در جمهوری اسلامی دشمن در شمار واژگانیست که فراوان شنیده میشود. از سخنرانیهای دیروز خمینی تا سخنان امروز خامنهای، همهجا صحبت از دشمن است. عمر این حکومت هیچگاه بدون دشمن طی نشده است. پنداری دشمن همزاد آن بوده و همچنان همراه او خواهد ماند.
دشمن در تمامی این سالها به جمهوری اسلامی امکان داده است تا بتواند خود را از موقعیتهای دشواری که بدان گرفتار آمده، برهاند. در واقع بنیانگذاران حکومت استقرار جامعهای آرمانی را به مردم نوید داده بودند که برای رسیدن به آن توانستند توده مردم را برای مقابله با رژیم شاه به خیابانها بکشانند. رسیدن به آن آرزوها و ایدهآلها ممکن نبود و نشد، پس خلق را با پدیده دشمن فریفتند و دستیابی به آن وعدههای آرمانی را به زمانی واگذاشتند که مخالفان یعنی دشمنان را از میان بردارند. دشمنتراشی حاصل چنین موقعیتی بود. تبلیغات رژیم چنین مینمایاند که اگر دشمن نبود، راه سعادت و رسیدن به آن باز میبود و میشد از فلاکت موجود رها شد.
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
دشمن اما در تمامی عرصهها حضوری فعالانه داشت؛ داخلی و خارجی. دشمن خارجی از همان آغاز “امپریالیسم آمریکا” بود و “غرب جهانخوار”. در عرصه داخلی نیز عامل اصلی وضع نابسامان کشور شخص شاه بود.
شاه رفت و جمهوری اسلامی جایگزین آن شد. وضع کشور اما بدتر شد. اینبار گروههای “ضدانقلاب” جای شاه را گرفتند و “دشمن” شدند. دشمن جمهوری اسلامی در ادارات، مدارس، دانشگاهها، کارخانهها، و در یک کلام همهجا حضور داشت. پس انقلاب فرهنگی آغاز شد تا دشمن را در این جاها نابود کند.
در راستای نابودی دشمنان داخلی، پای پروژه “دشمن خارجی” هم به میان آمد و جنگ آغاز شد. در جنگ هزاران نفر کشته و زخمی و معلول شدند. صدها شهر و آبادی ویران شدند. جنگ پایان یافت، دشمن اما ماند.
در نابسامانیهای بیپایان، دشمنان جدیدی لازم آمد تا در کنار دشمنان خارجی در راه رسیدن جمهوری اسلامی به مدینه فاضله اخلالگری کنند. دشمن داخلی در این ایام مجاهد بود، کمونیست بود و یا اپوزیسیون خارج از کشور. دشمنان داخلی بازداشت، زندان و شکنجه و سرانجام هزاران نفر از آنان کشته شدند. ماشین ترور حکومت در خارج از کشور نیز به کار افتاد تا دشمنان را از میان بردارد. سرکوب دشمنان داخلی اما پایانی برای پدیده دشمن نبود.
با مرگ خمینی، دشمنتراش اصلی، وارثان او اینبار دشمن را در کسانی کشف کردند که به نظرات او وفادار نبودند. پنداری مخالفان لنین در زمان استالین و یا مخالفان مائو پس از مرگ او، اینبار در ایران در کنار مخالفان خمینی نشسته باشند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
در محیط و موقعیت حاکم همه میبایست نقش انقلابیگری خویش را به شکلی بازی میکردند. هر آنکس که میخواست خودش باشد، اگر مخالف حکومت هم نبود، نمیتوانست در آرامش زندگی کنند. او نیز در نهایت مخالف محسوب میشد و مخالفان همکار دشمنان داخلی و خارجی بودند.
در چنین موقعیتی جمهوری اسلامی به هر وسیلهای کوشیده و میکوشد تا آدم ها را در برابر هم قرار دهد؛ موافقان در برابر مخالفان، دوستان در برابر دشمنان، خوبها در برابر بدها، خودیها در برابر غیرخودیها، خیرخواهان در برابر شرخواهان، نیروهای شیطانی در برابر نیروهای الهی که حکومتیان باشند. و این البته تصوریست پنهان در تمامی افکار و تئوریهایی که در تاریخ به ایدئولوژی تبدیل شدهاند و پنداری سنگ بنای توتالیتاریسم هستند.
در این روند دوست و دشمن نمیتوانستند در کنار هم قرار گیرند. میبایست یکی از میان برداشته شود تا آن دیگر توان ادامه هستی داشته باشد. کشتن نیز از همین نگاه آغاز میشود. نازیها نیز چنین آغاز کردند. استالین و پل پوت هم چنین کردند.
جهان که به دوست و دشمن تقسیم شود، اتهامزنیها آغاز میشود. پنداری انسانها باید به یکی از این دو جبهه بپیوندند. راه دیگری انگار وجود ندارد و نمیشود در برابر این دو جناح بیطرف باشی. بیطرف بیشرف میشود و دوستِ دشمن من، دشمن با من. در چنین نگاهی به جهان، انسان بدون دشمن نمیتواند وجود داشته باشد.
دولت توتالیتر از مردم میطلبد که هستی اکنون و آینده خویش را به شکل کامل در اختیار دولت قرار دهند. چنین دولتی خود را حقیقت مطلق میپندارد. انسانها در این حقیقت، اگر شانس داشته باشند و زنده بمانند، از انسانیت تهی میشوند. در چنین رژیمی جزماندیشی رواج مییابد و مفهوم دشمن در فرهنگ ما که برآمده از فرهنگ دیرپای سنت است و گوهری یکسان با آن دارد، در بُعدی تاریخی خود را نشان میدهد تا تاریخی دیگر بسازد.
این نیز آشکار است که پوپولیسم بدون دشمن جان نمیگیرد. دشمن موجب میشود تا احساسات تودهها در خشمی انتقامجویانه ببالند و برای از بین بردن نماد بدیها که دشمن باشد، به پا خیزند. بدون دشمن نمیتوان احساسات توده را تحریک کرده، برانگیخت.
دشمن “هموطن” هم اگر باشد، گاه دگراندیش است و مخالف، گاه سنی است که در برابر شیعه قرار میگیرد. گاه صوفی و بهاییست که اسلام را به خطر میاندازد. گاه ترک و عرب و کرد و بلوچ است که به زبانی دیگر سخن میگوید. گاه پوششی دیگر بر تن دارد، خود را میآراید و احکام “حجاب” را رعایت نمیکند.
بیشتر بخوانید: حوزههای متفاوت قدرت دین در ایران و جهان
جمهوری اسلامی دشمن میتراشد و مرگ آنان را میطلبد. دشمنتراشی اما به جمهوری اسلامی محدود نمیشود. بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی نیز با همان فرهنگ دشمن میجویند و مرگ این دشمن را از هم اکنون شعار میدهند، بیآنکه گره از این فرهنگ دیرپا بگشایند.
با این نگاه چه میتوان کرد؟ نه آخوندکشی، نه مجاهدکشی، نه چپکشی و نه سلطنتطلبکشی، نشانی از آزادی و دمکراسی، انساندوستی و حقوق بشر ندارد. زمین را نمیتوان از “دشمن” پاک کرد. دوران پاک بودن زمین سالهاست که به سر آمده و خاک را دیگر تقدسی نیست.
همانطور که نمیتوان با جنگ به صلح دستیافت، نمیتوان با خشونت نیز عدالت برقرار کرد. اگرچه خشونت پدیدهای انسانی هم هست، ولی این پدیده در متن تمدن و فرهنگ انسانی طی سالیانی دراز رواداری آموخته و بافرهنگ شده است. میتوان و باید این فرهنگ را غنا بخشید و در این راستا حرکت آغاز کرد.
در غرب نیز کارتلهای تولید اسلحه دست به کار آفرینش “دشمن” و راهاندازی جنگ و فروش اسلحهاند. نگاه دشمنساز میکوشد تروریسم را دولتی کرده، در سودای سود، جنگافروزی کند.
پشت هر جنگ و دشمنتراشی، اندیشهای نهفته است. دشمنآفرینها را اگر نشناسیم و به پدیده “دشمنبازی” آشنا اگر نباشیم، در بند آن اندیشهای گرفتار میآییم که در تحریک احساسات و تحقیر “دشمن” فرمان قتل او را صادر میکند.
جمهوری اسلامی از انسانها دشمنانی میسازد تا با غیرانسان نشاندادنشان، آنان را بکشد. به بیانی دیگر این انسانها کشته میشوند، چون به زعم او انسان نیستند، “دشمن” هستند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.