] ساناساریان، همان، ص ۱۰۰.
[23] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص ۹۹.
[24] همان.
[26] نیما نامداری، داستان اجباری شدن حجاب در ایران: گام اول، چادر برای عروسک فرنگی، سایت میدان، ۱۳۸۷.
[27] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، فصل هفتم، ص ۵.
[28] روزنامهی کیهان، ۱۷ تیر ۱۳۵۹، ص ۱۳.
[29] زهره خیام، «تکرار تاریخ، گناهی نابخشودنی»، به نقل از مهناز متین، بازبینی تجربهی اتحاد ملی زنان، ۱۳۷۸، ص ۱۷۶.
[30] مهرانگیز کار، «چگونه باحجاب شدیم ــ یازده»، سایت ایران وایر، ۲۰ آوریل ۲۰۱۷، قابل دسترسی در اینجا.
[31] روزنامهی کیهان، ۱۸ تیر ۱۳۵۹، ص ۲.
[32] روزنامهی کیهان، ۱۸ تیر ۱۳۵۹، ص ۳.
[33] روزنامهی کیهان، ۱۸ تیر ۱۳۵۹، ص ۳.
[34] روزنامهی کیهان، ۱۹ تیر ۱۳۵۹، ص ۱۵.
[35] روزنامهی کیهان، ۲۲ تیر ۱۳۵۹، ص ۱۰.
[36] ژیلا شریعتپناهی: بسیاری از قوانین تبعیضآمیز علیه زنان مستند به قرآن نیست، مدرسهی فمینیستی، ۲۰ آبان ۱۳۹۲، قابل دسترسی در اینجا.
[37] ندا سانیج، زنی که در تنهایی سوخت اما تمام نشد؛ هما دارابی به روایت خواهرش، آسو، ۱۵ آبان ۱۴۰۱، قابل دسترسی در اینجا.
[38] در انتهای جزوهی حقوقیِ منتشرشده از سوی کمپین در بخش مربوط به «دیگر قوانین تبعیضآمیز» آمده بود: «پوشش اجباری برای کل زنان ایرانی بدون توجه به مذهب و اعتقادشان وجود دارد، به عنوان مثال زنان مسیحی که مذهبشان آنها را به داشتن حجاب مقید نمیکند در صورت نداشتن حجاب مجازات میشوند و در صورتی که بنا به سلیقهی مسئولان لباس نپوشند میتوانند به حبس یا پرداخت پول محکوم شوند.»
[39] مریم حسینخواه، «سی و پنج سال در حجاب: گزارشی پیرامون نقض گستردهی حقوق زنان در ایران»، عدالت برای ایران، ۱۳۹۳، قابل دسترسی در اینجا.