نسلها و فکر نو
در بررسیهای جامعهشناسی قرن حاضر را “دنیای معاصر” مینامند و آن را به دههها تقسیم میکنند. در هر دهه میتوان رفتارهای ویژهای را در انسانها به نسبت دهه پسین تشخیص داد. هر دهه مُهر خویش را بر تاریخ میکوبد. اگر تاریخ چند سده پیش شاهد یک و یا چند حادثه در یک قرن بوده، این روند در تاریخ معاصر شتاب بیشتری به خود گرفته است. دهههای آخر با حوادث بیشتری شناخته میشوند.
سالهایی از هر دهه میتوانند نقش بزرگتری در تاریخ داشته باشند. میتوان این فرض را نیز پذیرفت که تقریباً در هر ده سال فکری جدید زاده شده و رفتارهایی تازه در هستی جامعه دیده میشود. سال ۱۳۵۷ از دهه پنجاه در ایران سال شور و انقلاب بود، در برابر اما دهه شصت موج سرکوب و کشتار، سال در خود فرورفتن بود؛ سالی که در سکوت و بغضی در گلو گذشت. سال ۱۹۶۸ از دهه شصت قرن بیستم میلادی در غرب، سال قیام جوانان بود بر اقتدار پدر، سال شکستن تابوها و ارزشها.
هر دههای نسل خود را میپروراند و یا برعکس؛ هر نسلی دههای متفاوت از دهه پیش خلق میکند. نسلهای بعدی دهههای گذشته را با توجه به ذوق خویش و علم روز تفسیر خواهند کرد.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
نسل پیش از ۷۰−۶۰ سالهها جنگ جهانی دوم را در تاریخ به یاد دارد؛ حضور نیروهای متفقین در ایران، احزاب سیاسی، آزادیهای فردی و اجتماعی و سرانجام کودتا. نسل پیش از انقلاب در دوران یأس رشد کرد، صدای بغض خویش را در خفقان و زندان فرو خورد، در انقلاب بهمن به خیابانها آمد و حکومت را برانداخت تا حکومتی دیگر شکل گیرد. نسل پس از آن اما در خفقان پس از انقلاب رشد کرد، در سال ۱۳۶۸ و بعدها، در حوادثی چون “کوی دانشگاه” و “جنبش سبز” به خیابان آمد تا به تقابل با رژیمی برخیزد که زندگی را از او دریغ داشته بود. در هر دو مورد جز تجربهای تلخ به نتیجهای نرسید.
در جوانی معیار زمان کوتاه به نظر میرسد؛ سال گذشته، دو سال پیش و… میانسالی را که پشت سر بگذاریم، دههها و حوادث برای ما معیار زمان میشوند؛ قبل از انقلاب، بعد از انقلاب، پیش از فوت مادر و… از میانسالی، به ویژه آنگاه که والدین بمیرند، انسان مرگ خویش را انتظار میکشد؛ به عنوان نفر بعدی.
والدین میکوشند رؤیاهای نسل خویش را به کودکان خود انتقال دهند؛ از نامگذاریها شروع میکنند، اسباببازیها، کتاب، فیلم. شکل سرگرمیها و انتخابها همه آن ابژههایی هستند که دنیای بزرگترها میخواهد به دنیای کوچکترها تحمیل کند. کودک آن زمانی که خود را درمییابد، با نخستین عصیان، آن نسل و آرزوهای او را طرد میکند و ابژههای خویش را جایگزین آنها میکند.
نسلی که خود را در آینه نسل پیشین بازیابد، نسل ایستاست؛ نسلِ تکرار گذشته، نسلی که گذشته را نمایندگی میکند. عاشق بیقرار و کور نسل پیشین است، دوست میدارد در فضای کهن تاریخی خویش روزگار به سر آورد. انسانهایی چنین از این نسل در جوامع سنتی فراواناند.
این نقش تاریخی هر نسل است که ابژههای نسل پیشین را دگرگون کند. نسلی که ویرانگر نباشد و ویرانگری نکند، در سلامت آن باید شک کرد.
ما در شمار نسلی هستیم که با دیدگانی مضطرب و در هراس به جهان مینگریم. حس اعتماد را تجربه در ما خشکانده است. به آینده و تکرار گذشته در آن مشکوکیم.
میراث نسلها
در جامعه دمکراتیک نسلها شانس میآورند و آسایش و رفاه را از نیاکان خویش به ارث میبرند. نسلهایی اما میراثخوار ملال و رنج و فقرند. نسل پس از جنگ محکوم به بازسازی خرابههاست در جامعهای بدون رفاه. رنج مضاعف را نسلی متحمل میشود که در جامعهای مستبد و بدوی رشد میکند. این نسل سرکوب میشود، زور میبیند و زورگویی میآموزد.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
شکوفایی هر نسلی در موقعیت نسل پیشین شکل میگیرد؛ یا شکوفاتر میشود یا به بحران گرفتار میآید. ابژههای هر نسل، پیش از مرگ آن نسل، به تاریخ سپرده خواهد شد. نسل پیشین آنچه را از آن برمیگزیند و به کار میگیرد که محتاج به آن است. ما شاهد غمگین مرگ آنها هستیم و در ماتم از دست دادن آنها تا پایان عمر سوگوار خواهیم بود.
میانسالی را که پشت سر بگذاریم، پس از آن شاهد رفتار نسلی خواهیم بود که میکوشد جهان را رام خویش گرداند و دنیایی پی ریزد که نگاه به آن ما را وحشتزده خواهد کرد. این هراس تا پایان عمر با ما خواهد بود. اگرچه شکل تفکر در کهنسالی کمتر مورد پژوهش قرار گرفته، اما در داستانهایی بازتاب آن را میبینیم.
اگر سالهای جوانی را سالهای تهور و بیباکی و ریسک بنامیم، سالهای کهنسالی باید سالهای ژرفاندیشی باشد، زیرا تجربه سالیان در اندیشیدن و رفتار به کار گرفته میشود. با این همه عمر که به نیمه برسد، محافظهکاری بر رفتار حاکم میشود و زمان از انسان پیشی میگیرد. فرد کهنسال در نهایت تسلیم زمان میشود و دست از مقاومت برمیدارد.
میانسالی میتواند بحرانزا باشد. میانسال شاهد ریزش ارزشهای نسل خویش است. او ناظر سقوط خویش و پیروزی و استیلای نسل جوان است. حیران و مضطرب پیوستن نسل خویش را به تاریخ مشاهده میکند. ترس از آینده او را وحشتزده میکند. هراس از جوانان که “نسل جوان” نام گرفتهاند، سراسر وجودش را پُر میکند. او در برابر این نسل مقاومت میکند، اما قادر نیست کاری از پیش ببرد و در نهایت تسلیم آنان میشود. درون میانسال سراسر آشوب است.
نسل جوان ناهمگن است. در هر دورهای میتوان در میان نسل جوان نسل بنیادستیزی را نیز بازیافت. بنیادستیزان در واقع شورشگرانی هستند که در نفی گذشته شتاب دارند، بیآنکه آیندهای پیش رو داشته باشند. بنیادستیزان با نگاهی سطحی به جهان، همه چیز را با هیچ برابر میخواهند.
حوادث هر دهه نشان از ذهنیت نسل آن دهه دارد؛ ذهنیتی که فرهنگ همان نسل را نمایندگی میکند. هر نسل در شرایطی مناسب قادر است در ساختار حکومت خلل ایجاد کند یا حتی موجب سقوط یک دولت و یا حکومت گردد. نسلها میتوانند در اعتراضهای خویش موجب اصلاحات اجتماعی شوند و در ذهنیت جامعه موجب تحول گردند.
هر نسلی زبان خویش را دارد و در واقع آن را ابداع میکند. واژههایی به کار میگیرد و وارد فرهنگ زبان میکند که شاید در تاریخ زبان آن کشور ماندگار گردند و یا شاید هم پس از چند دهه به تاریخ سپرده شوند.
نوع پوشش، آرایش، رفتار و نگاه هر نسل به جهان و پدیدهها به نسبت نسل پیشین فرق میکند. نامها نیز در نسلها متغیرند. از نامهای فرزندان میتوان نسل والدین آنان را شناخت و پی برد که به چه دههای تعلق دارند و چه گرایش ذهنیای داشتهاند. در جامعه مغشوش و نامتعادل نامها نیز متغیرند.
این نیز گفتنیست که نسل جوان در عصیان خویش، آنگاه که دوران شورش پایان یافت و به حالت عادی بازگشت، به پارهای از ارزشهای نسل پیشین وفادار میماند.
نسل جدید ویژگیهایی دارد که در نسلهای پیشین نبوده است. این نسل از همان زمان تولد زندگی دیجیتالی دارد. همآنان بیش از نسلهای پیشین از امکانات شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. این نسل حتی در عرصه مبارزه نیز دگرسان گام برمیدارد. بیآنکه وارد سازمان و حزبی شود، به شیوه خویش در سیاست دخالت میکند. هم اینان توجه جهان را به پدیدههایی چون محیط زیست و زندگی دیجیتالی نیز جلب کردهاند.
در شرایط سانسور و خفقان، بخش وسیعی از نسلهای گذشته نیز چشم به نسلی میدوزند که تابوشکن است و راه رهایی در سر دارد.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.