نام «چوچارا» نخستین بار در مراسم اهدای جوایز اسکار سال ۱۹۶۰ شنیده شد. عنوان دیگر این فیلمِ ویتوریو دسیکا «دو زن» بود که بازیگر نقش اولِ زن آن، سوفیا لورن، جایزهی اسکار را به خود اختصاص داد. نامِ پنهانشده اما همچنان پرسشبرانگیز بود. کسی دقیقاً نمیدانست که چوچارا چه معنایی دارد. امروزه اگر از «هوش مصنوعی» بپرسید که چرا «دو زن» به «لا چوچارا» ترجیح داده شد همان پاسخی را ارائه خواهد کرد که شصت سال قبل دستاندرکاران سینما به مردم دادند: «تا برای مخاطب غیرایتالیایی قابل فهم باشد.» لا چوچارا ریشه در واقعیتی داشت که دنیای رنگی و شاد و شنگولِ پس از جنگ حال و حوصلهی شخم زدن آن را نداشت. دسیکا که در فیلمهای «آلمان سال صفر» و «اومبرتو د» از فلاکتِ مردم در سالهای پس از جنگ پرده برداشته بود از سوی مقامات به سیاهنمایی متهم شده و تحت فشار بود که دست از بدبختانگاریِ مردم ایتالیا بردارد.
جولیو آندرئوتی، از قدرتمندترین سیاستمداران ایتالیایی پس از جنگ جهانی دوم که در مرگ نئورئالیسم تأثیرگذار بود، در نامهای دسیکا را بهعلت ساخت فیلم «اومبرتو د» به باد انتقاد گرفت و او را متهم کرد که به میهنش خدمتی نکبتبار میکند. به نظر او، ایتالیا به فاشگوییِ واقعیتهای جامعه نیاز نداشت و در عوض باید امید به جامعه تزریق میشد. بنابراین، عنوان «دو زن» را برای فیلم برگزیدند تا چوچارا قصهای بیش تلقی نشود. اما چوچارا تنها یک قصه نبود. زخمی بود که تمایلی به واگشاییاش نبود. سرگذشت سوگناکِ مردمی گرفتار در چنگ فاشیستها و نازیها که در اواسط ماه مه ۱۹۴۴ در حالی که چشمانتظار ناجیانی آزادیبخش بودند آماج خشونت نیروهای متفقین قرار گرفتند. خشونت جنسیِ گستردهای که زنان طی این آزادسازی تجربه کردند تا امروز محل مناقشهی دولتهای ایتالیا و فرانسه بوده است. گستردگیِ این خشونت چنان بود که ۱۳ سال پس از این واقعه آلبرتو موراویا، نویسندهی شهیر ایتالیایی که خود زمانی در چوچارا زیسته بود، بغض خویش را در رمان La Ciociara خالی کرد و دسیکا بر اساس این رمان، فیلم «چوچارا/دو زن» را ساخت.
ماجرایی ناشناخته در سرزمینی ناشناخته
چوچارا نام منطقهای بین لاتزیو و کامپانیا است که بخش وسیعی از آن به استان فروزینونه تعلق دارد. مارچلو ماسترویانی و سیسرو از مشهورترین متولدین این ناحیه هستند. در سالهای نه چندان دور واژهی «چوچارایی» مترادف محرومیت و طبقهی پایین بود ــ مردم فقیر کوهستاننشینی که با صندلهایی به همین نام شناخته میشدند و چیزی از قایقرانی در دریای توفانی نمیدانستند. این فاشیستها بودند که با لباسهای تیره از راه رسیدند و سخنان موسولینی را برای آنها نقل کردند. موسولینی میخواست با تکیه بر عبارت Vivere pericolosamente («زندگی مخاطرهآمیز») بخش مهمی از اقشار محروم را به خود جذب کند و در این راه از اصطلاحات مردمفریبی نظیر قایقرانی در دریای توفانی استفاده میکرد: «آقایان، هرکسی قادر است در دریای آرام قایقرانی کند، قهرمانی و زیبایی و عظمت در این است که در هنگام توفان قایقرانی کنید. “خطرناک زندگی کردن”. من دوست دارم که این کلمه کلیدواژهی فاشیسم ایتالیا باشد.» بیست سال پس از این سخنرانی بود که مخاطرات ناشی از قایقرانیِ خطرناک گریبانگیر غیرنظامیان شد. امواج دریای توفانیِ جنگ جهانی دوم به سواحل ایتالیا رسید و سیاهجامگانِ دیگری اهالیِ چوچارا را محاصره کردند. آنها نیروهای استعماری متفقین بودند که برای آزادسازیِ آخرین دژ آلمانیها عملیات مونته کاسینو را آغاز کرده بودند. در این عملیات واحدهای سپاه مستعمراتیِ فرانسه ــ شامل ۱۱۰ هزار سرباز مراکشی، الجزایری، تونسی و سنگالی ــ در ماه مه ۱۹۴۴ به آخرین خط جنگ رسیدند.
شایع شد که ژنرال آلفونس جوین، فرماندهی نیروهای استعماری، به سربازانش دستور داده است که هر کاری دلتان خواست با مردم بکنید. «زنان و شراب از آنِ شماست. همه چیز را نابود کنید.» این امر هرگز از سوی مقامات فرانسوی تأیید نشد و آن را صرفاً شایعهای برای تخریب چهرهی فرانسویان دانستند. هرچند هیچگاه ثابت نشد که ژنرال جوین سربازان آفریقاییِ قوای فرانسه را به ارتکاب خشونت تشویق یا تحریک کرده است اما میدانیم که او برای جلوگیری از خشونت علیه غیرنظامیانی که پشت دیوارها چشم به راه نیروهای آزادیبخش بودند هیچ کاری انجام نداد. در پی عقبنشینیِ آلمانیها و فاشیستها روستاهای چوچارا یکی بعد از دیگری به تصرف نیروهای متفقین درآمد و ایتالیا در آستانهی آزادی قرار گرفت. اما از همهجا صدای جیغ شنیده میشد. جیغهایی که غریو شادی نبود. در اغلب گزارشهای میدانی که بعدها از شاهدان چوچارا گردآوری شد از جیغهای زنانی یاد شده است که آماج خشونت سربازانِ آزادیبخش بودند. ضجههایی که یکی از شاهدان وقایع آن شب آن را با «جهنم» دانته قابل مقایسه دانسته بود. هرکس به یاری زنان میشتافت جزو فاشسیتها تلقی میشد و به مرگی فجیع محکوم میشد.
شهردار اسپریا، واقع در استان فروزینونه، گفته بود که از جمعیت ۲۵۰۰ نفریِ شهرش، به ۷۰۰ زن تجاوز شد و بعضی نیز جان باختند. در این میان کشیش کلیسای اسپریا که تلاش میکرد تا سه زن را از خشونت سربازان نجات دهد بر اثر خشونت جنسی کشته شد. در یکی از موارد، به نیروهای آمریکایی که برای جلوگیری از خشونتها مداخله کرده بودند گفته شد: «شما اینجا با آلمانیها میجنگید نه با فرانسویها.» در آرشیو تاریخی وزارت امورخارجهی ایتالیا به گزارش سرهنگ امبرتو پیتالی به تاریخ ۲۸ مه ۱۹۴۴ اشاره شده که با ذکر جزئیاتی از این عملیات میگوید: «به هر کسی که سر راهشان بایستد با چاقو حمله میکنند. آنها همهچیز را غصب میکنند و اگر زنی سر راهشان قرار بگیرد، در صورت مقاومت با خشونت برهنه میشود. آنها مردان را با اسلحه از خانهها بیرون میرانند و بدون احترام به جوانان یا سالمندان، به زنان تجاوز میکنند.» این یکی از اولین اعترافها به خشونت جنسی علیه زنان در چوچارا است. طبق آمارهای رسمی، نزدیک به ۶۰ هزار زن در محدودهی سنی ۱۱ تا ۸۶ سال آماج خشونت جنسی قرار گرفتند. البته این آمار و ارقام بهعلت فقدان حمایتهای رسمی در هشتاد سال گذشته دستخوش نوسان بوده است. سکوت تنها محدود به مقامات دولتی نبوده و بسیاری از قربانیانی که به بیمارهای جسمی و روانی دچار شده بودند از ارائهی گزارش خودداری میکردند. درست در زمانی که ژنرال آلفونس جوین مدال لژیون دونور، بالاترین نشان افتخار فرانسه، را به پاس شجاعت در جنگ دریافت میکرد، در کشور همسایه زنان و دخترانِ تجاوزدیده به انزوا پناه میبردند.
ماما چوچارا
طبق آمارهای رسمی، نزدیک به ۶۰ هزار زن در محدودهی سنی ۱۱ تا ۸۶ سال آماج خشونت جنسی قرار گرفتند.
چهار سال پس از ساخت فیلم «چوچارا»، مردم شهر کاسترو دل وولشی، در ۱۰۰ کیلومتری شمالغربی ناپل، مجسمهای به یاد وقایع ماه مه ۱۹۴۴ بنا کردند. مجسمهی Mamma Ciociara مادری را نشان میدهد که دختری را پشت خود نگه داشته است و میکوشد از او مراقبت کند. یادآور زنانی که در پی دفاع از خود و دخترانشان بودند، درست بر فراز شهری که متفقین باید برای آزادسازیِ ایتالیا آن را تسخیر میکردند ــ بدنامترین منطقهی ایتالیای آزادشده که به درهی مرگ شهرت یافت و روستاییان اصطلاح جدیدی را به ادبیات خود وارد کردند: marocchinate به معنای اعمال مراکشی. در مستند «فقط سکوت» (۲۰۱۶) آرتورو ماندارلو، یکی از شاهدان آن واقعه که در آن زمان کودک بوده است، میگوید: «وقتی سربازان رسیدند همگی به تماشایشان آمدیم. گفتیم آمریکاییها آمدند، آمریکاییها. آنها مردانی ریشو بودند که گوشواره و حلقه در گوش و بینی داشتند و پارچههایی دور سرشان بسته بودند و فریاد میزدند. هیچکس نمیدانست که آنها به چه زبانی صحبت میکنند. صدای پیرمردی شنیده شد که میگفت آنها آمریکایی نیستند.» نیروهای آزادیبخش در ابتدا حیوانات را میکشند. بعد چلیکهای روغن زیتون را خرد میکنند. دریایی از خون حیوانات و روغن زیتون روی زمین جاری بود. آنها با میلههای آهنی به جان اشیا افتاده بودند و همه چیز را خرد میکردند. سپس به اهالی میگویند بعد نوبت شماست.
در جلسهی استماعِ اول آوریل ۱۹۵۲ در سنای ایتالیا که اولین شهادتِ رسمیِ شاهدان عینیِ این تراژدی به شمار میرفت نمایندگان از ۶۰ هزار زنی سخن گفتند که توسط نیروهای مستعمرات فرانسوی آسیب دیده بودند. آنها از شاهدانی که از راههای دور و با لباسهای ساده و مندرس چوچارایی آمده بودند خواستند تا شهادتِ خود را آغاز کنند. زنانِ جوان سکوت کردند. آنها تمایلی به صحبت در مورد آن کابوس نداشتند. فقط زنانِ سالخورده لب به سخن گشودند. «از عمر سالخوردگان چیز زیادی باقی نمانده بود. به زودی میمردند. این زنانِ جوان بودند که باید عمری با این شرم زندگی میکردند و از این رو سکوت کردند.»
بسیاری از این زنان خانوادهشان را از دست داده بودند. امکان بچهدار شدن مجدد نداشتند. شغلی برای آنها وجود نداشت. از آفتابیشدن میترسیدند و از این رو علاوه بر شرمی که بر جسمِ فرتوتشان سنگینی میکرد به فقری هولناک گرفتار شده بودند. بعضی حتی درخواست غرامتی هم ارائه نکردند. تنها دعوت به حضور را پذیرفته بودند. با سرهای پایین و مملو از خشم نخواستند در برابر چشمانِ نمایندگان از بدبختیِ خود بگویند. یکی از نمایندگان میگوید:
«کسانی در میان ما هستند که میخواهند این بلا را پنهان کنند، این جنایتِ وحشتناکی که علیه زنان بیدفاع، علیه دخترانِ جوان ما اتفاق افتاده و از نظر مادی و اخلاقی نابودشان کرده است. دولت باید وظیفهی خود را در قبال این زنان بدبخت انجام دهد. متأسفانه باید گفت دولت تمام کارهایی را که میتوانست برای آنها انجام دهد صورت نداده و این زنان در حال پژمردگی هستند. چشمانداز غمانگیزی دارند و کمکهای مادی مثل غرامت و بازنشستگی به هیچ وجه یاریبخشِ آنها نخواهد بود.»
در این سکوتِ رسمی اما نقش خانوادهی قربانیان نیز پررنگ بود. شاهدانِ زنده مانند مردگان بودند. آنها وجود نداشتند و تنها افسوسی دائمی داشتند: کاش در آن زمان مرده بودیم. بسیاری از زنانِ آسیبدیده چند ماه بعد از این واقعه خودکشی کردند. آنها موجوداتی زائد بودند که کسی وجودشان را گردن نمیگرفت. امیلیانو چوتتی، رئیس انجمن زنان قربانیِ چوچارا و نویسندهی کتاب اعمال مراکشی، معتقد است که در این سکوت مرگبار همسران هم مقصرند: «همسرانِ قربانیان برای حفظ آبرو همیشه سعی در پنهان کردن این وضعیت داشتند.»
قهرمان یا جنایتکار جنگی
در سال ۱۷۹۹ میلادی، ژاک لویی داویدِ فرانسوی از یکی از قدیمیترین رویدادهای تاریخ روم نقاشی کشید و عنوان «مداخلهی زنان اهل سابین» را بر آن نهاد. در این تابلو هرسیلیا، همسر رومولوس رومی، با لباس سفید و دستهایی ازهمگشوده در کانون این نزاع میان رومیان و سابینها قرار گرفته و گویی هر دو طرف را علاوه بر صلح به دوری از بدنِ خویش میخواند. این واقعه که در پنجمین سال تأسیس رم، در ۲۱ اوت، روزی که به کونسو (خدای دانهی گندم و ذخایر) اختصاص داشت، روی داد همواره در طول تاریخ به شیوههای گوناگون روایت شده تا تلخیِ خشونت جنسی زیر بار معانیِ دیگری نظیر مسابقه و جشن و مداخله قرار بگیرد. چوچارا نیز همچون تابلویی از واقعهی سابین همواره تحتالشعاع چنین روایتهایی قرار گرفته تا از آن تلخیزدایی شود. بنابراین، پرسشهای بسیاری دربارهی جنایتهای جنگیای که در شش منطقهی سیسیل، کامپانیا، لاتزیو، اومبریا، توسکانیا و ساردنیا رخ داد همچنان بیپاسخ مانده است. یک سوم از زنان مناطق یادشده آماج خشونت جنسی قرار گرفتهاند اما آمران و عاملان این جنایتها همچنان ناشناخته ماندهاند. در سال ۱۹۴۵ قوهی قضائیهی فرانسه روند ۱۶۰ دادرسی علیه ۳۶۰ نفر را آغاز کرد که به پرداخت غرامت منتهی شد اما ایتالیاییها این امر را برای رسیدگی به این واقعه کافی نمیدانند.
در سال ۱۹۹۶، مجلس سنای ایتالیا لایحهای را برای به رسمیت شناختن و جبران خسارتِ قربانیان تهیه کرد و از سال ۲۰۰۴ به بعد، دولت ایتالیا شروع به ادای احترام به قربانیان کرد. در هشتاد سال گذشته سخنان ضد و نقیض فراوانی میان دولتهای فرانسه و ایتالیا رد و بدل شده است. در ۱۸ ژوئن ۱۹۴۴، پاپ پیوس دوازدهم از شارل دوگل، رهبر ارتش فرانسهی آزاد، خواست تا علیه این وضعیت اقدام کند. پاسخی که از ژنرال دریافت کرد همزمان شفقت و خشم را به همراه داشت. فرانسویان معتقد بودند که دربارهی این واقعه اغراق شده است و میگفتند زنان چوچارایی سربازان مستعمراتی را تحریک کردهاند. ژنرال دوگل در ژوئیهی ۱۹۴۴ در پاسخ به نامهی مارشال دو تاسینی که ادعا کرده بود چنین روایتهایی توسط دستگاه تبلیغات آلمانیها و برای لکهدار کردن حیثیت متفقین، بهویژه سربازان فرانسوی، ساخته شده است نوشت: «میدانم که آنها متهم به اقدامات خشونتآمیز علیه غیرنظامیان ایتالیا هستند، اما من نیز معتقدم که چنین واقعیتهایی آشکارا تحریف شده و به منظور فرانسویستیزی دربارهی آنها مبالغه شده است.» جیووانی مورتی، شهردار شهر اسپریا، در ۱۱ اکتبر ۱۹۴۷ نوشت: “سربازان مراکشی به مدت ده روز در شهر به عنوان اشغالگر باقی ماندند. تمام مردم غارت شدند و از همه چیز محروم شدند. آنها به هیچکس رحم نکردند. فرانسویان تنها نظاره گر بودند.» جوین، فرماندهی این گروهان، این شکایتها را کماهمیت تلقی کرد و نسبت به لکهدار شدن نام «ارتش خوب فرانسه» ابراز نگرانی کرد.
جوین، فرماندهی این گروهان، این شکایتها را کماهمیت تلقی کرد و نسبت به لکهدار شدن نام «ارتش خوب فرانسه» ابراز نگرانی کرد.
ادعای فرانسویها مبنی بر مبالغهآمیز بودن روایتها سبب شد تا این واقعه به یک قصهی فولکلور محلی تقلیل یابد. ایتالیاییها که چوچارا را قصهای محلی نمیدانستند نسبت به هرگونه قهرمان نامیدن سربازانِ خطاکار واکنش نشان دادند و علیه این جنایت متحد شدند. در اوایل دههی ۱۹۵۰، یک سازمان کمونیستی به نام «اتحادیهی زنان ایتالیا»(Unione Donne Italiane) در پی دریافت غرامت از فرانسه برای حدود ۱۲۰۰۰ زن برآمد، زنانی که نیروهای اعزامی فرانسه آنها را آزار جنسی داده بودند. در آن سو اما جنایتکاران همچنان قهرمان بودند. در ۱۵ اوت ۲۰۱۹، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، در سن رافائل در سخنرانیِ خود به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد ورود نیروهای متفقین از شهرداران فرانسوی خواست تا خیابانها و میادینی را به اسم سربازان مستعمراتی فرانسه بنامند: «این سربازان مایهی سربلندی و عظمت فرانسه بودهاند، نام و چهرهی این قهرمانانِ آفریقایی باید بخشی از زندگیِ ما شهروندانِ آزاد باشد. من از شهردارانِ فرانسه میخواهم که با نامگذاری خیابانها، میادین و بناها یاد آنها را زنده نگه دارند.»
امیلیانو چیوتی، رئیس انجمن زنان قربانی چوچارا، میگوید: «سربازان مستعمراتی که بخشی از ارتش فرانسه بودند مرتکب جنایت شدهاند. رئیسجمهور مکرون به جای تجلیل از استثمار استعمارگران، باید از ایتالیا و قربانیان عذرخواهی کند.» احمد بن بلا، رهبر سیاسی جنگ استقلال الجزایر و نخستین رئیسجمهور انتخابیِ این کشور که خود در سال ۱۹۴۴ عضو نیروی مستعمراتی فرانسه در مونته کاسینو بود، خشونت جنسی در وقایع چوچارا را تأیید کرده است. او از جمله کسانی است که بهعنوان قهرمان جنگی از ژنرال دوگل مدال دریافت کرد.
اول ژوئن ۲۰۱۸، روزنامهی «لااستامپا» ایتالیا اعلام کرد که ۳۰۰ هزار نفر طی یک سال آماج خشونت جنسیِ این نیروها قرار گرفتند. نورمن لوئیس، که در آن زمان افسر بریتانیایی در جبههی مونته کاسینو بود، مینویسد: «نیروهای استعماریِ فرانسه دوباره در حال حمله هستند. هرگاه آنها شهر یا روستایی را تصرف کنند، به زنان تجاوز میکنند. به همهی زنان در روستاهای پاتریشیا، پوفی، ایزولتا، سوپینو و مورولو تجاوز شد. در لنولا، که در ۲۱ مه به دست متفقین افتاد، به ۵۰ زن تجاوز شد. کودکان و پیرمردها نیز مورد تجاوز قرار گرفتند.» سنای ایتالیا پس از تحقیقاتی که در سال ۲۰۱۹ آغاز شد به نتایجی دست یافت که پیشتر شایعه محسوب میشد. علاوه بر زنان، به ۶۰۰ مرد نیز تجاوز شده بود. سه سال قبل از انجام این تحقیقات، پیرمردی به نام پیتر لو استولکو که در زمان وقوع جنگ جهانی دوم نوجوانی هفده ساله بود در مستند «فقط سکوت» از خشونت علیه مردان پرده برداشته بود: «فقط زنها نبودند. آنها مردها را هم بردند و با آنها خوش گذراندند. مرا هم بردند و هر کاری خواستند کردند. هیچ فریادرسی نبود. بعد از تجاوز به من شلیک کردند اما من زنده ماندم. پس از آن کاری جز زجر کشیدن نداشتم.»
سفر به انتهای شب
«بعد سر بلند کردم و روزتا را دیدم. او را روی زمین کشیده بودند یا خودش به محراب فرار کرده بود. به پشت دراز کشیده بود، لباسهایش تا بالای سرش رفته بود و صورتش دیده نمیشد. برهنه از کمر تا پا با پاهایی باز. درست همانطور که او را ترک کرده بودند. میتوانستید شکمِ او را ببینید که به سفیدیِ سنگ مرمر بود و موهای بلوند و مجعدش هم مثل سرِ یک بچه بود. روی رانهایش خون دیده میشد. فکر کردم که مرده است… گفتم روزتا! با صدایی آهسته، تقریباَ نومید از اینکه پاسخی دهد. در واقع، پاسخی هم نداد. حرکتی نکرد و من متقاعد شدم که واقعاً مرده است. کمی خم شدم، ردای او را از صورتش پایین کشیدم. بعد دیدم که با چشمانِ باز به من نگاه میکند، بیآنکه کلمهای بگوید یا حرکتی کند، با نگاهی که قبلاً هرگز ندیده بودم، مانند حیوانی که در تله گرفتار شده باشد و نتواند حرکت کند، و منتظر شکارچی باشد تا ضربهی آخر را بزند.»
این یکی از معروفترین بخشهای رمان چوچارا است. جایی که مادر و دختر میفهمند که در کلیسا هم در امان نیستند. «به روزتا گفتم، “جنگ همین است: حتی کلیساها هم احترام نمیگذارند.”» و بعد سربازان وارد کلیسا میشوند و علیه آنها به خشونت متوسل میشوند. در فیلم نقش مادر یعنی چزیرا را سوفیا لورن بازی میکند و نقش روشنفکر روستا را ژان پل بلموندوی فرانسوی بر عهده دارد. فیلم اندکی به سینمای تجاری نزدیک شده و نتوانسته همانند رمان به دنیای ذهنیِ مادر و دختر و زنان رنجدیده وارد شود. نه تنها در چوچارا بلکه در بوسنی و کوزوو و رواندا و کنگو و سومالی و سودان و عراق و اتیوپی نیز زنانی در معرض خشونت جنسی قرار گرفتند. نوشتن دربارهی این زنان در سکوت رایج مردسالارانه یکی از مهمترین شهادتهایی است که میتوان به تاریخ داد.
روزتا بهعلت همین وحشت دنیای مردسالار است که دستِ دخترش را میگیرد و به چوچارا میگریزد تا بلکه در امان باشند. سفری که هرچه پیشتر میرود بهجای روشنی به تیرگی میگراید و در نهایت به دل سیاهیِ هولناکی میرسد که از آن گریزی نیست. از همان ابتدای سفر این مادر و دختر از رم به چوچارا با جامعهی ایتالیایی اواخر جنگ دوم آشنا میشویم. این مادر و دختر قهرمانانی مستقل از دنیای مردانهی جنگ و در پی بقا هستند و تا پایان نیز دنیای خود را جدا از دنیای مردانه پیش میبرند. آنها سعی میکنند که از میانهی آتشافروزیِ مردانه راهی به مکانی امن بیابند ــ همان منطقهی موعودی که قرار است آفتاب آزادی از آنجا طلوع کند و همهی آدمیانی را که از جنگ به تنگ آمدهاند در پناه خود بگیرد. برای موراویا چوچارا نمادی است از بهشتی که هرگز بدان راهی نیست. میلان کوندرا، نویسندهی چک، زمانی گفته بود: «هیچ چیز ما را نجات نمیدهد. ما فقط باید قصههای خودمان را تعریف کنیم.» علت ماندگاریِ رمان موراویا نیز همین است. چوچارا صرفاً ماجرای مادر و دختری گرفتار در دریای توفانیِ جنگ نیست. چوچارا عذرخواهی از زنان است برای جنگ. پوزش از آنها بهخاطر شهوت و شرارتِ مردانهی جنگ.
منابع دیگر:
Marina Linuzi (2003) Bottino di guerra-Le Marocchinate.
Giorgio Candeloro (2002) Storia dell’Italia moderna. Il fascismo e le sue guerre.
Beatrice Tortolici (2005) Violenza e dintorni.
Michele Strazza (2010) Senza via di scampo – Gli stupri nelle guerre mondiali.