فریدون فروغی ستارهای عصیانگر بود. ترکیب «ستاره بودن» و «عصیانگری»، حداقل در ایران، ترکیب ناهمگنی است. هرچند این ترکیب در دههی ۱۹۶۰ میلادی در کشورهایی نظیر بریتانیا و آمریکا تا حدودی موفقیتآمیز بود، اما در واقع حفظ وجه «ستاره بودن» محتاج بررسی منطقیِ شرایط اجتماعی-فرهنگی و آشنایی به قواعد بازار است، در حالی که وجه «عصیانگری» بهکلّی با منطق بیگانه است و عاطفه بر آن حکم میرانَد. حالا تصور کنید که جوان عصیانگر ۲۲سالهای در ایرانِ دههی ۱۳۵۰ به چهرهی مشهوری تبدیل میشود، جوانی که نظر به موسیقیِ روزِ راک و بلوز و سول دارد، عاشق ری چارلز، نابغهی معتاد به هروئین، است و با ترانهی جسورانهای که در آن خطاب به معشوق میگوید «من نمازم تو رو هر روز دیدنه»، شهرت زایدالوصفی نصیبش میشود. چنین هنرمندی هر قدر هم شهرت و محبوبیت داشته باشد، محکوم به فناست. افزون بر این، اگر کمی آزاداندیش و حقطلب باشد حتماً باید با سانسور و تهدید و تبعید دستوپنجه نرم کند.
آنچه بر فروغی در دوران پهلوی گذشت، از منظری شبیه به روندی بود که بعد از انقلاب او و بسیاری دیگر از سر گذراندند. در سالهای پیش از انقلاب برخورد قهری با هنرمندان بسیار ملایمتر بود اما نمیتوان کتمان کرد که فروغی در سالهای پیش از انقلاب قربانیِ سانسور شد. آنقدر هوشمندانه فروغی را حذف کردند که حتی در دل روایتهایی که بعدها از دههی پنجاه ارائه شد ــ مثل دستگیری داریوش، شهیار قنبری و اسفندیار منفردزاده ــ باز هم روایت فروغی جایی نداشت. بیتردید حذف فریدون فروغی از عرصهی موسیقی یکی از چشمگیرترین خسرانهای موسیقی پاپ بود. شخصیت عاصی و جنجالیِ خودش هم در این اتفاقات بیتأثیر نبود: دستگیری بهعلت مصرف مواد مخدر، ماجرای عاشقانه با فروزانی که ۱۳ سال از او بزرگتر بود، ازدواجهای ناموفق، مصاحبههای جنجالی و… از فروغی چهرهای ساخته بود که هضمش برای فضای فرهنگیِ سنتگرای ایران ساده نبود. او خواسته یا ناخواسته تنها نمایندهی فیگور خوانندهی راکِ آنارشیستِ عصیانگر در ایران بود، شمایلی که در دهههای شصت و هفتاد میلادی عرصهی فرهنگ را، حداقل در آمریکا و بریتانیا، متحول کرد اما در ایران طرد شد.
فریدون فروغی در سال ۱۳۵۰ ترانهی «آدمک» را برای فیلمی به همین نام میخوانَد که در دیماه آن سال به گوش مخاطب میرسد و مقبول میافتد. در طرف دوم صفحهی «آدمک»، ترانهی «پروانهی من» با صدای فروغی گنجانده شده بود. سپس ترانهی «فتنهی چکمهپوش» را برای فیلمی به همین نام میخوانَد که در تیرماه ۱۳۵۱ به گوش مخاطب میرسد. فاصلهی میان اکران عمومیِ این دو فیلم حدود شش ماه است.[1]
مشخص است که توفیقِ صدای فرهاد در تیتراژ «رضا موتوری» (۱۳۴۹) و «خداحافظ رفیق» (۱۳۵۰) باعث توجه به این جنس صدا و موسیقی در سینمای ایران شده و احتمالاً چون فرهاد به این سادگیها نمیپذیرفت که چیزی بخواند، فریدون فروغیِ جوان بهعنوان خوانندهای از جنس و جهانِ موسیقی محبوبِ فرهاد، به انتخاب جدید فیلمسازان تبدیل شده بود. فریدون فروغی در تابستان سال ۱۳۵۱ و بعد از «فتنهی چکمهپوش»، ترانهی «زندون دل» و کمی بعدتر «غم تنهایی» را هم منتشر کرد که آنقدر موفقیتآمیز بود که رسانههای مختلف به او توجه کردند. اما اتفاق بزرگ در آذر همان سال رخ میدهد که ترانهی «نماز» منتشر میشود. فروغی بعد از همکاری با تورج شعبانخانی («آدمک» و «پروانهی من»)، حسین واثقی («فتنهی چکمهپوش») و ویلیام خنو («زندون دل» و «غم تنهایی»)، «نماز» را با موسیقیِ اسفندیار منفردزاده و ترانهای از شهیار قنبری میخواند. کمپانیِ تولیدکنندهی این صفحه علاقهمند بوده که رامش «نماز» را بخواند اما منفردزاده اصرار داشته که این ترانه مناسب صدای فروغی است و در نهایت هر دو خواننده آن را اجرا میکنند. [2] جالب اینکه رامش ستارهای بزرگ و تثبیتشده بود اما «نماز» با صدای فروغی مورد توجه قرار میگیرد. از اینجا به بعد به مدت حدود یک سال فروغی بهشدت مورد توجه رسانههاست. در نظرسنجیِ مجلهی «زن روز» ترانهی «نماز» پس از ترانهی «دو پنجره»ی گوگوش در رتبهی دوم محبوبترین ترانهی سال ۱۳۵۱ قرار میگیرد. در واقع، با فاصلهای محسوس بالاتر از ترانههایی همچون «گل یخ» (کوروش یغمایی)، «قسم» (مهستی) و «جاده» (گوگوش) قرار میگیرد. خودِ فروغی هم در کنار وفا بهعنوان بهترین «نوستارگان محبوب سال» انتخاب میشوند.[3]
فروغی، به گفتهی خودش، پیش از «آدمک» در گروههای مختلفی از جمله کولاک، وایت برستل، کتس، گلدن کتس و واکرز مشغول به بازخوانیِ ترانههای غیرایرانی بود.[4] او تا پیش از «نماز» به همکاری با گروههای بیتِ ایرانی ادامه داد. در تابستان سال ۱۳۵۱ مدتی هم با گروه «هیپیها» در «کانتری کلاب تهران» روی صحنه میرود.[5] اما پس از انتشار «نماز» وضعیت کاملاً تغییر میکند. این ترانه پرماجرا بود. در ابتدا رادیو نمیپذیرفت که آن را پخش کند. سرانجام این ترانه با صدای رامش و با عنوان جدید «نیاز» از رادیو پخش شد…»[6]. بعد از رامش، خودِ فروغی هم با اصلاح کلمهی «نیاز» به جای «نماز»، ترانه را میخواند و صدای او هم از رادیو پخش میشود.
فروغی در زمان ممنوعالکاریِ پیش از انقلاب جوشکاری و حصیربافی یاد میگیرد و با کارگریِ ساختمان ارتزاق میکند. پس از انقلاب زمانی که به زاهدان تبعید میشود، از طریق حصیربافی گذران عمر میکند.
در پاییز سال ۱۳۵۲ پخش صدای فروغی از رادیو و تلویزیون ممنوع میشود و این مسئله او را منزوی میکند.[7] به گفتهی هومن اژدری، شاگرد فروغی و یکی از هنرمندان نزدیک به او، در سالهای پیش از انقلاب فروغی برای اجرا در مراسمی مربوط به خانوادهی سلطنتی دعوت میشود. فروغی علاقه نداشته است که در این مراسم حاضر شود اما او را به مراسم میبرند. فروغی به پای یکی از بلندپایگان دربار بلند نمیشود و در حین اجرا هم عمداً بیدقت و ضعیف برنامه اجرا میکند. و این مسئله برای او پیامدهایی دارد. به روایت اژدری ــ از زبان فروغی ــ دیگر هیچ کافه و کابارهای اجازه نداشته است که با او همکاری کند.[8] مشخص نیست که این اتفاق در چه سالی رخ داده است. شاید زمستان سال ۵۱ یا شش ماه اول سال ۵۲ باشد، زمانی که فروغی ستارهی مشهوری است و به همین علت برای یکی از مهمانیهای خاندان سلطنتی در نظر گرفته میشود. اما ماجرای دیگری هم هست که فروغی بهطور مشخص در یکی از معدود مصاحبههای پس از انقلابش از آن بهعنوان دلیل اصلیِ یکی از دفعات ممنوعالکاریاش یاد میکند:
«مسعود امینی ترانهای به نام “سال قحطی” سروده بود. آن را نزد من آورد تا اجرا کنم. ترانه بهشدت سیاسی بود. در خانه ترانه را ضبط و اجرا کردیم. یادم هست حتی برای کُر از بچههایی که توی کوچه بازی میکردند استفاده کردم. تا اینکه دوستی این ترانه را از من گرفت تا برای خودش ضبط کند. نمیدانستم و یا توجه نکردم به اینکه هر دوستی، دوست صمیمیِ دیگری هم دارد و این ترانه بدون مجوز پخش شد. وقتی برای استراحت به شهر لاهیجان رفته بودیم در آنجا دانشجویان دانشگاه لاهیجان از من درخواست کنسرت کردند و من هم آنجا با یک گیتار برای دو هزار دانشجو اجرا کردم. در آنجا بود که دانشجویان اجرای ترانهی “سال قحطی” را درخواست کردند و جذابیت موضوع باعث شد که آن ترانه را اجرا کنم، غافل از اینکه ۱۸ نفر از دانشجویان ضبط صوت همراهشان بود. وقتی به تهران برگشتم ساواک احضارم کرد و مدت دو سال ممنوعالصدا شدم و این ممنوعیت از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ تداوم داشت.»[9]
هومن اژدری به زندانیشدن فروغی پیش و پس از انقلاب اشاره میکند. بدیهی است که فروغی نمیتوانست در مصاحبهی فوق دربارهی اتفاقات پس از انقلاب صحبت کند؛ در نتیجه، از زندانیشدنِ پیش از انقلاب هم سخن نمیگوید. به گفتهی اژدری، فروغی در زمان ممنوعالکاریِ پیش از انقلاب جوشکاری و حصیربافی یاد میگیرد و با کارگریِ ساختمان ارتزاق میکند. پس از انقلاب زمانی که به زاهدان تبعید میشود، از طریق حصیربافی گذران عمر میکند.
از پاییز ۱۳۵۲ تا تابستان ۱۳۵۴ فروغی بسیار کمکار میشود که با ماجرای ممنوعالکاریاش در رادیو و تلویزیون بیارتباط نیست. بار دوم هم، به گفتهی خودش، از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ ممنوعالکار است. جالب اینکه در تابستان سال ۱۳۵۴ مصاحبههایی با رسانهها انجام میدهد که موضوعش اغلب «بازگشت پس از دو سال و نیم»[10] سکوت است. در سال ۱۳۵۶ هم مصاحبههایی انجام داده که موضوعشان بازگشت به عرصهی موسیقی پس از دو سال سکوت است! در واقع، او حدود چهار سال از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶، یعنی در اوج جوانی و اشتیاق، نتوانسته چندان فعالیت کند.
بیتردید اگر فروغی پس از شهرت فزایندهی حاصل از موفقیت چشمگیر ترانهی «نماز» در سال ۱۳۵۱ به روال منطقیِ کارش ادامه میداد باید مثل دیگر هنرمندان آثار بیشتری از او منتشر میشد اما تا حوالی انقلاب فعالیتهای او بسیار اندک و پراکنده است. فرهاد نیز پرکار نبود اما فرهاد بنا به خلق و خوی خود، بیش از سالی یکیدو ترانه اجرا نمیکرد و این روال شخصیتِ هنریاش بود، در حالی که فروغی به فعالیتِ بیشتر علاقه داشت. او از دی ۱۳۵۰ تا دی ۱۳۵۱ در دورهای که چندان هم شناختهشده نبود، شش ترانه منتشر کرد و توقع میرفت که این روال را ادامه دهد اما چنین نشد و بعد از ترانهی «نماز» تا زمان انقلاب اسلامی تنها حدود ۱۰ ترانه خواند.
بسیاری از هنرمندان در ایام انقلاب اسلامی تصور میکردند که اتفاقی مثبت رخ داده است و فعالیت هنری به شکل مطلوبتری انجام خواهد شد. فروغی هم یکی از آنها بود. او در سال ۱۳۵۹ ترانهی مشهور «یار دبستانی من» را برای فیلم «از فریاد تا ترور» خواند، ترانهای که بدل به سرودی اعتراضی شد که در ۴۰ سال اخیر بارها در اعتراضات خیابانی خوانده شده است. هرچند انقلاب اسلامی هنوز جوان بود و هرجومرج و بیقانونی و ابهاماتی وجود داشت اما اجازهی انتشار کاست این ترانه با صدای فروغی صادر نشد. این همان دورانی است که فروغی دوباره پرکار شده اما باز هم متوقف میشود. از زمان انقلاب تا سال ۱۳۶۰ فروغی ترانههای «روسپی»، «کوچه شهر دلم»، «بتشکن»، «قریهی من»، «حُقه/مشدی ماشالا»، «دو تا چشم سیاه داری»، «طلوع خونین»، «طاهره»، «یار دبستانی» و «شیاد» را میخواند. یعنی در دو سه سال به میزان چشمگیری فعالیت میکند.
دقیقاً مشخص نیست که فروغی را در چه سالی دستگیر و روانهی زندان و تبعید کردند. اما بهاحتمال زیاد او در سال ۱۳۶۰ دچار ممنوعیت و تبعید میشود. و معلوم هم نیست که دقیقاً به چه علتی دستگیر و تبعید میشود. فارغ از موسیقیِ اعتراضیاش، گروهی دلیل این مسئله را بهائیزاده بودنِ فروغی میدانند اما این موضوع چندان مورد بحث قرار نگرفت. فروغی در اواخر دههی ۱۳۶۰ به تهران باز میگردد. هومن اژدری میگوید که در سال ۱۳۷۲ آگهی آموزش گیتار توسط فروغی را در روزنامه میبیند و اینگونه به سراغش میرود.
بعد از دوم خرداد و در سال ۱۳۷۷ ماجرای کنسرت در کیش و چند اجرا در هتل «آنا» رخ میدهد. این اتفاق سبب میشود که فروغی دوباره نسبت به دریافت مجوز و فعالیت خوشبین شود اما پس از چند سال دوندگی و رفتوآمدِ چند ــ بهاصطلاح ــ تهیهکننده به خانهاش در نهایت به او اعلام میشود که نمیتواند کار کند. بهگفتهی برخی از نزدیکانش بهشکل بسیار توهینآمیزی به او اعلام میشود که این دوندگیها راه به جایی نخواهد برد.
آخرین و تنها ترانهای که از او به شکل رسمی در ایرانِ بعد از انقلاب منتشر شد، «میتراود مهتاب» به آهنگسازیِ فردین خلعتبری بود که در سال ۱۳۷۹ برای فیلم «دختری به نام تندر» خوانده شد. در حالی که فریدون فروغی آماده بود تا بعد از نخستین نمایش فیلم در سالن با کت و شلوار و پاپیون به روی صحنه برود از حضورش ممانعت کردند. سرانجام وقتی مُرد، یا به روایتی خودکشی کرد، با این تصورات دستوپنجه نرم میکرد که گروههای امنیتی-اطلاعاتی در مسند تهیهکننده به خانه و زندگیاش نفوذ کردهاند. درست و غلطش دیگر چندان مهم نیست. مسئله این است که زندگیِ این هنرمند به ویرانی گذشت. هنرمند متفاوتی که میتوانست با کمی آسایش آثار بیشتر و بهتری را خلق کند، مدام در کشوقوس سانسور، ممنوعالکاری، بازخواست و بازجویی بود، حتی در دوران پهلوی.
[1] تاریخ سینمای ایران ۱۲۷۹–۱۳۵۱/ جمال امید/ انتشارات روزنه/ صص ۷۰۹ و ۶۰۷.
[2] رقابت رامش و فروغی بر سر یک ترانه/ مجلهی اطلاعات هفتگی/ شمارهی ۱۶۱۳/ سوم آذر ۱۳۵۱/ ص ۷۸.
[3] فاتحان رفراندم بزرگ هنری سال/ مجلهی زن روز/ شمارهی ۴۳۴/ تهران ۲۰ مرداد ۱۳۵۲/ صص ۱۶ و ۱۰۵.
[4] من خوانندهی بزم میلیونرها نیستم/ کانال تلگرامیِ «مروری بر تاریخ ترانه» به نقل از مجلهی اطلاعات بانوان/ ۲۷ دی ۱۳۵۱.
[5] اعلان تبلیغاتی اجرای فروغی و هیپیها/ روزنامهی اطلاعات/ شمارهی ۱۳۸۴۶/ تهران ۲۱ تیر ۱۳۵۱/ ص ۷.
[6] «نیاز» بهجای «نماز»!/ مجلهی فیلم و هنر/ شمارهی ۴۱۹/ تهران/ ۵ بهمن ۱۳۵۱/ ص ۷۲.
[7] فریدون فروغی خوانندگی را کنار میگذارد!/ مجلهی دختران و پسران/ شمارهی ۷۸۱/ تهران ۹ دی ۱۳۵۲/ ص ۴.
[8] گفتگوی کانال یوتیوبیِ مجلهی موسیقی کادانس با هومن اژدری/ تهران، دوم اردیبهشت ۱۴۰۰.
[9] خفته در تنگنا/ یوسف یزدانی/ نشر ثالث/ چاپ اول/ تهران ۱۳۸۲/ ص ۶۴ / به نقل از مصاحبه با هفتهنامهی طبرستان سبز.
[10] فریدون فروغی پس از دو سال و نیم سکوت هنوز از ناراحتی اعصاب رنج میبرد/ مجلهی جوانان امروز/ شمارهی ۴۵۳/ تهران ۳۰ تیر ۱۳۵۴/ ص ۷.