رمز و راز تابلوی «پاسخ کازاک‌های زاپروژیا» و خنده‌ی مستانه‌ی شهسواران اوکراین

هرمز دیّار

در مارس ۲۰۲۲ و در بحبوحه‌ی تهاجم روسیه به شرق اوکراین، زمانی که خارکیف، از هوا و زمین، زیر آتش شدید قرار داشت، کارکنان «موزه‌ی هنر خارکیف» سراسیمه تابلویی تاریخی را به محلی امن منتقل کردند. این تابلوی گرانبها «پاسخ کازاک‌های زاپروژیا»[1] اثر ایلیا رِپین[2] (۱۹۳۰-۱۸۴۴) نقاش پرآوازه‌ی روس بود. تابلویی رنگ روغن که صحنه‌ای از سال ۱۶۷۶ را نشان می‌دهد که کازاک‌های زاپروژیا دور میزی در میان جزیره‌ی خورتیتسیا (از مقاصد امروزیِ گردشگری در اوکراین) سرگرم نگارش پاسخی وهن‌آمیز و سراسر ناسزا، به نامه‌ی سلطان عثمانی، محمد چهارم (۱۶۹۳-۱۶۴۲) هستند. پیشتر سلطان محمد از آنان خواسته بود که خود و قلمرویشان را تسلیم حکومت عثمانی کنند. مطابق این روایت، با آنکه کازاک‌های زاپروژیا به‌تازگی قوای عثمانی را در نبرد شکست داده بودند، محمد چهارم از آن‌ها خواسته بود که تسلیم شوند. این بود که آنان قلم برداشته و جوابی سراسر اهانت‌بار به سلطان پرنخوت عثمانی نوشتند، و در قالبی هجوآمیز بر استقلال و آزادگیِ خود تأکید ورزیدند. اما کازاک‌ها[3](Cossacks) کیستند؟

کازاک به‌معنای «ماجراجو» یا «آزادمرد» است. مردمانی که از دیرباز در منطقه‌ای از قفقاز، جنوب غربی روسیه و بخش‌هایی از اوکراین می‌زیستند، در میان سه امپراتوری عثمانی، روسیه و لهستان. آغاز پیدایش آنان به‌درستی معلوم نیست؛ اما بنابر شرح خیال‌‌انگیز و ادبیِ نیکولای گوگول، کازاک‌ها در سده‌ی پانزدهم میلادی در ناحیه‌ای در جنوب روسیه‌ برآمدند که شهزادگان روس سراسر آنجا را به‌حال خود رها کرده بودند. قلمرویی که پس از تاخت‌وتاز مغولان به‌ویرانه و خاکروبه‌ بدل شده بود. در آنجا، «آدم‌های بی‌خانمان … در میانه‌ی آتش‌افروزی‌ها، همسایه‌های تهدید‌کننده و وحشت دایم … منزل گزیدند، و جرئت رویارویی با این مخاطرات را یافتند، و به‌خود آموختند که در دنیا چیزی به نام ترس ندانند … و آنگاه که روح کهن و صلح‌جوی اسلاو با شعله‌های جنگاورانه به‌آتش کشیده شد … قلمروی کازاک‌ سر بر آورد …»[4] 

در انتهای سده‌ی پانزدهم، کازاک‌ به دهقانانی اطلاق می‌شد که از نظام سرف‌داریِ لهستان، لیتوانی و مسکو گریخته و به‌جلگه‌های دو نهر دِنیپر و دُن روی آوردند. در همین جا بود که آنان جوامع نظامیِ «آزاد و خودگردان» را پی نهادند. در سده‌ی شانزدهم آن‌ها شامل شش گروه عمده بودند که در حوالی رود دُن، ناحیه‌ی قفقاز، رود اورال، نهر ولگا، رود دنیپر، و زاپروژیا منزل گزیدند.

از میان این شش گروه، احتمالاً دو گروه ساکن در جلگه‌ی دُن و ناحیه‌ی زاپروژیا، بیش از دیگر کازاک‌ها، در حوادث آینده‌ی اروپای شرقی نقش‌ آفریدند. اخلافِ کازاک‌های دُن در اوایل سده‌ی بیست بخش عمده‌ی ارتش سفید روسیه را شکل دادند و علیه بلشویک‌ها جنگیدند، تاریخی حماسی که در داستان سترگ دُن آرام انعکاس یافت. گروه دیگر، یعنی کازاک‌های زاپروژیا موضوع این مقاله‌اند.

کازاک‌های زاپروژیا در ابتدا شکلی از دموکراسیِ سلحشورانه (warrior democracy) را به‌کار می‌بردند. بدین معنا که هتمان‌ها، یا رهبران کازاک‌ها، در انجمنی از کازاک‌ها انتخاب می‌شدند و تصمیمات آنان در شورای کازاک‌ها[5] که افراد معمولی و دون‌پایه نیز در آن حضور داشتند، به‌‌تصویب می‌رسید.[6]

از نظر سیاست خارجی، در مراحل اولیه، کازاک‌ها بی‌آنکه تحت استیلای امپراتوری‌های پیرامون قرار بگیرند در میان آنان جولان می‌دادند. بعدها روسیه و لهستان، که خواهان استیلا بر سبزدشت‌های منطقه بودند، بر سر اجیرکردنِ کازاک‌ها به رقابت پرداختند. در اوایل سده‌ی شانزدهم، شاهان لهستان، برای حفاظت از مرزهای خود، کازاک‌های زاپروژیا را به‌خدمت در آوردند و شروع به‌سازمان‌دهیِ آنان کردند.[7] در نتیجه، طی همین سده و اوایل سده‌ی هفدهم این گروه از کازاک‌ها، در ازای برخی تعهدات نظامی، خودمختاری سیاسی‌شان را به‌دست آوردند و دولتی نیمه‌مستقل به‌رهبری بوهدان خِمِلنیتسکی[8] (۱۶۵۷-۱۵۹۵) را تأسیس کردند. در سال‌های  ۱۶۴۸ و ۱۶۴۹ خِمِلنیتسکی شورشی را علیه سرزمین متحدالمنافع لهستان-لیتوانی به‌راه‌انداخت که به پیدایشِ قلمروی کازاک-اوکراین انجامید.

در همین سال‌ها، لهستان که دیگر خودمختاری کازاک‌های اوکراین را تاب نمی‌آورد به آن‌ها حمله‌ور شد. در نتیجه، و «تحت شرایطی ناگزیر» کازاک‌های زاپروژیا در سال ۱۶۵۴ معاهده‌ای را با روسیه امضا کردند که به‌موجب آن «خودمختاریِ» ایشان محترم شمرده می‌شد. طبق این معاهده، مذاکرات کازاک‌ها با لهستانی‌ها یا ترک‌ها (دو گروه حساس برای روس‌ها) باید به تأیید تزار می‌رسید. اما در شرایط دیگر، دست هتمان‌ها، برای مذاکرات سیاسی باز بود. بنابراین کازاک‌ها در ازای برخی تعهدات، خودمختاری‌شان را تمدید کردند. با این حال، به‌مرور زمان، روسیه به‌شکل فزاینده‌ای بر کازاک‌ها استیلا یافت.

در ژوئیه‌ی ۲۰۲۱، درست چند ماه پیش از تهاجم نظامی روسیه به اوکراین، پوتین در نوشته‌ای با عنوان «در باب وحدت تاریخی روس‌ها و اوکراینی‌ها» مدعی شد که این روس‌ها بودند که کازاک‌ها را آزاد کردند. او نوشت که قشون زاپروژیا در تقاضای خود از پادشاه متحدالمنافع لهستان-لیتوانی خواستند که «حقوق جمعیت ارتدوکس روسیه مراعات شود، حکمرانان محلیِ کی‌یف، روس و یونانی‌مذهب تلقی شوند، و اذیت و آزار کلیساهای خدا متوقف شود.» اما آن‌ها به تقاضاهای کازاک‌ها گوش ندادند. پس از آن بوهدان خملنیتسکی درخواست‌هایی را به مسکو ارائه داد که مورد توجه قرار گرفت. او از تزار الکسی میخایلوویچ قدردانی کرد که «کل قشون زاپروژیا و جهان ارتدوکس روسیه را زیر دست بلند و توانای تزار» گرفته است. پوتین افزود: «این بدان معناست که کازاک‌ها طی درخواست‌های خود به پادشاه لهستان و تزار روسیه، خود را مردمانی ارتدوکس و روس معرفی می‌کردند.»

با این حال، چنان‌که دیدیم «انتخاب» کازاک‌های زاپروژیا از سر ناچاری بود؛ انتخابی میان بد و بدتر، نه انتخابی میان خوب و بد. گفتنی است که پوتین در مصاحبه‌ی اخیر خود با تاکر کارلسن دیگر ذکری از کازاک‌ها به میان نیاورد. شاید ادعای پیشین او سبب شده بود که اوکراینی‌ها نسبت به ریشه‌های تاریخیِ ملت خود بیدارتر شوند. در واقع، کازاک‌های زاپروژیا، یکی از مؤلفههای اصلی در هویت ملیِ اوکراین به‌شمار می‌آیند. آنها در فاصله‌ی سال‌های ۱۶۴۸ تا ۱۷۶۴ بر قلمرویی خودمختار[9] فرمان راندند که شاید بتوان آن را نیای اوکراینِ امروزین دانست. قلمرویی که بی‌تردید پوتین مایل بود که آن را به‌نفع روسیه مصادره کند. به‌باور متیو لنو،[10] استادیار تاریخ در دانشگاه راچستر در آمریکا، تابلوی «پاسخ کازاک‌های زاپروژیا»، انتخابِ دلخواه و اوکراینی‌مآب سلحشوران آزاد و سرکش کازاک را به‌تصویر می‌کشد: آنان حاضر نبودند که از استقلالِ خود دست بکشند.

گوگول با آنکه از زبان یکی از کازاک‌های زاپروژیا از «سرزمین مقدس روسیه» یاد می‌کند، در جای دیگری از داستان تاراس بولبا «اوکراین» را میهن قهرمانِ داستان می‌داند. گوگول در زمانی این عبارات را می‌نوشت که هویت ملی اوکراین در حال شکل‌گرفتن بود.

این تابلوی رنگ روغن، صحنه‌ای از  سال ۱۶۷۶ را نشان می‌دهد که در آن، کازاک‌های زاپروژیا، که در سرزمین‌های پایین‌دست رودخانه‌ی دنیپر (در جنوب اوکراین امروزین) می‌زیستند، سرگرم نگارش پاسخی وهن‌آمیز و سراسر ناسزا به سلطان عثمانی‌اند. در این تصویر، چندملیتی بودنِ کازاک‌ها به‌وضوح دیده می‌شود. ایلیا رِپین در سال ۱۸۸۰ کار تابلو را آغاز کرد و در سال ۱۸۹۱ پس از یازده سال آن را به پایان برد. او دست‌کم دو بار به دیدار نوادگان کازاک‌های زاپروژیا رفت تا جزئیات چهره‌ی آنان را با دقتِ تمام به‌روی بوم آورد.

یکی دیگر از منابع الهام‌بخش رپین در آفرینش این تابلو، داستان تاراس بولبا (۱۸۳۵) اثر نیکولای گوگول است که در آن، کازاک‌های زاپروژیا را با ریزبینیِ محسوسی وصف می‌کند. گوگول که در اوکراین به‌دنیا آمده بود، عاشق آداب و رسوم، باورها، خرافه‌ها و قصه‌های فولکلور اوکراین بود. او در آوریل ۱۸۲۹ بلافاصله پس از نقل‌ مکان به سن پترزبورگ، پایتخت ادبی روسیه، در نامه‌ای از مادرش خواست که هرچه درباره‌ی خصلت‌های مردم اوکراین می‌داند برایش بنویسد. او در نامه‌اش نوشت «در اینجا ]سن پترزبورگ[ همه مشتاق‌اند که در مورد ادبیات و هر چه به اوکراین مربوط است، بدانند.»[11] پیداست که حتی در اوایل سده‌ی نوزدهم، اوکراینی‌ها تا حد زیادی برای مردمان روسیه ناآشنا بودند. گوگول ابتدا در کتاب شب‌نشینی‌ها (۱۸۳۱) کازاک‌های سرزنده، آوازه‌خوان، رقصنده و ساده‌دل‌ را به‌وصف کشید. سپس در تاراس بولبا (۱۸۳۵) در قالبی رومانتیک و تاریخی به‌توصیف آنان پرداخت. کتاب اخیر، حکایت کازاک‌های اوکراین در نیمه‌ی نخست سده‌ی هفدهم است. داستان مردی به‌نام تاراس بولبا که به‌همراه دو پسرش و قشونی از کازاک‌ها، از زاپروژیا به غرب اوکراین می‌روند تا با لهستانی‌ها مبارزه کنند. افرادی که در تابلو، دور میز، دیده می‌شوند از شخصیت‌های همین داستان الگوبرداری شده‌اند. مرد تنومندی که با خرقه‌ی سرخ و کلاه پوستینِ سفید در سمت راست ایستاده، و قهقهه سر می‌دهد، تاراس بولبا است. رِپین برای طراحی چهره‌ی تاراس بولبا از قیافه‌ی الکساندر ایوانوویچ روبتس،[12] استاد دانشگاه سن پترزبورگ، الهام گرفته بود. اصولاً بسیاری از دوستان و همکاران رپین در دانشگاه سن ‌پترزبورگ در این تابلوی تاریخی، جاودانه شده‌اند. مثلاً واسیل تارنوفسکی[13] فعال مدنی و فرهنگی، و گردآورنده‌ی آثار باستانی اوکراین، در شمایل قاضی‌ای دیده می‌شود که پشت میز نشسته و کلاه خز سیاه و بلندی بر سر دارد. یا مرد نویسنده، که قلم پر در دست دارد، از چهره‌ی دمیترو یاورنیتسکی، تاریخ‌نگار، باستان‌شناس و نویسنده‌ی اثری سترگ در تاریخ کازاک‌های زاپروژیا، الگوبرداری شده است. تابلو اما جزئیات و رمز و رازهای دیگری نیز در خود دارد. از جمله، باندورایی که روی زانوان مرد نیمه‌برهنه‌‌ دیده می‌شود، نشانه‌ی علاقه‌ی وافر کازاک‌های اوکراین به موسیقی است. شمشیرهای آخته و تفنگ‌های آویخته از شانه، روحیه‌ی سلحشوریِ آنان را نشان می‌دهد. سربند سفید و خونینِ مردی که در میانه‌ی تصویر ایستاده و دود غلیظِ چُپق را از دهان بیرون می‌دهد، از حس قویِ خطرپذیریِ آنان حکایت می‌کند. به‌قول گوگول، کازاک‌ها به کودکانی می‌مانند که «برای هر کاری آماده‌اند.» تمایلات عیسویِ آنان از صلیب‌های آویخته بر سینه‌ی عریان دو نفر از مردان، معلوم است. گوگول نوشته بود که «آدمهای بسیار سالخورده‌ در قرارگاه یافت نمی‌شد؛ چون هیچ‌یک از اهالی زاپروژیا به‌مرگ طبیعی نمی‌مردند.»[14] بی‌تردید پیرمرد چروکیده‌پوستی که چُپُق در دهان دارد، استثنایی بر این قاعده است و پیداست که رپین او را به جرگه‌ی کازاک‌‌ها افزوده است.

گوگول با آنکه از زبان یکی از کازاک‌های زاپروژیا از «سرزمین مقدس روسیه»[15] یاد می‌کند، در جای دیگری از داستان تاراس بولبا «اوکراین» را میهن قهرمانِ داستان می‌داند.[16] گوگول در زمانی این عبارات را می‌نوشت که هویت ملی اوکراین در حال شکل‌گرفتن بود.

اما در خصوص تابلوی مورد بحث ما باید گفت که هرچند گوگول در تاراس بولبا اشاره‌ای گذرا به نامه‌ی سلطان عثمانی می‌کند،[17] اما در افسانه‌های عامه، این ماجرا آب‌وتاب بیشتری می‌یابد و سرانجام داستانی مفصل از جوابیه‌ی کازاک‌های زاپروژیا به سلطان عثمانی فراهم می‌آید. رپین که با ساوا مامونتوف،[18]صنعت‌گر و هنردوستِ پرآوازه‌ی روس، و محفل هنری‌اش در نزدیکیِ مسکو مراوده داشت، روایتی از این داستان را از آنان شنید و در خانه‌ی مامونتوف طرح‌های اولیه‌ی تابلو را به‌روی کاغذ آورد. رپین در سال ۱۸۸۹ در همان حال که بر روی نسخه‌ی اولیه کار می‌کرد نسخه‌ی دوم را نیز آغاز کرد. نسخه‌ی دوم اما ناتمام ماند. او کوشید تا در نسخه‌ی دوم، از نظر تاریخی شکل اصیل‌تری از کازاک‌ها به روی بوم بیاورد. در سال ۱۹۳۲ این نسخه به «موزه‌ی هنر خارکیف» منتقل شد. این بوم اندکی کوچک‌تر از تابلوی اصلی است.

هرچند قلمرو زاپروژیا در اوکراین قرار دارد، اما رپین بر هویت روسی کازاک‌های زاپروژیا تأکید می‌کرد. رپین نیز، مثل گوگول، در اوکراین به دنیا آمد، در آنجا بالید و به‌خوبی به زبان اوکراینی حرف می‌زد، اما خود را روس می‌دانست.[19]او به مفهوم اوکراینِ مستقل ارج نمی‌نهاد و هرگز زیر بارِ آن نرفت که تصویری از اتحاد کازاک‌های اوکراین با سوئدی‌ها را در جنگ علیه روسیه به‌تصویر کشد. با این همه، رپین نمی‌توانست این واقعیت را نادیده انگارد که بلافاصله پس از آغاز استیلای روسیه بر اوکراین، کازاک‌های زاپروژیا بارها در قیام‌های مردمی و جنگ‌های دهقانی، علیه مقامات روسیه جنگیدند. رپین از این نکته نیز آگاه بود که در سال ۱۷۰۹، پس از آنکه روس‌ها قلعه‌های کازاک‌های قفقاز را در هم کوبیدند، کازاک‌ها ترجیح ‌دادند که به‌جای روسیه، به‌دشمنان سنتی و دیرینِ خود یعنی تاتارهای کریمه پناه برند.

همین نکته، یعنی ترجیح دشمن دیرین بر روس‌ها، در رمان تاریخیِ کازاک‌ها (۱۸۶۳) اثر لئو تولستوی نیز خودنمایی می‌کند. آنجا که تولستوی، بر پایه‌ی مشاهدات خود در قفقاز، نوشت «کازاک از یک چابک‌سوار کوه‌نشین، که شاید برادرش را کشته باشد، کمتر نفرت دارد تا سربازی که در آن نزدیکی برای دفاع از دهکده‌ی او خیمه زده‌ است … او به دشمنِ کوه‌نشینِ خود احترام می‌گذارد ولی سربازی را که از دید او بیگانه و ستمگر است حقیر می‌شمارد. در واقع، از نظر  کازاک، دهقان روس، موجودی بیگانه، نیمه‌وحشی و حقیر است.»[20]

در سال ۱۸۸۰ لئو تولستوی، که به‌عنوان مدل نقاشی در آتلیه‌ی رپین حاضر شده بود، با او بر سر کازاک‌های زاپروژیا نیز به‌بحث پرداخت و اعلام کرد که نظر رپین در مورد کازاک‌ها را قبول ندارد. تولستوی معتقد بود که کازاک‌ها «ذاتاً» آبشان با روس‌ها در یک جو نمی‌رود.

در کنار همه‌ی این‌ها، این نکته قابل تأمل است که رپین با آنکه بر روس‌بودن کازاک‌ها اصرار می‌ورزید، معتقد بود که در دنیا هیچ گروهی به‌اندازه‌ی کازاک‌های زاپروژیا آرمان‌های جمهوری‌خواهانه‌ی آزادی، برابری و برادری را از صمیم دل احساس نمی‌کردند. آرمان‌هایی که بی‌شک با انقیاد در برابر امپراتوریِ مستبد تزار جور در نمی‌آمد.

علاوه بر این، نه رپین و نه گوگول، هیچ‌یک تردید نداشتند که کازاک‌های زاپروژیا نجات‌بخش تمدن غرب بوده‌اند. آن‌ها با مقاومت در برابر امپراتوری عثمانی، دروازه‌ی شرقیِ اروپا را بسته نگاه داشتند. گوگول نوشت: «آن‌هایی که از تاریخ باخبرند به‌خوبی می‌دانند که مبارزه‌ی دائم و زندگیِ پُرتکاپوی کازاک‌ها، اروپا را بارها از خطر سقوط نجات داده است.»[21] به‌گفته‌ی رپین، آن‌ها «از اروپا در برابر غارت‌گرانِ مشرق‌زمین دفاع کردند. و از اعماق جان بر نخوت شرقی خندیدند.»

ظاهراً بار دیگر تاریخ تکرار می‌شود و اوکراین با مقاومت در برابر زیاده‌خواهی امپراتوری پوتین، از تمدن غرب محافظت می‌کند. نیکلای گوگول، اوکراینی‌های سده‌ی هفدهم را آدم‌هایی شادخوار و می‌گسار توصیف می‌کرد که با شنیدن ستم‌هایی که لهستانی‌ها بر برادرانشان روا می‌دارند، یکباره مستی از سرشان می‌پرد، و چون پای نبرد به‌میان می‌آید، با انضباطی خیره‌کننده به‌صف می‌شوند.[22] هر کسی که از تاریخ کازاک‌ها باخبر باشد، و هر کسی که داستان‌های گوگول را به‌خوبی خوانده باشد، از دیدن این صحنه به‌شگفت نمی‌آید: اوکراینی‌هایی که در نگاه اول، آدم‌هایی آرام و حقیر به‌نظر می‌آیند، ناگهان به شهسوارانی دلاور بدل می‌شوند.

از قرار معلوم، پوتین کتاب‌های گوگول و تاریخ کازاک‌ها را به‌خوبی نخوانده بود.


[1] Reply of the Zaporozhian Cossacks

[2] Ilya Repin

[3] در عالم ادبیات، ایرانیان و فارسی‌زبان‌ها، کازاک‌ها را بیشتر با داستان بلند دُن آرام می‌شناسند. مردمانِ جنگاورِ جلگه‌ی رود دُن، در اوکراین کنونی، که نباید آنان را با «قزاق‌ها»ی آسیای میانه اشتباه گرفت؛ گو آنکه در هر سه ترجمه‌ی فارسیِ دُن آرام، و رمان‌های دیگری که مربوط به کازاک‌هاست، آن‌ها «قزاق» نامیده شده‌اند. برای مطلبی سودمند دراین باره، بنگرید به مقاله‌ی «شولوخوف و خطای مترجمان ایرانی» از مهرداد فرهمند. و برای ملاحظه‌ی پاسخ آبتین گلکار به همان مقاله، بنگرید به: آبتین گلکار (۱۳۹۸) مقاله‌ی «برخی از ویژگی‌های سبکی دُن آرام» در فصل‌نامه‌ی مترجم، پاییز ۹۸، شماره‌ی ۶۹، صص ۳۳ و ۳۴.

[4] Nicolai V.Gogol (1907) Taras Bulba. Translated by B.C.Baskerville. London: Scott, chap.1.

[5] نیکلای گوگول در کتاب خود تاراس بولبا به این شوراها اشاره کرده است. بنگرید به: نیکلای گوگول (۱۳۵۶) تاراس بولبا. ترجمه‌ی قازار سیمونیان، انتشارات گوتنبرگ، ص ۶۱.

[6] نظام تصمیم‌گیری مغول‌ها، پس از چنگیزخان، نیز بر پایه‌ی دموکراسی سلحشورانه اداره می‌شد. بنگرید به:

Yuri Pines (2012) The Everlasting Empire: The political Culture of Ancient China and its Imperial Legacy. Princeton University Press, p.70.

از این رو، احتمال دارد که کازاک‌های اولیه ــ که به دنبال تاخت‌وتاز مغول‌ها در جنوب روسیه شکل گرفتند ــ متأثر از مغول‌ها این نظام شورایی را به‌راه انداخته باشند. به هر رو، از داستان‌های گوگول چنین برمی‌آید که رهبر کازاک‌ها از طریق رأی اکثریت انتخاب می‌شد؛ منتها نه به‌واسطه‌ی رأی مکتوب، بلکه از طریق شمارش کلیِ تعداد کسانی که نام فرد موردنظرشان را در میان جمعیت حاضر در میدان شهر فریاد می‌زدند. بنگرید به: تاراس بولبا، ص ۵۱.

[7] بنابر توضیح نیکولای گوگول، این واحدهای نظامیِ اجیرشده، قشونی موقت بودند، نه ارتشی منظم. آنان تنها در هنگام وقوع جنگ یا نهضتی همگانی، ظرف هشت روز، خود را به قرارگاه سپاهیان معرفی می‌کردند و در ازای خدمت سربازی، نفری یک سکه‌ی طلا از پادشاه لهستان می‌گرفتند. (بنگرید به: تاراس بولبا، ص ۱۴.)

[8] Bohdan Khmelnytsky

[9] نیکولای گوگول، این منطقه‌ی خودمختار را «قلمروی هتمان‌‌ها» (Hetman’s dominions) می‌نامد. بنگرید به: تاراس بولبا، ص 61؛ و نیز:

Nikolai V.Gogol (1915) Taras Bulba. Translated by Isabel F.Hapgood. New York: Alfred A. Knopf, p.103.

«هِتمان‌» را در ترجمه‌های فارسی، «آتامان» نیز ضبط کرده‌اند. برای نمونه بنگرید به: میخائیل شولوخوف (۱۳۸۸) دُن آرام. ترجمه‌ی احمد شاملو. انتشارات مازیار، دفتر اول، جلد اول و دوم، ص ۲۴. در همین مأخذ، در توضیح «هتمان» آمده است: «کلمه‌ای اسلاو: رئیسِ منتخب قزاق‌نشین‌ها در دوره‌ی استقلالشان.»

[10] Matthew E. Lenoe

[11] نیکولای واسیلیویچ گوگول (1390) شب‌نشینی‌های دهکده‌ی نزدیک دیکانکا. ترجمه‌ی ضیاء فروشانی. انتشارات خوارزمی، ص ۷.

[12] Alexander Ivanovich Rubets

[13] Vasyl Tarnovsky

[14] تاراس بولبا، ص ۵۳. (با اندکی ویرایش.)

[15] Taras Bulba, chap.9.

[16] آنجا که آندره، پسر تاراس بولبا، در پاسخ به معشوقه‌اش (دختر حاکم لهستانی) که گفته بود «نمی‌توانی مرا دوست بداری … چون پدرت، رفقایت و میهن‌ات در انتظار تو هستند؛ اما ما دشمنان توئیم.» راه خیانت در پیش می‌گیرد و می‌گوید: «برای من پدر، رفقا و میهن چه ارزشی دارد؟ حالا که این طور است، من کس و کاری ندارم، چه کسی گفته است که میهنِ من اوکراین است؟» بنگرید به: همان‌جا، ص ۱۰۳.             

[17] تاراس بولبا، ص ۱۳.

[18] Savva Mamontov

[19] Elizabeth Valkenier (1990) Ilya Repin and the World of Russian Art. Columbia University Press; First Edition, p.10.

[20] Leo Tolstoy (1916) The Cossacks and Other Tales of The Caucasus. Translated by Louise & Aylmer Maude. Oxford University Press, Chap.4, p.23.

[21] تاراس بولبا، ص ۱۴. (با اندکی ویرایش.)

[22] همان‌جا، صص ۵۶ و ۶۷.