اگرچه خامنهای در سخنانش به مناسبت آغاز سال نو بر اتحاد ملت تاکید کرد و نسبت به کسانی که بر جدایی و تفرقه تاکید میکنند، هشدار داد اما ژرفکاوی سخنانش نشان میدهد که وی تفسیری تقلیلگرا از ملت دارد . از دید رهبر فعلی جمهوریاسلامی ملت و مردم فقط شامل مدافعان و نیروهای منفعل جامعه میشوند که با بسیج، سازماندهی و حامیپروری فسادبنیاد برای حفظ و تداوم بقای نظام کافی هستند. مابقی نیز با ارعاب، سانسور و سرکوب باید مهار شوند. عدم دعوت خامنهای از مخالفان برای شرکت در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس و ششمین دوره خبرگان نیز قابل توجه بود. استدلالها و سخنان وی در خصوص بیحاصل بودن رای ندادن نیز مربوط به پایگاه اجتماعی حامی نظام بود که در این دوره هم ریزش در سطحی قابل اعتنا را نشان داد و هم به صورت حداکثری در پای صندوقهای رای حاضر نشد.
تکمیل یکهسالاری سیاسی
پذیرش سه انتخابات پیاپی در جمهوریاسلامی با نرخ مشارکت رسمی زیر پنجاه درصد روشن میسازد که دیگر پرونده انتخابات معنادار در جمهوری اسلامی عملا بسته شده است. جمهوری اسلامی بعد از تثبیت شاکله کنونی در سال ۶۰ انتخابات آزاد و منصفانه را کنار گذاشته و نقض آن را نهادینه کرد اما در سطح جناحهای داخل نظام فضای رقابتی وجود داشت که بعد از دهه هفتاد به دلیل گسترش اختلاف نظر در داخل نظام و بروز گرایشهای اصلاحطلب و تجدیدنظرطلبی (اعتدال)، بستری برای کنشگری انتقادی و سیاستورزی اعتراضی نیز شد. اما از دهه نود به بعد با یکپارچه شدن حاکمیت و آنچه در ادبیات خامنهای «دولت اسلامی» نامیده میشود، آستانه تحملپذیری رقابت تقریبا به صفر رسید.
البته این روند، مسیر مطلوب خامنهای برای تکمیل یکهسالاری سیاسی و تثبیت نظام گفتمانی و منظومه عقیدتی موردنظرش بر نهادهای حاکمیتی است. او این روند را در مراحل پنجگانه “انقلاب اسلامی”، “نظام اسلامی”، “دولت اسلامی”، “جامعه اسلامی” و “تمدن اسلامی” مدل سازی کرد که به زعم او نظام به مقصد تکمیل دولت اسلامی رسیده است.
در این چارچوب، هسته سخت قدرت در شرایط فقدان مشروعیت، برگزاری انتخابات در شکل رقابتی در محدوده نیروهای داخل نظام را تهدید سیاسی ارزیابی میکند. در این نگرش تهدیدمحور تصور میشود فقدان انسجام بالا در درون هیات حاکمه برای تحرک نیروهای معترض فرصت ایجاد میکند که در شرایطی میتواند منجر به بیثباتی شود. ازاینرو، بسته شدن فضای سیاسی و به حاشیه راندن بیشتر نیروهای ناهمسو و تنگتر کردن مجاری مشارکت و نقشآفرینی سیاسی، شرط لازم برای ممانعت از براندازی و تغییرات ساختاری سیاسی پنداشته میشود.
علاوه بر این به نظر میرسد که تجربه دوران رونق انتخاباتی نیز مشوق نهاد ولایتفقیه برای صرفنظر از ظرفیت انتخابات بوده است. استفاده از انتخابات و کشاندن بخشی از نیروهای معترض به رای دادن به جناحهای معتدل نظام در گذشته باعث تعدیل مواضع آنها نشد. در سال ۹۶، ۷۳ درصد واجدان شرایط رای دادند اما هفت ماه بعد یک موج سراسری اعتراضی ساختارشکن و انقلابی در کشور شکل گرفت. انتخاباتها با مشارکت بالا ضمن آنکه جریان اصلی حکومت را تضعیف کرده و مشوق تجدیدنظرطلبی در درون نظام میشد، ویژگی ثباتساز و اطمینانبخش نیز برای بخش مسلط قدرت نداشت. در واقع مشارکت بالای پنجاه درصد برای چهره کلاسیک نظام مشروعیت آفرین نبود و تضمینی نیز برای تداوم سیطره آن بر قدرت ایجاد نمیکرد. امتداد منطقی مشارکت انتخاباتی بالا و پذیرش پیامدهای آن منجر به تغییر چهره و رفتار جمهوریاسلامی میشد امری که خامنهای با «استحاله» قلمداد کردنش در محدوده امرغیرقابل قرار داد.
حال به نظر میرسد نظام بعد از تشکیل «دولت اسلامی» مورد نظر در پی ایجاد «جامعه اسلامی» است. روی گردانی اکثریت مطلق جامعه از نظام گفتمانی و سیاسی جمهوریاسلامی و کوچک شدن پایگاه اجتماعی حامی آن، این مسیر از طریق اقناع، گفتگو، ترغیب و مشارکت رضایتمندانه ممکن نیست. ازاینرو با درک این واقعیت مشابه دولت سازی «اسلامی» از عنصر حذف، خالص سازی و ارعاب استفاده میشود. در گام نخست عملا مردم به انقلابی-غیرانقلابی، حزباللهی- بیباور، مطیع-متمرد در برابر خامنهای، متعبد-بیایمان، دلسوز مهین- عامل دشمن تقسیم شدهاند. نظام فقط برای خودیهای «حزباللهی» است و در سطح جامعه نیز فقط مواضع آنها اهمیت دارد. از اکثریت جامعه که باوری به ارزشها و دیدگاههای نهاد ولایتفقیه ندارند، مردمزدایی میشود. از دید حامیان خامنهای آنها خارج از مردم ایران پنداشته میشوند.
نزدیک به قله یا سقوط به دره؟
بنابراین از این مقطع به بعد اساسا نرخ مشارکت انتخاباتی و میزان حمایت اجتماعی از عملکرد نظام فاقد اهمیت میشود چون به زعم آنها کیفیت مهم است و ناباوران به منظومه عقیدتی نظام فاقد صلاحیت برای اظهار نظر و سنجش تلقی میشوند! بدینترتیب هسته سخت قدرت به دنبال مهندسی برای تغییر تعبیر شکاف ملت-حکومت به جدایی ملت و رویارویی کیفیتهای متضاد برای توصیف عرصه عمومی است. رد صلاحیتها از انتخابشوندگان به انتخابکنندگان نیز گسترش پیدا کردهاست.
این روند فقط جدایی ملت از منظر اهمیت و یا فقدان اهمیت نظرات و کنشهای آنها نیست بلکه در سطح ادراکی وشناختی نیز بر دو جهان متفاوت و موازی استوار است که حتی در تشخیص امور و ادراک حسی نیز اشتراکی نداشته و منطق یکسانی در سنجش موارد عینی ندارند. حامیان خامنهای و کارگزاران حاکمیت یکپارچه وضعیت کشور را در نزدیکی قله ارزیابی میکنند اما در ذهنیت جامعه معترض شرایط، فلاکتبار بوده و شبیه سقوط در انتهای دره است.
نگاه نظام در تفکیک عملی جامعه و انسانیتزدایی و مردمزدایی از اکثریت با هدف استمرار حاکمیت مطلقه اقلیت، هم سیر تکاملی حکمرانی خامنهای را بازتاب میدهد و هم در تناسب با تحولات طی شده در جامعه است. وضعیت انقلابی بوجود آمده در جامعه تقویت کننده گسست و انفکاک سیاسی است. پیشرفت فناورهای اطلاعاتی و سایبری نیز کمک کرده است تا نسلهای جدیدی در فضایی کاملا متفاوت با گفتمان حکومت رشد کرده و زندگی بکنند.
بدینترتیب، الان در ایران دو جامعه وجود دارد و هر کدام بیاعتنا به دیگری مسیر خودش را میرود. این وضعیت اگر در لایههای فوقانی دو طرف باشد مشابه گذارها و تغییرات انقلابی است اما اگر به سطوح پایین اجتماعی و مردمانی که در جای جای ایران زندگی میکنند تعمیمی پایدار پیدا کند، آنگاه در همبستگی ملت و استمرار شاکله ملت ایجاد اخلال میکند که پرداختن به آن از حوصله این یادداشت خارج است.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.